نویسنده: جان گریبین
مترجم: رضا خزانه
مترجم: رضا خزانه
چارلز داروین زمانی در صحنه ظاهر شد که هیچ یافته جدیدی در زمینه تکامل وجود نداشت. سابقه ایده های مربوط به تکامل را می توان تا دوران یونان باستان تعقیب کرد. در فاصله زمانی مورد نظر این کتاب، بحث های قابل توجهی درباره نحوه تغییر گونه ها در سال 1620 توسط فرانسیس بیکن و کمی بعد توسط گوتفرید ویلهلم لایب نیتس مطرح شد؛ بوفون در قرن هجدهم قادر به حل معمای شباهت و نیز تفاوت ظریف بین گونه ها نبود. در این راستا او حدس زد که ممکن است بیزون (گاومیش وحشی) آمریکای شمالی از اعقاب گونه اجدادی آکس های (گاونر) اروپایی باشد که در آمریکا، تحت تأثیر محیط زیست جدید، به بیزون تبدیل شده است. آن ویژگی ای که چارلز داروین، و آلفرد راسل والاس، را از دیگران متمایز می کند آن است که او به جای آنکه به ایده های مبهمی مانند ایده تحت تأثیر محیط بودن تکیه کند، نظریه علمی استواری در مورد چرایی وقوع تکامل عرضه کرد. پیش از داورین و والاس، بهترین ایده درباره نحوه عمل تکامل را اراسموس، پدر بزرگ چارلز داروین، در پایان قرن هجدهم و مستقل از او ژان-باپتیست لامارک فرانسوی در ابتدای قرن نوزدهم بیان کرده بودند (ایده ای که با در نظرگرفتن میزان اطلاعات موجود در آن زمان ایده خوبی بود، هر چند بعضی اوقات، واپس نگرها مسخره اش می کردند).
نظریه های تکامل: اراسموس داروین و زونومیا
پیوند خانواده داروین با اسرارحیات در روی زمین به دوران ایزاک نیوتون بر می گردد. رابرت داروین، پدر اراسموس از سال 1682 تا 1754 در قید حیات بود و به عنوان وکیل دعاوی فعالیت می کرد. او در سن 42 سالگی باز نشسته شد و در منزل خانوادگی خود در اِلستون واقع در میدلاند انگلستان اقامت گزید. او در همان سال ازدواج کرد و اراسموس که از 7 فرزند او جوان تر بود، در 12 دسامبر سال 1731 به دنیا آمد. رابرت چند سال قبل از اقامت در منزل جدیدش، در سال 1718، به فسیلی غیر عادی برخورد که در دهکده الستون در روی تخته سنگی پیدا شده بود. اکنون معلوم شده است که این فسیل قطعه ای از بدن یک سوسمار شناگر مربوط به دوران ژوراسیک است؛ باید به حسن نظر رابرت داروین درود فرستاد که این فسیل را به انجمن سلطنتی ارائه کرد. به منظور سپاسگزاری، از رابرت دعوت شد تا در جلسه 18 دسامبر انجمن حضور پیدا کند. در این جلسه او با ایزاک نیوتون که رئیس جلسه بود دیدار کرد. درباره زندگی رابرت داروین اطلاعات چندانی در دست نیست. اما محیط خانوادگی که فرزندان او (سه دختر و چهار پسر) در آن رشد کردند سرشار از کنجکاوی نسبت به علم و دنیای طبیعی بود.اراسموس در مدرسه چسترفیلد به تحصیل پرداخت (یکی از دوستان او در آنجا، لرد جورج کاوندیش، پسر دوم دوک دونشایر بود). او در سال 1750 به کالج سنت جان در کمبریج رفت. بخشی از هزینه زندگی او از محل بورس تحصیلی معادل 16 پوند در سال تأمین می شد. به رغم وضع وخیم دانشگاه در آن زمان، اراسموس دروس کلاسیک را با موفقیت پشت سر گذاشت و سپس به عنوان شاعر مشهور شد. اما پدر او ثروتمند نبود و اراسموس مجبور بود برای تأمین زندگی خود به دنبال کار باشد. او پس از یک سال اقامت در کمبریج، تحصیل در رشته پزشکی را آغاز کرد؛ او همچنین با جان میچل که در آن زمان در کویینز کالج مربی بود دوست شد. او به تحصیل در رشته پزشکی در سال های 1753 تا 1754 (سال درگذشت پدرش) در دانشگاه ادینبورو ادامه داد. سپس به کمبریج بازگشت و مدرک دکترای پزشکی را اخذ کرد. امکان دارد که پس از آن مدتی در ادینبورو مانده باشد. اما اطلاعاتی در این مورد که مدرک دکترای پزشکی خود را در آنجا دریافت کرده باشد در دست نیست. اما این امر مانع نشد که او این مدرک را به فهرست سوابق تحصیلی خود اضافه نکند.
اراسموس پزشک موفقی بود و به زودی مطب پر رونقی در لیچفیلد در 24 کیلومتری شمال بیرمنگام دایر کرد. او در کنار شغل طبابت چند مقاله نوشت (در آن زمان به پدیده بخار، فناوری ماشین های بخار و نحوه شکل گیری ابرها علاقه مند بود). او در 30 مارس سال 1757، چند هفته پیش از سالگرد بیست و هفت سالگی اش، با ماری هوارد (که او را پلی می نامیدند) ازدواج کرد که چند هفته بعد از آن تاریخ هجده ساله می شد. فعالیت هم زمان در چند حوزه از مشخصات اراسموس داروین بود که بدون تردید از زندگی سرشار و پرباری برخوردار بود. آنها صاحب سه فرزند شدند که به سن بلوغ رسیدند (چارلز، اراسموس و رابرت) و دو فرزند که در کودکی مردند (الیزابت و ویلیام). تنها فرزند آنها که ازدواج کرد، رابرت (1847-1766)، پدر چارلز رابرت داروین بود که به خاطر ارائه نظریه تکامل مشهور شد. چارلز داروین، پسر بزرگ اراسموس، دانشجوی با استعداد و نور چشم پدر خود بود. همه چیز حاکی از آن بود که او زندگی حرفه ای درخشانی در پیش رو دارد اما در سن 20 سالگی، هنگامی که در ادینبورو به عنوان دانشجوی پزشکی تحصیل می کرد، در جریان یک کالبدشکافی انگشت خود را برید و در اثر عفونت ایجاد شده درگذشت. در سال 1778، اراسموس پسر سر در پی حرفه وکالت گذاشت. اما رابرت جوان که هنوز در مدرسه تحصیل می کرد تحت تأثیر پدرش در انتخاب رشته پزشکی قرار گرفت. او تحصیلات را با موفقیت پشت سر گذاشت، هر چند ذکاوت برادرش را نداشت و از دیدن خون احساس نفرت می کرد. اراسموس پسر هم، عمر کوتاهی داشت. او در 40 سالگی در حادثه ای که یا تصادف و یا خودکشی بود غرق شد.
پلی پس از تحمل دوره بیماری طولانی و دردناکی در سال 1770 در گذشت. اراسموس بدون تردید به همسر اول خود علاقه مند بود و مرگش تأثیر عمیقی در او داشت، اما زمانی که ماری پارکر 17 ساله برای مواظبت از رابرت جوان وارد خانه و زندگی آنها شد، رویدادی که نباید، رخ داد. ماری دو دختر به دنیا آورد که پدر آنها اراسموس بود. اراسموس آشکارا این واقعیت را که پدر قانونی دختران است قبول کرد و دختران در رفاه کامل، حتی زمانی که ماری از اراسموس جدا شد و ازدواج کرد، در خانه او بزرگ شدند و همه کسانی که از نزدیک در جریان این ماجرا بودند، روابط دوستانه ای با یکدیگر پیدا کردند. اراسموس داروین هم بعدها عاشق زنی شوهر دار به نام الیزابت پل شد و پس از فوت شوهر او در سال 1781، با وی ازدواج کرد؛ آن دو صاحب هفت فرزند شدند که تنها یکی از آنها در کودکی درگذشت.
شاید چنین تصور کنیم که اراسموس با این همه کار و وظایف طبابت، دیگر وقت چندانی برای علم نداشت. اما او در سال 1761 عضو انجمن سلطنتی شد و نیروی محرکه ای در انجمن ماه بود و با دانشمندانی مانند جیمز وات، بنجامین فرانکلین (که از طریق جان میچل با او ملاقات کرد) و جوزف پریستلی رفت و آمد داشت. او مقالاتی منتشر کرد، با بسیاری از تحولات جدید علمی آشنا شد و یکی از اولین دانشمندان انگلیسی بود که ایده لاووازیه درباره اکسیژن را پذیرفت. او اثر لینایوس را به انگلیسی ترجمه کرد (در این رابطه او واژه های «پرچم» و «مادگی» را در اصطلاحات علم گیاه شناسی معرفی کرد). او در پروژه ساخت کانال سرمایه گذاری کرد، یکی از حامیان پروژه ذوب آهن و یکی از دوستان نزدیک جوزایا وجوود ( Josiah Wedgwood) بود که با ساخت چینی آلات ثروت فراوانی اندوخت. اراسموس مبارزه علیه بردگی را به همراه او آغاز کرد. هر دو از برقراری روابط عاشقانه بین رابرت داروین، پسر اراسموس، با سوزانا وجوود، دختر جوزایا، خوشحال شدند؛ اما جوزایا در سال 1795، یک سال قبل از ازدواج آنها، درگذشت. سوزانا از پدر خود مبلغ 25000 پوند، معادل 2 میلیون پوند امروزیِ، به ارث برد. این امر به آن معنی بود که پسر او، چارلز رابرت داروین، هیچ گاه در مورد تأمین معاش خود در آینده دچار نگرانی نمی شد.
پس از ازدواج سوزانا و رابرت، اراسموس با انتشار آثاری که جایگاه او را در تاریخ علم تثبیت کرد، مشهور شد. کار او با سرودن شعر آغاز شد. اشعار او به معرفی ایده های لینایوس اختصاص داشت و هدف از آن، آشنا کردن خوانندگان با جنبه های دلپسند گیاه شناسی بود. این مجموعه شعر با عنوان عشق های گیاهان (The Loves of the Plants) در سال 1789 با نام مستعار منتشر شد (اراسموس در آن زمان 57 ساله بود). اراسموس در این اشعار به گیاهان جنبه های جنسی داد، اقشار وسیعی از مردم را به وجد آورد و به نظر می رسد که در شاعرانی مانند شلی، کولریج، کیتس و وردزورث تأثیر گذار بوده است.(1) این موفقیت با انتشار کتاب اقتصاد گیاهی (Economy of Vegetation) در سال 1792 دنبال شد (این کتاب با عنوان باغ گیاهی (The Botanic Garden) شهرت دارد که شامل دو کتاب اقتصاد گیاهی و عشق های گیاهان است). او در این کتاب 2440 بیت شعر را با توضیحاتی مشتمل بر هشتاد هزار واژه یادداشت تکمیل کرده و به صورت کتابی درباره طبیعت در آورده است. اراسموس در سال 1794 اولین جلد اثر جدید خود با عنوان زونومیا (Zoonomia) را منتشر کرد که شامل بیش از دویست هزار واژه بود و جلد دوم را با حجمی معادل یک و نیم برابر جلد اول در سال 1796 منتشر کرد. اراسموس در جلد اول زونومیا، ایده های خود درباره تکامل را به طور کامل بیان می کند. او در اشعار قبلی به این ایده ها اشاره کرده بود. جلد اول زونومیا بیشتر به پزشکی و گیاه شناسی اختصاص دارد و ایده های مربوط به تکامل در یک فصل از 40 فصل کتاب معرفی شده است.
قلمرو دانش در زمان اراسموس گسترده نبود اما اندیشه های او درباره تکامل فراتر از حدسیات و کلیات است. او اثبات می کند که گونه ها در گذشته تغییر کرده اند و نظر خواننده را به نحوه شکل گیری این تغییرات در گیاهان و حیوانات، با دخالت انسان جلب می کند. به عنوان مثال او به تولید مثل اسب های تندروی مسابقه یا فراورده های کشاورزی پر محصول با استفاده از فرایندهای انتخابی اشاره می کند که در نظریه تکامل نوه او جنبه کلیدی داشت. او همچنین از مشخصه هایی نام می برد که از نسل های پیشین به ارث رسیده اند و به نسلی از گربه ها اشاره می کند که صاحب یک ناخن اضافی در هر یک از پاهای خود هستند. سپس با دقت توضیح می دهد که چگونه فرایند سازگار شدن با محیط به گونه های مختلف امکان دسترسی به غذا را می دهد (بازتاب زودرس دیگری از نظریات چارلز داروین). او در این رابطه می نویسد: «بعضی از پرندگان مانند طوطی صاحب منقار سخت تری شده اند تا بتوانند پوست گردو را بشکنند. بعضی دیگر مانند گنجشک منقارهایی مناسب برای تغذیه دانه های سخت دارند. برخی دیگر از پرندگان هم دارای منقارهای مناسب برای تغذیه دانه های نرم هستند...». اراسموس عقیده جالب دیگری مبنی بر فرضیه اجداد مشترک کل حیات (از جمله نوع بشر) مطرح می کند که حاکی از حمایت او از ایده های هاتون است:
آیا این تصور جسورانه است که در فاصله زمانی طولانی که از عمر زمین می گذرد، شاید میلیون ها دوران(2) پیش از آغاز تاریخ بشر، همه حیوانات خون گرم از منشأ مشترکی پدید آمده اند. این منشأ بزرگ اولیه دارای ویژگی حیوانی است و قادر به کسب اندام های جدید با کارایی های متفاوت است...
اراسموس به خدا به عنوان همان منشأ اولیه معتقد است که علت پیدایش فرایندهای حیاتی بر روی زمین است؛ خدا از نظر او نقشی در آفرینش گونه ها در طول زمان ندارد. او معتقد است که منشأ حیات هر چه بوده است، پس از پیدایی حیات همه چیز بر اساس قانون تکامل شکل گرفته، خود را سازگار کرده و دخالتی از خارج در آن اثر گذار نبوده است.(3) اما اراسموس به قوانین تکامل آگاهی داشت. حدس او این بود که تغییرات بدن جانوران زنده و گیاهان در اثر تلاش آنها برای دسترسی به چیزی است که به آن نیاز دارند (مثلاً غذا)، یا برای فرار از چنگ شکارچیان. درست مانند اینکه عضلات وزنه برداران قوی تر می شود. اما اراسموس گمان می کرد که این ویژگی های اکتسابی به نسل های بعدی منتقل و تغییرات تکاملی را موجب می شوند. به عنوان مثال، پرنده آب چر که دوست نداشته است پرهایش خیس شوند، پیوسته پاهای خود را تا سر حد امکان بالا کشیده است تا پرهایش با آب تماس پیدا نکند. بنابراین پاهای او اندکی درازتر شده است و این مشخصه به نسل های بعدی منتقل شده است. پس از چند نسل و تکرار این فرایند، محتمل است که پاهای پرنده ای مانند قو به پاهای پرنده ای مانند فلامینگو تبدیل شود.
این ایده اشتباه بود اما با در نظر گرفتن گستره دانش در پایان قرن هجدهم، آن قدر هم ابلهانه به نظر نمی رسید و باید مقام اراسموس داروین را دست کم به این خاطر که تلاش کرد که تکامل را به روش علمی توضیح بدهد پاس داشت. او در پایان عمر به توسعه ایده های خود (هم زمان با فعالیت های دیگرش) ادامه داد و در سال 1803، کتاب معبد طبیعت (The Temple of Nature) را نوشت و در آن، فرایند تکامل را از ذره میکروسکوپی تا گستره متنوع کنونی به شعر سرود. بار دیگر این اشعار با توضیحات مفصلی همراه بود که خود کتابی را تشکیل می داد. اما این بار از کتاب او استقبال چندانی نشد. گرایش به انکار خدا و ایده های او درباره تکامل محکوم شد و به هیچ وجه با جامعه ای که با فرانسه در حال جنگ بود همسویی نداشت. علاوه بر این، اراسموس دیگر در قید حیات نبود تا از موضع خود دفاع کند. او در 18 آوریل سال 1802 در سن 70 سالگی در خانه خود و در کمال آرامش درگذشت. اما شاید با در نظر گرفتن اوضاع سیاسی زمان، مناسب بود که ایده های مشابه افکار اراسموس داروین در زمینه تکامل در فرانسه ناپلئونی دنبال شود و از بعضی جهات به طور کامل توسعه یابد.
ژان-باپتیست لامارک: نظریه تکامل لامارک
ژان-باپتیست پیر آنتوان دومونه دو لامارک، با ذکر همه نام ها و القاب او، از اعضای خانواده های نجبای دست دوم فرانسه بود (بنابر قاعده ای سرانگشتی هر قدر فهرست نام طولانی تر باشد، میزان نجیب زادگی کمتر است). او در اول اوت سال 1744 در بازنتین واقع در استان پیکاردی فرانسه به دنیا آمد. او از 11 تا 15 سالگی در کالج ژزوئیت در آمین (Amiens) تحصیل کرد (از دوران کودکی او اطلاعات چندانی در دست نیست). احتمالاً هدف اولیه او در تحصیل آن بود که کشیش شود. اما پس از درگذشت پدرش در سال 1760 تصمیم گرفت که سرباز شود و با پیوستن به ارتش در جنگ هفت ساله در نواحی مرزی بلژیک، هلند، لوکزامبورگ، آلمان و فرانسه شرکت کرد. جنگ در سال 1763 به پایان رسید. به نظر می آید که لامارک در جریان مأموریت هایی در نواحی مدیترانه و شرق فرانسه با مشاهده زندگی حیوانات وحشی و نباتات به گیاه شناسی علاقه مند شده باشد. او در سال 1768 مجروح و مجبور به کناره گیری از حرفه نظامی شد. او در پاریس اقامت گزید، در یک بانک مشغول به کار شد و در سخنرانی های عمومی درباره پزشکی و گیاه شناسی حضور یافت. ده سال بعد با انتشار کتابی تحت عنوان گیاهان فرانسه (Flore francaise)، شهرت خود را به عنوان گیاه شناس تثبیت کرد. این کتاب به متنی برای رده بندی گیاهان تبدیل شد. لامارک با تکیه به این کتاب برجسته (و با حمایت بوفون که به انتشار کتاب کمک کرده بود) به عضویت آکادمی انتخاب شد و به زودی بانک را ترک کرد.حمایت بوفون هزینه بردار بود. لامارک در سال 1781، وظیفه ناخوشایند سرپرستی و همراهی ژرژ، پسر بی عرضه بوفون را در مسافرت به اروپا به عهده گرفت؛ اما انجام این وظیفه دست کم این فایده را برای او داشت که بیشتر با طبیعت آشنا شود. پس از این سفرها، لامارک عهده دار چند مسئولیت کم اهمیت گیاه شناسی در باغ پادشاه شد. علایق او فراتر از گیاه شناسی (یا حتی زیست شناسی) بود و هوا شناسی، فیزیک و شیمی را نیز شامل می شد. او پس از انقلاب فرانسه درگیر تجدید ساختار باغ پادشاه شد. در سال 1793، او به عنوان استاد، مسئول مطالعه «حشرات و کرم ها» در موزه تاریخ طبیعی فرانسه پس از انقلاب شد. لامارک عنوان «بی مهرگان» را برای این مجموعه که معجونی از گونه ها بود انتخاب کرد. به نظر می رسد که لامارک به عنوان اصلاح طلب، بی آنکه آلوده ماجرای نفرت انگیز جمع آوری مالیات شده باشد و بی آنکه شخصاً مورد تهدید باشد، انقلاب را پشت سر گذاشته است. لامارک در مقام استاد موظف به ارائه چند سخنرانی در طول سال در موزه بود. این سخنرانی ها نشانگر چگونگی توسعه ایده های او درباره تکامل است. او در سال 1800، برای اولین بار، گوشزد کرد که گونه ها تغییرپذیرند. او با تشریح جانوران از پیچیده ترین تا ساده ترین که به ترتیب گیج کننده ای که او آن را «تنزل» می نامید، طبقه بندی شده بودند اظهار کرد:
بی مهرگان بهتر از هر مورد دیگری حاکی از شگفت انگیزی فرایند تنزل در ساختار و کاهش فزاینده توانایی های حیوانی هستند که در صدر توجه طبیعت شناس فیلسوف قرار می گیرد. سرانجام آنها ما را به مرحله نهایی شکل گیری حیوانات سوق می دهند؛ به عبارت دیگر به مرحله ناکامل ترین حیوانات که دارای ساده ترین ساختار و ویژگی هایی هستند که به سختی می توان آنها را حیوانی نامید. شاید طبیعت با همین گونه ها آغاز شده باشد، در حالی که دیگران در زمان های بسیار طولانی و در شرایط مساعدتری شکل گرفته اند.(4)
به عبارت دیگر، گر چه لامارک استدلالش را وارونه عرضه کرده است، اما در واقع به این نکته اشاره می کند که حیوانات ساده تر به حیوانات پیچیده تری تبدیل شده اند و می افزاید که این فرایند در «مدت زمان طولانی» صورت گرفته است.
ال.جی. جوردانوا(L.J.Jordanova)، زندگی نامه نویس لامارک، می گوید که شواهدی مبنی بر اینکه لامارک از ایده های داروین آگاه بوده است در دست نیست؛ اما دزموند کینگ هیل، یکی دیگر از زندگی نامه نویسان لامارک مدعی است که ایده های لامارک «به تحقیق» تحت تأثیر کتاب زونومیا بوده است. ما هرگز حقیقت را نخواهیم دانست اما از یک منظر، رفتار لامارک بسیار شبیه داروین بود. از زندگی خصوصی لامارک اطلاعات چندانی نداریم، فقط می دانیم که او از هسمر غیر قانونی اش صاحب شش فرزند شد و تنها زمانی با او ازدواج کرد که آن زن در حال مرگ بود. او دست کم دو بار دیگر ازدواج کرد (به نظر می رسد که ازدواج چهارمی نیز در کار بوده است) و صاحب دو فرزند دیگر شد. اما سبک ادبی او بر خلاف سبک اراسموس داروین (یا در واقع چارلز داروین) دشوار بود و ظاهراً (همان طور که مثال بالا که بدترین نمونه هم نیست نشان می دهد) او قادر به ارائه ایده های خود به سبکی واضح و آشکار نبود.
ایده های تکامل در اثر حماسی او به نام تاریخ طبیعی جانوران بی مهره (Histoire naturelle des animaux sans vertebres) جمع آوری و در هفت جلد بین سال های 1815 تا 1822 منتشر شد. در سال 1822، لامارک 78 سال داشت و نابینا بود (او در 18 دسامبر سال 1829 در پاریس درگذشت). از منظر تاریخ علم که موضوع کتاب حاضر است، ایده های لامارک در مورد تکامل را می توان در چهار «قانون» خلاصه کرد. این چهار قانون در جلد اول کتاب او که در سال 1815 منتشر شد بیان شده است:
قانون اول: به خاطر وجود نیروهای حیات، ابعاد موجودات زنده به طور پیوسته و تا حدی که حیات مجاز می شمرد افزایش می یابد.
(این قانون کم و بیش حقیقت دارد؛ به نظر می رسد که داشتن بدن بزرگ تر از جنبه تکاملی یک امتیاز محسوب می شود و بیشتر گونه های جانوران چند سلولی در طول تکامل خود بزرگ تر شده اند.)
قانون دوم: به وجود آمدن اندام های جدید جانوران نتیجه تجارب آنها نسبت به نیازهای پایدار و نیز ناشی از تحرکات تازه ای است که نیازها موجب تشکیل و بقای آنها می شوند.
(این قانون دست کم به طورکامل اشتباه نیست؛ اگر شرایط محیط تغییر کند، فشار در جهت پیشرفت تکامل در زمینه های خاصی اعمال می شود. اما لامارک به اشتباه معتقد است که «اندام های جدید» نه بر اثر تغییرات جزئی از نسلی به نسل دیگر بلکه به صورت انفرادی توسعه می یابد.)
قانون سوم: توسعه اندام ها و ویژگی های آنها ارتباط مستمری با استفاده از این اندام ها دارد.
(این همان ایده ای است که طبق آن فلامینگو صاحب پاهای بلندتری می شود زیرا به خاطر خیس نشدن پرهایش در آب پیوسته پاهای خود را کش می دهد. این ایده مسلماً اشتباه است.)
قانون چهارم: هر ویژگی ای که اکتساب شده باشد...یا در ساختار یک موجود در مدت حیاتش تغییر کرده باشد، در فرایند تولید مثل و از طریق آن دسته ای که این تغییرات را تجربه کرده اند، به نسل جدید منتقل می شود.
(این موضوع یعنی ارث بردن اکتسابی بدون تردید اشتباه است)
اما شاید مهم ترین نکته ای که لامارک می خواهد بگوید همان چیزی است که در گلوی چارلز لایل گیر کرده بود و او را وادار کرد تا ایده تکامل را هنگام نوشتن کتاب اصول رد کند: او به طور مشخص نوع بشر را در این فرایند جای داد.
ایده های لامارک با مخالفت شدید ژرژ کوویه که نفوذ زیادی داشت روبه رو شد. او قاطعانه به ایده تغییرناپذیری گونه ها معتقد بود. ایزودور جفری سنت-هیلر(Isidore Geoffroy Saint-Hilaire) (1844-1772) که در پاریس با لامارک کار می کرد، از ایده های او حمایت کرد. متأسفانه حمایت سنت-هیلر دست کم همان قدر که منفعت داشت به آرمان لامارک ضرر زد. او ایده های لامارک را توسعه داد، به ایده انتخاب طبیعی بسیار نزدیک شد و گوشزد کرد که شاید «اندام جدید» که لامارک به تشریح آنها پرداخته بود همواره مفید نبوده باشد. او در دهه 1820 نوشت:
اگر این دگرگونی ها به اثرات جراحت باری بینجامید، جانورانی که متحمل این دگرگونی ها می شوند از بین می روند و جانوران دیگری جایگزین آنها می شوند که شکلشان تا اندازه ای متفاوت است، شکلی که به خاطر تطبیق با محیط جدید زندگی تغییر کرده است.(5)
این اندیشه شامل بعضی از اصول لامارکیسم می شود و نطفه ایده بقای بهترین گونه های قابل تطبیق را در بر می گیرد. اما سنت-هیلر از سوی دیگر، ایده های آشفته ای در مورد ارتباط گونه ها داشت. او کارهای بسیار و معقولی در زمینه کالبدشناسی تطبیقی انجام داد، اما زیاده روی هم کرد. به عنوان مثال او ادعا کرد که الگوی فیزیکی بنیادی یکسانی را در مورد مهره داران و صدف ها شناسایی کرده است. این ادعا خشم کوویه را برانگیخت و موجب کاهش اعتبار تمام کارهای دیگر سنت-هیلر از جمله ایده های مربوط به تکامل شد. در پایان دهه 1820 لامارک در گذشته بود و حامی اصلی او تا حد زیادی اعتبار خود را از دست داده بود. به این ترتیب راه برای چارلز داروین باز بود تا سرنخ ها را در دست گیرد.
پی نوشت ها :
1- برای اطمینان از درستی این ادعای حیرت انگیز به زندگی نامه اراسموس داروین اثر دزموند کینگ هیل نگاه کنید. کولریج در سال 1796 با اراسموس دیدار کرده بود.
2- احتمالاً منظور اراسموس داروین از «دوران»، حدود یکصد سال است. بنابراین ایده های او درباره مقیاس زمانی تکامل به طور مشخص جلوتر از زمان او است.
3- به یاد داشته باشیم که در آن زمان کلیسا هنوز بر این باور بود که خداوند گونه ها را به طور تک تک خلق کرده است و آنها پس از آفرینش ثابت و بدون تغییر باقی مانده اند.
4- ترجمه از فرانسه به انگلیس از جوردانوا
5- نقل قول از یونانیان تا داروین (From The Greeks to Darwin) اثر هنری آزبورن