سیاووش و سوگنامه ایرانیان باستان

از حوادث غمبارى که فردوسى به بهترین صورت نقل مى کند این است که سودابه همسر کیکاوس به فرزند شوهرش (سیاوش) (سیاوخش) دل باخت و مى خواست به شوهر خیانت کند.
چهارشنبه، 17 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سیاووش و سوگنامه ایرانیان باستان

   سیاووش و سوگنامه ایرانیان باستان

 





 
تراژدى سیاوش (سیاوخش(
از حوادث غمبارى که فردوسى به بهترین صورت نقل مى کند این است که سودابه همسر کیکاوس به فرزند شوهرش (سیاوش) (سیاوخش) دل باخت و مى خواست به شوهر خیانت کند.
اما سیاوش از قبول تمناى اهریمنى سودابه امتناع کرد. سودابه عصبانى شد و پیش شوهرش یعنى کیکاوس شکایت کرد و او را به خیانت متهم کرد. موبدى براى داورى انتخاب شد و مقرر شد که سیاوش و سودابه از آتش بگذرند، هر کدام که به سلامت از آتش گذشت بى گناه است. سیاوش که بى گناه بود به سلامتى از آتش گذشت ولى سودابه که خود را مقصر مى دانست از آتش عبور نکرد. سیاوش بر سر این موضوع، قهرآلود پدر را ترک نمود و راه توران را در پیش گرفت. افراسیاب دختر خود «فرنگیس» را به زوجیت سیاوش درآورد. از آنجا که گرسیوز برادر افراسیاب بر سیاوش حسد برد، اسباب کشتن او را فراهم ساخت. تورانیان به فرمان افراسیاب خون ناحق او را بر زمین ریختند. سیاوش پسر کوچکى داشت به نام «کیخسرو» که او را از ترس افراسیاب مخفیانه شبانان تربیت و سرپرستى مى کردند و او همان است که پس از کیکاوس پادشاه ایران شد. چون خبر کشته شدن سیاوش به ایران رسید، کیکاوس و رستم را سخت خشمگین کرد. رستم که خود تربیت کننده سیاوش بود و به او مهر مى ورزید، تصمیم گرفت که انتقام خون سیاوش را بگیرد . رستم به توران لشکر کشید و افراسیاب را شکست داد و سرزمین توران را گرفت و مدتى بر تخت او تکیه زد. رستم قبل از حمله به توران کین سیاوش را از سودابه گرفت و او را کشت. فردوسى در این باب گوید: به خنجر به دو نیم کردش به راه/ نجنبید بر جاى کاوس شاه. سودابه را شرورترین و نابکارترین زن در شاهنامه مى دانند.
• جهاندارى لهراسب و جانشینانش
پدرش اروندشاه برادر کیکاوس و مادرش تناز دختر آرش بود. او براى آشتى با توران پایتخت خود را به بلخ انتقال داد. لهراسب عاقبت پادشاهى را به گشتاسب سپرد و خود به نوبهار بلخ رفت و به پرستش اهورمزدا پرداخت. فردوسى در این باره گوید: چو گشتاسب را داد لهراسب تخت/ فرود آمد از تخت و بربست رخت، به بلخ گزین شد بران نوبهار/ که یزدان پرستان بدان روزگار. گشتاسب همان کسى است که به عقیده زرتشتیان (زرتشت یگانه پیامبر آریایى) در زمان او پیامبر شد و عاقبت در خلال جنگ با توران کشته شد.
فرزند گشتاسب اسفندیار بود که به دست زرتشت روئین تن شد زیرا زرتشت آبى بر سر اسفندیار ریخت و تمام بدنش که آب به آن رسیده بود مصون از تیر بود به غیر از چشمانش را که هنگام ریختن آب بسته بود و برخى معتقدند که به توصیه زرتشت در آبى شنا کرده بود که او را روئین تن نموده بود. اسفندیار در شاهنامه تالى رستم و بزرگترین پهلوان کیانى بود. رستم چون با اسفندیار به جنگ پرداخت و او را حریف نبود به راهنمایى سیمرغ تیرى به چشمان اسفندیار زد و او را کشت. بعد از مرگ اسفندیار فرزندش بهمن به پادشاهى کیانیان رسید. بهمن را ایرانى ها و اسطوره شناسان همان اردشیر درازدست مى دانند و به او فتوحات زیادى نسبت مى دهند. بعد از بهمن، «هما» به جانشینى او انتخاب شد و پسرى آورد که «داراب» نام داشت. پسر او «دارا» آخرین پادشاه سلسله کیانى است و ایرانى ها او را داریوش سوم مى دانند که با اسکندر مقدونى جنگ کرد و مغلوب شد. فردوسى نتیجه کار اسکندر را در این باره مى گوید: سکندر که آمد به این روزگار/ بکشت آن که بد در جهان شهریار، برفتند وزیشان جز از نام زشت/ نماند و نیاید خرم بهشت. طبق روایاتى که سینه به سینه از موبدان به زمان فردوسى رسانیدند، اسکندر اوستاى اصلى را که شامل کلیه قصص باستانى و تاریخى ایران بود سوزانید و مدارک تاریخى ایران از میان رفت. پس از مطالعه شاهنامه معلوم مى شود که حلقه هاى مفقود در تاریخ ایران بسیار است. دوران ماد و هخامنشى و پانصد سال دوران اشکانى در آن دیده نمى شود.
خاورشناسان بر آن شدند تا آنجایى که مى توانند این حلقه هاى مفقود شده را پیدا کنند و همان طور که گفتیم اگر اسکندر، کتاب هاى موجود در تخت جمشید به ویژه اوستاى بزرگ را در اسطخر نمى سوزانید، خیلى از حقایق براى ما روشن مى شد. خاور شناسان ازجمله نولدکه و هرتسفلد شرق شناسان آلمان سعى بر این دارند که کیانیان را با هخامنشیان منطبق گردانند ولى در انطباق پاره اى از اسامى دچار اشکال مى شوند. در صفحه ۵۳۹ کتاب حماسه سرایى در ایران نوشته دکتر ذبیح الله صفا نوشته شده است که در اکثر تواریخ اسلامى، بهمن را همان اردشیر دراز دست دانسته اند. ابوریحان بیرونى اردشیر دراز دست را در کتاب آثارالباقیه «مقر و شر» است که به معنى توانا است و در پاره اى دیگر از آثار اسلامى کمبوجیه (کامبیز) را «قمبوس» گفته اند (رجوع شود به ایران در عهد باستان نوشته دکتر محمد جواد مشکور). استاد آرتو کریستین سن (A-Christensen) خاور شناس دانمارکى در کتاب کیانیان به طرح این مسئله مى پردازد و بهتر است که خوانندگان به آن کتاب مراجعه کنند. استاد فقید سید محمد تقى مصطفوى که سالیان دراز رئیس باستان شناسى ایران بود، کیخسرو را همان کوروش هخامنشى مى داند. پاسخ دادن به چنین سئوال مشکلى در گرو یک تحقیق دامنه دار توسط آقایان و خانم هاى محقق در زمینه هاى ادبیات باستانى و تاریخ ایران قدیم است که انشاءالله بتوانند در این زمینه اقدام کنند و متاسفانه چون بعد از حکومت پانصد ساله اشکانیان، ساسانیان آثار آنان را از میان بردند، فردوسى از پانصد سال حکومت اشکانى جز چند بیت شعر که در نامه خسروان آمده است چیزى نمى داند و در این باره مى گوید:
چو کوتاه بد شاخ و هم بیخشان / نگوید جهاندیده تاریخشان / از ایشان جز از نام نشنیده ام / نه در نامه خسروان دیده ام
منبع: www.akairan.com



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط