مترجم: کریم سنجابی
در حقیقت همه ی نویسندگان که به مطالعه ی بحرانها پرداخته اند تصدیق دارند که اعتبارات نقشی در جریان آنها دارد. مگر به تجربه ثابت نشده است که تضییقات اعتبار غالباً سرچشمه ورشکستگیهای منادی طوفان است؟
ولی تقریباً همه ی آنان حاضر نیستند که بسان هاوتری، گسترش یافتن و یا بسته شدن اعتبار را «علت اصلی» دورهای اقتصادی بشناسند و علت را در جهت گیریهای متباین و تحولات ناهماهنگ تولید و پس انداز و مصرف جستجو می کنند. جنبه پولی دور اقتصادی در نظر آنان فرعی و ثانوی است.
از آن جمله افتالیون(1) نظم و آهنگ تولید، تابع شرایط فنی را سرچشمه ی بحرانها می داند. به عقیده ی هاوتری جذرومدهای تقاضا، بازتاب نوسانات درآمد، حاکم بر روند و آهنگ تولید است(2) به نظر افتالیون برعکس تقاضای محصولات و خدمات، پیوسته و به طور ناگسسته رو به فزونی است. و حال آنکه کیفیت عرضه به صورت تکانهای ناگهانی است. زیرا برای برپا کردن تأسیسات و ماشینها و کارخانه ها که باید محصولات و خدمت های عرضه شده به مصرف، از آنها خارج گردد زمان لازم است. پس از آن پائین آمدن قیمت ها ناشی از عدم کفایت قدرت خرید نیست، بلکه نتیجه ی اشباع حوایج عمومی و یا به عبارتی که مؤلف بسیار آشنا با اصطلاحات مکتب اتریشی بیان می کند، نتیجه ی کاهش سودمندی نهائی ارزاق و اجناس است که بیش از میزان تقاضا عرضه می شوند.
افتالیون مآخذ و مدارک وافر جدیدی در اثبات این عقیده قرار داده که در آنها صنایع اصلی و وضع آنها پیش از بحران و در طول مدت بحرانها با دقت بررسی شده است. کتاب وی که در شبانگاه آغاز جنگ جهانی و بر اساس تجارب بحرانهای 1900 و 1907 تدوین شده، ترکیب فشرده ای است از تجزیه و تحلیل نظری با دقیق ترین ملاحظات آماری. استنتاجات آن را می توان بدین ترتیب خلاصه نمود:
در آغاز یک دوره ی رونق، صنایع سازنده وسایل و ابزار تولید تشویق می شوند که بر تولیدات خود بیفزایند، زیرا ماشین ها، وسایل و مواد اولیه ای که آنها می سازند، برای تمام صنایع دیگر ضروری هستند، و بنابراین طرحهائی برای توسعه ی امور خود ترتیب می دهند. اما برای عملی شدن آنها زمان لازم است. ساختن کارخانه های جدید و استخراج همواره بیشتر مواد آهنی و ذغال سنگ و مس، محتاج تدارکات فنی و همدستی عوامل متنوعی است. نتایج این تدارکات ظاهر نمی شود مگر پس از یک دوره بارداری بالنسبه طولانی و متفاوت برحسب صنایع. همین که به راه اندازیها پایان یافت و کارخانه ها به کار افتادند، باز مدت زمان بالنسبه ممتدی لازم است تا آثار و نتایج آن در بازار اجناس و ازراق محسوس گردد. در طول مدت این تجهیزات، عرضه اشیاء مستقیماً مورد مصرف عمومی به کندی افزایش می یابد، اما وقتی که سرانجام ماشینها و کارخانه ها با تمام قدرت تولیدی به کار افتادند، دیری نمی گذرد که فراوانی ناگهانی همه ی اجناس قابل مصرف با مقاومت خریداران مواجه می شود. حوایج مصرف کنندگان یا تغییر جهت می دهند و یا به حد کافی استرضا می یابند. بالنتیجه تقاضا آرامش می گیرد و مردد می شود. فراوانی اجناس تازه ساخته شده ممکن نیست جریان پیدا کند، مگر به قیمت های نازل تر عرضه شوند. و این همان لحظه ی انفجار بحران است. کاهش که از یک نقطه آغاز می شود، کم کم بخشهای دیگر اقتصادی را نیز فرا می گیرد. در برابر این دودلی عمومی، سازندگان اجناس مصرفی تقاضای لوازم و ابزار تولیدی خود را محدود می کنند و بحران به صورت ناگهانی در کارخانه های سازنده آنها منفجر می شود. به همین جهت است که وخامت در صنایع «سازنده ی وسایل تولید» همواره شدیدتر از صنایع «تولیدکننده اجناس مصرفی» است. تمام این جریان را افتالیون در تشبیه تصویر نمائی که سراسر آنرا ذیلاً نقل می کنیم، خلاصه کرده است:« هرگاه برای اصلاح کمبود حرارت در ساختمان، آتش اجاق را تیز کنند، اهل خانه باید مدتی منتظر بمانند تا گرما، به درجه ی دلخواه برسد. چون سرما پایدار است و گرماسنج از آن حکایت می کند، هرگاه تجربه پیشتری به آنها نیاموخته باشد، باز وادار می شوند که سوخت بیشتری در دستگاه حرارت بریزند، و این عمل را پیوسته ادامه می دهند تا آنکه مقدار جمع شده سوخت در دستگاه به حدی می رسد که گرمای ساختمان را تحمل ناپذیر می کند. پیروی از احساس سرمای موجود و علائم موجود گرماسنج موجب داغ کردن بیش از حد ساختمان می شود. فن سرمایه داری هم مرتکب چنین اشتباهی می گردد. چون تولید نیازمند تدارک قبلی سرمایه های ثابت است تا زمانی که این تدارکات تکمیل نشده، کمبود اجناس ساخته شده امکان توسعه ی مجدد و بیشتر تولیدات را نوید می دهد. کارفرما تنها عدم استرضای فعلی حوایج را به دلیل بالا بودن قیمت ها تشخیص می دهد ولی از ادراک اینکه استرضای بالقوه آن به حد افراط رسیده عاجز است.»(3)
خلاصه آنکه زمانی می رسد که برای بعضی از اجناس مقدار تولید بیش از میزان مصرف است، نه اینکه درآمدها برای خریداری آنها کافی نباشند. بلکه به سبب کاهش یافتن «سودمندی نهائی» اجناس فروخته نشده نیازمندی به آنها کمتر می شود. پس از ظهور چنین جریانی در یک رشته تدریجاً به رشته های دیگر نیز سرایت می نماید. به عبارت دیگر بحران یک بحران عام نیست بلکه یک بحران تعمیم پذیر است، که اندک اندک تمام اقتصاد را در برمی گیرد.
بی هیچ تردید افتالیون یک کیفیت پردامنه و بس مهم را روشن ساخته که واقعاً مشخص فنون تولید در صنعت کنونی است. مسلم است که امروزه درگیری بحران غالباً بدین صورت است که نخست در صنایع سازنده وسایل تولید منفجر می شود و سپس شدت می یابد، صنایعی که در عصر ما واجد اهمیت فوق العاده شده اند. و باز مسلم است که پیش بینی تقاضا در این صنایع بیش از دیگر صنایع در معرض اشتباه است. عظمت و وفور سرمایه هائی که لازمه ی توسعه آنها است، آنها را در روزی که تقاضای محصولاتشان متوقف گردد و یا تمام توانائی تولیدیشان مورد بهره برداری واقع نشود، در وضع بسیار مشکلی قرار می دهد(4) حتی برای بیان نظریه افتالیون، به نحوی که قابل پذیرش ذهن باشد، توسل به مفهوم «سودمندی نهائی» هم ضروری نیست. کافی است تصور شود که به یک دلیل و یا دلیلی دیگر، تقاضای محصولی جوابگوی پیش بینیهای عرضه نباشد، خواه از این جهت که پیش بینیها مبالغه آمیز بوده، و خواه در فاصله ی مدت، تبدلاتی در امیال عمومی حاصل شده باشد. در این حال، بعضی از مؤسسات صنعتی از بازارهای فروش خود محروم می شوند، سودهای آنها از بین می رود، کارگرانشان بیکار می گردند و پرداخت دیونشان معطل می ماند. اکنون هرگاه جمیع اقتصاد جامعه دچار آشفتگی بشود، هرگاه بانکها روز به روز موجودی قابل پرداخت خود را برای دادن اعتبارات محدودتر ببینند، و یا هرگاه در بسیاری از صنایع نوعی اشباع در بازار فروش محصولات محسوس گردد؛ آن وقت ورشکستگی ها و یا تعطیل کارها در مؤسسات مورد بحث به سرعت ظاهر می شود و همانند لکه چربی انتشار پیدا می کند.
مشکلاتی که در اوضاع و احوال عادی، بازتابی در مؤسسات دیگر ندارد و یا با وضع دایر و پر رونق آنها سریعاً قابل اصلاح است، در فرضیه مورد نظر برعکس تمام صنایع مجاور را متزلزل می کند، و ممکن است سلسله انعکاساتی به وجود بیاورد که بحرانی تام و تمام تشکیل بدهد.
مع الوصف یک نکته مبهم باقی می ماند و آن اینکه مقارن بودن توسعه ی تجهیزات تولیدی را در شمار بزرگی از صنایع با هم، چگونه می توان توضیح داد؟(5) افتالیون می گوید که توسعه ی یک صنعت توسعه ی بسیاری از صنایع دیگر را به دنبال خود می کشد و بدین ترتیب افزایش تجهیزات صنعتی در یک رشته از قلمرو اقتصادی عموماً همراه با توسعه ی مرادف آن در رشته های دیگر است.
همین «همبستگی» بین صنایع مفسر کیفیتی است که به آن اشاره شد. افتالیون از طرفی به قانون«جانشینی» استناد می کند که «وضع مرفه و یا وخیم یک صنعت معمولاً به صنایع دیگری که ممکن است همان نوع حوایج را برآورده سازند، سرایت می کند»؛ و از طرف دیگر بر افزایش پذیری درآمدها متکی می شود «که محرک گسترش تقاضای عمومی محصولات است»(6).
پی نوشت ها :
1. افتالیون Albert Aftalion(1874-1956)اقتصادشناس فرانسوی استاد دانشگاه پاریس مؤلف کتابهای متعدد راجع به مبادلات بین المللی، پول، طلا و توزیع جهانی آن و بحرانهای اقتصادی(مترجم).
2. مشابهت این نظریه با عقاید سیسموندی که پیشتر به آنها اشاره کردیم، قابل ملاحظه است. این برگشت به نظریه های سیسموندی از جانب مکتب انگلیسی از شگفتیهای عقاید اقتصادی جدید است.
3.افتالیون، کتاب Les crises periodiques de surproduction(1911)، جلد دوم، صفحه ی 361.
4.تقریباً همزمان با افتالیون یک اقتصادشناس روسی، بونیاتیان Bouniatian جریان بحرانها را با عباراتی تشریح کرده که غالباً کلام نویسنده فرانسوی را به خاطر می آورد و گمان یکسانی عقاید آنها را در ذهن ایجاد می کند:« دوره های رونق و رکود تجلیات تولید اضافه بر مصرف (surproduction) است. دوره رونق با قیمت های بالای آن و تولید بیش از میزان مصرف سرانجام آن، و نیز دوره ی کسادی با قیمت های سست اقتصادی آن، دو جنبه ی یک پدیده واحد هستند، یعنی پدیده پر سرمایه گذاری مداوم(کتاب Les Crises Economiques صفحه 346).
معذلک هرگاه با دقت بیشتر در آن نظر شود معلوم می گردد که عقاید بونیاتیان بیشتر نزدیک به آن عقایدی است که ایجاد بحرانها را به تأثیر قاطع پس انداز نسبت می دهند. این پرسرمایه گذاری مداوم «surcapitalisation permanente» که آن را یکی از مشخصات اصلی تحول اقتصادی نوین می داند، به نظر او ناشی از این امر است که درآمدهای کلان اساساً عاید مؤسسات اقتصادی بزرگ می شود. سودهائی که بدین ترتیب در دست جمع معدودی متمرکز می گردد بر حسب عادت، تقریباً همیشه در سرمایه گذاریهای مجدد به مصرف می رسد و بدین ترتیب نیروهای تولیدی پیوسته توسعه می یابند، در حالیکه مصرف عمومی بالنسبه راکد باقی می ماند. در زمان معینی از هم گسیختگی تعادل آشکار می گردد. مؤسسات تولیدی دیگر برای محصولات خویش بازارهای فروش مورد انتظار نمی یابند و بحران منفجر می گردد. پس بحران یک پدیده «کم ارزش سازی سرمایه» «Decapitalisation» است، که سودها و ارزش های سرمایه های موجود را پائین می آورد. این کیفیت را ما به این عبارت می توانیم بیان کنیم که بحران پس اندازهای پیشین را ویران می کند. پس در نظر او« بحرانهای ادواری اقتصادی، دوره های کم ارزش سازی اجباری سرمایه با عظمتی غیرعادی است که به صورت ناگهانی و اجتناب ناپذیر به دنبال یک دوره سرمایه گذاری افراطی ظاهر می گردد.»(ص 387).
و حال آنکه در نظر افتالیون، کیفیت فنی صنایع و مدت زمان لازم برای دایر کردن ماشینها و کارگاهها است که مفسر مسئله مذکور است. اما از لحاظ بونیاتیان، یک کیفیت اقتصادی، یعنی جمع شدن سودها در دست مؤسسات بزرگ صنعتی و بازرگانی و مصرف کردن مرتب آنها در راه توسعه و ایجاد صنایع نوین عامل و علت بروز بحرانها است. این همان پدیده ی تقسیم درآمدها و ترتیب توزیع خرج آنها بین مصرف و سرمایه گذاری است که سیسموندی قبلاً به آن اشاره کرده بود و بعضی از صاحب نظران کنونی به بررسی مجدد آن پرداخته اند. ولی این نظریه ها، مانند نظریه ی کینز، که اندکی بعدتر از آن صحبت خواهیم کرد. ولی این نظریه ها، مانند نظریه ی بونیاتیان پنداشته، تعبیر و تفسیر می کنند: یعنی عدم کفایت سرمایه گذاریها و نه افراط در آن را مورد توجه قرار می دهند.
آنچه بونیاتیان از توضیح آن غفلت ورزیده این نکته است که چگونه ممکن است مصرف در برابر تولید پیوسته متزاید در حالت رکود و توقف باقی بماند، و حال آنکه سودهای سرمایه گذاری شده به وسیله کارفرمایان، بالضروره برای همکاران و کارگران تأسیسات جدید آنها، صورت درآمدهای تازه ای پیدا می کنند که باید لزوماً مخارج مصرفی را توسعه بدهند. تمام مشکل مسئله در همین حلقه دورانی است که بونیاتیان آنرا حل نمی کند. بی شک در اینجا باید عامل «مهلت» را دخالت داد، مهلتی که برای مبدل شدن درآمدهای ایجاد شده به نقضهای اجناس مصرفی لازم است- همچنان که در زمان دیگر از بحران «مهلت» لازم برای مصرف شدن درآمدهای حاصل از کاهش قیمت، مفسر طولانی شدن مدت کاهش آنها است.
5. لسکور Lescure در کتابش راجع به «بحرانهای عمومی و ادواری تولید اضافه بر مصرف Les Crises generales et periodiques de surproduction(چاپ پنجم- پاریس 1938) همین اشکال را وارد کرده است.
6. افتالیون، مجلد دوم، صفحات 389-390.