دکتر آسیه ذبیح نیا عمران*
حسین بردخونی**
چکیده
متون حماسی سرشار، از نبرد، رزم و جنگاوری است زیرا به طور عمده، حماسه در بافتی از جنگاوری مطرح می گردد و نمود می یابد، لذا شاهنامه فردوسی نیز از این قاعده مستثنی نیست. همان گونه که هر نبردی مستلزم استراتژی خاص و از پیش تعیین شده است در جنگ های شاهنامه نیز این استراتژی مشاهده می گردد. استراتژی جنگ های شاهنامه به سه دسته عمده تقسیم می شود که شامل: استراتژی قبل از جنگ، استراتژی در هنگام نبرد و استراتژی بعد از جنگ می شود، هر یک از موارد مذکور متضمن برنامه ها و اهداف خاصی بوده است که در مجموع موجبات پیروزی سپاه قدرتمند ایران را فراهم می آورد. مقاله تلاش دارد تا همگام با بزرگان، پهلوانان و سربازان ایرانی در نبرد شرکت کند و تمامی قوانین، اصول و استراتژی نظامی ایرانیان را در نبرد هاماوران و مازندران تبیین نماید و شرح دهد.مقدمه
واژه ی استراتژی مبین شیوه ی حرکت، آرایش نظامی و فنون تاخت و تاز در میادین نبرد می باشد. صرف نظر از اهدافی که در جنگ ها-خواه حمله، خواه دفاع-نهفته است، هر قوم، از شگرد خاصی در جنگ بهره می برد. استراتژی نظامی که شامل شیوه ی به کارگیری جنگ افزار، جلوگیری از پیش روی دشمن، غافل گیری و در نهایت تلاش برای پیروزی است، که در بردارنده ی نکات ظریفی است و در یک اثر حماسی، همگی در ذهن سیال شاعر نمود می یابد.در این مقاله استراتژی، در سه بخش مورد بررسی قرار گرفته است.
1- در بخش نخست، موضوعاتی چون: تدارکات، نقشه ی عملیات، تقسیم وظایف، ترکیب، و سازمان دهی نیروها و تجهیز سربازان، گنجانده شده است.
2-در بخش دوم، سازوکارهایی که سربازان با کمک پهلوانان و به دستور فرماندهان در صحنه های کارزار در پیش می گرفتند، بیان شده است،از قبیل: شناسایی موقعیت دشمن، تاکتیک های انفرادی،مکاتبات نظامی، رجز خوانی، شیوه کلی گسیل نیرو، یورش، مهارت در سوارکاری و ...
3- و بخش پایانی که شامل موارد ذیل است:
سامان دهی و برقراری آرامش، برخورد با اسرای جنگی و ...
نیز در پایان مقاله، اهمیت و به کارگیری موسیقی رزمی بیان می گردد.
هرچه بیشتر با اندیشه های فردوسی آشنا می شویم، در می یابیم که آن چه ما به عنوان تخیل محض در شاهنامه می شناسیم، در واقع حقایقی رمزآزلود از زندگی حاکمان و مردمان پرنبوغ و پیش فهم ایران در اعصار و قرون گذشته بوده است.
فردوسی مانند همه ی سازندگان آثار ماندگار حماسی جهان، تحت تاثیر زمانه ی-پر از جنگ-خویش بوده است. در شاهنامه، دویست جنگ صورت گرفته که عناصر اصلی آنها، سرداران و سپاهیان ترکی بودند(رستموندی، 1387:2) از میان جنگ های شاهنامه، مقاله حاضر به دو مورد آن می پردازد. قبل از شروع سخن، ذکر این نکته ضروری می نماید که ایرانیان در جنگ های مازندران و هاماوران در معرض اشتباه کاری فرمانروای خود قرارگرفتند.«با این حال، انضباط و عرق قومیت حکم می کند که پشت سر فرمانروای خود، بایستند». (اسلامی ندوشن، 101:1371). اکنون در این جستار، همگام با فردوسی در این کارزار شرکت می کنیم:
الف: استراتژی قبل از جنگ:
1-انتخاب جانشین:به طور معمول، شاه قبل از عزیمت به نبرد جانشینی را برای خود انتخاب می کرد حتی خزانه شاهی، در اختیار فرد جانشین قرار می گرفت. برای نمونه:
شاه ایران-کیکاوس-ابتدا شخصی را به عنوان جانشین خود انتخاب برگزید، سپس به سوی میدان نبرد، عزیمت کرد. جانشین شاه، علاوه بر تام الاختیار بودن، خزانه ی شاهی نیز بدو سپرده شده بود:
به میلاد بسپرد ایران زمین
کلید در گنج و تاج و نگین
بدو گفت: گر دشمن اید پدید
ترا تیغ کینه بیباید کشید
(فردوسی، 1386: ج 191/1)
2-تشریح هدف عملیات:
قبل از لشکرکشی، پادشاه برای سربازان سخنرانی می کرد و انها را برای جنگی که در پیش بود، مهیا می نمود:
چنین گفت با سرفرازان رزم
که ما سر نهایم یک سر به بزم
اگر کاهلی پیشه گیرد دلیر
نگردد ز آسایش و گام، سیر
(همان: 186)
3-ترکیب نیروها:
نیروهای نظامی را، هر دستی از مردم تشکیل می دادند: از سربازان جوان و افراد نظامی مجرب گرفته تا نیروهای چریکی:
جهان جوی کاووس شان پیش رو
یکی لشکری جنگ سازان نو
(همان:191)
فردوسی عبارت «جنگ سازان نو» را به کار برده است که بیانگر دو مفهوم می تواند باشد:
الف-یکی می تواند به این دلیل باشد که سپاه ایران از افراد جوان سال تشکیل یافته بود چنان که در جاهای دیگر نیز اشاره شده است:
خبر شد به طوس و گودرز و گیو
به رهام و گرگین و گردان نیو
چو فرهاد و خراد و برزین گیو
برفتند با نامداران نیو
(همان: 215-188)
ب-به تعبیر دیگر می تواند اشاره به لشکری باشد که شیوه ی نبرد و فنون نظامی یا ابزار جنگی شان جدید و نو بوده است. با مطالعه ی مستندات تاریخی،ا طلاعاتی در خصوص ترکیب سربازان ایران در ادوار مختلف، بر ما معلوم می شود. جامعه ی فئودالی ایران در زمان پارت ها در سراسر تاریخ مایه ی شگفتی است. اگرچه این نوع حکومت با ان چه در اروپای غربی متداول بود تفاوت داشت ولی در آن، سربازان به هنگام ضرورت به جنگ می رفتند.(فرای، 1380: 362) و نوعی فراخوان عمومی جهت بسیج شدن نیروها وجود داشته است. در داستان ما نیز،رستم نیروها را از کابل فرا می خواند تا به آرایش نظامی بپردازد:
سپه را یکایک ز کابل بخواند
میان بسته بر جنگ و لشکر براند
(فردوسی، 1386: ج 228/1)
در زمان پارتیان، نوعی سازمان دهی در ارتش به صورت ده دهی به ویژه در زمان جنگ وجود داشت، ارتش دارای فرمانده بوده است که این نظم تا دوره های بعدی نیز ادامه داشت. مهم ترین گروه از سربازان هخامنشی، «بی مرگ» نام داشتند. تعداد سربازان بی مرگ ده هزار نفر بود. هنگام بروز بیماری یا مرگ، سرباز دیگری جای آن ها را می گرفت و همیشه تعداد آن افراد ثابت بود. در رده پایین تر، چند لشکر از شهرستان ها بودند که هر کدام به گروه های ده تایی، صدتایی و هنگ های هزارتایی یا در صورت لزوم تیپ های ده هزار نفری تقسیم می شدند. هر لشکر زیر نظر یک فرمانده بود و کل نیروهای پارس شامل شصت سپاه بود.(همان 334-361) هر پهلوان، فرماندهی گروهی از سپاه ایران را به عهده داشته است:
ابر میمنه طوس نوذر به پای
دل کوه، پرناله ی کر نای
چو گودرز کشواد بر میسره
شده کوه آهن زمین یک سره
(فردوسی، 1386: ج1/213)
-رستم فرمانده ی دسته ی طلایه ی سپاه ایران زمین بوده است:
به پیش سپاه اندرون پیلتن
که در جنگ هرگز ندیدن شکست
(فردوسی، 1386: ج1/214)
- گرازه فرمانده طلایه در جنک با افراسیاب (هفت گردان) بود:
سپه را که چون او نگهدار بود
همه چاره دشمنان خوار بود
(فردوسی، 1386: ج 239/1)
تعداد سواره نظام ایران در زمان پارت، پنجاه هزار نفر بودند.(فرای، 1380: 361) نیروها ی اصلی ارتش، سواره نظام سنگین اسلحه بود و پیاده نظام های نیروهای امدادی بودند و تعدادی از نیروهای ارتش را، سربازان مزدور کشورهای متحد تشکیل می دادند. زمان هخامنشیان، قدرت در دست ارتش بود که از افراد ملت به وجود آمده بود. گروه نظامی دیگر، گارد سلطنتی «جاودان ها» بودند که از لحاظ فنون جنگی در زمان خود ممتاز بودند حتی برخی شیوه های نظامی را از رومیان اقتباس کرده بودند. گروه سواره نظام از اشراف و نجبا و گروه پیاده نظام از افراد عادی جامعه تشکیل شده بود.(دیاکونوف، 136: 1382-325-324)
4-پرچم
دگر روز لشکر بیاراستند
درفش از دو رویه بپیراستند
(فردوسی، 1386: ج1/:230)
پرچم یا بیرق یا درفش تکه پارچه ای است که معمولاً دارای نقش و نرگ که برای تمیز یک ملت یا یک مملکت یا علامت دادن به کار می رود. پرچم در میان ملل، ریشه ای قدیمی دارد و به حدود 5 هزار سال قبل باز می گردد. در جنگ های قرون وسطایی سربازان با کمک پرچم ها، خودی را از بیگانه یا دوست را از دشمن تشخیص می دادند. بردن پرچم به میادنی جنگ، نشانه ی میهن پرستی، ابراز شجاعت وباعث تقویت روحیه رزمندگان بوده و رنگ آن نشانه ی وحدت است.(خیراندیش، 1370: 257-258-261)
بر اساس متن شاهنامه، در نبرد هاماوران و مازندران، رنگ های به کار رفته در درفش ایرانیان سرخ، زرد و بنفش بوده است:
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
به پیش اندرون کاویانی درفش
جهان زو شده سرخ و زرد و بنفش
(فردوسی، 1386: ج1، 215-177)
«در جریان جنگ های بزرگ تاریخی ، سربازانی که در جنگ ها حضور داشتند،برای شناسانیدن خود به دیگران، علائم یا نقش هایی را روی سپرهایشان ترسیم می کردند. این نقوش کم کم به پرچم ها سرایت کرد و در طرح پرچم های امروز می توان علائم و خطوط و صلیب ها و مثلث ها و آرم کشورها و ... را مشاهده کرد. حتی یونانیان بر روی زره یا سپر خود نقش پرچم کشور خود را رسم می کردند». (خیراندیش، 1370: 263-260) ظاهراً در بین ایرانیان نیز این امر مرسوم بوده است نوشتن نام بر سپرها شاید نوعی اوراق هویت افراد بوده تا در بین کشته ها به راحت شناسایی شوند. امروزه در جنگ ها از قطعات فلزی-پلاک-که به گردن می آویزند استفاده می شود.
همه بر سپرها نبشتند نام
بجوشید شمشیرها در نیام
(فردوسی، 1386: ج 222/1)
5- تدارکات:
وقتی سپاه ایران می خواست برای رزم آماده شود،اول تدارکات و خیمه ها را به همراه چادر فرماندهی گسیل می کردند؛سپس با یافتن مکانی مناسب، قرارگاه را برپا می کردند بعد لشگر راهی می شد:
سراپرده از شهر بیرون کشید
سپه را همی سوی هامون کشید
سراپرده ی شهریار و سران
کشیدند بر دشت مازندران
(همان: 213)
بر طبق شواهد تایخی، در موقعی لشکرکشی در پادشاهی هخامنشیان، اول کاروان بار و بنه راه می افتاد و به دنبال آن، نیمی از تیپ های پیاده و سپس بلافاصله گروه های دیگر به حرکت در می آمدند.(اومستد، 1372: 334)
6- استقرار:
یافتن جایی مناسب که از حمله ی ناگهانی دشمن در امان باشد، ضریب امنیت را افزایش می دهد و این مزیت را داشت که دشمن نتواند از پشت، شبیخون به لشکر زند. این جای امن، گاهی در کمرکش کوه واقع شده بود:
همی رفت کاووس لشکر فروز
بزد گاه، بر پیش کوه اسپروز
به جایی که پنهان شود آفتاب
بدان جایگاه ساخت آرام و خواب
(فردوسی، 1386: ج1:191)
حتی لشکریان در اردوگاه خود، اجازه ی تفریح و بازی داشتند:
نیا سود لکشر زمانی ز کار
ز چوگان و تیر و نبید و شکار
(همان:238)
7-مشخص کردن حدود وظایف:
در حالی که تمام لشکریان در وضعیت آماده باش کامل بودند، فرماندهان هر قسمت، جدا جدا می امدند و از دست شاه، دستور مخصوص به خود را دریافت می کردند:
پراکنده نزدیک شاه آمدند
کمربسته و با کلاه آمدند
(همان: 191)
-اخذ دستور خاص: مثل این دستور شاه، خطاب به گیو:
بفرمود پس گیو را شهریار
دوباره ز لشکر گزیدن هزار
کسی کاو گراید به گرز گران
گشاینده ی شهر مازندران
هر آن کس که بینی ز پیر و جوان
تنی کن که با او نباشد روان
(همان: 191)
-این دستورات، ماموریت و حیطه ی کار هر پهلوان را معین می کرد:
چو گودرز با زنگه ی شاوران
چو رهام و گرگین جنگ اوران
گرازه همی شد به سان گراز
درفش برافراخته هفت یاز
چو فرهاد و خراد و برزین گیو
برفتند با نامداران نیو
(همان: 215)
8-تجهیز افراد:
همه ی افراد دستور داشتند خود را از نظر لوازم جنگی مجهز کنند و شاید آراستن لشکر-در این جا-مفهوم تمرینات نظامی، رزمی و آمادگی قوای جسمی را در برداشته است:
به طوس و به گودرز کشوادگان
به گیو و به گرگین آزادگان
بفرمود تا لشکر آراستند
سنان و سپرها بپیراستند
(همان: 213)
9-کسب اجازه:
برای مبارزه کردن، هر پهلوان برای ورود به میدان رزم از شاه کسب اجازه می کرد که این امر، نشانگر ادب بوده است:
یکی بر گرائید رستم عنان
بر شاه شد تاب داده سنان
که دستور باشد مرا شهریار
شدن پیش این دیو ناسازگار
بدو گفت کاووس کاین کار تست
از ایران نخواهد کس این جنگ تست
(همان: 214)
10-مسیر:
برای کوتاهی مسافت و استفاده ی مناسب از فرصت،به جای راه خشکی از راه دریا حمله کردند وبرای این کار، از کشتی استفاده کردند:
سپه را ز دریا به هامون کشید
بدان سو کجا دشمن آید پدید
همانا که فرسنگ بودی هزار
اگر پای، با راه کردی شمار
سوی راه دریا بیامد به جنگ
که بر خشک بر بود ره با درنگ
(همان: 229-222)
11-نیروی دریایی:
از ابیات فوق و دیگر ادبیات شاهنامه برمی آید که نیروی دریایی ایران در ازمنه ی مختلف، با کمک نیروهای مزدور کشورهایی مثل مصر و فینیقیه، به قدرت بالای دریایی تبدیل شده بود. کشتی های فنیقی ناوگانی دارای هزار و دویست کشتی داشتند. به اضافه ی یک ناوگان دیگر شامل دویست کشتی از نیروهای مصری. که اینها، مهم ترین نیروی دریایی بودند که ایران درزمان هخامنشیان در اختیار داشت. (اومستد، 1372: 329-330)«پارسیان از برتری دریایی مسلمی برخوردار بودند و بر دریا تسلط داشتند». در زمان هخامنشیان تعداد ناوهای سلطنتی را 400 فروند رقم زده اند.(بریان، 1381: ج1293/2).
به کشتی و زورق سپاهی گران
بشد تا سر مرز هاماوران
(فردوسی، 1386: ج 229/1)
بی اندازه کشتی بدو در بساخت
برآشفت و چون باد لشکر بتاخت
(فردوسی، 1387:ج 354/3)
این نکته که، داریوش روی تخته های شناور به هم پیوسته از دریای خزر عبور کرد تا با سکاهای شمالی وارد جنگ شود و یا دریانوردانی که به همراه ناخدایی به نام «سکیلاکس» و به دستور داریوش دریایهای جنوب ایران را کرانه نوردی کردند و به بندر سوئز رسیدند.(اومستد، 1372: 191-196) نشانگر توجه هخامنشیان، به خلیج فارس و سواحل آن و ماموریت های رفت و آمد در زمان داریوش اول است.(بریان، 1381: ج 1202/2)
12-نقشه:
مردم باهوش و درایت ایران زمین، باتدابیر خود در تمام شئون زندگی، برتری خود را نشان داده اند. در جنگ ها نیز، برای این که حمله با موفقیت بیشتری توام باشد، با نقشه و برنامه ی دقیق اقدام می کردند، که به ذکر چند نمونه، اکتفا می شود:
الف: رستم آماده ی حرکت به سوی کارزار است، و زال با او از راه نقشه می گوید:
از این پادشاهی بدان، گفت زال
دو راه ست و هر دو به رنج و وبال
یکی از دو راه، آنکه کاووس رفت
دگر کوه و بالا و منزل دو هفت
(فردوسی، 1386: 194/1)
ب: رستم از اولاد، نقشه ی محل زندانی شدن کی کاووس و نیز جای دیو سپسد را می پرسد:
از ایدر به نزدیک کاووس کی
صد افکنده بخشیده فرسنگ پی
وز آن جا سوی دیو فرسنگ صد
بیاید یکی راه دشوار و بد
میان دو صد چاه سازی شگفت
به پیمانش اندازه نتوان گرفت
(همان: 203)
ج: رستم وقتی به نزدیکی غار مخوف می رسد، محل دقیق اختفای دیو سپید را می پرسد. شاید به دنبال راه میانبر و مخفی بوده است:
به نزدیکی غار بی بن رسید
به گرد اندرون لشکر دیو دید
کنون چون گه رفتن آمد فراز
مرا راه بنمای و بگشای راز
(همان: 206)
ب- استراتژی در هنگام جنگ:
1- اخبارجنگ:اخبار جنگ، توسط پیک، مرتب به شاه گزارش می شد تا شاه و پهلوانان تصمیمات لازم را در خصوص در هر نوع حرکت دشمن یا حمله و ... اتخاذ نمایند. در این جا، چند نمونه به عنوان مثال ذکر می شود:
الف) یکی این خبر بود، بعد از فتح مازندران:
به کاووس بردند از او(1) آگهی
از آن خرمی جای و آن فرهی
(همان: 191)
رسید آن گهی نزد کاووس کی
یل پهلو افروز فرخنده پی
چنین گفت کای شاه دانش پذیر
به مرگ بد اندیش، رامش پذیر
(همان: 209)
دریدم جگر گاه دیو سپید
ندارد بدو شاه از این پس امید
ز پهلوش بیرون کشیدم جگر
چه فرمان دهد شاه پیروز گر؟
(همان: 210)
ب) در نبرد هفت گردان:
نوشتند نامه به کاووس شاه
ز ترکان وز دشت نخچیر گاه
وز آن کر دلیران نشد کشته کس
زواره ز اسپ اندر افتاد و بس
(همان: 244)
ج) قبل از جنگ هاماوران:
چو آمد به شاه جهان آگهی
از آن لشکر و بارگاه مهی
بزد کوس و برداشت از نیمروز
سپه شادمان، شاه گیتی فروز
(فردوسی، 1387: ج 354/3)
2-جنگ افزارها:
جهان جوی کرد از جهان دار یاد
سنان دار نیزه به دارنده داد
(فردوسی، 1386: ج 216/1)
با توجه به عبارت «سنان دار» چنین برداشت می شودکه در میانه ی میدان نبرد، افرادی بودند که نمی جنگیدند، بلکه در کنار پهلوانان و دیگر رزمندگان قرار می گرفتند و مسئول حمل اسلحه بودند تا در موقع لزوم که فردی سلاح خاصی می خواست یا این که جنگ افزار خود را از دست می داد آنها را تجهیز کنند.
از آن پس تهمتن یکی نیزه خواست
سوی شاه مازندران تاخت راست
همان: 216)
حتی تا قرون اخر نیز در کشور ایران در جنگ ها یک نفر مسئول پرکردن تفنگ بود که بلافاصله تفنگ آنماده را به دست تیراندازه می داد. شاید به همین دلیل امروزه یک نفر در کنار تیربارچی می نشیند و قطار فشنگ ها را آماده می کند.
3- شیوه نبرد:
الف) ایرانیان در میدان جنگ مردانه و رویاروی می جنگیدند ولی سپاه دشمن به جادو و ترفند متوسل می شدند. برای مثال در ابتدای داستان مازندران،شاه مازندران از دیو سپید کمک می خواهد و در پایان داستان، هم او خود را به تخته سنگ تبدیل می کند:
شد از جادوئی تنش یک لخته کوه
از ایران بر او بر، نظاره گروه
(همان: 216)
در جایی دیگر شاه مازندران تبدیل به ابر می شود:
چو بشنید شد چون یکی پاره ابر
به سر برش پولاد و بر تنش گبر
(همان: 217)
ب) مانورها و حرکات مختلفی بر روی اسب انجام می دادند، برای نمونه: بر روی زین اسب خم می شدند و این کار باعث سرعت بیشتر می شد و سپس با مهارت تیر را پرتاب می کردند:
چو بر کوهه ی زین نهادند سر
خروش آمد و چاک چاک تبر
(فردوسی، 1386: ج 223/1)
سربازان ایرانی در پرتاب نیزه از روی اسب نیز، مهارت بالایی داشتند بدین شکل که افسار اسب را رها می کردند و در همان حالت نیزه را پرتاب می کردند و اول، این گروه نیزه انداز، جنگ را شروع می کردند:
فکندند بر یال اسبان عنان
به زهر آب دادند نوک سنان
(همان: 223)
در زمان پارت ها نیز«شیوه جنگی سواره نظام که بر دشمن می تاخت و بی درنگ دست به گریز می زد و در آن حال دشمن قیقاجی از پشت زین تیراندازی می کرد (شیوه جنگ و گریز) اثری شگرف در میان رومیان بر جای گذاشت و خنگ پارتی، ضرب المثل می گشت». (فرای، 1380: ص 361)
ج) رستم فرمانده ی سپاه دشمن را از پای درآورد و لشکر دشمن، گسیخته و هراسان شد. در خوان چهارم، با کشتن ارژنگ دیو این اتفاق افتاد:
سر و گوش بگرفت و یالش دلیر
سراز تن بکندش به کردار شیر
پر از خون سر دیو کنده ز تن
بینداخت زان سو که بود انجمن
چو دیوان بدیدند کوپال اوی
بدریدشان دل ز چنگال اوی
نکردند یاد بر و بوم و رست
پدر بر پسر بر، همی راه جست
(همان: 204)
د) سرعت عمل، اهمیت بسیاری در تاکتیک های نظامی داشت. لذا کی کاووس از رستم خواست، که قبل از آگهی یافتن دشمن از موقعیت نیروهای خودی، ماموریت را به انجام برساند. به این دلیل:
چو آید به دیو سپید آگهی
کز ارژنگ شد روی گیتی تهی
که نزدیک کاووس شد پیلتن
همه نره دیوان شوند انجمن
همه رنج های تو بی بر شود
ز دیوان، جهان پر ز لشکر شود
(همان: 205)
ه) به جهت غافل گیری دشمن، سربازان ارتش از جهات مختلف حمله را آغاز کردند. و از شگردهای مختلف سود می جستند که برخی از این شگردها عبارتند از:
-حمله از جانبین:
برآمد ز ایران سپه بوق و کوس
برون رفت گرگین و فرهاد و طوس
وز ان سوی، گودرز کشواد بود
چو گیو و چو شیدوش و میلاد بود
(همان: 223)
-اول عقبه ی سپاه را به جنگ می فرستادند:
سپهبد بفرمود تا گیوه و طوس
به پشت سپاه اندر ارند کوس
(همان: 215)
-از جانب راست دشمن به سمت چپ حمله کردند:
چو گودرز کشواد بر میمنه
سلیح و سپر برد و کوس و بنه
از آن میمنه تا بدان میسره
بشد گیو چون گرگ پیش بره
(همان 215)
- هر پهلوان (فرمانده)به یک بخش از سپاه حمله کرد. مثلاً گرازه به شاه بربرستان حمله ور شد:
شه بربرستان به چنگ گراز
گرفتار شد با چهل رزم ساز
(همان: 231)
و زمانی که سه کشور مصر، بربرستان، و هاماوران علیه ایران متحد شدند، چون تعداد نیروهای آنان زیاد بود لذا رستم به نیروی خود به خاطر این که هراس به دل راه ندهند، توصیه می کند به یال اسبان خود چشم بدوزند و به تعداد افراد دشمن یا به نیزه های آنان نگاه نکنند:
چنین گفت با لشکر سرفراز
که از تیر، مژگان ندارید باز
سرباره بینید و یال و عنان
دو دیده نهاده به نوک سنان
اگر صد هزارند و ما صد سوار
فزونی لشکر نیایید به کار
(فردوسی، 1387: ج 397/3)
ز) بستن راه عبور نیروهای دشمن از روی رودخانه کار مهمی بود، مضاف بر این که با طرح و برنامه ی قبلی انجام گرفته باشد، برای نمونه: گیو سپاه دشمن را روی پل سرگرم می کند تا دیگر پهلوانان، مسلح و مهیای نبرد شوند:
چنین گفت پس گیو با پهلوان
که ای نازش شهریار و مهان
شوم ره بگیرم به افراسیاب
نمانم که آید بدین روی آب
سر پل بگیرم بدان بد گمان
بدارمش از آن سوی پل یک زمان
بدان تا بپوشند گردان سلیح
که بر ما سرآمد نشاط و مزیح
(فردوسی، 1386: ج 241/1)
4-ارزش نیروی انسانی:
تک تک افراد سپه ایران برای شاه اهمیت داشته است. لذا وقتی در میانه ی نبرد مازندران، رستم به دنبال کشتن شاه مازندران، مدتی ناپدید می شود. کاووس شاه نگران می شود و به جست و جوی او می پردازد تااین که رستم را می یابد:
به رستم چنین گفت کای سرفراز
چه بودن که ایدر بماندیدراز؟
(همان: 216)
در نمونه ی دیگر، شاه بر رستم تحسین و آفرین نثار می کند و او را مورد لطف قرار می دهد:
برو آفرین کرد کاووس شاه
که بی تو مبادا نگین و کلاه
بر آن مام کاو چون تو فرزند زاد
نشاید جز از آفرین کرد یاد
(همان: 208)
5- قلب سپاه:
قلب سپاه به این دلیل که محل استقرار شاه بوده است مهمترین نقطه ی استراتژیک لشکر محسوب می شد و از نظر آرایش نظامی در مرکز قرار داشت تا از هر طرف قابل حفاظت و مواظبت باشد:
سپهدار کاووس در قلب گاه
ز هر سو رده بر کشیده سپاه
بجنبید کاووس در قلب گاه
سپاه اندر امد به بیش سپاه
(همان: 223-214)
به دلیل فوق در جنگ مازندران، رستم اول کاری که می کند، به قلب سپاه دشمن حمله ور می شود:
تهمتن به قلب اندر آمد نخست
زمین را به خون دلیران بشست(همان: 215)
ولی نخستین حمله، به جهت تضعیف روحیه ی دشمن بوده است و هدف، کشتن شاه مازندران نبوده و بعدها، دوباره رستم به این کار مبادرت می ورزد:
از آن سود که بد شاه مازندران
بشد پیلتن با سپاهی گران
(همان: 216)
6- استفاده از تخصص ها:
در انتخاب افراد برای تصدی امور، تخصص و کارایی آنان مورد توجه بوده است. برای مثال: در انتخاب شخصی به نام «فرهاد» به عنوان پیک و نامه بر از سوی ایران به مازندران، به این نکات دقت شده بود:
الف) او «به زبان دیوان آشنا بود»(فردوسی، 1387: ج 4/3)
بخواند آن زمان شاه فرهاد را
گراینده ی تیغ پولاد را
(فردوسی، 1386: ج 209/1)
ب) شجاع و دلیر بود.
ج) از مردم همان شهر، با اصل و نسب و نیز چابک بود:
گزین بزرگان آن شهر بود
ز بیکاری و رنج بی بهر بود
(همان: 209)
د) باهوش بود تا جای که شاه مازندران متوجه هوش او می شود:
چو بشنید کز نزد کاووس شاه
فرستاده ی باهش آمد ز راه
(همان: 209)
هم چنین پیکی که رستم نزد کاووس شاه می فرستد-زمانی که در زندان هاماوران اسیر بود-دارای ویژگی های زیر بود:
یکی مرد بیدار جوینده راه
فرستاد نزدیک کاووس شاه
(همان: 228)
نیز تخصص رستم در استفاده از ابزارهایی مثل: نیزه، سنان، کمند، گرز، شمشیر و ...
چو بر نیزه ی رستم افکند چشم
نماند ایچ با او دلیری و خشم
برانگیخت رخش دلاور ز جای
به چنگ اندرون نیزه ی سر گرای
هر آن کس که چشمش سنان تو دید
که گوید که او را روان آرمید
چگونه کشیدی به مازندران
کمند کیانی و گرز گران
کنون گردن شاه مازندران
همه خرد بشکن به گرز گران
بر آن تیرگی، رستم او را بدید
سبک تیغ تیز از میان بر کشید
(همان: 194-196-199-214-216)
نیز تخصص زواره در استفاده از شمشیر:
زواره نهنگ از میان بر کشید
ز گرد سران، شد هوا ناپدید
(فردوسی، 1387: ج 450/3)
7- مکاتبان نظامی:
در امر نوشتن نامه های نظامی دقت زیادی به کار می رفت. اولین نامه ای که کیکاووس برای شاه مازندران نوشت، از سر دوستی و با احتیاط کامل انشاء شده بود: کیکاوس در ابتدابا نرمی و مدارا با شاه مازندران صحبت می کند و امان می دهد که در صورتی که این راه را در پیش بگیری بر تخت شاهی خواهی ماند:
و گر گاه مازندران بایدت
مگر زین نشان راه بگشایدت
(فردوسی، 1386: ج 209/1)
یکی نامه ای بر حریر سپید
بدو اندرون چند بیم و امید
دبیر خردمند بنوشت خوب
پدید آورید اندرو زشت و خوب
(همان: 208)
و هدف ز آن روشنگری و مشخص کردن حدود و اندازه ی هر کدام از طرفین بود:
فرستاد نامه به نزدیک اوی
برافروختن جان تاریک اوی
(همان: 208)
کیکاوس پس از جواب تند شاه مازندران، نامه ی دوم را نیش دار، برنده و توفنده می نویسد که به نوعی اعلام جنگ تلقی میگردد:
یکی نامه باید چو برنده تیغ
پیامی به کردار غرنده میغ
بفرمود تا رفت پیشش دبیر
سر خامه را کرد پیکان تیر
(همان: 210)
باز نامه ای با لحن تند و خشمگناه که رستم خطاب به شاه هاماوران نوشت:
یکی نامه بنوشت با گیر و دار
پر از گرز و شمشیر و پر کارزار
که بر شاه ایران کمین ساختی
به پیوستن اندر بد انداختی
(همان: 228)
به جهت آگاهی دشمن از قدرت لشکر ایران زمین، شاه ایران-کیکاوس-شمّه ای از پیروزی ها و مبارزات رستم را در نامه قید می کند (2) که شاه مازندران پس از خواندن نامه و آگاهی از پیروزی های رستم عصبانی و مضطرب می شود:
چو آگه شد از رستم وکار دیو
پر از خون شدش دیده، دل پر غریو
(همان: 210)
8-تاکتیک های انفرادی:
الف) هنرنمایی رستم به منزله ی نشان دادن قدرت لشکر ایران قلمداد می شد:
چو چشم تهمتن بدیشان رسید
به ره بر، درختی گشن شاخ دید
بکند و چو ژوپین به کف برگرفت
بماندند شکر همه در شگفت
(همان: 211)
ب) رستم در نوک حمله ی سپاه ایران زمین بوده است و جنگ ها را اول پهلوانان منتخب از دوسپاه با نبرد تن به تن شروع می کردند و بعد نوبت به افراد سواره یا پیاده نظام می رسید:
بفرمود تا رستم زال زر
نخستین بر آن کینه بندد کمر
(همان: 213)
ج) هر پهلوانی امادگی این را داشته که در هر زمانی مسئولیت خود را انجام دهد و از کشور دفاع کند. مثلاً با حمله ی بربرها به خاک ایران، گودرز بدون این که منتظر فرمان شاه باشد-به دلیل ضیق وقت و بعد مسافت، به آرایش نظامی سپاه می پردازد و حمله را شروع می کند:
چو گودرز، گیتی بر ان گونه دید
عمود گران از میان برکشید
بزد اسب با نام داران هزار
ابا نیزه و تیز جوشن گذار
(همان: 221)
هـ) گاهی اوقات، به ضرورت دو پهلوان با همکاری یکدیگر و با نقشه ی قبلی در یک حمله (عملیات) شرکت می کردند.(مثلاً رستم با فرهاد):
تهمتن مر آن رخش را تیز کرد
ز خون فرو مایه پرهیز کرد
همی تاخت اندر پی شاه شام
بینداخت از باد خمیده خام
میانش به حلقه درآورد گرد
تو گفتی خم اندر میانش فسرد
ز زین برگرفتش به کردار گوی
چو چوگان به زخم اندر آمد به روی
بیفکند و فرهاد دستش ببست
گرفتار شد نام بردار شست
(همان: 231)
9- رجز خوانی و نمایش قدرت:
نمونه ی بارز رجز خوانی رافردوسی در ابیات زیر به شکلی زیبا و پرابهت بیان کرده است:
بدو گفت اولاد نام تو چیست؟
چه مردی و شاه و پناه تو چیست؟
چنین گفت رستم که نام من ابر
اگر ابر پوشد که رزم، گبر
(فردوسی، 1387: ج 273/3)
ظاهراً این، رسمی قدیمی بوده که قبل از شروع حمله، طرفین قدرت خود را به رخ هم دیگر می کشیدند این امر یا با رجز خوانی صوت می گرفت یا با هر نوع هنرنمایی دیگر. در جریان داستان مازندران، افراد دشمن با فشردن محکم دستان فرهاد نامه رسان و رستم، با مهمان درشتی و تندخویی کردند و می خواستند در واقع لشکر ایران ر اخوار و ضعیف جلوه دهند و هم زهر چشمی نشان داده باشند. که البته در جریان داستان، درهر دو مورد ناموفق بودند.
-برای نمونه:فرهاد با خونسردی برخورد کرد:
پذیره شدندش پر از چین بروی
سخنشان نرفت ایچ بر آرزوی
یکی دست بگرفت و بفشاردش
پی و استخوان ها بیازاردش
نگشت ایچ فرهاد از روی زرد
نیامد برو رنج بسیار و درد
(فردوسی، 1386: ج209/1)
- و در موارد مشابه، ستم با فشاردادن دست افراد دشمن می خندد و آنها را به سخره می گیرد که د رنتیجه باعث شگفتی بسیار دشمن می شود:
بخندید ازو رستم پیتن
شده خیره زو چشم آن انجمن
(همان: 211)
-فردوسی، حتی رجزخوانی از زبان دشمن را بیان می کند. برای مثال: دشمن-شاه مازندران-شمار افراد و اندازه امکانات خود را به رخ ایرانیان می کشد:
مرا بارگه، زان تو برتر ست
هزاران هزارم فزون لشکر ست
به هر سو که بنهند برجنگ روی
نماند به سنگ اندرون رنگ و بوی
بیارم کنون لشکری شیرفش
برآرم شما را سر از خواب خوش
ز پیلان جنگی هزار و دویست
که در بارگاه تو یک پیل نیست
(همان: 210)
-معمولاً بعد از رجزخوانی، با شروع نبرد تن به تن، پهلوان به فکر گسستن کمربند حریف بوده است. کمربند اهمیت زیادی داشته و گسستن کمربند، نشانه ای از آبرو ریزی و شکست بوده است. به نمونه های زیر توجه فرمایید:
در جنگ ستم با جویان:
پس پشت او اندر آمد چو گرد
سنان بر کمربند او راست کرد
بزد نیزه بر بند و درع و زره
زره رانماند ایچ بند و گره
یکی نیزه زد بر کمربند اوی
زگیر اندر آمد به پهلوی او
(همان: 216-214)
10-عملیات شناسایی:
آگاهی یافتن از امکانات رزمی، موقعیت و نقاط ضعف دشمن، کمک می کرد تا با توان بالاتری مواضع دشمن در هم کوبیده شود. این اطلاعات در سه بخش قابل بررسی است:
1) شناختن نقطه ضعف دشمن و استفاده ی از آن:
بدو گفت اولاد چون آفتاب
شود گرم و دیو اندر آید به خواب
بر ایشان تو پیروز باشی به جنگ
کنون یک زمان کرد باید درنگ
(همان:206)
2) آگاهی از تعداد افراد و ادوات نیروهای دشمن: برای نمونه: گزارش اولاد در مورد تعداد دیوان:
ز دیوان جنگی ده و دو هزار
به شب پاسبانند بر چاه سار
(همان: 203)
یا گزارش رستم در مورد نیروهای مازندران:
دلیران و گردان آن انجمن
چنان دان که خوارند بر چشم من
(همان: 213)
3) شناسایی موقعیت: برای مثال: رستم قبل از حمله برای رهایی کی کاووس از زندان، از موقعیت زندان آگاه می شود:
چو یابم ز کاووس شاه آگهی
کنم شهر ایران ز ترکان تهی
پس آگاهی آمد ز کاوس شاه
بند کمین گاه و کار سپاه
(همان: 228)
4) افراد مسئوول شناسایی: افراد دسته ی طلایه ظاهراً مسؤول شناسایی نیز بوده اند. گزاره جهت شناسایی به خاک دشمن می رود:
بیاید طلایه به ره بر یکی
که چون آگهی یابد او اندکی
بیاید دهد آگهی از سپاه
نباید که گیرد بد اندیش راه
گزاره به ره برد نهاده کمان
بیامد بر آن کار بسته میان
(همان: 239)
11) فرماندهی:
شاه، خود به طور مستقیم در میدان جنگ حضو داشته است. این اقدام در زمان شاهان قدیم نیز رایج بوده است. مثلاً درایوش در سال 513 ق.م تصمیم گرفت به سرزمین سکاهای اروپا حمله کند و سپاه را خود رهبری نمود.(اومستد،200:1372) هم چنین «پادشاهان ساسانی شخصاً در جنگ ها شرکت می جستند»(دیاکونوف، 1382ک 324)
بپوشید از آن پس به مفغر سرش
بیامد بر نامور لشکرش
(فردوسی، 1386: ج 215/1)
12) فرهنگ غنی ایران زمین:
عدم به کارگیری خدعه و نیرنگ: ایرانیان در جنگ از خدعه یا نیرنگ استفاده نمی کردند . به نظر رستم در مورد جنگ توجه کنید:
که در جنگ هرگز نسازد کمین
اگر چند باشد دلش پر ز کین
(همان: 228)
در حالی که، «افراسیاب معتقد است که در جنگ، هر نابکاریی، هر کشتاری رواست»(اسلامی ندوشن، 1371: 112) در جنگ هاماوران، نیز افراسیاب شبانه با فرماندهان خود جلسه گرفت و قصد شبیخون کرد:
که ما را بیابد کنون ساختن
به ناگاه بردن یکی تاختن
به کردار نخجیر باید شدن
به ناگاه لشکر بر ایشان زدن
(فردوسی، 1386: ج 240/1)
ج-استراتژی بعد از جنگ:
استراتژی بعد از جنگ موارد ذیل را شامل می شد:
1) انتصاب:
شاه پس از فتح مازندران، حاکم جدید را طی دستوری کتبی منصوب کرد و قبل از انتصاب، مراسم معارفه را به جای آورد:
زمازندران مهتران را بخواند
از اولاد چندی سخن ها براند
سپرد آن زمان تخت شاهی بدوی
وز آن جا سوی پارس بنهاد روی
(همان: 218)
بعد از جنگ، شاه برخی از افراد را به پست های جدید منصوب کردند و به برخی درجه و ترفیع داد:
الف: ضمن ترفیع درجه طوس، حدود اختیارات او را نیز مشخص کرد:
به طوس آن زمان داد اسپهبدی
بدو گفت از ایران بگردان بدی
(همان: 219)
ب: گودرز حاکم اصفهان شد:
پس آن گه، سپاهیان به گودرز داد
ور آکام و فرمان آن مرز داد
(همان، 219)
ج: رستم طی حکمی، کتباً حاکم سیستان شد:
نوشته یکی نامه ای بر حریر
ز مشک و ز عنبر زعود و عبیر
سپرد این به سالار گیتی فروز(3)
به نوی همه کشور نیمروز
چنان کز پس عهد کاووس شاه
نباشد بر آن تخت، کس را کلاه
مگر نامور رستم زال را
خداوند شمشیر و کوپال را
(همان: 219)
لقب یا نام افتخاری، مناصب درباری یا دولتی، امتیازات رایجی بود که از زمان هخامنشیان مرسوم شده بود و در عوض خدمات شایان به افراد داده می شد (کریستنس، 1387: 293، 394) بعد از جنگ هاماوران لقب جهان پهلوانی به رستم داده شد:
جهان پهلوانی به رستم سپرد
همه روزگار بهی زو شمرد
(فردوسی، 1386ک ج 234/1)
2) وضعیت اسرا:
اسیرکردن سربازان دشمن و برخورد با آنان در میان ایرانیان نسبت به دیگر اقوام، متفاوت بوده است:
-رفتار دیو سپید با اسرای ایرانی:
بر ایرانیان بر نگهدار کرد
سر سر کشان پر زتیمار کرد
سران را همه بندها ساختند
چو از بند و بستن بپرداختند
خورش دادشان اندکی جان سپوز
بدان تا گذارند روزی به روز
(همان: 193)
-اما ایرانیان از تعداد دیوان اسیر شده هر کدام را که توانستند، به خدمت گرفتند، تنها کسانی را که دشمنی و عناد ورزیدند محاکمه کردند:
ز دیوان هر ان کس که بد ناسپاس
وز ایشان دل انجمن پر هراس
بفرمود شان تا بریدند سر
فکندند جایی که بد رهگذر
(همان: 217)
- پس از جنگ، نیروهای اسیر شده را به خدمت در لشکر گماشتند و بدین صورت تعداد لشکریان ایران افزون تر می شد:
به لشکر گه آورد لشکر ز شهر
ز گیتی برین گونه جویند بهر
سپاهش فزون شد ز سیصد هزار
زره دار و برگستوانوار سوار
بر او انجمن شد ز بربر سوار
ز مصر و ز هاماوران صد هزار
بیامد گران لشکری بربری
سواران جنگ آور لشکری
(همان: 232)
-شاه ایران ، گروه تسلیم شده را که به عذرخواهی آمده بودند، امان داد و بخشید و عهد نامه ی جدید منعقد کرد:
همه پیش کاووس شاه آمدند
جگر خسته و پرگناه آمدند
ببخشود کاووس و بنواخت شان
یکی راه و آئین نو ساخت شان
(همان: 221)
وقتی شاه هاماوران تسلیم شد و عذرخواهی کرد، کی کاووس در کمال قدرت او را مورد بخشش قرار داد و پیشنهاد آنان را مبنی بر باج و ساو پذیرفت:
نخستین سپهدار هاماوران
بیفکند شمشیر و گرز گران
غمی گشت وز شاه زنهار خواست
بدانست کان روزگار بلاست
به پیمان که از شهر هاماوران
سپهبد دهد ساو و باژ گران
ز گوینده بشنید کاووس کی
برین گفتها پاسخ افکند پی
که یک سر همه در پناه منید
پرستنده ی تاج و گاه منید
(همان: 223)
3) غارت اموال و غنایم:
الف- لشکریان دشمن به دستور دیو سپید، همه ی اموال و لوازم سپاه ایران را غارت کردند:
از آن پس همه گنج شاه جهان
چه از تاج یاقوت و گرز گران
سپرد آن چه دید از کران تا کران
به ارژنگ، سالار مازندران
بر شاه رو گفت و او را بگوی
که آهرمن اکنون بهانه مجوی
همه رفت با لشکر و خواسته
اسیران و اسپان آراسته
سپرد او به شاه و سبک بازگشت
بدان بر زکوه آمد از پهن دشت
(همان: 193)
ب-غارت کردن اموال ایرانیان توسط افراد شاه هاماوران (این در حالی بود که به میهمانی دعوت شده بود):
سراپرده او به تاراج داد
به پرمایگان بدره و تاج داد
(همان: 227)
ج-ایرانیان در پایان جنگ برای به دست آوردن غنایم جنگی، به لباس ها و بدن کشتگان حمله ور نشدند. نیز فراریان را تعقیب نکردند:
میان باز نگشاد کس کشته را
نجستند مردان برگشته را
(همان: 244)
5)سامان دهی اوضاع:
به جهت آبادانی کشور و تغییر حال و هوای مردم سرزمین ایران، تصمیمات چندی اتخاذ شد که مهمترین آنها را در دو بخش عمده می توان بررسی کرد.
1- ساخت فضاهای مورد نیاز ارتش:
برای نمونه به دستور کیکاووس، زندان مخوفی شامل دو سلول(بند) در بالای کوه البررز برای نگهداری دیوان اسیر شده، با اوصاف زیر ساخته شد:
یکی خانه کرد اندر البرز کوه
که دیو اندر آن رنج ها شد ستوه
بفرمود کز سنگ خارا کنند
دو خانه، بر او هر یکی ده کمند
بیاراست آخور به سنگ اندرون
ز پولاد میخ و ز خارا ستون
(فردوسی، 1386، ج 234/1)
-جایی به عنوان اسلحه خانه ساخته شد:
دو خانه ز بهر سلیح نبرد
بفرمود کز نقره ی خام کرد
(همان: 234)
-اتاقی برای آسایش و استراحت ساختند:
دو خانه دگر ز آبگینه بساخت
زبرجد بهر جایش اندر نشاخت
درو ساخت، جای خرام و خورش
که باشد از آن خوردنی پرورش
(فردوسی، 1387: ج 411/3)
-برپا کردن کاخی در منطقه ای خوش آب و هوا:
یکی کاخ زرین ز بهر نشست
برآورد، بالاش داده دو شست
نبودی درو تیر پیدا زدی
هوا عنبرین بود، بارانش می
همه ساله روزش بهاران بدی
گلش چون رخ غمگساران بدی
(فردوسی، 1387: ج 412/3)
2- پس از پایان جنگ و پیروزی سپاه ایران، کیکاوس به تعدادی از پهلوانان-به همراه سربازانشان-دستور داد تا به شهرها و ولایات سرکشی کنند و عدل و آرامش را در کشور حکم فرما کنند و امور مردم را سر و سامان دهند:
فرستاد هر سو یکی پهلوان
جهاندار و بیدار و روشن روان
به مرور نیشابور و بلخ و هری
فرستاد بر هر سویی لشکری
جهانی پر از داد شد یک سره
همی روی برتافت گرگ از بره
(فردوسی، 1386: ج 234/1)
6) شوکت و عظمت:
شاه، برای نمایش قدرت و هیبت پادشاهی، به مستعمرات و بخش های سرزمین خود سرکشی می کرد. به عنوان نمونه، موقع سرکشی به شهر مکران، مردم به استقبال شاه آمدند و سر راه ایشان ایستادند"
جو آمد بر شهر مکران گذر
سوی کوه قاف آمد و باختر
چو آگاهی آمد براشان ز شاه
نیایش کنان بر گرفتند راه
پذیره شدندش همه مهتران
به سر بر نهادند باژ گران
(همان: 222-221)
بعد از شهر مکران برای دیدار رستم، به شهر زابلستان رفت مدت یک ماه آن جا مهمان بود. در کتب تاریخی آمده که، شاه هر ساله از نیروهای تحت امر خود سان می دید (پیر بریان، چ 1184/2)
سپه را سوی زابلستان کشید
به مهمانی پور دستان کشید
بید شاه یک ماه در نیمروز
گهی رود و می خواست، گه باز و یوز
(همان: 222)
د-موسیقی رزمی:
موسیقی رزمی یکی ازانواع سه گانه ی موسیقی در زمان هخامنشیان در ایران بوده است (کیانی نژاد، 1367: 8) در موقعیت های مختلف، نوع موسقی نیز متفاوت بوده است. نواختن «شیپور»، کاربردهای مختلفی داشته است مثلاً آهنگ بیدارباش یا حمله و یورش یا پیروزی متفاوت بوده است.(ملاح، 1349: 85)
الف-قبل از شروع حمله، شیپور و مارش نظامی نواخته می شده است:
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا، نیلگون شد و زمین آبنسو
برآمد زیر ایران سپه، بوق و کوس
برون رفت گرگین و فرهاد و طوس
(فردوسی، 1386: ج 223/215/1)
ب-سپاه آماده ی جنگ شده و آواز کوس بلند می شد: «کوروش دستور داده بود که با شنیدن صدای شیپور، سربازان باید حاضر باشند و حرکت کنند».(ملاح، 1349: 84)
دگر روز برخاست آوای کوس
سپه را همی راند، گودرز و طوس
بزد کوس و برداشت از نیرموز
سپه، شاد دل شاه گیتی فروز
(فردوسی، 1386: ج 191/1- 222)
ج-در استقبال از ورود شاه: کرنای می نواختند:
خروش آمد و ناله کرنای
بجنبید چون کوه، لشکر ز جای
(همان: 215)
بعد از انعقاد قرارداد جدید و پیمان نامه با دشمن و به نشانه ی دوستی، سنج و درای و کرنای می نواختند:
وز آن جایکه بانک سنج و درای
برآمد ابا ناله ی کرنای
(همان: 221)
نتیجه گیری
ایرانیان در ازمنه ی باستان از توان نظامی بالایی برخوردار بوده اند. شاهنامه ی فردوسی تنها یکی زا ده ها کتبی است که سلحشوری ایرانیان را در رویارویی با بیگانه به نمایش گذاشته است. در مطالعه ی این حماسه ی سترگ، و با توجه به مطالبی که در این تحقیق به آنها اشاره شد، چند نکته برجسته می نماید:منابع و شواهد زیادی، دلاوری و شجاعت ایرانیان را در حراست از مرز و بوم اثبات می کند. همواره کشور ایران به دلیل دارابودن منابع سرشار مادی و معنوی، مطمع نظر بیگانگان بوده است. و ایرانیان به دفاع از کیان خود می پرداخته اند. اگرچه «سپاه ایران یک آرایش لشکری هراسناک و سهمگین بود»(اومستد، 1372: 335) ولی در فرهنگ ایرانی، «مرد خوب کسی است که صلح طلب باشد»(اسلامی ندوشن، 1371: 114) و بر این اساس هیچ گاه ایرانیان مردمی متجاوز و ستیزه کار نبودند بلکه در صلح و آرامش با همسایگان، پیمان دوستی منعقد می کردند و به دنبال پاسداری از تمدن ایران بودند این امر از زمان ساسانیان تا سامانیان هم ادامه داشت.(هروی، 1380: 174-175)
این گفته دور از ذهن نیست که حکیم ابوالقاسم فردوسی خود از فنون و رموز نظامی مطلع بوده ابشد. با بررسی دقیق صحنه های نبرد در شاهنامه، به ریزه کاری هاو ظرایفی برمی خوریم که تنها کسی می تواند آن را ترسیم کند، که کار سپاهی گری کرده باشد. خسرو معتضد عقیده دارد: که فردوسی مدت پنج سال در سپاه سامانیان خدمت کرده بود. و حتی در برخی نبردها، از جمله در منطقه ی سیحون با ترکان چادرنشین شرکت داشته است.(معتضد، 1376: 183-154-153).
در تمام صفحات زرین این اسطوره ی ماندگار، اهداف و اقدامات همه ی پهلوانان و مردم-صرف نظر از تفکر حاکمان خود-در جهت حفظ ایران زمین و دفاع از آبرو و اعتبار این خاک پاک بوده است. و به راستی، «شاهنامه، عصاره و چکیده ی تمدن و فرهنگ ایران در طی دو هزار سال است»(اسلامی ندوشن، 1371: 103). در همه ی صحنه ها حکیم ابوالقاسم فردوسی با وسواس خاصی برتری، رشادت ها و آزادگی مردم غیور ایران زمین را به منصه ی ظهور نشانده است. و خود قریب به سی سال در دفاع از مرزهای فرهنگی این سرزمین جنگیده است.
پی نوشت ها :
* استادیار دانشگاه پیام نور یزد
** کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
1- سرزمین مازندران
2- این عمل از نظر روان شناسی اهمیت زیادی داشت زیرا موجبات تضعیف روحیه دشمن را فراهم می آورد.
3- سالارگیتی فروز: رستم.
1- اسلامی ندوشن،محمدعلی(1371). نوشته های بی سرنوشت. چاپ سوم، تهران، انتشارات یزد، انتشارات آرمانو
2- اومستد، ا.ت(1372). تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه محمد مقدم.چاپ سوم، تهران،امیرکبیر
3- بریان، پیر(1381). امپراطوری هخامنشی، ترجمه: ناهید فروغان، ج2، چاپ اول، تهران، قطره.
4- خیراندیش، رسول؛ شایان، سیاوش (1370). ریشه یابی نام پرچم کشورها. چاپ اول، تهران، کویر.
5- دیاکونوف، میخائیل میخائلویچ(1382). تاریخ ایران باستان. ترجمه: روحی ارباب، چاپ سوم، تهران، انتشارات علمی فرهنگی.
6- رستموندی، تقی(1387). «آز و داد: آسیب شناسی سیاسی شهریاری در شاهنامه ی فردوسی»، دو فصلنامه: پژوهش.
7- سیاست نظری، زمستان 87 و بهار 88، دوره ی جدید، شماره پنجم.
8- فردوسی، ابوالقاسم، (1387). شاهنامه (براساس دست نویس موزه ی فلورانس)،تصحیح: عزیزالله جوینی، ج 3، چاپ سوم، تهران، دانشگاه تهران.
9- فرای،ریچارد نلسون (1380)، تاریخ باستانی ایران، مترجم: مسعود رجب نیا، چاپ اولف تهران، علمی و فرهنگی.
10- فردوسی، ابوالقاسم (1386). شاهنامه (برپایه چاپ مسکو، همراه با کشف الابیات)، ج 1، چاپ سوم، تهران، هرمس.
11- کریستین، سن، آرتور(1378)، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمی، چاپ اول، تهران، صدای معاصر.
12- کیانی نژاد، محمد علی(1367). شیوه ی نی نوازی، ج 1، چاپ سوم، تهران، دستان.
13- معتضد، خسرو (1376). سخن سرای نابغه ی طوس (ابوالقاسم حسن بن محمد بن اسحاق شرفشاه ملقب به فردوسی)، چاپ ششم، تهران،ش رکت توسعه ی کتاب خانه های ایران.
14- ملاح، حسینعلی(1349)، «بنیاد موسیقی در ایران». مجله ی : هفت هنر، شماره ی بهاری 1.
15- هروی، جواد(1380). تاریخ سامانیان (عصر طلایی ایران بعد از اسلام)، چاپ اول، تهران، امیرکبیر.
منبع مقاله :
اکبری، منوچهر،(1390) ، فردوسی پژوهی، تهران، خانه کتاب، چاپ اول