درآمد
تشیع، یکی از دو جریان اصلی دین اسلام،[1] از ابتدای حیات آن به ویژه در ایران، با تهدیدها وموانع گوناگونی مواجه بوده است. اما یورش مغولان به ایران زمین در ابتدای قرن هفتم هجری / سیزدهم میلادی نقطة عطفی در زمینه گسترش و توسعه تشیع به شمار میآید. سیطرة مغولان بر بخش وسیعی از سرزمینهای اسلامی و قتل خلیفه عباسی، بزرگترین حامی مذهب سنّت،[2] و هم چنین فروپاشی هیبت و شوکت خداوندان الموت (اسماعیلیان)، مهمترین رقیبان تشیع[3] امامیه، راه را برای گسترش بیش از پیش تشیع امامیه هموارتر کرد؛[4] به بیان دیگر، تشیع امامیه که در جریان تکاپوهای خود تا میانههای قرن هفتم هجری / سیزدهم میلادی روندی آرام و آهسته، اما رو به جلو در پیش داشت، از این زمان به بعد آهنگی سریعتر به خود گرفت[5] و سرانجام با تشکیل حکومت شیعی صفوی (1135 ـ 907 ه / 1722 ـ 1501 م) به خواست تاریخی خویش دست یافت. پژوهش-گران دربارة این گسترش، ادله گوناگونی ارائه کردهاند که از هدف این بحث خارج میباشد.[6]این مختصر بر آن است تا با بررسی منابع تاریخی و جغرافیایی موجود، پراکندگی جغرافیایی تشیع، در دورههای قبل و همزمان با یورش مغولان و هم چنین دوران سیطرة ایلخانان بر ایران زمین را ترسیم نماید. در این خصوص دو فرضیه مطرح است:
1ـ هم چنان که در دوران ایلخانان، تشیع به عللی، نمود و گسترش چشمگیری یافت، در بعد جغرافیایی نیز توسعة قلمروهای شیعی مفروض است؛
2ـ علیرغم گسترش و برجستگی تکاپوهای شیعی دوران ایلخانان، در بعد جغرافیایی تحول چندان چشمگیری در گسترش قلمروهای شیعی رخ نداد و تقریباً همان چهرة قبل با اندک دگرگونی تثبیت گردید.
در خصوص معرفی مناطق شیعی در دوران ایلخانان ـ تا آن جا که جست وجو شد ـ تاکنون پژوهش مستقلی به زبان فارسی صورت نگرفته است؛ اگر چه عموم پژوهش گرانی که درباب تاریخ تشیع در این دوران تحقیق کردهاند به این مسئله اشارههایی نمودهاند؛ به عنوان نمونه، دکتر شیرین بیانی در کتاب ارزش مند خود دین و دولت در ایران عهد مغول در ضمن بحث از تکاپوهای شیعیان، به برخی نواحی شیعه مذهب نیز اشاره مینماید اما کاملاً این پراکندگی را ترسیم نمیکند هم چنین نویسندة مقالة هفتم از کتاب تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان (پژوهش دانشگاه کیمبریج) با عنوان «دین در عهد مغول» تنها به نحوة تعامل جریانهای مذهبی با هم و روند تکاپو و گسترش هر یک میپردازد. نویسندة کتاب مسائل عصر ایلخانان نیز علیرغم دلبستگی به روند تکاپوهای شیعی در راه گسترش، همانند دکتر بیانی تنها به ذکر مهمترین مناطق میپردازد. هم چنین است وضع سایر پژوهشهایی که مشاهده گردید. به همین دلیل پرداختن به این مسئله لازم به نظر میرسید. نوشتة پیشرو، تلاشی در پاسخ به این نیاز میباشد.
ابتدا باید یادآوری کرد که مراد از تشیع در این بررسی، تأکید بر نحلهای خاص از فرقههای شیعی نمیباشد، بلکه ناظر به تمام گرایشهای شیعی در دوران مورد مطالعه است؛ به بیان دیگر، این بررسی همة گرایشهای شیعی، اعم از زیدیه، اسماعیلیه، امامیه و نیز گرایشهای غالی را شامل میشود. البته با اذعان به این که در این بین، اسماعیلیان، مهمترین و برجستهترین جنبش شیعی تا روزگار مورد بحث بودند که موفقیتهایی دیرپا، چه در بعد سیاسی و چه در بعد اجتماعی، در ایران به دست آوردند؛ به گونهای که در برخی از مهمترین پایگاه های شیعی آن دوران، یا غلبه با اسماعیلیان است و یا پیشینة حضور و فعالیت داعیان اسماعیلی در آنها دیده میشود.
به هر رو، از بررسی گزارشهای موجود این نکته نمایان میگردد که تشیع نیز همپای سایر نحلههای مذهبی، در دوران مطالعه، تقریباً در سراسر ایران زمین گسترش یافته و برای خود پایگاههایی تأسیس نموده است، اما بدیهی است که این گسترش در برخی نواحی چشمگیرتر است؛ به عبارت دیگر، تکاپوهای شیعی در بعضی مناطق به چند دلیل با موفقیت بیشتری همراه بوده است. در این مختصر تلاش خواهد شد علاوه بر بررسی کلی مناطق مختلف، مهمترین شهرها و نواحی شیعی نیز معرفی شوند.
حاشیة جنوبی دریای خزر و دامنههای البرز و آذربایجان
گزارشهای موجود نشان میدهد که پیش و هم زمان با تهاجم مغولان به ایران، به دلیل پیشینة فعالیتهای داعیان اسماعیلی به رهبری حسن صباح و جانشینان وی (654 ـ 483 ه / 1256 ـ 1090 م)، نیمة شمالی ایران به ویژه «ولایت طبرستان و مازندران»[7] از مراکز مهم تشیع در ایران بودهاند. در واقع نیمه شمالی ایران همواره اهمیت خاصی از لحاظ گسترش تشیع در ایران زمین داشته است. به این معنی که از شهرهای متعددی در این منطقه نسبتاً گسترده میتوان نام برد که در آنها گرایشهای شیعی بر سایر نحلهها برتری داشتند.تکاپوهای شیعیان در «ولایات طبرستان و مازندران» پیشینة دیرپاتری در مقایسه با سایر مناطق ایران داشته است.[8] این نواحی به دلیل برخی شرایط جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی همواره مأمن گرایشهای غیر رسمی،[9] به ویژه در تاریخ ایران بودهاند؛ چه آن هنگام که داعیان زیدی در این نواحی به نشر افکار خویش پرداختند و چه آن زمان که اسماعیلیان در تلاش برای کسب قدرت به تبلیغ دعوت خویش مشغول بودند، ساکنان نواحی شمالی ایران به آنها اقبال کردند.
با این حال، برخی شهرها به عللی در مقایسه با سایر بلاد برجستگی بیشتری یافتند؛ از جملة این شهرها ولایت رودبار و قلعة حصین آن «الموت»[10] بوده است. حسن صباح، داعی بزرگ اسماعیلی در ایران، با ورود و استقرار در همین قلعه (483 ه / 1090 م) توانست «دعوت جدیدة»[11] خویش را گسترش دهد، البته پیشینة تکاپوهای اسماعیلیان در این نواحی به گذشتههای دورتر باز میگردد.[12]
هم چنین شهرهای طالقان[13] طبرش[14] استرآباد[15] ساری،[16] ارم،[17] آمل،[18] دهستان[19] و رویان،[20] در زمرة مناطق مهمی به شمار میرفتند که در نواحی شمالی ایران عرصة تکاپوهای فرقههای مختلف شیعی بود، اما اسماعیلیان و پس از آنها زیدیان برتر بودند. در واقع، اسماعیلیان تنها نحلة شیعی صاحب قدرت نظامی در خور توجه، هم زمان با تهاجم مغولان بودهاند؛ هر چند زیدیان نیز در این نواحی با توجه به پیشینه حضور داعیان زیدی،[21] تا حدی نفوذ و محبوبیت داشتند.
در همین خصوص، گزارشهایی مبنی بر رقابت و کشمکش بین زیدیان و اسماعیلیان تا سر حد جنگ و درگیری نیز در دست میباشد.[22] هم چنین نحله امامیه نیز دستکم از روزگار علویان طبرستان در این ناحیه پیروانی داشته است.[23]
براساس گزارشهای موجود یکی از اهداف و وظایف هولاکو خان، اولین ایلخان مغول (د:663ه / 1265م) در حمله به ایران بر چیدن قلعههای اسماعیلی و پایان دادن به هیمنه و شوکت خداوندان الموت بود[24] که در اجرای آن موفق گردید. به همین دلیل انتظار میرفت با پایان کار جانشینان حسن صباح، «باطنی گری» نیز پایان یابد. اما چنین امری نه تنها محقق نگردید، بلکه روایتها از ادامة تکاپوهای اسماعیلیان در این مناطق حکایت دارند.[25] در واقع با ویرانی قلعههای اسماعیلی و از بین رفتن پایگاههای نظامی آنان، به عنوان مهم ترین نحله شیعی در نواحی شمالی ایران، همچنان مناطق شمالی ایران یکی از مراکز مهم شیعی در ایران دوران ایلخانی و پس از آن باقی ماند؛ به نحوی که باز هم شهرها و ولایات متعددی دراین نواحی به عنوان مراکز شیعیان نام بردارند.
نواحی اشکور، دیلمان، طوالش، خرکان، خستجان،[26] طالقان،[27] جرجان،[28] آمل، ساری،[29] و رودبار[30] در زمرة مناطق شیعی شمال ایران و در حاشیه جنوبی دریای خزر و دامنههای البرز میباشند که در منابع دوران بعد از یورش مغولان از آنها نام برده شده اپست. نکته حائز توجه در این خصوص، کاسته شدن از اهمیت این نواحی در مقایسه با قبل و هم چنین تفوق تدریجی گرایش امامیه بر سایر فرقهها در این دوران میباشد. این نکته را میتوان از گزارشهای موجود دریافت؛ به عنوان نمونه، اقبال مردم این نواحی به سید قوام الدین مرعشی، مؤسس سلسلة مرعشیان (د: 782ه / 1380م) که مذهب امامیه داشت. [31]، جلوهای از گرایش به تشیع امامیه میباشد.
آذربایجان نیز یکی دیگر از نواحی ایران است که شیعیان در آن فرصت تکاپو به دست آوردهاند. البته این ناحیه نیز در زمرة مناطقی قرار میگیرد که در گذشته مورد توجه گرایشهای غیر رسمی و ضد خلافت بوده است. [32] دربارة پیشینة حضور خوارج در این ناحیه اطلاعاتی موجود است،[33] اما سابقة حضور شیعیان در این منطقه به دوران حکومت مسافریان در این ولایت باز میگردد. داعی اسماعیلی، ابوالقاسم علی بن جعفر، نیز که مدتی وزارت مسافریان را برعهده داشت، در راه گسترش و ترویج مذهب اسماعیلی در آذربایجان تلاش گستردهای انجام داد. [34] اسماعیلیان در دورههای بعد هم در این ناحیه فعال بودند. صاحب جامع التواریخ از گرویدن گروهی موسوم به پارسیان ـ که او ایشان را مزدکی مینامد[35] ـ به مذهب اسماعیلی در سال 536ه/1142م خبر میدهد. وی علت این گرایش را قدرتیابی روزافزون اسماعیلیان در این ناحیه و دیگر مناطق میداند.[36] در مجموع، اسماعیلیان مطرحترین فرقة شیعی این ناحیه در آن روزگار بودند.
خراسان و قهستان
گروه دیگر از شهرها و نواحی که در زمره مناطق شیعی پیش از یورش مغولان به شمار میآیند، در شرق ایران، یعنی ناحیه خراسان شمالی و قهستان قرار داشتند. در این نواحی نیز اسماعیلیان اولین تکاپوهای شیعی را صورت دادهاند. [37] نکته حائز اهمیت این که علیرغم وجود مرقد امام هشتم شیعیان در قریة سناباد از توابع نوقان توس[38]، تشیع امامیه تا این زمان، در مقایسه با اسماعیلیه، در این ناحیه در حاشیه قرار دارد. صاحب نقض یقین دارد که سبزوار (بیهق) و مشهدرضا (سناباد) «همه شیعه اصولی و امامتی باشند»،[39] اما دربارة نواحی دیگر خراسان اظهار نظر صریحی نمیکند. در دیگر منابع هم، تا آن جا که جستوجو گردید، ذکری در این باره نشده است. با توجه به این که «دهکده کوچک سناباد از اوایل قرن هفتم تا قرن نهم رو به آبادانی نهاد و در قرن نهم ... تبدیل به شهرچهای گردید»؛[40] ولایت سبزوار تنها شهر مهم خراسان بوده است که در آن شیعیان امامیه جمعیت بیشتری داشتند.برخلاف آن میتوان به شهرهای متعددی در خراسان، اعم از قسمتهای شمالی و ناحیه قهستان اشاره کرد که در آنها فرق مختلف اسماعیلی در تکاپو برای قدرتیابی و نشر افکار خویش بودند. [41] طالقان،[42] نیشابور،[43] مهنه، غرجستان، غور[44] و هرات[45] (در شمال و شرق) و نیز طبس، تون، قائن[46] و به گزارش یاقوت حموی، جغرافی دان مسلمان، سراسر ناحیة قهستان،[47] در شمار بلادی بودند که گرایشهای اسماعیلی در آنها برای کسب قدرت تکاپو میکردند. اگر چه در برخی از این نواحی در مجموع شیعیان در اقلیت قرار داشتند، این اسماعیلیان بودند که بر سایر فرقههای شیعی تفوق داشتند. در این میان، ولایت خوارزم در شمال غربی خراسان و شهر مهم آن جرجانیه نیز در منابع به عنوان ناحیهای که در آن گرایشهای معتزلی بر سایر تمایلها غلبه دارد،[48] معرفی شده است. با توجه به نزدیکی بین برخی عقاید شیعه و معتزله، احتمالاً میتوان این ناحیه را نیز در زمرة مناطق مستعد نفوذ و گسترش تشیع بر شمرد.
همان گونه که پیشتر اشاره شد، نخستین هدف هولاکوخان از حمله به ایران، ویرانی و انقیاد قلعههای اسماعیلی بود. به همین دلیل خراسان و به ویژه قهستان نخستین منطقهای بود که به دلیل وجود قلعههای متعدد اسماعیلی میبایست پاکسازی میشد.
این بار نیز مغولان به موفقیت نسبی دست یافتند؛[49] قلعههای اسماعیلی یکی پس از دیگری فتح شد و اهل آن «به جز پیشه وران تمامت را به قتل آوردند»،[50] اما این مسئله به معنی پاکسازی این نواحی از شیعیان نبود؛ نه تنها اسماعیلیان تا مدتها در برخی نواحی مقاومت نمودند،[51] بلکه خراسان بار دیگر شاهد تکاپوی شیعیان در مناطق گوناگون آن بود؛ با این تفاوت که برخلاف گذشته که اسماعیلیان به شدت فعال بودند، این بار شیعیان امامیه برای به دست آوردن قدرت تلاش میکردند. تا حدی که در اواخر دوران ایلخانی و هم زمان با انحطاط تدریجی قدرت ایلخانان پس از مرگ ابوسعید بهادر خان و نیز سر بر آوردن مدعیان قدرت در گوشه و کنار قلمرو ایلخانان، با به قدرت رسیدن دولت شیعه مذهب سربداران (788 ـ 733 ه / 1386 ـ 1333 م)، تکاپوهای شیعیان امامیه به ثمر نشست.
بدین ترتیب، منابع با اجماع بیشتری از شهرهای بیهق (سبزوار)،[52] توس (مشهدالرضا)[53] و نیشابور[54] به عنوان شهرهایی که شیعیان امامیه در آنها برتری دارند، یاد میکنند. هم چنین برخی گزارشها حاکی از این مطلب است که دعوت جنبشهای امامیه در دیگر نواحی خراسان، چون خواف و قهستان نیز با استقبال روبهرو میشده است.[55] به بیان دیگر، آن چه در نواحی شمالی ایران رخ داد؛ یعنی گرایش شیعیان از مذهب اسماعیلیه به امامیه در خراسان نیز به تدریج حادث شد. البته این انتقال با آهستگی بیشتر دربارة سایر نواحی صورت گرفت.
سیستان و کرمان
سیستان یکی دیگر از مناطق شرقی ایران است که در منابع گزارشهایی مبنی بر حضور شیعیان در آن جا وجود دارد. منطقة سیستان از آن جا که در سر حد شرقی ایران قرار داشت و تا حدودی دستیابی به آن دشوار مینمود، از دیرباز یکی از مراکز تجمع خوارج بود. نتیجة پژوهشهای محققان نشان میدهد که حضور خوارج دراین ناحیه تا قرنهای نخستین اسلامی سابقه داشته است.[56] طبق نقل یاقوت حموی، خوارج این منطقه نه تنها نیازی به پنهان کردن مذهب خود نمیدیدند، بلکه به هنگام معامله، بدان افتخار هم میکردند.[57]در کنار حضور خوارج در سیستان از تکاپوی اسماعیلیان نیز خبرهایی در دست میباشد.[58] البته حضور اسماعیلیان در این ناحیه را باید در پیوند با تکاپوهای داعیان اسماعیلی در خراسان و قهستان دانست.[59] به هر روی، اسماعیلیان سیستان یکی از گروههای بسیار فعال اسماعیلی به شمار میرفتند.[60]
کرمان نیز ناحیهای است که خوارج در آن پیشینه دیرپایی داشتند. شهرستانی، سابقة حضور خوارج در کرمان را به بعد از جنگ نهروان میرساند.[61] هم چنین وی از حضور خوارج خلفیه در کرمان خبر میدهد.[62] اما پروفسور مادلونگ اولین حضور خوارج در کرمان را مربوط به سال 66 ه / 686 م و فرقه اَزارقه میداند.[63] گویا خوارج در این زمان بر این منطقه سیطرة استواری داشتهاند؛ به حدی که به ضرب سکه اقدام کردهاند.[64] هم چنین در شهر بم مسجد جامعی خاص خویش که محل خزانة ایشان نیز بوده، داشتهاند.[65]
اما آن چه مهمتر و به بحث اصلی نزدیکتر است، حضور و تکاپوی اسماعیلیان میباشد. به گزارش جامعالتواریخ، کرمان از مناطقی است که حسن صباح در بازگشت از مصر به دعوت در آن پرداخته است.[66] مهمترین اقدام اسماعیلیان در این ناحیه، دعوت ایرانشاه بن تورانشاه از شاهزادگان سلجوقی کرمان ـ که چندی هم حکومت کرد ـ به کیش اسماعیلی میباشد؛[67] هر چند حکومت این شاهزادة اسماعیلی مذهب چندان نپایید و با تکفیر علمای کرمان غائله او پایان یافت.[68] هم چنین از پذیرش کیش اسماعیلی از سوی قبیله قفص، ساکن در کرمان، اخباری در اختیار میباشد.[69] به هر روی، این گزارشها نشان از قدرت و اهمیت این فرقه در کرمان دارد.
نواحی مرکزی و غربی و جنوب غربی
عراق عجم نیز یکی از نواحی و مراکز مهم شیعیان در ایران به شمار میآید. شهرها و مناطق شیعی این ناحیه را میتوان به دو گروه تقسیم نمود؛ گروه نخست شهرهایی هستند که علیرغم حضور قلعه های اسماعیلی در اطراف آنها شیعیان امامیه در آنها بر سایر فرقهها برتری دارند. اغلب این شهرها در نواحی شمالی عراق عجم قرار دارند. شهرهایی، چون قم،[70] آبه (آوه)،[71] ری،[72] کاشان،[73] ورامین،[74] خرقان،[75] کره،[76] و فراهان،[77] در این گروه قرار میگیرند. این نکته را میتوان با مراجعه به منابع این دوران دریافت؛ به ویژه تأکید صریح صاحب نقض - از علمای امامیه ساکن ری - اگر چه در برخی موارد لحن اغراق گونهای دارد، مبین این مسأله است. یکی دیگر از ویژگیهای این شهرها این است که در برخی از آنها اختلافهایی بین شیعیان و سنیان آن ناحیه وجود داشته است که در آن دوران، با توجه به کثرت و قدرت اهل سنت در دیگر نواحی ایران، طبیعی به نظر میرسد.ری از جمله این شهرها است که اختلافهای مذهبی در آن گاهی تا حد جنگ و خون ریزی پیش میرفت. بر اساس گزارشهای النقض، سیاست نامه، راحه الصدور و آیه السرور، ری، شهری شیعی (امامیه) بوده است. یاقوت حموی نیز که اثر خود را در حدود نیم قرن بعد نگاشته است، ری را شهری معرفی میکند که در گذشته شیعیان اکثریت جمعیت آن را تشکیل میدادهاند. وی هم-چنین از بروز اختلاف و درگیری بین شیعیان (اکثریت) و سنیان حنفی و شافعی (اقلیت) در آن جا خبر میدهد. ظاهراً در پی اتحاد حنفیان و شافعیان، شیعیان شکست خورده و از شهر رانده شدند، اما پس از چندی بین حنفیان و شافعیان نیز کشمکشهایی پدید آمد که نتیجه آن غلبة شافعیان بر حنفیان بود.
«این محلههای خراب که میبینی ویرانة منازل شیعیان و حنفیان است و همین یک محله شافعی که کوچکترین محلة ری میباشد. باقی مانده و شیعیان و حنفیان مذهب خویش پنهان میدارند.» [78]
زکریا بن محمدبن محمود القزوینی نیز که اثر خود آثار البلاد و اخبار العباد را در حدود نیم قرن بعد از معجم البلدان و یک قرن پس از نقض نوشته است، هیچ ذکری از حضور شیعیان در ری نمیکند، اما از اختلاف بین شافعیان و حنفیان ـ که همواره پیروزی با شافعیان بوده ـ خبر میدهد. [79] خواندمیر نیز این مسئله را با اندک تفاوتی تأیید میکند.[80] این گزارشها مؤید قول یاقوت حموی است. شیعیان ری که زمانی اکثریت جمعیت شهر را تشکیل میدادند. در این نزاعها کاملاً نابود نشدند، بلکه با مهاجرت به روستاهای اطراف و هم چنین پنهان کردن مذهب خویش[81] (تقیه) به حیات خود ادامه دادند؛ به نحوی که در اواخر دوران ایلخانان بار دیگر بر سایر فرق در ری برتری یافتند. [82]
قزوین نیز ولایتی است که در ناحیه عراق عجم قرار داشت و علیرغم این که صاحب کتاب نقض از آن با صفت «دارالسُّنه»[83] یاد کرده، از مناطق نفوذ شیعیان به شمار میآمده است؛ به طوری که نه تنها اسماعیلیان در نواحی اطراف آن حضور داشتند،[84] بلکه در خود شهر نیز محلهای مخصوص شیعیان امامیه وجود داشت.[85] البته به دلایل گوناگون، از جمله تحرکهای اسماعیلیان الموت و اختلاف بین ساکنان شیعه و سنی شهر، درگیریهایی نیز میان آنها گزارش شده است.[86]
ابهر یکی دیگر از شهرهای دامنه البرز است که در آن از حضور گرایشهای شیعی خبرهایی نقل شده است. راوندی اهل ولایت ابهر را رافضی میداند،[87] اما قزوینی رازی از ایشان با لقب «بی نفسان ابهر»[88] یاد میکند که احتمالاً این صفت به دلیل وجود برخی گرایشهای معتزلی و مشبهی در این مناطق باشد. در این ناحیه نیز یورش مغولان نه تنها حضور شیعیان را کاهش نداد، حتی در مواردی سبب گسترش تشیع در مناطقی گردید که پیش از آن شیعیان در آن جا در اقلیت بودند؛ به این معنی که برخی از شهرهای مهم شیعیان، چون قم و ری در اثر تهاجم مغولان آسیب دیده، سکنة آن قتل عام شدند[89]، اما با فروکش کردن سیل بنیانکن مغول، شیعیان این نواحی بار دیگر سربر آورده، به تکاپوهای خویش ادامه دادند. به این ترتیب است که در منابع پایان دوران ایلخانان، علاوه بر شهرهای قم،[90] آوه (آبه) ،[91] ری،[92] کاشان،[93] ورامین،[94] فراهان،[95] و قزوین،[96] که پیش از این از آنها یاد شده بود، شهرها و نواحی دیگری، چون ساوه[97] که پیش از این اکثریت اهل آن سنی و در کشاکش دائم با اهل آوه که شیعه مذهب[98] بودند و هم چنین پشکل دره،[99] اردستان[100] و نهاوند[101] که پیش از این به گرایش معتزلی و مشبهی متهم بودند،[102] به عنوان مناطق شیعی با گرایش امامیه یاد شده است.
گروه دوم از شهرهای منطقةعراق عجم، اغلب در نواحی غربی و جنوبی قرار گرفتهاند. منابع دربارة مذهب آنها صراحت قبل را ندارند. به بیان دیگر برخی صفتها و ویژگیهایی که شهرهای مورد نظر با آن توصیف شدهاند، به نوعی نشان دهندة گرایشهای شیعی میباشد. اتهام خارجی و معتزلی یا مشبّهی از جمله صفتهایی است که منابع درباره این نواحی به کار رفته است. هم چنان که پیشتر یادآوری شد با توجه به نزدیکی برخی از عقاید شیعه و معتزله، احتمالاً میتوان این نواحی را نیز در زمرة مناطق مستعد نفوذ و گسترش تشیع برشمرد.
در این گروه، شهرهایی چون همدان، هروگرد (بروجرد)، مزدقان (مزدغان)،[103] جرباذقان (گرپایگان / گلپایگان)، حدود لرستان،[104] اردستان،[105] و ارجان،[106] گرچه براساس گزارشهای موجود اهل سنت در آنها اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند،[107] گرایشهای معتزلی و مشبّهی نیز صاحب نفوذ و قدرت بودند؛ از همین رو این گونه به نظر میرسد که این شهرها نیز در شمار نواحی مستعد نفوذ و گسترش تشیع قرار گیرند. شهر شیز، از توابع شهرزور، دیگر منطقه در عراق عجم است که بنا به نقل یاقوت حموی در آن شهر زیدی مذهبان برتر از سایر فرقهها بودند.[108]
در این بین، منابع، «حدود لرستان و دیار خوزستان» را مناطقی معرفی کردهاند که در آنها خوارج صاحب قدرت و نفوذ بودهاند. [109] البته این مسئله احتمالاً اتهامی است که صاحب نقض به دلیل برخی گرایشهای غالیانه در این مناطق، به آنها نسبت میدهد؛ زیرا از یک سو، وی در گزارشی دیگر، اهالی این نواحی را در زمرة مشبّهه قرار میدهد، و از سوی دیگر، گزارشهای مقدسی (جغرافی دان مسلمان)، ناصر خسرو قبادیانی (داعی بزرگ اسماعیلی) و یاقوت حموی در آثارشان حاکی از غلبة تمایلهای معتزلی در این سرزمینها میباشد. [110] خبرهایی نیز مبنی بر حضور و تکاپوی اسماعیلیان در این منطقه وجود دارد.[111] به ویژه گزارش مؤید فی الدین شیرازی، داعی اسماعیلی (د:470ه/1077م)، دربارة مسجدی در اهواز که دور محراب آن بعد از نام حضرت رسول(ص) اسامی امامان اسماعیلی و خلفای فاطمی مصر نوشته شده بود،[112] نشان از قدرت و اهمیت این نحله در ناحیة خوزستان دارد. به احتمال قوی، پیشینه حضور خوارج[113] و هم چنین برخی فرقههای غالی چون «اسحاقیّه نصیریّه» در این نواحی[114] سبب چنین اتهامی شده است.
گزارشگران دورانهای بعد هم آگاهیهایی در تأیید مطالب بالا در اختیار پژوهشگر قرار میدهند؛ به عنوان نمونه حمدالله مستوفی همدان را ناحیهای میداند که در آن گرایشهای معتزلی و مشبهی حضور پررنگی دارند. [115] خواندمیر هم از حضور والی علوی در همدان خبر میدهد. [116] هم چنین موارد متعدد ظهور مهدیهای دروغین در این ناحیه و استقبال مردم از آنها، مانند شورش موسی کردستانی[117] (663 ه / 1265 م)، قیام قاضی سید شرف الدین ابراهیم در شیراز[118] (683 ه / 1284 م) و نیز قیام مبارک شاه علوی کردی (رهبر و مقتدای اهل حق) در نواحی کردستان[119] مبیّن این امر است که گرایشهای شیعی در این مناطق در حال قدرتگیری بودهاند.
شیعیان در شیراز و اصفهان، دو شهر بزرگ و مهم عراق عجم، نیز حضور داشتند؛ البته آنان در این دو شهر، همانند دیگر شهرهای بزرگ از حیث جمعیت در اقلیت بودند. مستوفی از حضور «اندک... شیعه»[120] در شیراز و ابن بطوطه از تعداد زیاد «سادات»[121] دراین شهر سخن گفتهاند. اسماعیلیان نیز در این منطقه حضور داشتند. در این خصوص، گزارشی مبنی بر وجود مسجدی (مشهدی) خاص اسماعیلیان در فسا (بسا، موضعی در چهار منزلی شیراز) در دست میباشد.[122] هم چنین نقلهایی دربارة تکاپوی اسماعیلیان در اطراف اصفهان، پیش از دوران ایلخانان، موجود است،[123] اما ابن بطوطه از اختلاف بین شیعیان و اهل تسنن شهر که موجب ویرانی بخشی از شهر شد خبر میدهد.[124] این مسئله نیز تا حدودی حاکی از قدرتیابی تدریجی شیعیان در این شهر میباشد.
عراق عرب
ناحیة دیگری که با مراکز شیعی در دوران ایلخانان میتوان پیوند داد، عراق عرب بود. پیشینة حضور امامان شیعه و مشاهد ایشان در این ناحیه اهمیت ویژهای درباب گسترش تشیع به آن میبخشد. در برخی دورانها سلسلههایی نیز در این منطقه، به ویژه در شمال بینالنهرین و جزیره به قدرت رسیدند که گرایشهای شیعی داشتند؛ سلسلههایی، چون حمدانیان (394 ـ 293 ه / 1004 ـ 905 م) و بنی مزید (545 ـ 350 ه / 1150 ـ 961م)، بنی عقیل (489 ـ 380 ه / 1096 ـ ح 990 م) و بنی مرداس (472 - 414 ه / 1079 ـ 1023م) از آن جملهاند.[125] با این همه، تا پیش از سقوط خلافت عباسی (656 ه / 1258م) شیعیان به دلایلی همواره در این ناحیه اقلیتی نامطلوب برای دستگاه خلافت بودند؛ اقلیتی که قدرت چندانی نداشتند و به تبع آن، گاهی تحت تعقیب دستگاه خلافت قرار میگرفتند. به همین دلیل علیرغم وجود شهرهای متعدد شیعی در این ناحیه، آنان قدرت در خور توجهی نداشتند.به هر رو، شهرهای موصل، سامرا، میسان (ولایتی میان بصره و واسط)، بصره، حلّه، کوفه و بغداد ـ که از دیرباز همواره بین شیعیان و سنیهای این شهرها نزاع های خونینی در میگرفت[126] ـ از جمله شهرهایی هستند که در عراق عرب (پیش از سیطرة مغولان) به داشتن گرایشهای شیعی معروف بودند؛ البته با تفاوتهایی چند، به عنوان نمونه موصل،[127] سامراء[128] و بصره[129] شهرهایی بودند که شیعیان آن در اقلیت به سر میبردند. نقلهایی نیز از پیشینة حضور خوارج در بصره و موصل موجود است.[130] از میسان، برخلاف آنها، به عنوان شهری با گرایشهای غالیانه یاد شده است.[131] مولف گمنام بعض فضائح الروافض حله را به داشتن گرایشهای شیعی غالی متهم کرده است،[132] اما قزوینی رازی اهل آن را شیعه امامیه میداند.[133] کوفه شهری بود که زیدیان در آن صاحب قدرت بودند[134] و بغداد با این که دارالخلافه بود و اکثریت ساکنان آن اهل سنت بودند، شیعیان نیز در آن محلهای مخصوص به خود داشتند.[135]
سقوط دستگاه خلافت عباسی و سیطرة ایلخانان بر ایران نقطه عطفی برای شیعیان این ناحیه به شمار میآید؛ البته نه بدان معنی که این تحول موجب فزونی مناطق شیعی گردید، بلکه با برداشتن قیدهای گذشته و در نتیجة سیاست دینی به دور از تعصب مغولان، شیعیان فرصت مغتنمی برای ابراز وجود به دست آوردند. ابن الفؤطی (مورخ قرن هشتم هجری / چهاردهم میلادی)مواردی از این گونه تظاهرهای شیعی، چون ظهور مدعیان نیابت امام زمان(ع)[136] و پیدا شدن مقابر اولاد ائمه(ع)،[137] گزارش میکند.
به هر رو، در این دوران نیز شهرهای کوفه،[138] بغداد،[139] حلّه[140] ـ که در این هنگام اهمیتی دو چندان یافته بود، ـ کربلا،[141] نجف ـ که قبل[142] از آن شهرت کمتری داشتند، ـ سامراء[143] و بصره[144] به نواحی شیعی مهم در عراق عرب معروف بودند.
فرجام سخن
با دقت در نقلهای مورخان و جغرافی دانان در مجموع میتوان پراکندگی جغرافیایی تشیع، اعم از اسماعیلیه و امامیه و زیدیه و غالی را در ایران، پیش و هم زمان با سیطرة ایلخانان به ترتیب فوق ترسیم نمود. مطالب بالا به خوبی نشان میدهد شیعیان تقریباً در سراسر ایران دارای پایگاه و مناطق نفوذ برای خویش بودند. نکته دیگر این که گزارشهای موجود حاکی از این است که نحلههای شیعی اغلب در شهرهای کوچک صاحب نفوذ بوده و در برخی موارد اکثریت یک منطقه را تشکیل میدادند؛ در حالی که در شهرهای بزرگ همواره در اقلیت قرار داشتهاند. از همین رو، نظر پطروشفسکی، خاورشناس برجستهی روس که معتقد است «مذهب شیعه در ایران بیشتر در محیط روستا رواج داشته»[145] و اقلیت شیعه «از حسن توجه روستاییان و لایههای شهری برخوردار بوده است»،[146] میتوان پذیرفت.نکتة دیگر این که علیرغم گسترش و قدرتگیری تکاپوهای شیعی در دوران ایلخانان، به دلیل شرایط مناسب پیش آمده، تشیع در بعد جغرافیایی گسترش نسبتاً کمتری یافت؛ به بیان دیگر، در این دوران همان چهرة پیشین با اندک تغییری تثبیت گردید. تحولهایی، چون کاسته شدن از اهمیت نواحی شمالی ایران و برخلاف آن برجسته شدن نقش نواحی عراق عرب، به ویژه شهر حلّه، از حیث اهمیت در مقایسه با قبل، از پیآمدهای مهم یورش و سیطره مغولان بر ایران در بعد جغرافیایی بر مذهب تشیع میباشد.
پی نوشت ها :
* کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد.
1-. ایلیاپاولویچ پطروشفسکی، اسلام در ایران، ترجمة کریم کشاورز، (تهران، انتشارات پیام، 1353)، ص 258.
2-. منوچهر مرتضوی، مسائل عصر ایلخانان، (تهران، انتشارات آگاه، 1370) ، ص 237.
3-. پطروشفسکی، پیشین، ص 291؛ شیرین بیانی (اسلامی ندوشن)، دین و دولت در ایران عهد مغول (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371) ج 2، ص 571.
4-. همان.
5-. ابوالقاسم طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1380) ص 151 ـ 156.
6-. مرتضوی، پیشین، ص 259؛ طاهری، پیشین، ص 157؛ پطروشفسکی، پیشین، ص 278 ـ 279؛ احمد کسروی، شیعیگری (تهران، کتابخانه پایدار، 1322)، ص 20؛ روحالله حسینیان، تاریخ سیاسی تشیّع (تا تشکیل حوزه علمیه قم)، (تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380)، ص 148 ـ 149؛ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران بررسی مؤلفههای دین ـ حاکمیت ـ مدرنیت و تکوین دولت ـ ملت در گستره هویت ملی ایران (تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381) ص 41.
7-. نظام الملک، سیاست نامه، تصحیح عباس اقبال، (تهران، انتشارات اساطیر، 1375)، ص 31؛ نصیرالدین قزوینی رازی ، نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض «بعض فضائح الروافض» به اهتمام میرجلال الدین حسینی ارموی محدث (تهران، انجمن آثار ملی، 1358)، ص 459؛ مولانا اولیاء الله آملی، تاریخ رویان، تصحیح منوچهر ستوده، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348)، ص 87 ـ 89.
8-. احمد کسروی، شهریاران گمنام (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1335)، ص 29 ـ 30؛ ر. ن. فرای، (گردآورنده)، تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه حسن انوشه، (تهران، انتشارات امیر کبیر، 1379)، ج 4، ص 179 ـ 193؛ جی. ا. بویل (گردآورنده)، تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه حسن انوشه، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1380)، ج 5، ص 404 ـ 408.
9-. ه . ل. رابینو، سفرنامه مازندران و استرآباد، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی ، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343)، ص 36.
10-. زکریا بن محمدبن محمود القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد ، (بیروت للطباعه و النشر دارصادر ـ داربیروت، 1380 ه. ق / 1960 م)، ص 301؛ قزوینی رازی، پیشین، ص 194.
11-. محمد بن علی بن محمد شبانکارهای، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1376)، [بخش نخست]، ص 127؛ الشهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمد سید کیلانی، (بیروت ـ لبنان، دارالمعرفه، 1402 ه . ق / 1982 م ) الجزء الاول، ص 195.
12-. نظام الملک، پیشین، ص 263.
13-. قزوینی رازی، پیشین، ص 110؛ «طالقان نام دو موضع است. یکی از خراسان ... و دیگری در بلاد جبل و آن شهری و کورهای میان قزوین و ابهر» بنگرید به: ابوالفداء، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1349)، ص 487؛ هم چنین بنگرید: یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی، معجم البلدان، (بیروت، للطباعه و النشر دارصادر ـ داربیروت، 1399 ه. ق / 1979 م)، المجلدالثالث، ص 6 ـ 7.
14-. محمد بن علی بن السلیمان الرواندی، راحه الصدور و آیه السرور در تاریخ آل سلجوق، به اهتمام محمد اقبال، به تصحیح مجتبی مینوی، (تهران، انتشارات امیر کبیر، 1364)، ص 30.
15-. قزوینی رازی، پیشین، ص 351 ـ 459.
16-. همان، ص 437؛ یاقوت حموی، پیشین، المجلدالثالث، ص 170.
17-. قزوینی رازی، پیشین؛ یاقوت حموی، پیشین، المجلدالثالث، ص 157.
18-. قزوینی رازی، پیشین.
19-. همان، ص 459.
20-. بهاءالدین محمد بن حسن ابن اسفندیار کاتب، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، (تهران، کتابخانه خاور، بیتا). ص 228 ـ 229؛ اولیاء الله آملی، پیشین، ص 88 ـ 89.
21-. همان.
22-. رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ (قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان)، به کوشش محمدتقی دانش پژوه و محمد مدرسی (زنجانی)، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1338)، ص 141.
23-. سید ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان رویان مازندران، به اهتمام برنهارد دارن، (تهران، نشر گسترده، 1363) ، ص 305 ـ 306.
24-. رشید الدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، به تصحیح و تحشیه محمد روشن و مصطفی موسوی، (تهران، نشر البرز 1373)، ج 2، ص 976 ـ 977.
25-. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362)، ص 592.
26-. همو، نزهت القلوب، به اهتمام محمد دبیر سیاقی، (تهران، کتابخانه طهوری، 1336)، ص 65.
27-. همان، ص 72.
28-. همان، ص 197.
29-. اولیاء الله آملی، پیشین، ص 205.
30-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 66 ـ 67.
31-. کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایی، (تهران، کتابخانه طهوری، 1353)، ص 305.
32-. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمة جواد فلاطوری، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1377) ج 1، ص 103.
33-. مادلونگ، فرقههای اسلامی، ترجمة ابوالقاسم سرّی، (تهران، انتشارات اساطیر، 1377)، ص 117. مادلونگ حضور خوارج در آذربایجان را در پیوند با تکاپوهای آنان در شمال بین النهرین (الجزیره) میداند.
34-. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1380) ج 2، ص 310.
35-. مادلونگ، این گروه را به قید احتمال بازمانده پیروان بابک خرمی میداند، بنگرید به : مادلونگ، پیشین، ص 30.
36-. رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ (قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان)، ص 149 - 151.
37-. مریم معزّی، «تکاپوهای مبارکیّه و فاطمیّه و نزاریّه در خراسان»، فصلنامه مطالعات تاریخی ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تابستان 1383، شمارههای 3 و 4، ص 145 - 162.
38-. یاقوت حموی، پیشین، المجلدالثالث، ص 259.
39-. قزوینی رازی، پیشین، ص458.
40-. محمد رضا قصابیان، تاریخ مشهد از پیدایش تا آغاز دوره افشاریه، (مشهد، انتشارات انصار، 1377) ص 80.
41-. معزّی، پیشین.
42-. نظام الملک، پیشین، ص 263.
43-. همان؛ قزوینی رازی، پیشین، ص 110.
44-. نظام الملک، پیشین، ص 263.
45-. همان؛ شاید همین پیشینه باعث شد تا قاسم الانوار داعی صفوی در قرن نهم هجری / پانزدهم میلادی برای نشر دعوت خویش به هرات روی آورد. برای اطلاع بیشتر بنگرید به راجر. م. سیوری، تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی، ترجمة عباسقلی غفاری فرد، محمد باقر آرام، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1382) ص 69 ـ 106.
46-. قزوینی رازی، پیشین، ص 313؛ مرعشی، پیشین، ص 84.
47-. قزوینی رازی، پیشین؛ یاقوت حموی، پیشین، المجلدالرابع، ص 416.
48-. همان، ص 458 ـ 520.
49-. رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، پیشین، ج 2، ص 982.
50-. همان، ص 984.
51-. همان، ص 1098.
52-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 184؛ سمرقندی، پیشین، ص 427؛ قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، (تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1354) ج 1، ص 113؛ محمد حسن خان اعتماد السلطنه، مراة البلدان، به اهتمام عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1367)، ج 1، ص 523.
53-. ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، (تهران، انتشارات آگاه، 1370)، ج 1، ص 231؛ سمرقندی، پیشین، ص 46؛ کلاویخو، سفرنامه کلاویخو، ترجمه مسعود رجبنیا، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374)، ص 192.
54-. سمرقندی، پیشین، ص 428.
55-. همان، ص 146.
56-. اشپولر، پیشین، ص 307؛ استریوالودمیلا ولادیمبرونا، تاریخ اسماعیلیان در ایران در سدههای 7 ـ 5 هجری 13 ـ 11 میلادی، ترجمة پروین منزوی، (تهران، نشر اشاره، 1371)، ص 92.
57-. یاقوت حموی، پیشین، المجلدالثالث، ص 190.
58-. قزوینی رازی، پیشین، ص 458؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ (قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان) ص 12.
59-. همان؛ ولادیمیرونا، پیشین، ص 43.
60-. همان، ص 123.
61-. الشهرستانی، پیشین، الجزء الاول، ص 117.
62-. همان، ص 130.
63-. مادلونگ، پیشین، ص 97.
64-. همان.
65-. المقدسی (المعروف بالبشاری)، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، (لیدن، مطبعه بریل، 1906 م)، ص 469.
66-. رشید الدین فضل الله، جامع التواریخ (قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان)، ص 103.
67-. ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضرّه العلیا، تصحیح عباس اقبال، (تهران، انتشارات اساطیر، 1362)، ص 17.
68-. افضل الدین ابوحامد احمد بن حامد کرمانی، تاریخ افضل یا بدایع الزمان فی وقایع کرمان، فرآورده مهدی بیانی (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1326)، ص 20.
69-. مریم معزّی، تاریخ اسماعیلیان بدخشان (رساله دکترا)، (تهران، دانشگاه تهران، 1380)، ص 80.
70-. نظام الملک، پیشین، ص 261؛ راوندی، پیشین، ص 30؛ قزوینی رازی، پیشین ، ص 283 ـ 459؛ یاقوت حموی، پیشین، المجلدالثالث، ص 397.
71-. نظام الملک، پیشین، ص 261؛ راوندی، پیشین، ص 30؛ قزوینی رازی، پیشین، ص459؛ یاقوت حموی، پیشین، المجلدالاول، ص 50 و المجلدالثالث، ص 179؛ قزوینی، پیشین، ص 238.
72-. نظام الملک، پیشین، ص 261؛ راوندی، پیشین، ص 30؛ قزوینی رازی، پیشین، ص459.
73-. نظام الملک، پیشین، ص 261؛ راوندی، پیشین، ص 30؛ قزوینی رازی، پیشین، ص 432 ـ 459؛ یاقوت حموی، پیشین، المجلدالثالث، ص 296.
74-. قزوینی رازی، پیشین، ص 436.
75-. همان، ص 459.
76-. همان، ص 306.
77-. راوندی، پیشین، ص 30.
78-. یاقوت حموی، پیشین، المجلدالثالث، ص 117.
79-. قزوینی، پیشین، ص 376.
80-. غیاث الدین بن همام الدین الحسینی خواندمیر، تاریخ حبیب السّیر، به اهتمام محمد دبیر سیاقی، (تهران، کتابفروشی خیام، 1362)، ج 3، ص 32 ـ 33.
81-. یاقوت حموی، پیشین، المجلدالثالث، 117.
82-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 59.
83-. قزوینی رازی، پیشین، ص 109.
84-. همان، ص 301.
85-. همان، ص 402.
86-. همان.
87-. راوندی، پیشین، ص 30.
88-. قزوینی رازی، پیشین، ص 438.
89-. خواندمیر، پیشین، ج 3، ص 33.
90-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 74؛ ابن بطوطه، پیشین، ص 231.
91-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 66؛ ابن بطوطه، پیشین، ص 222.
92-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 59.
93-. ابوالفداء، پیشین، ص 487؛ مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 74؛ ابن بطوطه، پیشین، ص 231.
94-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 59.
95-. همان، ص 76.
96-. همان، ص 63.
97-. همان، ص 68؛ ابن بطوطه، پیشین، ص 231؛ مستوفی که گزارش خود را چند سالی پیش از ابن بطوطه تنظیم کرده است، اهل ساوه را سنی شافعی، و «تمامت دیهها» را شیعه امامیه میداند، اما ابن بطوطه که گزارشگر متأخری است اهل ساوه را شیعه و از «غلاه» معرفی میکند. اگر چه قول ابن بطوطه در زمینه غالی بودن اهل ساوه را باید ناشی از تعصب وی نسبت به شیعیان دانست، این گزارش به خوبی نشان دهنده حرکت آرام و رو به گسترش تشیع، به ویژه نحله امامیه، میباشد.
98-. یاقوت حموی، پیشین، المجلدالاول، ص 50 و المجلدالثالث، ص 179؛ قزوینی، پیشین، ص 283.
99-. «ولایتیست در شرق قزوین و جنوب طالقان»: مستوفی ، نزهت القلوب، پیشین، ص73.
100-. همان، ص 75.
101-. همان، ص 83.
102-. قزوینی رازی، پیشین، ص 454.
103-. همان.
104-. همان، ص 459.
105-. یاقوت حموی، پیشین، المجلدالاول، ص 146.
106-. ناصرخسرو قبادیانی، سفرنامه ناصرخسرو، با مقدمة آلیس . سی هانسبرگر، ترجمه مقدمه محسن خادم، (تهران، انتشارات ققنوس، 1382)، ص 214.
107-. قزوینی رازی، پیشین، ص 111.
108-. یاقوت حموی، پیشین، المجلدالثالث، ص 375.
109-. قزوینی رازی، پیشین، ص 373.
110-. المقدسی، پیشین، ص 415؛ ناصرخسرو، پیشین، ص 214؛ یاقوت حموی، پیشین، المجلد الثانی، ص 405.
111-. ابن الندیم، الفهرست، ضبطه و علق علیه و قدم له الدکتور یوسف علی طویل، (بیروت ـ لبنان، دارالکتب العلمیه، 1416 ه / 1996 م)، ص 323؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ (قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان)، ص 11.
112-. هبه الله بن موسی ابن داود المؤید فی الدین الشیرازی، سیره المؤید فی الدّین داعی دعاه (ترجمه حیاته بقلمه)، تقدیم و تحقیق محمد کامل حسین، (قاهره، دارالکاتب المصری، 1949م)، ص 55.
113-. اشپولر، پیشین، ص 304.
114-. یاقوت حموی، پیشین، المجلد الثالث، ص 375. برخی نویسندگان چون شهرستانی، اسحاقیه و نصیریه را به سبب برخی اختلافها در عقاید دو نحله غالی متفاوت از هم میدانند. برای اطلاع بیشتر بنگرید به: الشهرستانی، پیشین، الجزء الاول، ص 189.
115-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 75.
116-. خواندمیر، پیشین، ج 3، ص 33.
117-. ابوالقاسم عبدالله بن محمد القاشانی، تاریخ اولجایتو تاریخ پادشاه سعید غیاث الدین و الدنیا اولجایتو سلطان طیب الله مرقده، به اهتمام مهین همبلی، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348)، ص 76 ـ 77.
118-. فضل الله بن عبدالله شیرازی وصاف الحضره، تاریخ وصاف الحضره در احوال سلاطین مغول (تهران، کتابخانه ابن سینا و کتابخانه جعفری تبریزی، 1338) ج 2، ص 191 ـ 192. بعدها در قرن نهم هجری قمری / پانزدهم میلادی نیز سید محمد سید فلاح که مدعی مهدویت بود، خوزستان و شهر بزرگ آن شوشتر (تستر) را به عنوان پایگاه خود انتخاب نمود، برای اطلاع بیشتر بنگرید به: حسن روملو، احسن التواریخ، به اهتمام عبدالحسین نوایی، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349)، ص 344.
119-. محمد علی سلطانی، (ویراسته و ترجمه و تصحیح)، قیام و نهضت علویان زاگرس در همدان کرمانشاهان، کردستان خوزستان ، آذربایجان یا تاریخ اهل حق (کرمانشاه، موسسه فرهنگی سها، بیتا) ص 27.
120-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 138.
121-. ابن بطوطه، پیشین، ص 261.
122-. المؤید فی الدین الشیرازی، پیشین، ص 12.
123-. قزوینی رازی، پیشین، ص 36 و 125.
124-. ابن بطوطه، پیشین، ص 246.
125-. کلیفورد ادموند بوسورث، سلسلههای اسلامی، ترجمه فریدون بدرهای، (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1349). ص 86 ـ 97.
126-. به عنوان نمونه بنگرید به: ساسان طهماسبی، «کرخ در دوره آل بویه»، فصلنامه تاریخ اسلام (بهار 1382)، شماره 13، ص 107 ـ 124.
127-. شوشتری، پیشین، ج 2، ص 335.
128-. ناصر خسرو، پیشین، ص 200.
129-. یاقوت حموی، پیشین، المجلدالثالث، ص 173؛ قزوینی رازی، پیشین، ص 386.
130-. الشهرستانی، پیشین، الجزء الاول، ص 118 ـ 119؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ (قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان) ص 11؛ مادلونگ، پیشین، ص 117.
131-. قزوینی، پیشین، ص 464.
132-. همان، ص 471.
133-. همان، 458.
134-. همان، 421 ـ 458.
135-. همان، 459.
136-. ابن الفؤطی، حوادث الجامعه (رویدادهای قرن هفتم هجری)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381) ص 263 ـ 264 . برخی پژوهشها در زمینهی باورهای مذهبی این دوران حاکی از این مطلب است که اصولاً گرایش به باور زمان ظهور امام زمان و هم چنین رسیدن موعد آخرالزمان در قرن هفتم هجری / سیزدهم میلادی در بین مردم و علما فزونی یافته بود. در این خصوص بنگرید به: حسین قاسمی،«باورهای علمای شیعه دربارة ظهور امام زمان و سقوط خلافت عباسی در قرن هفتم هجری / سیزدهم میلادی»، فصلنامه مطالعات تاریخی ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، (تابستان 1383) شمارههای 3 و 4، ص 77 ـ 93.
137-. همان، ص 243.
138-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 32؛ ابن بطوطه، پیشین، ص 271؛ ابوالفداء، پیشین، ص 339.
139-. ابن الفؤطی، پیشین، ص 197؛ مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 36؛ ابن بطوطه، پیشین، ص 274 ـ 275.
140-. ابن الفؤطی، پیشین، ص 216 و 263 - 264؛ مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص42؛ ابن بطوطه، پیشین، ص 231 و 271 - 272.
141-. ابن بطوطه، پیشین، ص 273.
142-. همان، ص 220 ـ 231.
143-. همان، ص 287.
144-. مستوفی، نزهت القلوب، پیشین، ص 40، ابن بطوطه برخلاف مستوفی اهل بصره را سنی معرفی میکند، اما او از مسجد علی ابن ابیطالب (ع) و احترام مردم بصره بدان گزارش میدهد، بنگرید به: ابن بطوطه، پیشین، ص 231.
145-. پطروشفسکی، پیشین، ص 262.
146-. همان، ص 373.
- آملی، مولانا اولیاء الله، تاریخ رویان، تصحیح منوچهر ستوده، چاپ نخست (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348)
- ابن اسفندیار کاتب، بهاءالدبن محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، چاپ نخست (تهران، کتابخانه خاور، بی تا)
- ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، چاپ پنجم (تهران، انتشارات آگاه، 1370) ج 1.
- ابن الفؤطی، کمال الدین عبدالرزاق بن احمد شیبانی، حوادث الجامعه (رویدادهای قرن هفتم هجری)، ترجمه ی عبدالمحمد آیتی، چاپ نخست (تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381)
- ابن الندیم، ابی الفرج محمد بن ابی یعقوب اسحاق، الفهرست، الطبعه الاولی، ضبطه و علق علیه و قدم له الدکتور یوسف علی طویل (بیروت – لبنان، دارالکتب العلمیه، 1416ه . 1996م)
- ابوالفداء، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1349)
- اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، چاپ پنجم (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1377) ج 1.
- اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، مراة البلدان، به اهتمام عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، چاپ نخست (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1376) ج 1.
- بویل، جی. آ (گردآورنده)، تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه حسن انوشه، چاپ چهارم (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1380) ج 5.
- بوسورث، ادموند، سلسله های اسلام، ترجمه فریدون بدره ای، چاپ نخست (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1349)
- بیانی (اسلامی ندوشن)، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، چاپ دوم (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371) ج 2.
- پطروشفسکی، ایلیاپاولویچ، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، چاپ چهارم (تهران، انتشارات پیام، 1353)
- حسینیان، روح الله، تاریخ سیاسی تشیّع (تا تشکیل حوزه علمیه قم)، چاپ نخست (تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380)
- الحموی الرومی البغدادی، للشیخ الامام شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان (بیروت، للطباعه و النشر دارصادر – داربیروت، 1399 ه ق/ 1979 م) المجلد الاول و الثانی و الثالث و الرابع.
- خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی، تاریخ حبیب السیّر، به اهتمام محمد دبیر سیاقی، چاپ سوم (تهران، کتابفروشی خیام، 1362) ج 3.
- رابینو، ه . ل، سفرنامه مازندران و استرآباد، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، چاپ نخست (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343)
- الرواندی، محمدبن علی بن السلیمان، راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق، به اهتمام محمد اقبال، تصحیحات لازم مجتبی مینوی، چاپ دوم (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1364)
- روملو، حسن، احسن التواریخ، به اهتمام عبدالحسین نوایی، چاپ نخست (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349)
- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه، چاپ ششم (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1380)
- سمرقندی، کمال الدین عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایی، چاپ نخست (تهران، کتابخانه طهوری، 1353)
- سلطانی، محمدعلی، (ویراسته و ترجمه و تصحیح)، قیام و نهضت علویان زاگرس در همدان کرمانشاهان، کردستان خوزستان، آذربایجان یا تاریخ اهل حق، چاپ نخست (کرمانشاه، موسسه فرهنگی سها، بی تا)
- سیوری، راجر. م، تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی، ترجمه عباسقلی غفاری فرد، محمدباقر آرام، چاپ نخست (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1382)
- شبانکاره ای، محمدبن علی بن محمد، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث، چاپ دوم (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1376) [بخش نخست]
- شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، چاپ دوم (تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1354) 2 جلد.
- الشهرستانی، ابی الفتح محمدبن عبدالکریم بن ابی بکر احمد، الملل و النحل، تحقیق محمد سید گیلانی (بیروت – لبنان دارالمعرفه، 1402 ه ق/ 1982 م) الجزء الاول.
- طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، چاپ سوم (تهران، انتشارت علمی و فرهنگی، 1380)
- طهماسبی، ساسان، «کرخ در دورة آل بویه»، فصلنامه تاریخ اسلام (بهار 1382)، شماره13.
- فرای، ر. ن (گردآورنده)، تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه حسن انوشه، چاپ سوم (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1379)
- القاشانی، ابوالقاسم عبدالله بن محمد، تاریخ اولجایتو تاریخ پادشاه سعید غیاث الدین و الدنیا اولجایتو سلطان طیب الله مرقده، به اهتمام مهین همبلی، چاپ نخست (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348)
- قاسمی، حسین، «باورهای علمای شیعه دربارة ظهور امام زمان و سقوط خلافت عباسی در قرن هفتم هجری – سیزدهم میلادی»، فصلنامه مطالعات تاریخی ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی (تابستان 1383) شماره های 3 و4، ص 93 – 77.
- قبادیانی، ناصرخسرو، سفرنامه ناصرخسرو، چاپ نخست، با مقدمه ی آلیس. سی هانسبرگر، ترجمه مقدمه محسن خادم (تهران، انتشارات ققنوس، 1382)
- قزوینی رازی، نصیرالدین ابوالرشید، عبدالجلیل، نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض «بعض فضائح الروافض»، به اهتمام میرجلال الدین حسینی ارموی محدث، چاپ نخست (تهران، انجمن آثار ملی، 1358)
- القزوینی، زکریا بن محمدبن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد (بیروت، للطباعه و النشر دارصادر – داربیروت، 1380 ه ق/ 1960 م)
- قصابیان، محمدرضا، تاریخ مشهد از پیدایش تا آغاز دوره افشاریه، چاپ نخست (مشهد، انتشارات انصار، 1377)
- کسروی، احمد، شهریاران گمنام، چاپ نخست (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1335)
- ـــــــــــــــــــ ، شیعیگری، چاپ نخست (تهران، کتابخانه پایدار، 1322)
- کرمانی، افضل الدین ابوحامد احمد بن حامد، تاریخ افضل یا بدایع الزمان فی وقایع کرمان، فراورده مهدی بیانی، چاپ نخست (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1326)
- کلاویخو، سفرنامه کلاویخو، ترجمه ی مسعود رجب نیا، چاپ سوم (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374)
- مادلونگ، فرقه ای اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سرّی، چاپ نخست (تهران، انتشارات اساطیر، 1377)
- مرتضوی، منوچهر، مسائل عصر ایلخانان، چاپ دوم (تهران، انتشارات آگاه، 1370)
- مرعشی، سیدظهیرالدین، تاریخ طبرستان رویان مازندران، به اهتمام برنهارد دارن، چاپ نخست (تهران، نشر گستره، 1363)
- مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، چاپ دوم (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362)
- ــــــــــــــــ ، نزهت القلوب، به اهتمام محمد دبیر سیاقی، چاپ نخست (تهران، کتابخانه طهوری، 1336)
- معزّی، مریم، «تاریخ اسماعیلیان بدخشان»، رساله ی دکتری (دانشگاه تهران، 1380)
- ــــــــــ ، «تکاپوی مبارکیّه، فاطمیّه و نزاریّه در خراسان»، فصلنامه مطالعات تاریخی ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی (تابستان 1383) شماره های 3 و 4.
- المقدسی، المعروف بالبشاری، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، الطبع الثانیه (لیدن، مطبعه بریل، 1906 م)
- منشی کرمانی، ناصرالدین، سمط العلی للحضره العلیا، تصحیح عباس اقبال، چاپ دوم (تهران، انتشارات اساطیر، 1362)
- المؤید فی الدین شیرازی، هبه الله بن موسی ابن داود، سیره المؤید فی الدین داعی دعاه (ترجمه حیاته بقلمه)، تقدیم و تحقیق محمد کامل حسین (قاهره، دارالکاتب المصری، 1949م)
- نجفی، موسی و فقیه حقانی، موسی، تاریخ تحولات سیاسی ایران بررسی مؤلفه های دین – حاکمیت – مدرنیت و تکوین دولت – ملت در گستره هویت ملی ایران، چاپ نخست (تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381)
- نظام الملک، ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق طوسی، سیاست نامه، تصحیح عباس اقبال، چاپ سوم (تهران، انتشارات اساطیر، 1375)
- وصاف الحضره، فضل الله بن عبدالله شیرازی، تاریخ وصاف الحضره در احوال سلاطین مغول، چاپ نخست (تهران، کتابخانه ابن سینا و کتابخانه جعفری تبریزی، 1338) ج 2.
- ولادیمیرونا، استریوالودمیلا، تاریخ اسماعیلیان در ایران در سده های 7 – 5 هجری 13 – 11 میلادی، ترجمه پروین منزوی، چاپ نخست (تهران، نشر اشاره، 1371)
- همدانی، رشیدالدین فضل الله، جامعه التواریخ به تصحیح و تحشیه محمد روشن – مصطفی موسوی، چاپ نخست (تهران، نشر البرز، 1373) ج 2.
- ـــــــــــــــــــــــــــ ، جامعه التواریخ (قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان)، به کوشش محمدتقی دانش پژوه و محمد مدرسی (زنجانی)، چاپ نخست (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1338)
منبع: www.shareh.com