تردید بین پس انداز و سرمایه گذاری

کنوت ویکسل بدواً تأثیر بزرگی بر گروه اقتصادشناسان کنونی سوئدی داشته که مشتمل بر اسامی اشخاصی مانند اهلین و لیندهال و میردال است که برخی از جالبترین پژوهشهای نظری بیست سال اخیر را مدیون آنان هستیم. وی هم چنین
شنبه، 23 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تردید بین پس انداز و سرمایه گذاری
تردید بین پس انداز و سرمایه گذاری

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

آموزه های اقتصادی ویکسل

کنوت ویکسل بدواً تأثیر بزرگی بر گروه اقتصادشناسان کنونی سوئدی داشته که مشتمل بر اسامی اشخاصی مانند اهلین و لیندهال و میردال است که برخی از جالبترین پژوهشهای نظری بیست سال اخیر را مدیون آنان هستیم. وی هم چنین آوازه ای بزرگ، هرچند دیررس، در بین اقتصادشناسان خارجی یافته است. بین مباحثی که او برانگیخته و آنچه کینز نام خویش را بر آن نقش زده مشابهت ها چشمگیر است.
وانگهی مقام ویکسل به عنوان رئیس مکتب، بس عجیب و استثنائی است. همه ی اقتصادشناسان سوئدی که خود را به وی منسوب می کنند، نخست عدم موافقت خود را با عقاید اساسی او اعلام می دارند؛ مخصوصاً عقیده ی او مربوط به تأثیر فاصله ی بین نرخ ربح بانکها با آنچه ویکسل «نرخ طبیعی» ربح می نامد، بر روی تحول قیمت ها از جانب همه ی آنها، چه اهلین، چه میردال و چه لیندهال مردود شناخته شده است(1). به علاوه خود وی نیز در تطبیقی که از این عقیده کرده بسیار مردد است. ویکسل نظریه ی مذکور را بدواً برای توضیح تحولات بلندمدت قیمت ها ترتیب داد، اما وقتی که عملاً لازم آمد که خواه صعود مستمر 1895 تا 1910 و خواه سقوط بزرگ آغازشده در 1930 را تفسیر نماید، وی برای توضیح جریان نخستین به وفور تولید طلای ترانسوال(2) و برای جریان دوم به کثرت تولید کالاها در دوران پس از جنگ برگشت می کند(3). به عبارت دیگر، راجع به این موضوع سرانجام همان مفاهیم سنتی را مورد قبول قرار می دهد، چنانکه اهلین درباره ی او توانسته است بگوید که:« ویکسل همواره نوآورد خاص خویش را بسان فرضیه ی مشکوکی تلقی کرده و هرگز نسبت به استقامت آن، بدان درجه که شاگردانش ایمان داشته اند، متقاعد نبوده است»(4).
به همین ترتیب ویکسل از تطبیق نظریه ی خویش بر تفسیر بحرانهای اقتصادی صرف نظر نموده و در این نکته صریحاً به اسپیتهوف(5) و تا حدی به نظریه ی افتالیون ملحق می گردد، هرچند از این دومی نامی نمی برد. و به نظر می رسد که اصلاً او را نشناخته باشد(6).
با مرور به آثار او غیرممکن است که شخص از این تناقضها و از این تردیدهای ذهنی که مع الوصف از قدرت بحث و منطقی استثنائی بهره مند است، دچار حیرت نشود. به همین جهت تأثیر و نفوذ او بیشتر مربوط است به شیوه ی بیان وی در عرضه کردن بعضی از مسائل مشکل و انتقاد از راه حل های پیشنهاد شده تا این زمان و نه از ‌نوآوری راه حلهای مخصوص او.
آن مسئله اصلی که کنجکاوی وی را برانگیخت این است که تحولات بلند مدت قیمت ها، خواه در جهت ترقی باشد و خواه در جهت تنزل، چگونه آغاز می شود و ادامه می یابد. با قبول اصلی نظریه ی والراس راجع به تعادل قیمت ها و دلبستگی بسیار به عقاید بوهم باورک راجع به نرخ ربح، برای وی بسیار مشکل بود که تنها با این نظریه ها، توضیح بعضی از نوسانات قیمت ها را بیابد که در طول مدت این پنجاه سال اخیر، مشخص تحول اقتصادی و مستولی بر آن بوده اند. وی در آن تناقضاتی می یافت که پیش از او اشاره ای به آنها نشده بود.
نخستین کتابش که در سال 1898 انتشار یافت (7)مستقیماً به مباحثات هیجان آمیزی مربوط می گردید، که به مناسبت کاهش مستمر قیمت ها، صفت مشخص سالهای 1783 تا 1895 درگرفته و باعث آن همه شکایات، بویژه از ناحیه ی کشاورزان شده بود. بسیاری از اقتصادشناسان معارض با انگاره کمیتی پول، در آن زمان و مخصوصاً در آلمان و فرانسه منکر بودند که این سقوط ممتد قیمت ها به وقفه ی تولید طلا و یا تقلیل میزان آن مربوط باشد. یکی از دلائلی که علیه احتمال تأثیرات پولی اقامه می شد، کاهش راسخ نرخ تنزیل در آن زمان همراه با تراکم طلا در بانکهای ناشر بود. معارضان نظریه ی کمیتی می گفتند که در چنین شرایط چگونه ممکن است از کمبود طلا صحبت کرد؟ اما ویکسل به نظریه ی کمیتی گروید و آن را یگانه نظریه ای دانست که توانسته است تا این زمان تأثیر انکارناپذیر پول را بر روی قیمت ها مدلل بدارد. بنابراین در جستجوی تفسیری برآمد که بتواند کیفیت عجیب و غیرعادی کاهش قیمت ها را همراه با نرخ بسیار نازل تنزیل آن زمان توضیح بدهد، با آنکه به نظر می رسید که این نرخ نازل، برعکس، می بایستی قرینه و نشانه ی وفور و سرشاری پول به کیفیتی باشد که باعث ترقی قیمت ها بشود. مسئله ی اصلی که توجه وی را به خود معطوف داشت و او را وادار کرد که همه ی توضیحات عرضه شده تا آن زمان راجع به جریانهای صعود و نزول پول را از غربال انتقاد بگذراند، همین بود.(8)
لازم است بی درنگ خاطرنشان کنیم که توضیح این کیفیت ظاهراً عجیب و غیرعادی در واقع بسیار ساده است. کاهش قیمت ها بالضروره همراه با نیازمندی کمتری نسبت به پولهای فلزی است. و همین امر موجب تراکم آن پولها در بانکها می شود. در عین حال تقاضای اعتبارات هم اسماً کمتر از مبالغی است که سابقاً برای معاملات همان مقدار اجناس لازم می بود، زیرا که قیمت های کالاها و خدمات بسی پائین تر از سابق است. مع الوصف ویکسل اشاره ای به این توضیح نکرده است. به نظر او جریان مذکور ناشی از این امر است که نرخ تنزیل هرچند ظاهراً بسیار نازل به نظر می رسد، اما در واقع بالاتر از نرخی است که وی آن را «نرخ طبیعی ربح» می نامد. نرخ طبیعی را هم گاهی به این عبارت تعریف می کند که منطبق بر باردهی جنسی سرمایه های عینی باشد و گاهی نرخی که عرضه و تقاضای پس انداز را متعادل سازد. و همین فاصله و جدائی بین دو نرخ را موجب زیانها برای کارفرمایان و کاهش قیمت محصولات می داند.(9) این توضیح نیز خود جز تطبیقی بر این مسئله خاص، از آن راه حل عام نیست که وی بطور کلی درباره ی مسئله وسیعتر، یعنی منشاء صعود و نزول قیمت ها اندیشیده است. در اینجا به همین یادآوری اکتفاء می کنیم (زیرا این مسئله را اندکی بعد باز به صورتی دیگر خواهیم دید) که وی در این مورد دو حالت تشخیص می دهد: نخست حالتی که در آن تحول و حرکت قیمت ها مربوط است به روابط متغیر بین مقدار تولیدات طلا و کالاها( زیرا ویکسل راجع به این موضوع همواره انگاره ی کمیتی پول را حفظ کرده است)، دوم حالتی به قول وی«بی اندازه مهم در عمل» (دروس صفحه 208) که این تحول ها و حرکت ها «به دگرگونی حاصل در عرضه ی طلا و گسترش تقاضای کالاها از طرف ممالک تولیدکننده طلا مربوط نمی شود» و همین مورد دوم است که وی را وسوسه می کند و به این اندیشه وامی دارد که تغییر و تحول قیمت ها محصول فاصله و جدائی بین نرخ تنزیل و «نرخ طبیعی» ربح است. اما افسوس که وی درباره ی«این حرکت ها و تحولهای عملاً فوق العاده مهم» که نه به افزایش تولید طلا مربوط هستند و نه به تولید کالاها، هیچگونه توضیحی نمی دهد. آنچه می دانیم این است که وی در این مورد نظری به بحرانها نداشته است.
وانگهی تحقیق درباره فرضیه او غیرممکن است، زیرا «نرخ طبیعی» که وی اظهار داشته صرفاً یک مفهوم ذهنی است و عملاً در هیچ بازاری تحقق نمی یابد.
بیهوده است بیش از این درباره ی توضیحی صحبت بشود که امروزه از طرف خود شاگردان ویکسل نیز متروک است. ما آن را در اینجا ذکر نکردیم- و بی تأکید راجع به آن- مگر برای بیان غرابت آن و نمایاندن چگونگی جهت گیری کنجکاوی ویکسل، که بوسیله مسائل تحولی بسیار متفاوت با آنچه در نظریه های مدرسی تعادل بوده، برانگیخته شده است.
مسئله دومی که به شایستگی توجه ویکسل را جلب کرده و اقتصادشناسان تقریباً عموماً از آن غافل بوده اند، مسئله ای است که در مورد هر سقوط عمومی قیمت ها ظاهر می شود و وی آن را به این صورت مطرح می سازد: «محسوساً این کیفیت ناشناخته مانده است (که در موقع سقوط قیمت ها)، قدرت خریدی که از یک طرف برای فروشندگان اجناس ارزان شده کاهش می یابد، از طرف دیگر به همان میزان برای خریداران همان محصولات افزایش پیدا می کند. این خریداران از آن پس مبلغ کمتری از درآمدهای خود را برای برآوردن نیازمندیهای خویش نسبت به اجناس در حال تنزل به مصرف می رسانند و در مقابل بخش بزرگتری از سابق در اختیار آنان برای تقاضای دیگر محصولات باقی می ماند. در آن وقت بعید نیست که این محصولات دیگر افزایش قیمت بیابند. و بالنتیجه کاهش قیمت محصولات ارزان شده را جبران کنند)». (دروس، صفحه 210).
تناقض منطقی که بدینسان- و بسیار سودمندانه- ویکسل به آن اشاره نموده، کاملاً مشابه است با آنچه کینز در آغاز تألیف بزرگش راجع به بیکاری مورد بحث قرار داده است. وی مسئله را به این صورت مطرح می نماید که چرا اشتغال مجدد کارگران بیکار شده که معمولاً می بایستی با درآمد آزاد شده بوسیله ی کاهش قیمت های بعضی از محصولات صورت بگیرد، عملی نمی شود، و چرا تقاضای عمومی محصولات (و بالنتیجه سطح عمومی قیمت ها) وعده کارگران شاغل با وجود این کاهش همواره یکسان باقی نمی ماند؟ و یا به عبارت دیگر چرا سقوط عمومی قیمت ها ممکن است ادامه بیابد، و پس از شروع یافتن گسترش پیدا کند، و از همان آغاز متوقف نمی گردد، با آنکه قدرت جمعی خرید در دست مردم، تغییری نیافته است؟
در حقیقت این تناقض به آسانی قابل حل است. به هیچوجه نمی توان مطمئن بود که درآمدهای آزاد شده در نزد مصرف کنندگان فوراً و بی درنگ به تقاضاهای جدیدی مبدل بشوند که بر روی قیمت های دیگر محصولات، اثر جبران کننده ای در جهت ترقی دادن قیمت ها داشته باشند، در اینجا سرعت گردش پول و یا درآمد است که اهمیت دارد. واقعیت به ما نشان می دهد که این سرعت گردش بسیار نابرابر است. افراد بهره مند از درآمدهای آزادشده به خوبی می توانند مدتی صبر کنند تا بعداً آنها را به مصرف برسانند. مصرف کننده در انتظار ارزان شدن قیمت ها است همان طور که تولیدکننده سودای گران شدن آنها را دارد. کاهش پاره ای از قیمت ها به مصرف کننده نوید می دهد که اجناس دیگر هم ممکن است ارزان بشوند. بدین حساب خریدهایش را از دیگر محصولات به تأخیر می اندازد و ترقی جبران کننده منطقاً مورد انتظار ویکسل صورت نمی گیرد و یا لااقل فوراً صورت پذیر نمی شود. در طول مدت این تأخیر کارگاهها و یا بخشی از کارگاههای آسیب دیده به علت سقوط قیمت های فروش، کوشش می کنند تا هزینه های تولید خود را فشرده تر بکنند. نتیجه آن، قبل از آن که مصرف کنندگان تصمیم گرفته باشند تا قدرت خرید آزادشده ی خود را در محلهای خرج تازه ای به مصرف برسانند، یا افزایش بیکاری خواهد بود و یا کاهش دستمزدها. بالنتیجه تقلیلی کلی در عواید جمعی طبقه کارگر و کارفرمایان به وجود می آید. این کم شدن درآمدها، (و بنابراین کاستن تقاضای عمومی محصولات، و سقوط جدید قیمت ها که همراه آن خواهد بود، حلقه ی کارگاههائی را که از پیش آسیب دیده اند فراختر می کند و بحران ممکن است با متراکم ساختن آثار خود، بخشهای بیش از بیش وسیع تر اقتصاد را فرابگیرد.
ملخص کلام آنکه سرعتی در گردش درآمدها وجود دارد که با کند شدنش مبلغ کل خرج شده در زمان معین را کم می کند و همین کم شدن مبالغ خرج، کاهشهای دیگر قیمت را به دنبال خود می کشاند که بر سقوط اصلی اضافه می شوند، آن را تشدید می کنند و طولانی تر می سازند تا آنکه مجموع تولید و تقاضا، بر سطح نازلتری در جمیع قیمت ها، تعادل تازه ای بیابند.
پس حل مسئله ای که ویکسل را آزار می داد بس ساده است، به شرط آنکه شخص خود را در صغری و کبرای مباحثه ای صرفاً منطقی سردرگم نسازد؛ با یک بررسی دقیق و ریزبین وارد جزئیات واکنشهای حاصله از سقوط اصلی قیمت ها بشود، و در عین حال تأخیرها و درنگهائی که در این واکنشهای مختلف وجود دارد به حساب بیاورد. همین جریان است که اهلین و هابرلر آن را به نحو شایسته ای نمودار ساخته اند- اولی در دو مقاله ی قابل توجهش در روزنامه اقتصادی و دومی در حاشیه ای از گزارش بزرگش راجع به انگاره های بحرنها(10).
ولی ویکسل این جهت را در پیش نمی گیرد و به گمان خود راه حل دیگری می یابد، که وی آن را برای نخستین بار تلقین می کند و سپس کینز نیز به نوبه ی خود، لااقل برای مدت زمانی، رستگاری را در آن جستجو می نماید(11).
بر اساس اندیشه ای که والراس از پس انداز داشته، ویکسل متوجه می شود که معمولاً مبلغ درآمدها بیش از میزان مصارف است. اختلاف بین کل عواید دریافت شده و کل وجوه به مصرف رسیده (یعنی خرج شده برای امور مصرفی) چیزی است که پس انداز را تشکیل می دهد، پس اندازی که در تأسیسات اقتصادی و یا در اموالی که باید تولیدات آینده را گسترش بدهند سرمایه گذاری می شود. این دو جریان، جریان مخارج مصرفی و جریان مخارج پس انداز، مجموع کل درآمدها را جذب می کنند و دوش به دوش یکدیگر دو موج مستمر و متوازی به وجود می آورند.
تا زمانی که مبلغ کل سرمایه گذاریهای کارفرمایان و مبلغ اندوخته ی پس اندازکنندگان منطبق بر یکدیگر باشند(12) به عقیده ی ویکسل، موجبی برای پیدایش دگرگونی در مجموع قیمت ها نیست، در عوض هرگاه مبالغ سرمایه گذاری شده کارفرمایان از مبلغ پس انداز تجاوز بکند (و این مثلاً وقتی پیش می آید که اعتبارات بانکی وسیع تری بین کارفرمایان توزیع گردد و مخصوصاً وقتی که با نرخ تنزیل بسیار نازل باشد)، مشهود می گردد که درآمدهای کارفرمایان و بالنتیجه عواید همکاران آنها و مخصوصاً کارگران توسعه می یابند و با عواید آنها مخارج مصرفی نیز گسترش پیدا می کند. آن وقت است که جامعه اقتصادی شاهد صعود عمومی قیمت های ارزاق و اجناس مصرفی می شود، که در تجزیه و تحلیل نهائی، باید آن را به نابرابری بین پس انداز و سرمایه گذاری، پیشاهنگ بالاروی عمومی سطح قیمت ها، منسوب کرد. پس برای پرهیز از این ترقی قیمت ها کافی است که برابری بین پس انداز و سرمایه گذاری را حفظ کرد. روش لازم برای توفیق در این چاره اندیشی عبارت از نگهداشتن نرخ تنزیل در سطح بالنسبه بالا است، تا کارفرمایان به سرمایه گذاریهای افراطی تشویق نشوند. برعکس هرگاه سرمایه گذاریهای کارفرمایان پائین تر از میزان پس اندازهای موجود باشد، کاهشی در قیمت ها حاصل می شود که باید آن را با نازل ساختن نرخ تنزیل علاج کرد.(13)
بدیهی است چنین اندیشه ای برای اذهان خو گرفته به انگاره تعادل قیمت ها و وابستگی متقابل آنها، بس غیرمنتظر و حیرت آور است. در واقع وابستگی متقابل قیمت ها، خود متضمن این معنی است که ترقی قیمت ها به همان ترتیب که ممکن است از بازار اموال مصرفی آغاز شود، ممکن است از بازار اموال سرمایه ای آغاز گردد. اهلین در دیباچه اش بر ترجمه ی نخستین کتاب ویکسل این نکته را به نحو شایسته ای نمودار ساخته است. حتی وی معتقد است که ویکسل خود، به دنباله ی تجارب جنگ، ایمان کاملی نسبت به اندیشه ی مذکور حفظ نکرده است. می گوید«ویکسل در آخرین سالهای عمرش بیش از پیش نسبت به رزانت آنچه سنگ اصلی انگاره ی پولیش محسوب می شد دچار شک و تردید شده بود: یعنی نسبت به این عقیده که هرگاه نرخ تنزیل منطبق بر نرخ طبیعی ربح باشد و بدان وسیله برابری بین پس انداز و سرمایه گذاری متحقق شود، قیمت کالاها ثابت باقی خواند ماند»، و با استناد به بعضی از عبارات ویکسل نتیجه می گیرد که اقتصادشناس مذکور، بی آنکه صریحاً گفته باشد، در پایان عمرش قبول داشت که حتی با وجود تعادل بین پس انداز و سرمایه گذاری به آن صورت که عموماً مورد انتظار است، باز ممکن است ترقی و یا تنزلی در قیمت ها حاصل شود، و «بدین ترتیب یکی از عناصر اصلی انگاره ی اولیه ویکسل را باید متروک شده محسوب داشت»(14).
اما هر عقیده ای که ویکسل درباره ی نظریه ی خویش پیدا کرده باشد، و هرچند شاگردانش و کسانی که به اندیشه ی وابستگی متقابل قیمت ها پای بندند، آن را قابل قبول ندانند. باز این تشخیص بین پس انداز و سرمایه گذاری در مباحثات اقتصادی سالهای اخیر و مخصوصاً در اندیشه های کینز نقش قابل توجهی داشته و بنابراین یادآوری منشاء آن بیفایده نبوده است.
اینها بودند نکات اصلی اندیشه های نویسنده ای که نقشش بیشتر در ارائه ی مشکلات نظریه های جاری و کوشش برای یافتن راه حلهائی بوده که خود وی نیز، ارزشی بیش از پیشنهادهای همواره قابل تجدیدنظر برای آنها قائل نبوده است. اندیشه ی این مسئله ی تحولات بزرگ قیمت ها و میل به یافتن روشهائی برای حفظ سطح قیمت ها، تا پایان عمرش او را وسوسه می کرد. کافی بود در اینجا اهمیتی که وی در تأملاتش به پدیده ی پس انداز داده است نشان داده شود، پدیده ای که برای آن- چنانکه می دانیم- بسی از مؤلفان اهمیت قاطع در تحول و گسترش بحرانها قائل شده اند، هرچند درباره ی ترتیب تشکیل و عمل آن همرای نباشند.

پی نوشت ها :

1. ویکسل خود«نرخ طبیعی»را به صورت های مختلف تعریف کرده است. در درسهایش(Lectures، جلد دوم، صفحه 293) آن را نرخی می داند «که در آن عرضه و تقاضای پس انداز مساوی باشند، و کم و بیش منطبق بر بهره ی منتظر از سرمایه تازه ایجاد شده باشد». در Geldzins un Guterpreis (فصل هشتم) آن را نرخی تعریف می نماید «که بوسیله عرضه و تقاضا تعیین می گردید، هرگاه پول بکار برده نمی شد و تمام قرضه ها به صورت سرمایه های عینی واقعی انجام می گرفت».
2. مراجعه شود به دیباچه کتاب Vorlesungen، 1906.
3. مراجعه شود به بررسیش درباره ی کاهش قیمت ها پس از جنگ در مجلدی محتوی بر مطالعات پولی، انتشار یافته بوسیله هییک Hayeck در 1933 تحت عنوان Beitrage Zur Geld theorie
4. ایضاً مراجعه شود به مقدمه ی اهلین بر چاپ انگلیسی ویکسل Bnterest and Prices، صفحه هشتم، لندن 1936.
5. در دروسش(چاپ انگلیسی، جلد دوم، صفحه 209) می گوید:« عقاید من از نزدیک منطبق بر نظریات استاد اسپتیهوف است».
6. قسمت ذیل از دروسش Lectures، چاپ انگلیسی، جلد دوم، صفحه 211). پرمعنی به نظر می رسد:« دلیل اصلی و کافی برای نوسانات ادواری باید بیشتر در این امر جستجو شود که پیشروی فنی و یا تجارتی، به حکم ماهیتش،‌ ممکن نیست همان توسعه ی منظم را در پیش بگیرد، ‌که امروزه بر تحول نیازمندیهای ما وارد می شود( بویژه به سبب پدیده عنصری افزایش نفوس) بلکه این تحول گاهی شتابان است و گاهی کند... آن وقت مشهود می گردد که مقادیر هنگفتی از سرمایه های نقدی مبدل به سرمایه ثابت می شود، امری که مقدمه ی ضروری هر دوره ی رونق و محتملاً یگانه نشانه ی واقعاً ممتاز و مشخص آن است و یا به هر حال یگانه کیفیتی است که نمی توان فقدان آن را تصور کرد»... و غیره. این عیناً همان نظریه ی افتالیون است.
7.تحت عنوان Geldzins und Guterpreis.
8.این موضوع نخستین کتاب او Goldzins und Guterpreise منتشر شده در 1898 است که ترجمه ی انگلیسی آن با مقدمه اهلین تحت عنوان Interest and Prices در 1936 انتشار پیدا کرد.
9. تمام این مسئله بوسیله وی در دروسش از سرگرفته شده است. مراجعه شود به صفحات 205 تا 208 جلد دوم ترجمه ی انگلیسی آن، تحت عنوان Lectures on Political Economy 1935 و نیز مراجعه شود به مقاله ی وی در Economic Journal 1907، صفحه 213.
10.مراجعه شود به اهلین Some notes on the Stockholm theory of Saving and Investment, in Economic Journal, 1937 و مخصوصاً به صفحات 227 و پس از آن- و به هابرلر Prosperity and Depression،‌زیرنویس صفحه 253(ژنو 1937). بونیاتیان در کتاب سابق الذکرش همین مسئله را از صفحه 243 مورد بررسی قرار داده و برای آن راه حل جالبی پیشنهاد کرده، اما به نظر ما آنچه در متن کتاب گفته شده از آن صحیح تر است( بونیاتیان Les Crises economiques، چاپ دوم متن فرانسوی آن 1930).
11.باید تمام تشریحات ویکسل را که از صفحه 192 دروسش(Lectures) آغاز می شود با دقت خواند، هرچند ایجاز آن غالباً موجب ابهام آن است، همچنان که تمام بحث سابقش راجع به عقاید توک و ریکاردو نیز مبهم است.
12.بدیهی است به این شرط که بعضی از موجبات خارجی ترقی قیمت ها، مثلاً مانند افزایشی در میزان تولید طلا به ظهور نرسد.
13.شرحی که آسان تر از همه نظریه ی ویکسل را در این مورد روشن می سازد مقاله ای است که وی در Economic Journal سال 1907، از صفحه ی 213 تحت عنوان: تأثیر نرخ ربح بر قیمت ها The influence of the rate of interest on prices :انتشار داده است.
14.از دیباچه ی بر کتاب Interest and Prices صفحه ی بیست و یک.

منبع: ژید، شارل؛ ریست، شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد دوم: از مکتب تاریخی تا جان مینارد کینز)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط