علل رکود بزرگ

لیونل روبینس یکی از سرشناسترین اقتصادشناسان تجزیه و تحلیل عمیقی به «رکود بزرگ» (1929-1930) اختصاص داده (1) که در آن صریحاً افکار خود را به سنت مدرسیان و یا به قول خود «به میراث نسلهای ظریف اندیش و حقیقت جو»
جمعه، 22 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علل رکود بزرگ
 علل رکود بزرگ

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

لیونل روبینس یکی از سرشناسترین اقتصادشناسان تجزیه و تحلیل عمیقی به «رکود بزرگ» (1929-1930) اختصاص داده (1) که در آن صریحاً افکار خود را به سنت مدرسیان و یا به قول خود «به میراث نسلهای ظریف اندیش و حقیقت جو» ی گذشته منتسب می سازد.
چون بحران 1930 در نظر بیشتر اقتصادشناسان، سنگ محکی برای تشخیص بهره ی از حقیتق مندرج در نظریه های پیشین، محسوب می شود، لازم است مشخصات اصلی آن را بدانسان که در ذهنی با حسن نیت و در عین حال فوق العاده تیزبین جلوه گر شده است، یادآور شویم.
به عقیده ی روبینس بحران 1930 نتیجه ی همدستی اوضاع و احوالی نامساعد و شدت یافته از سیاستی است که در انگلستان به همان درجه که در کشورهای دیگر و حتی بیش از آنها، بعضی از واضح ترین آموزشهای تجربیات گذشته را متروک داشته است. یکی از صفات برجسته تألیف او، شجاعتی است که در بریدن بی پروا با بعضی از عامه پسندترین توضیحات نشان داده، که در کشورش تحت تأثیر نخستین مصائب بحران پیشنهاد شده بودند. تمایل طبیعی در بریتانیای کبیر بر آن بود که مسئولیت رویدادهائی را که باعث سقوط پرآوازه لیره استرلینگ شده بود، بر سیاست اقتصادی و پولی کشورهای دیگر تحمیل کنند. بدین طریق پی در پی «توزیع نادرست طلا» (یعنی به اصطلاح احتکار آن را از طرف امریکا و فرانسه) و سپس «عقیم ساختن آن» (یعنی بر حسب ادعاء انکار دو کشور مذکور در متناسب نمودن اعتبارات با ذخایر فلزی خود) و یا بالاخره« عدم رعایت قواعد بازی» در حفظ واحد پولی طلا را، مجرم قلمداد می کردند (بی آنکه معلوم شده باشد که این قواعد بازی از چه قرار بوده اند). روبینس تمام این توجیهات را رد می کند و یکی از علل اصلی«رکود بزرگ» را در سیاست پولی خود انگلستان می داند. و در همین جا است که تجزیه و تحلیل او به نکاتی بسیار ارزنده برای تمام نظریه بحرانها می رسد.
می گوید نخستین اشتباه انگلستان در آن بود که استرلینگ را با نرخی زیاده از حد بالا تثبیت کرد و پس از این اشتباه هم ندانست و نتوانست اقدامات متناسبی را برحسب اقتضای سطح قیمت های ناشی از این نرخ به عمل آورد. اما چه اقداماتی؟ بیش از همه محدود کردن اعتبارات. خروج مداوم طلا در این زمان راهنمای تردیدناپذیر سیاستی بود که می بایستی اتخاذ شود. ولی برخلاف همه ی «قواعد بازی» بانک ناشر انگلستان، اعتبارات جدیدی را جانشین طلای صادر شده می کرد( صفحه ی 85). اشتباه دیگر آنکه لازم می بود که با توسل به همه ی وسایل، هزینه های تولید را پایین آورد. اما انگلستان ترجیح داد که دستمزدهای بیش از حد بالای خود را حفظ کند. روبینس بدین طریق نتیجه گیری می نماید که:« از هم گسیختگی تعادل در انگلستان، پی آمد گزینش نرخ برابری نادرستی برای پول، و ابرام در عدم انطباق وضع خود با مقتضیات این برابری بوده است» (ص 97).
اما این بهم خوردگی تعادل ویژه ی انگلستان، به نوبه خود در اقتصاد دیگر کشورها هم مؤثر واقع شد و بانکهای مرکزی آنان را وادار ساخت که به نوبه خود قواعد بازی را نقض کنند. بانک ذخیره ی فدرال نیویورک نرخ تنزیل خود را در سال 1927 پائین آورد. چرا؟ برای آنکه به یاری بازار لندن بشتابد. منظور آن بود که برای سرمایه های کوتاه مدت انگلیسی، جاذبه سرمایه گذاری پرسودتر در خارجه را از بین ببرند. اما نتیجه ی آن چه شد؟ برانگیختن سودجویانه صعودی در بورس نیویورک بود که فروریختگی بعدی نرخهای اوراق بهادار، سرمنشاء بحران را شدیدتر ساخت.
پس از انفجار بحران، باز لندن بود که بعد از سقوط لیره، با مردد گذاشتن جهانیان از نرخی که لیره منفک شده از طلا تثبیت می گردید، موجب ادامه آن شد. چون لیره واقعاً جنبه بین المللی داشت همین باعث می شد که تمام جهان دیرزمانی در آن عدم امنیت رقت بار پولی باقی بماند(ص 106). بدین طریق لندن که به همه دنیا اندرز پیروی از قواعد پولی مدرسی می داد، خود پیوسته آنها را نقض می کرد (صفحات 94-95).
نکته دیگری که می بایستی توضیح داده شود اینست که چرا بحران مذکور پس از انفجار آنچنان سنگینی استثنائی یافت. زیرا بحرانی که در آن شاخص قیمت ها در ظرف سه سال از 93 به 63 ساقط گردد و بازرگانی بین المللی از 63 میلیارد دلار به 26 میلیارد برسد و شمار بیکار شدن در انگلستان به سه میلیون و در کشورهای متحده آمریکا به سیزده میلیون و در آلمان به شش میلیون بالغ گردد، یک بحران عادی نیست و به حق سزاوار است که آن را «رکود بزرگ» بنامند. در اینجا نیز روبینس باز علت اصلی را در ترک آموزشهای سنتی می داند و با ریکاردو در قسمتی که پیشتر نقل کردیم، درباره محکوم ساختن« تضییقات، محدودیت ها، و ممنوعیت هائی که هم چشمیهای ابلهانه کشورهای مختلف جهان بازرگانی باعث آنهاست»، هم آواز می شود. وی نیز کندی عمل در آزاد گذاردن بازارهای بزرگ پس از جنگ و افراط در تعرفه های گمرکی و جوشش کارتلها و تراست های فراوان را مقصر می داند.
آیا این توضیح کافی است؟ برحسب کلیه ی احتمالات، پس از اشتباه اصلی در برگرداندن لیره ی استرلینگ به نرخ برابری پیش از جنگ، با وجود ایجاد مقادیر بی سابقه «پولهای دفتری» و اعتباری، همه ی آن تدابیر پیشنهاد شده از طرف روبینس که واقعاً در منطق این سیاست بود محکوم به شکست می گردید، بدانسان که اقدامات کاملاً معکس تلقین شده ی از طرف ها وتری(2) و کینز نیز چنانکه قریباً خواهیم دید، محکوم به ناکامی بودند. زیرا بحران 1930 چیزی جز دومین مرحله غیرقابل اجتناب اصلاح پذیری مجدد قیمت ها نبود که پی آمد قهری هر جنگ بزرگ جهانی است، پی آمدی که بحران 1920 آن را ناقصاً تحقق بخشیده بود، بدان سبب که پولهای کاغذی در آن تاریخ هنوز نظام پولی همه ی دول متخاصم به استثنای ممالک متحده ی امریکا بود. تنها برگشت انگلستان به واحد پولی طلا در 1925 و گسترش این واحد پس از تاریخ مذکور، وضع واقعی را در بداهت کامل گذاشت. در آن زمان جریانی ظاهر شد نظیر آنچه بعد از ترک نظام دو فلزی پول ملحوظ گردید، وقتی که طلای مستخرج از معادن کفایت آن را نداشت تا کمبود پول نقره از رسمیت خارج شده را جبران کند و قیمت های جهانی ناچار شدند که عنفاً خود را با مقدار طلای زیاده از حد محدود برای نگهداری سطح موجود تطبیق بدهند، سطحی که تورم جهانی آن را مصنوعاً اندک اندک بالا کشیده بود. همین کاهش یابی بیش از حد ممتد ولی اجتناب ناپذیر مقدار پول به سبب برگرداندن لیره به نرخ برابری با طلا بود که سبب آن فاجعه عظیم گردید. روبینس مسلماً منکر آن نیست، ولی تجزیه و تحلیل او،‌ بس روشن بینانه از جهات دیگر، این سربار شدن یک بحران «عادی» را، بر گرایش عمیقی که در جهت کاهش قیمت ها وجود داشت به اندازه ی کافی نمودار نمی سازد، سربار شدنی که به تنهایی مفسر هولناکی بحران 1930 بود و همه ی درمانهای دیگر غیر از تطبیق دادن شتابزده را که عبارت از کاهش دهی های ارزش پول بود بیهوده ساخت.
آقای نوگارو همین موضوع را در تألیف مهمی مورد بحث قرار داده، که نظرهایش در بسیاری از نکات با نظر همکار انگلیسیش مطابقت دارد. ولی او این کیفیت را با وضوح بیشتری در قطعه ذیل روشن ساخته است که در واقع نتیجه گیری تجزیه و تحلیل بسیار کامل او از تمام کیفیات بحران مذکور است.(3):
«بطور خلاصه، بحران کنونی هرچند نقطه آغاز مستقیمش، در سقوط مالی نیویورک است که عنصر عارضی است، واضحاً به سلف دورتری مربوط می شود که آن را در یک عنصر اصلی واقعه می یابیم: یعنی تحول قیمت ها. این تحول تنها حرکت و تغییری نیست که معمولاً همراه بحرانهای ادواری است. کاهش قیمت ها بسی زودتر از بحران بورسی آغاز گردید و بیش از همه بر غلات و محصولات کشاورزی وارد آمد. سقوط این بار عظمتی غیرعادی داشت، همچنان که صعود مقدم بر آن غیرعادی بود. ناهماهنگی بین قیمت های عمده فروشی از یک طرف و همه قیمت های دیگر از طرف دیگر(قیمت مصنوعات صنعتی، قیمت های خرده فروشی و قیمت های خدمات) نیز به همان ترتیب واجد عظمتی ناشناخته تا آن زمان بود. بنابراین در این عامل تغییر و تحول کاملاً استثنائی قیمت ها، و بی شک مربوط به اختلالات جنگ بزرگ جهانی است که باید سهم عمده توضیح از هم گسیختگی تعادل اقتصادی این چنین سنگین و چنین ممتدی را که اکنون شاهد آن هستیم جستجو نمائیم». این قطعه مشخص ترین صفت بحران 1930 را بطور کامل خلاصه می کند(4) و به تفسیرات و توضیحات شومپتر(5) و فرانسواسیمیان نزدیک می شود.

پی نوشت ها :

1. Lionel Robbins،‌ رکود بزرگ The Great Depression، لندن 1934 (ترجمه ی فرانسه 1937)، منقولات ما مأخوذ از متن انگلیسی آن است.
2.Hawtrey
3.نوگارو B.Nogaro اقتصاددان فرانسوی( 1880-1950)مؤلف کتاب بحران اقتصادی در جهان و در فرانسه La Crise economique dans le monde et en France 1936، صفحه 227.
4.ما خود نیز غالباً درباره ی این جنبه ی اساسی بحران بزرگ تأکید کرده ایم. مراجعه شود مخصوصاً به فصل اول کتاب Enquete sur le Chomage که در سال 1938 بوسیله ی موسسه ی سیره Sirey و مؤسسه علمی تحقیقات Institut Scientifique de Recherches انتشار یافت.
5.شومپتر Schumpeter.

منبع: ژید، شارل؛ ریست، شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد دوم: از مکتب تاریخی تا جان مینارد کینز)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.