جلوه ی خلافت در «الصلاة خیر من النوم» (1)

تاکنون مسأله امامت در دانش کلام و به عنوان یکی از ارکان اندیشه اعتقادی مسلمین مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است و هر یک از گروه های اسلامی با استناد به شواهد عقلی و نقلی، دیدگاه خود را در این باره را توجیه و تبیین
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جلوه ی خلافت در «الصلاة خیر من النوم» (1)
جلوه ی خلافت در «الصلاة خیر من النوم»(1)

 

نویسنده: سید علی شهرستانی




 

چکیده:

تاکنون مسأله امامت در دانش کلام و به عنوان یکی از ارکان اندیشه اعتقادی مسلمین مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است و هر یک از گروه های اسلامی با استناد به شواهد عقلی و نقلی، دیدگاه خود را در این باره را توجیه و تبیین نموده است. اما نیک روشن است که این اصل اعتقادی با ابعاد دیگر دین مثل فقه و اخلاق نیز پیوندی استوار دارد که تاکنون چندان مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفته است.
نگارنده ی این مقاله، قصد دارد روزنه ی جدیدی در این بحث گشوده و با رویکرد اقتران عقلی و شرعی میان اصل امامت و مسائل فقه، از آن به عنوان شاهد و موید برای آسمانی بودن امر امامت، بهره جوید.

ارتباط امامت با مسائل فقه

بی گمان، امامت در بیان بسیاری از احکام شرعی، نقش پویایی دارد و اگر بگوییم ارتباط امامت با فروع دین و احکام آن، چون ارتباط روح با بدن است، به گزاف سخن نگفته ایم؛ بلکه می توان گفت اگر بندگی خدا و پیروی از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با دشمنی نسبت به علی علیه السلام همراه باشد، پوچ و هیچ است. نماز جمعه و نماز عید فطر و قربان، جز با حضور امام یا کسی که امام او را نصب کند، واجب نمی شود؛ تصرف در زمین هایی که لشکریان اسلام با نیروی نظامی به دست آورده اند، به اجازه ی امام معصوم علیه السلام وابسته است؛ تقسیم غنیمت ها و اجرای حدود الهی همه به اذن امام مشروط اند.
لزوم ذکر اسامی ائمه در خطبه های نماز جمعه و نیز ذکر اجمالی نام ایشان در تشهد نماز با جمله ی : «اللّهم صَلِّ علی محمد و آلِ محمد» به چه منظور است؟! این سخن امام علیه السلام که می فرماید: «الجُمعةُ لَنا و الجَماعةُ لشیعتنا»(1) [امامت] نماز جمعه، ویژه ی ماست و [امامت] جماعت برای شیعیان ما) یا: «لاصلاة یوم الفطر و الأضحَی إلاّ مع إمام»(2)( نماز روز عید فطر و قربان جز با امام [معصوم] درست نیست) به چه معناست؟! آیا تلازمی میان امامت و مسائل فقه هست یا اینکه این رهنمودها تصادفی است و هیچ گونه پیوستگی در آنها لحاظ نشده است؟!
چرا دین اسلام تا این اندازه بر وجود امام در تمامی حالات و موقعیت ها تاکید دارد تا آنجا که اگر سه نفر با هم همراه باشند، بایسته است یکی از آنها امامت را بر عهده گیرد و دیگران مأموم او باشند؟ از سوی دیگر شرط عدالت در امام جماعت نزد شیعه و عدم جواز اقتدا به امام فاسق، گویای چیست؟ آیا این امور بر جایگاه والای امامت و جایگاه اجتماعی و دینی آن که در قرآن و سنت ریشه دارد، دلالت ندارند؟
چنان که می دانیم خداوند عزّوجلّ در آیه ی 55 سوره ی مبارکه ی احزاب، بر پیامبر اکرم درود می فرستد: ( إنَّ الله وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ) واین را به عنوان یک روندی که در گذشته صورت گرفته و پایان پذیرفته، بیان نمی دارد؛ بلکه اعلام می کند که ذات اقدسش و فرشتگان او هم اکنون و در آینده تا روز قیامت پیوسته بر پیامبر درود و سلام می فرستند و به این نیز بسنده نمی کند بلکه به ما امر می کند که بر آن حضرت صلوات فرستیم و گوش به فرمان او باشیم؛ آنجا که می فرماید: ( یَا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسلِیما)(3)؛ (ای ایمان آورندگان، بر پیامبر درود فرستید و [در برابر فرمان و سخن او] سرا پا تسلیم باشید). این حقیقت را می توانیم در منابع تفسیری و مآخذ حدیثی و دیگر متون نیز بیابیم(4).
مؤمنان می دانستند که چگونه بر رسول خداصل الله علیه و آله و سلم سلام دهند؛ اما صلوات بر ان حضرت را بلد نبودند. از این رو، از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جویا شدند. در مسند احمد از مسعود بن عُقبة بن عمرو، نقل است که گفت:
ما نزد پیامبر بودیم. مردی به آن حضرت رو آورد و خدمت رسول خدا نشست و گفت: ما سلام بر تو را می دانیم؛ اما هنگامی که نماز می گزاریم، صلوات ما بر تو چگونه باشد؟ آن حضرت فرمودند: هرگاه بر من صلوات فرستادید [در پی آن] بگویید:
«... و عَلَی آل محمّد، کَما صَلَّیتَ عَلَی إبراهیمَ و آلِ إبراهیمِ؛ و بارِک عَلَی محمدٍ النبِیّ الأُمِّیّ کما بارکتَ عَلَی إبراهیم و عَلَی آل ابراهیم؛ إنک حمیدٌ مجید»(5)
«پروردگارا، آن گونه که بر ابراهیم و خاندانش درود فرستادی، بر آل محمد درود فرست؛ خدایا، چنان که برکات خویش را نثار ابراهیم و آل او کردی، برخاندان پیامبر درس ناخوانده، نیز ارزانی دار! به راستی که تو ستوده و بزرگی»
از بیان رسول خداصل الله علیه و آله و سلم و هم چنین آیات قرآن، در می یابیم که خدای سبحان بر محمد و آل آن حضرت، صلوات فرستاده و ما را در نماز و دیگر اعمال، به درود بر آنان فراخوانده است؛ بلکه از صلوات بی دنباله (6) یعنی بدون همراه داشتن درود بر خاندان، بازداشته است.
صلوات بر پیامبر و آل آن حضرت، در احکام شرعی و در دعاهای مأثور و زیارات معصومین علیه السلام از ضروریات به شمار می رود و تأکیدی است بر مکانت و منزلت آنها در منظومه ی الاهی؛ به همین خاطر است که شافعی به صراحت می سراید:
یا أهلَ بیتِ رسول الله حُبُّکُم... فَرضٌ مِنَ الله فی القرآن أنزَلَهُ
کفاکُمُ مِن عظیم القَدر إنَّکُم ... مَن لَم یُصَلِّ علیکم لا صلاةَ له(7)
ای خداندان پیامبر! خدا در قرآنی که نازل کرد، محبت شما را واجب ساخت.
در والا مقامی شما همین بس که هر کس بر شما صلوات نفرستد، نماز او پذیرفته نیست!
این حقیقت- منزلت والای اهل بیت علیه السلام تنها در روایات شیعه به چشم نمی خورد؛ بخاری به استناد خود از ابوبکر می آورد که گفت:
«ارقُبُوا محمّدا فی أهلِ بیته»(8)؛ محمدعلیه السلام را در خاندانش پاس بدارید.
این خطاب ابوبکر به مردم در کنار آنچه از خداوند عزّوجلّ و پیامبر و اهل بیت علیه السلام او وارد شده است بر چه چیزی رهنمون است؟!
ابن حَجَر، می نگارد:
مراقبت از چیزی، محافظت بر آن است. معنای سخن ابوبکر این است: پیامبر را در خاندانش حفظ کنید؛ آنان را میازارید و به ایشان بدوی روا مدارید.(9)
نَووی می گوید:
معنای «ارقُبُوا» این است که او را رعایت کنید و احترام گذارید و گرامی بدارید.(10)
آیا تاکید خداوند عزّوجلّ و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بر رعایت و احترام خاندان آن حضرت، به روشنی به قرب منزلت آنها نزد حق تعالی گویا نیست و امامت مطلق و بی قید و شرط آنان را نمی رساند؟ همتایی میان قرآن و اهل بیت - که از حدیث ثقلین به دست می آید-با قاطعیت همین حقیقت را اعلام می دارد.
این خطاب ابوبکر را با توجه به این رویکرد باید تفسیر کرد؛ بی گمان ، او به مکانت آسمانی اهل بیت نزد خداوند متعال و رسول الله صل الله علیه و آله و سلم آگاهی داشت. پافشاری ابوبکر بر عذر خواهی از حضرت فاطمه سلام الله علیها و جلب رضایت آن بانو، به این جلالت اشاره دارد: هر چند به گزارش تاریخ دختر پیامبر در حالی از دنیا رفت که بر ابوبکر و عمر خشمگین بود(11) و وصیت کرد که ابوبکر بر او نماز نگزارد و آن دو در تشیع جنازه اش حضور نداشته باشند(12). اگر این سخن ابوبکر که گفت: کاش حرمت خانه ی فاطمه را نمی شکستم...(13) و سخنان دیگرش را، با آن چه در صحیح مسلم و دیگر منابع، از زید بن ارقم روایت شده است(14)، کنار هم نهاده شود. ثابت می گردد که ابوبکر مکانت الاهی اهل بیت علیه السلام را می شناخت و از فرجام مخالفتش با آنان بیم داشت. این ترس ابوبکر، از آن بود که می دانست رسول خداصل الله علیه و آله و سلم فرمود:
«فاطمهُ بَضعَةٌ مِنّی فَمَن أغضَبها أغضَبَنی »(15)
«فاطمه پاره تن من است؛ هر که او را به خشم آورد، مرا خشمگین ساخته است.»
و خداوند متعال فرموده:
« إنَّ اَّلذِینَ یُوذونَ الله وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ الله فِی الدُّنیَا وَ الآخِرَةِ وَ أعَدَلَهُم عَذَاباً مُهینا)( احزاب: 55) (کسانی که خدا و رسولش را بیازارند، خدا در دنیا و آخرت، آنان را لعنت کند و عذاب ذلت باری را برایشان آماده سازد.)
و هم چنین پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمودند:
« خدا برای غضب فاطمه به خشم می آید و برای خرسندی اش خشنود می گردد» و در جای دیگر: « (16) ای فاطمه، خدا به خشم تو برمی آشوبد و به رضایت تو خشنود می شود.»(17)
باری، اگر کسی بدین مرتبه از منزلت رسیده است که خداوند عزّوجلّ با دل آزردگی اش به خشم می آید و آن جا که او خرسند باشد خشنود می شود و آزردن و رنجاندن او خدا را می آزارد و خشمناک می سازد، باید که ابوبکر درباره او اینگونه وصیت کند که: «محمد را در اهل بیتش مراقبت کنید.»
فخر رازی- از علمای اهل سنت- نیز درباره ی جایگاه اهل بیت علیه السلام می گوید:
خدای متعال اهل بیت پیغمبر را در پنج چیز با او برابر داشته است:
اول: محبت؛ فرمود: (قُل فَاتَّبِعُونِی بُحبِبکُمُ الله(18)) (بگو: (ای پیامبر)... مرا پیروی کنید، خدا شما را دوست می دارد)
و درباره ی اهل بیت علیه السلام فرمود: (قُل لاَ أسأَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إلاَّ الَموَدَّهَ فِی القُربَی(19)) (بگو: از شما مزد و پاداشی نمی خواهم مگر محبت به خویشاوندانم)
دوم: تحریم صدقه؛ صدقه بر محمد و آل محمدصل الله علیه و آله و سلم حلال نیست؛ زیرا صدقه، چرک [اموال] مردم است.
سوم: طهارت؛ می فرماید: (طه * مَا أنَزَلنَا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقَی(20))
یعنی ای پاک سرشت؛
و درباره ی اهل بیت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم می فرماید: (إنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیرا(21))
( همانا خدا خواست پلیدی را از شما خاندان بزداید و پاک و پاکیزه تان سازد.)
چهارم: سلام، فرمود( السلام علیک أیّها النبی) و درباره ی اهل بیت او فرموده (سَلاَمٌ عَلَی ال یَاسِینَ(22)) ( سلام بر آل یاسین) یعنی سلام بر آل محمدصل الله علیه و آله و سلم
پنجم: صلوات بر پیامبر و آل آن حضرت، در تشهد نماز.(23)
آیا این همتایی و برابری میان پیامبر و اهل بیت او بر این دلالت ندارد که آنان همراه یکدیگرند و منزلتی نزد خدا دارند که هیچ کس دیگر را سزاوار آن نیست؟
از این روست که امام علی علیه السلام بر این حقیقت تصریح نموده و می فرماید:
«لایُقاسُ بآل محمّد من هذه الأمة أحَدٌ؛ (24)»
«هیچ یک از افراد این امت با آل محمدصل الله علیه و آله و سلم مقایسه نمی شود.»
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آنان را، با خویش می آمیزد و می فرماید:
« نحن أهل بیت لا یُقاس بنا أحَدٌ»؛ (25)
« با ما خاندان کسی [هم طراز نمی باشد و] مقایسه نمی شود.»
و امام صادق علیه السلام می فرماید:
« إنّا أهل بیت لا یقاس بنا أحَدٌ»(26)
« ما خاندانی هستیم که کسی قابل مقایسه با ما نیست.»
مانند این سخن، از امام باقرعلیه السلام نیز وارد شده است(27).
از احمد بن حنبل درباره امام علی علیه السلام و اهل بیت آن حضرت پرسیدند، گفت:
«أهلُ بیتٍ لایقاسُ بهم أحدٌ»(28)؛
بنابراین، همه ی این نصوص و احکام فقهی که به بعضی از آنها اشاره کردیم، بر عظمت این بیت شریف، دلالت دارد و اینکه آنان ویژگی هایی دارند که نزد دیگران نمی توان یافت.
مطلبی که در اینجا خوب است اشاره ای به آن داشته باشیم این است که دشمنان شبهه می افکنند که شیعه اعتقاد دارد ولایت اهل بیت علیه السلام از شهادتین مهم تر است؛ چرا که از امام باقرعلیه السلام روایت می کنند که «اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، روزه، زکات، حج، ولایت و به هیچ چیز چون ولایت، ندا داده نشد»(29)؛ اما این اندیشه ی خامی است. امامان علیه السلام از این سطحی نگری پاسخ داده و گفته اند که هیچ چیز بر شهادتین( شهادت بر توحید و شهادت بر رسالت)مقدم نمی شود؛ و نه ولایت و نه دیگر چیزها، موضوع شهادتین، فارغ از این خام اندیشی و امری مسلم است. معنای «بنیَ الإسلامُ علی خمس...» یعنی اسلامی که از شهادتین پدید می آید، بر پنچ پایه ی نماز و روزه و زکات و حج و ولایت استوار است و ولایت برترین آنهاست و همچون ولایت به چیزی فراخوان نشده است: زیرا ولایت در امتداد نبوت است؛ نه این که در برابر نبوت و توحید!
از این رو، خدا را جز با پیامبر نتوان شناخت و معرفت درست و پذیرفته نسبت به خدا و پیامبر جز از طریق امام معصوم علیه السلام به دست نمی آید.
بنابراین، اعتقاد به امامت را در هیچ حالی نمی توان کنار نهاد؛ این امر ناشدنی است و همچون نماز و روزه و زکات و وحج نیست که در مواقع خاص، ترک آنها جایز باشد. زن در حال حیض، نباید نماز بخواند؛ مریض از روزه معاف است؛ زکات و حج از شخص فقیر ساقط است...؛ اما ولایت، بر هر مکلّفی واجب است؛ خواه تندرست باشد و خواه بیمار؛ خواه ثروتمند باشد و خواه تهی دست.!(30)
مع الاسف با وجود این جلالت قدر و منزلت والای امامت و ولایت اهل بیت علیه السلام؛ قریش به جهت فضایلی که خدا به اهل بیت علیه السلام ارزانی داشته بود، به آنان حسادت می ورزید. در تفسیر آیه ی ( أم یَحسُدونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ(31))
(آیا به انسان ها- به فضیلتی که خدا از فضل خویش به آنها ارزانی داشته است- رشک می ورزند.)
آمده است که این آیه درباره حسادت قریش به امیرالمومنین علیه السلام و علم ویژه ای که به آن حضرت اختصاص یافته، نازل شده است.(32)
از امام باقرعلیه السلام درباره ی این آیه نقل شده که فرمود:
«به جهت مقام امامت- که خدا به ما ارزانی داشت- مورد حسادت مردم واقع شدیم. مقصود از «ناس» در این آیه ماییم، نه هیچ یک از مردمان دیگر.»
حاکم به اسناد خود، از ابوسعید خدری روایت می کند که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
«سوگند به کسی که جانم به دست اوست، ما خاندان را کسی دشمن نمی دارد، مگر این که خدا او را به دوزخ در می آورد»(33)
حال اگر محورهای زیر را در نظر آوریم:
- آیه ی ( وَ رَفَعنَا لَکَ ذِکرَکَ)
- آیه ی ( فی بُیُوتٍ أذِنَ اللهُ أن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالغُدُوِّ وَ الآصَالِ* رِجَالٌ لاتُلهِیهِم تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیعٌ عَن ذِکرِ اللهِ وَ إقَامِ الصَّلاَةِ وَ إیتَاءِ الزَّکَاةِ)(34)
(در خانه هایی که خدا اجازه داد بلند آواز شوند و نام او در آنها یاد شود؛ ... هر صبح و شام، مردانی خدا را تسبیح گویند که هیچ داد و ستدی آنها را از ذکر خدا و اقامه ی نماز و پرداخت زکات، باز نمی دارد.)
-سخن حضرت باقرعلیه السلام، که در تفسیر آیه ی فوق می فرمایند: «آن مردان ماییم»(35)
- این روایت امام پنجم علیه السلام از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که درباره ی مولا علی علیه السلام فرمودند:
خدا مرا به کرامتی گرامی نداشت؛ مگر آن که به مثل آن، تو را ارج نهاد.(36)
- روایت محدثان عامّه از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که درباره ی امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
«من آن چه را برای خود دوست می دارم، برای تو می خواهم و آن چه را برای خود خوشی ندارم، برای تو هم نمی پسندم.(37)»
- معنای «برافرازی ذکر» از سوی خدا و این که خانه ی علی و فاطمه علیه السلام از همین خانه های بلند آوازه است و انبیا و اوصیا، کسانی اند که ذکر خدا را برمی افرازند و خدا بدان ها شناخته می شود.
در می یابیم که خداوند عزّوجلّ به رغم حسادت حسودان و نیرنگ کینه توزان، نام و یاد پیامبر و اهل بیت آن حضرت را بلند ساخت و جز نبوت، هیچ کرامتی به رسول خدا داده نشد مگر اینکه به علی علیه السلام ارزانی شد؛ چنان که در حدیث منزلت آمده است:
«علی جان، تو نسبت به من، به منزله ی هارونی نسبت به موسی؛ جز اینکه بعد از من پیامبری نیست(38).»
و در روایت احتجاج:
« هر که گفت» محمد صل الله علیه و آله و سلم رسول خداست، باید بگوید: علی امیرالمومنین است.(39)»
زیرا علی علیه السلام به شهادت آیه ی مباهله، نفس پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است و به گواهی حدیث مؤاخاة-که بر پایه آن، پیامبر با علی پیمان برادری بست- برادر آن حضرت.
بدین ترتیب، ذکر اهل بیت علیه السلام نیز ذکر خداست؛ چنان که به صراحت در موثّقه ی ابوبصیر از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:
« ما اجتَمَعَ فی مجلسٍ قومٌ لَم یَذکُرُوا اللهَ وَ لَم یَذکُرونا إلّا کانَ ذلک المجلسُ حَسرَةً علیهم یَومَ القیامة»(40)
« اگر گروهی درمجلسی گرد آیند که خدا را، و ما را یاد نکنند آن مجلس روز قیامت برایشان مایه ی حسرت می شود.»
سپس امام علیه السلام فرمود:
« إنَّ ذکرَنا مِن ذکر الله و ذکرَ عَدُوّنا مِن ذکرِ الشَّیطان»(41)
«همانا ذکر ما، جزء ذکر خداست؛ و یاد دشمن ما، جز ذکر شیطان است.»
آن گاه که معاویه به بدگویی از مولای متقیان علیه السلام پرداخت و می خواست نام و یاد آن حضرت را از خاطره ها محو سازد، امام حسن علیه السلام بر او نهیب زد:
« ای که بر علی عیب می گیری و شانش را فرو می کاهی[بدان که] من حسن ام و پدرم علی است و تو معاویه ای و پدرت صَخر! مادر من فاطمه علیها السلام است و مادر تو هند! جدّ من رسول خداست و جدّ تو حَرب! جَدَّه من خدیجه است و جدّه تو قُتَیله! نفرین خدا بر هر یک از ما که گم نام تر و پست نژاد تر وبدسابقه تر و در کفر و نفاق، پیش گام تر است!»
گروهی از اهل مسجد گفتند: آمین.(42)»
حضرت زینب علیه السلام به همین حقیقت اشاره دارد آنجا که خطاب به یزید، می گوید:
«نیرنگت را به کارگیر و با همه ی سعی و توانت... بکوش! سوگند به آن که با وحی و کتاب و نبوت و انتخاب، ما را شرافت بخشید، تو نمی توانستی منزلت ما را درک کنی و به پای ما برسی و هرگز نخواهی توانست که ذکر ما را به نیستی کشی و وحی ما را بمیرانی و از این کارها،
جز لکه ی ننگی برای تو نماند...»(43)
باری، دشمنان اهل بیت علیه السلام کوشیدند نور خدا را خاموش سازند و با ضربه به ریشه های شریعت، یعنی امامان- که کلیدهای شناخت توحید و نبوت و قران اند- آن را تحریف کنند؛ لیکن خدا نورش را تمامیت داد و پیامبرش را با کرامات فراوانی، گرامی داشت.
قرآن و احادیث پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ادعیه ی معصومین علیه السلام بر تقارن طولی میان نام خدا و اسم پیامبر و اسامی اوصیای آن حضرت، دلالت دارد؛ از جمله:
(إنَّمَا وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقیِمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُوتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُم رَاکِعُونَ(44))؛ (45)
(همانا سرپرست شما، خدا و پیامبر و آن ایمان آوردندگانی اند که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع، زکات می پردازند.)
(أطِیعُوا اللهَ وَ أطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أولِی الأَمرِ مِنکُم(46))
(از خدا اطاعت کنید و از پیامبر و اولو الامر خود فرمان برید.)
( وَ قُل: اعملَوا؛ فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَکم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ (47))
(بگو: [هر گونه که می خواهید] عمل کنید؛ خدا و رسولش و مؤمنان، عمل شما را خواهند نگریست.)
... و ده ها آیه ی دیگر و صدها روایت که در کتاب های شیعه و سنی و دیگر فرقه های مسلمان، وجود دارد.
بنابراین، میان ولایت های سه گانه: خدا، پیامبر، اولوالامر- که خدا در قرآن ذکر کرده و بر زبان آمده است - رابطه ی طولی وجود دارد. هیچ کس جز پیامبر و اهل بیت معصوم آن حضرت، نمی تواند خدا را چنان که باید و حق معرفت اوست- بشناسد.
در مختصر بصائر الدرجات از رسول خداصل الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمودند:
«یا علیُّ ما عَرَفَ اللهَ إلّا أنا و أنت، و ماعرَفنی إلاّ اللهُ و أنت، و ما عَرَفکَ إلا الله و أنا»(48)
«یا علی، خد را [ به واقع و حقیقت] جز من و تو نشناخت، و مرا جز خدا و تو، و تو را جز خدا و من.»
در کتاب سُلَیم بن قَنیس، از پیامبر روایت شده که فرمود:
« یا علی، ما عُرِفَ اللهُ إلاّ بی ثُمَّ بک؛ مَن جَحَدَ ولایَتَک، جَحَدَ اللهَ رُبوبیَّتَه؛ (49))
«علی جان، خدا جز به وسیله من و سپس تو شناخته نشود؛ هر که ولایت تو را انکار کند، پروردگاری خدا را برنتافته است.»
بنابراین، اهل بیت علیه السلام در قرآن و سنت، ذکر شده اند و برای شرافت و ارج نهادن حق آنها، احکام فقهی ویژه ای سامان یافته است که بر مدار آنان می چرخد و مخصوص آنهاست؛ چنان که درخمس و غیرآن، حقّ ویژه دارند؛ زیرا آنان به گفته ی امام امیرالمومنین علیه السلام:
«نزدیکان و خواص و گنجه داران و آبواب اند و به خانه ها، جز از درهاشان، نمی توان درآمد، هر که از غیر در خانه وارد آن شود، دزد به شمار می آید.(50)»

امامت در اذان

موضوع امامت، از امور اجتماعی پیش پا افتاده ای نیست که به مردم واگذار شود؛ بلکه از پایه های اساسی و مهم اصول و فروع دین است و سیما و گوهر دین با آن پیوند دارد.
ما در این نوشتار، می خواهیم نگاه ها را به دو جمله در اذان- که به گمان زیاد با موضوع امامت مرتبط اند. معطوف سازیم و در ادامه ی بحث به بررسی آن بپردازیم:
1- آن چه شیعه در گلبانگ اذان و اقامه می گوید و به پیروی از رسول خداصل الله علیه و آله و سلم و گروهی از صحابه و اهل بیت علیه السلام به آن پایبنداست؛ فصل «حیِّ عَلَی خَیرِ العَمَل».
2- جمله ای که محدّثان سنی از پیامبر حکایت می کنند و آن را به بلال و ابومَحذوره نسبت می دهند؛ یعنی عبارت « الصَّلاةُ خیرٌ مِن النَّوم».
ما در این جا می خواهیم نگاه ها را، افزون بر معنای شرعی، به معنای اعتقادی این دو جمله جلب کنیم و مقصود از «حیِّ علی خیرالعمل» را دریابیم که آیا مراد از آن، ولایت و امامت و نیکی به فاطمه علیه السلام و فرزندان اوست( آن گونه که در بعضی اخبار آمده است(51)) یا به مفهوم نماز و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و نظایر آن است؟
از سوی دیگر، اساساً « الصَّلاة خیرٌ من النَّوم» به چه معناست؟ آیا همین مفهوم ظاهری آن مقصود است یا معنای باطنی و پوشیده ای در خود نهفته دارد که طراحان اصلی این عبارت آن را آشکار نمی سازند؟
به عبارت دیگر، آیا الف و لام در الصَّلاة و یا در واژه ی النَّوم، (ال) جنس است (وجنس نماز و خواب را گویاست) یا این که(ال) عهد است (و نماز و خواب خاصی را که نزد آنان شناخته شده است می رساند)؟
راز حذف حیعله ی سوم(حیِّ عَلَی خَیرالعَمَل) و جایگزین ساختن آن با الصَّلاة خیرٌ من النَّوم چیست؟ آیا در تشریع این جمله در اذان صبح و نه دیگر اوقات(ظهر، عصر، مغرب، عشاء) انگیزه ای نهفته ای است؟
اگر بپذیریم که سپیده دمان هنگام خواب و غفلت است و خلیفه ی دوم برای به خودآوردن خواب آلودگان غافل، امر کرد منادی این جمله را در اذان بانگ زند، می توانیم بگوییم: نیم روز نیز اوج غفلت در تجارت است. به تصریح قرآن صحابه، پیامبرصل الله علیه و آله و سلم را در روز جمعه رها کردند و سوی داد وستد شتافتند! پس چرا عمر به منادی دستور نداد که در نماز ظهر بانگ زند: الصَّلاةُ خیرٌ من التّجارة؟!
آیا میان حذف حیعله ی سوم از اذان و نهادن الصَّلاة خیر من النَّوم به جای آن، ارتباط اعتقادی هست یا کاملاً تصادفی است؟ اگر تصادفی است، چرا کسی که به شرعیت حیِّ عَلَی خَیر العَمَل قائل است، به شرعیت الصَّلاة خیرٌ مِنَ النَّوم معتقد نیست، و به عکس؟
چرا هر گاه حکومت های شیعی شکل گرفته اند، در استوارسازی «حَیّ علی خیر العمل» در اَذان و حذف« الصّلاة خیر من النوم» از آن، کوشیده اند(52) و حکومت های سنی به عکس عمل کرده و حیعله ی سوم را از اَذان برداشته اند(53)؟ این کار آنان به چه معناست و بر چه چیزی دلالت دارد؟ آیا بر مسئله ای فراتر از آنچه سنّیان در معنای خیریَّت میان الصّلاة و النّوم قائل اند و تفسیر می کنند، رهنمون نیست؟
ما بر این باوریم که ارتباط اعتقادی سترگی میان « عقیده به ولایت حقّه» و «حیَّ علی خیرالعمل» و میان «خلافت انتخابی» و «الصَّلاة خیر من النَّوم» وجود دارد. اختبار معتبر از طریق محدثان شیعه، به روشنی گویای آن است که مقصود از « خیر العمل» ولایت است. لیکن آنچه شایان تأکید است و باید از آن پرده برداشت، تغافل اهل سنت از بیان بُعد اعتقادی این دو جمله است و به همین توجیه بسنده می کنند که «الصَّلاة خیرٌ من النَّوم» برای بیدار کردن خواب رفتگان و به خودآوردن غافلان، تشریع شد و به انگیزه های عقایدی که عُمَر( و دیگران) را به پافشاری بر حذف حیعله ی سوم از اَذان وداشت، نمی پردازند.
از این رو، بحث از الصَّلاة خیرٌ من النَّوم یا حَّی علی خیر العمل تنها بررسی بُعد اختلاف فقهی آن نیست بلکه به رویکرد ویژه ای اشاره دارد که خلفا در برابر مکتب اهل بیت علیه السلام در پیش گرفتند و همین، درگیری میان دو مکتب و مبارزه طلبی آن ها را در برابر یکدیگر شکل داده است که ما در این جا اصطلاح «وضع بعد از رفع» را بر آن می نهیم. به جای شریعت راست و درست، غالباً واژه ی «بدعت» به کار برده می شود. این استعمال، به صراحت در کلام ابن عباس آمده، که می گفت: از سر کینه توزی با علی؛ سنت را ترک کردند چنان که عمربن خطاب به آن، لب می جنباند.
سعد تفتازانی( م793 ه) در شرح المقاصد و در حاشیه اش بر شرح العضد و همچنین قوشچی (م 789 ه) در شرح التجرید می نگارند:
عمر بن خطاب برای مردم خطبه خواند و گفت: این مردم! سه چیز در عهد رسول خدا وجود داشت و من از آن ها باز می دارم و حرام شان می سازم و هر که را به آن ها دست یازد، کیفر می دهم: ازدواج موقت بازنان، متعه ی حج، حیِّ عَلَی خیرالعمل(54)
این تقارن و ارتباط به چه معناست؟ چرا هر که به شرعیت «الصّلاة خیر من النوم» قائل است، وجود نص بر امامت علی علیه السلام را نمی پذیرد و هر که به «حیَّ علی خیرالعمل» بانگ می زند به شرعیّت ولایت علوی و عصمت آن حضرت معتقد است؟
این سخن امام صادق علیه السلام بر چه چیز دلالت دارد که فرمود:
«لَیسَ منّا مَن لَم یُومِن بِکَرَّتنا و [لَم] یَستَحِلَّ مُتعَتَنا»(55)
«هر که به رجعت ما ایمان نداشته باشد و ازدواج موقت را ( که جزو تعالیم ماست] حلال نداند، از ما نیست.
نیز آن پیشوای بزرگ فرمود:
«هر کس باور نداشته باشد که یک بار شستن اعضای وضو، کفایت می کند، بر شستن دو بار، پاداشی دریافت نمی دارد.(56)»
آیا این سخنان، دربرابر سنت های باطلی بیان شده اند که خلفا بنیان نهادند و سنت صحیح پیامبرصل الله علیه و آله و سلم را از میان بردند؟ چرا انگشت اتهام به طور خاص سوی خلفا، به ویژه خلیفه ی دوم، نشانه نمی رود؟
در علل الشرائع می خوانیم:
به ابن عباس گفتم: می خواهم بدانم چرا «حَیّ علی خیرالعمل» از اذان حذف شد؟
ابن عباس گفت: عُمَر می خواست مردم با پشت گرمی به نماز، جهاد را وانگذارند. از این رو، آن را از اَذان برداشت(57).
در الأحکام از (کتاب های زیدیه) یحیی بن حسین می گوید:
خبر صحیح داریم که « حیَّ علی خیر العمل» در عهد پیامبر اذان داده می شد و این جمله تا زمان عُمَر در اَذان وجود داشت. عُمَر دستور داد آن را از اَذان بیندازند و گفت: می ترسم مردم به آن تکیه [و بسنده] کنند و امر کرد که به جای آن« الصّلاةُ خیر من النوم» را بانگ زنند.(58)
امام باقرعلیه السلام از پدر خویش حضرت سید الساجدین علیه السلام روایت می کند که فرمود:
«حیَّ علی خیرالعمل در اَذان اول بود ولی عمر دستور داد آن را ندا ندهند. وی بیم داشت مردم در جهاد سستی کنند و به نماز دل گرم باشند، از این رو، مردم را از آن بازداشت.(59)»
از زید بن علی بن الحسین گزارش شد است که گفت:
از چیزهایی که خشم مسلمانان را بر عُمَر برانگیخت این است که وی «حیَّ علی خیرالعمل» را از بانگِ اَذان انداخت. علما خبر دارند که به این جمله، برای پیامبر اَذان داده می شد تا اینکه خدا روحش را ستاند و در زمان ابوبکر هم چنین بود... حتی در بخشی از حکومت عُمَر این حیعله در اَذان طنین می افکند... تا اینکه عُمَر از آن نهی کرد.(60)
شرفی( م1055 ه) از علمای زیدیه، می گوید:
باری، اذان به حیَّ علی خیرالعمل اجماع اهل بیت است؛ این عُمَر بود که آن را قطع کرد.(61)
در المنتخب از (کتاب های زیدیه) می خوانیم:
حیَّ علی خیر العمل در عهد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم (در اَذان) بود تا اینکه خدا جان آن حضرت را ستاند و در دوران ابوبکر وجود داشت تا اینکه درگذشت و تنها عمر آن را ترک کرد. از او پرسیدند: چرا آن را وانهادی؟
گفت: برای آن که مردم به آن تکیه و جهاد را رها نکنند(62).
ما می پرسیم: چرا عُمَر این جمله را از اَذان جدا کرد و برداشت؟ آیا توجیهاتی که در این باره آورده اند، درست است و ترس از دل خوشی مردم به نماز و کاهلی در جهاد، وی را به این کار واداشت؟ پاسخ این است که:

اولاً

، هر دو توجیه ضعیف و ناکارآمد است؛ چرا که جهاد و جنگ ها و نبردها در زمان پیامبرصل الله علیه و آله و سلم بسی گران بارتر و بزرگ تر بود و انگیزه ی بیشتری برای حذف آن وجود داشت. پس چرا پیامبر آن را حذف نکرد و عُمَر به این کار دست یازید؟!
تعلیل عُمَر شبیه توجیهی است که عثمان در تمام خواندن نماز در «مِنی» بیان داشت و گفت: می ترسم مردم گمان کنند که نماز شکسته، همان نماز واجب است! صحابه او را پاسخ دادند که پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم نماز را در این جا شکسته می خواند و خاطر نشان می فرمود که این عمل، مخصوص مِنی است.
اگر استدلال عُمَر صحیح باشد، وی می توانست حیعله ی سوم را استوار سازد و مسلمانان را به ضرورت جهاد آگاهی دهد چنان که رسول خدا این کار را می کرد.

ثانیاً

، به فرض، این تعلیل را بپذیریم؛ حذف حیعله ی سوم در فاصله ی زمانی معینی مشروع است، نه اینکه تا زمان حاضر این تشریع ادامه یابد!

ثالثاً

، توجیه عمر با این سخن پیامبرصل الله علیه و آله و سلم هماهنگ نیست که فرمود: « إنَّ خیرَ أعمالِکم الصّلاة»(63) بهترین اعمال شما نماز است، «إنّها عمودالدّین، فَمن تَرَکَها فقد هَدَمَ الدّینَ»(64) نماز، ستون دین است، هر که آن را ترک کند، دین را ویران کرده است. اگر تعلیل عمر درست باشد، باید این احادیث را دور اندازد.

رابعاً

، چند دستگی در بین مسلمانان در این فصل از اَذان، تا زمان ما به اختلاف فکری میان دو مکتب انجامیده است؛ یکی به رغم همه ی سختی ها، برآوردن حیعله ی سوم اصرار دارد و دیگری در تضعیف آن می کوشد و مدعی است که این جمله در عهد پیامبر نبود و آن حضرت به جای آن، جمله «الصَّلاة خیر من النّوم» را گذاشت.
این اختلاف اشاره دارد به این که سبب حذف حیعله ی سوم، آن گونه نیست که آنها بیان می دارند و توجیه می کنند؛ بلکه در این جا هدفی نهفته است که خود را زیر چتر بیم تکیه ی مسلمانان بر نماز و ترک جهاد، مخفی می سازد.
به نظر نگارنده، حقیقت امر همان است که ابن عباس می گوید: « تَرَکوا السُنَّةَ مِن بُغض علیّ»َ(65)( از سردشمنی با علی، سنت را وانهادند) از این رو، ماجرا به امامت مولا علیه السلام باز می گردد؛
زیرا همه می دانند که عمر به اجتماع نبوت و خلافت در بنی هاشم، تن نمی داد و ثابت شده است که وی از کسانی بود که از تدوین ( و از روایت همراه با شأن نزول در مصحف ها)باز می داشت و از کتاب حدیث نبوی ( با ادعای ترس از آمیختن آن با قرآن)(66) نهی می کرد.
این سخن بدان معناست که وی قرائت هایی را که در قرآن های صحابه آمده بود( مانند: ابن مسعود، جابر بن عبدالله انصاری، ابی بن کعب و..) بر نمی تافت.
مقصود این است که اگر به هر سو چنگ آویزیم، جز به آنچه ابن عباس گفت، دست نمی یابیم؛ یعنی علت ترک سنت، دشمنی با امیرالمومنین بود؛ یا نفرت از امامت آن حضرت یا کینه توزی نسبت به جایگاه بلندی که امام علیه السلام داشت.
ار مُرَّة نقل شده که گفت:
ابن مسعود می خواند: ( وَ کَفَی الله المُؤمِنِینَ القِتَالَ((67) بِعلیٍّ ( وَ کَانَ الله قَوِیّاً عَزِیزا(68))؛ خدا ( به وسیله علی) چنگ را از دوش مومنان برداشت و خدا نیرومند و شکست ناپذیر است(69)
آیا انتظار می رود که عُمَر یا عثمان، چنین فضیلتی را برای علی بن ابیطالب علیه السلام تن دهد؟!
از مُرَّة، روایت شده است که ابن مسعود چنین قرائت می کرد:
(بَلَّغ مَا أُنزِلَ إلیک)(70) أَنَّ علیّاً مولی المؤمنین( وَ إن لَم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَه(71))؛ ای پیامبر، آن چه را به سویت نازل شده( که علی، سرپرست مؤمنان است) به مردم ابلاغ کن وگرنه، رسالت الاهی را به انجام نرسانده ای.(72)
و نیز از شقیق، نقل شده که گفت: در مصحف عبدالله بن مسعود، خواندم:
(إنَّ اللهَ اصطَفَی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آل إبرَاهِیمَ وَ آلَ عِمرَانَ(73)) و آلَ محمدٍ «عَلَی العَالَمِینَ»(74)؛ خدا آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران ( و آل محمد) را بر جهانیان، برتری داد.(75)
از جابربن عبدالله انصاری روایت شده که گفت:
شنیدم رسول خداصل الله علیه و آله و سلم قرائت فرمود: (فإِنَّا مِنهُم مُنتَقِمُونَ(76)) (ما از ایشان انتقام می گیریم) و در پی آن فرمود: به وسیله علی بن اَبی طالب(77).
از عَمرو عبدالله بن مسعود و اُبِیّ بنِ کعب، روایت شده که چنین قرائت می کردند:
(وَ أنذِر عَشِیرَتک الأقرَبِینَ(78)) « وَ رَهطَکَ المُخلَصین»؛(79)
(خویشاوندان نزدیک ( و گروه برگزیده ات) را بیم ده.
عمر چنین قرائت هایی را برنمی تابید. از این رو، آن ها را و نیز دیگر قرائت های صحابه را حذف کرد یا از رجوع به مصحف هایی که در آنها اسباب نزول وجود داشت یا طبق تنزیل، تدوین یافته بود و خلیفه نمی توانست به آنها تن دهد، جلوگیری کرد؛ با این ادعا که این ها با قرآن مخلوط می شود.
وی در موضوع بحث ما، نتوانست بانگ حیَّ عَلَی خَیرالعَمَل را برتابد و با ادعای پس روی مردم از جهاد، این ندا را از اَذان برداشت و جلوی آن را گرفت. آیا این تعلیل ها درست و واقعی اند یا ادعاهای سیاسی به شمار می آیند؟ اندکی پیش گذشت که به گزارش مسلم، زید بن ارقم، از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم روایت کرد، که در غدیرخم فرمود:
«من در میان شما، دو چیز ارزشمند بر جای می گذارم... خدا را به یادتان می آورم درباره اهل بیتم!(80))
اگر این سخن را با آن چه در روایت ترمذی آمده است، جمع کنیم که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
«در میان شما دو چیز را بر جای می گذارم که تا به آن ها چنگ آویزند، هرگز بعد از من گمراه نشوید[ یکی بزرگ تر از دیگری است] کتاب خدا - رشته ای که از آسمان به زمین کشیده شده است- و خاندانم؛ این دو، هرگز از هم جدا نشوند تا در حوض بر من درآیند بنگرید چگونه با این دو رفتار می کنید(81)»
و وصیت دیگری از آن حضرت را درباره اهل بیت علیه السلام در نظر آوریم که هنگام رحلت، دوات و کاغذ خواست تا نوشته ای را برای پیشگیری امّت از گمراهی بنویسد و عُمَر از این نوشته جلوگیری رد با این ادعا که: بر پیامبر، درد چیره شده است و کتاب خدا نزد ما هست [ و همان ما را کافی است]!(82) و به سخن ابن عباس بیندیشیم که گفت: همه ی مصیبت آن جا پدید آمد که میان رسول خدا و آن نوشته، مانع پدیدار شد.(83)
و در خطاب عُمَر به ابن عباس بنگریم که گفت:
می خواستی به پیغمبر در بستر بیماری، چیزی را یادآور شوی؛ من از بیم فتنه از آن باز داشتم؛ رسول خدا آن چه را در دل داشتم، دانست و دست نگه داشت و خدا جز امضای آن چه را حتمی ساخته است، برنتابد.(84)
- اگر همه ی اینها را با هم جمع کنیم، جوهره ی حذف حیعله ی سوم و اضافه کردن الصَّلاة خیرٌ من النَّوم را در اذان درمی یابیم.
و بر این ها بیفزاییم آن چه را در الطبقات الکبری از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است:
چون رسول خدا در بستر بیماری افتاد( همان مرضی که در پی آن درگذشت) صحیفه ای خواست تا برای امت، نوشته ای بنویسد که گمراه نشوند. در خانه، هیاهو راه افتاد و بگو مگو شد. عُمَر سخنانی بر زبان آورد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ناگزیر آن را دور افکند...(85)
این متون را در کنار روایت رسیده از ابن عباس ببینیم: اینکه عُمَر در آغاز خلافتش درباره ی آن چه در دل علی علیه السلام می گذشت، از عبدالله بن عباس پرسید:
آیا علی می پندارد که رسول خدا به خلافت وی تصریح کرد؟ ابن عباس گفت: آری؛ من از پدرم درباره ی ادعای علی پرسیدم؛ گفت: راست می گوید. عُمَر گفت: رسول خدا در امر [زمامداری] اش به سخن بلندی چشم داشت که حجتی را ثابت نمی کرد و عذری را نمی تراشید. زمانی در این امر، چهار نعل تاخت. در بیماری اش می خواست به صراحت او را نام ببرد؛ من از باب شفقت و حفظ اسلام، مانع این کار شدم رسول خدا دریافت که می دانم در دل او چه می گذرد، از این رو، خودداری ورزید.(86)
عینی در عمدة القاری می نگارد:
علما در نوشته ای که پیامبر قصد داشت بنویسد، اختلاف دارند؛ خطابی می گوید: دو وجه احتمال دارد: یکی از آن دو این است که پیامبر می خواست به امامت بعد از خود تصریح کند تا فتنه های بزرگی( همچون جنگ جمل و صفین) رخ ندهد...(87)
عَینی، در جای دیگر، می گوید:
چنین نسبتی به پیامبر جایز نمی باشد؛ زیرا مثل این کار از آن حضرت، نشدنی است، چرا که در حال سلامت و بیماری، معصوم است. خدای متعال می فرماید: ( وَ مَا یَنطِقَ عَنِ الهَوَی(88)) ( از روی هوای نفس سخن نمی گوید) آن گرامی خود فرمود: « من در حال خشم و خشنودی جز حق بر زبان نیاورم.»
دانشوران در این جا فراوان سخن گفته اند و بیشتر این سخنان بی ثمر است. بجاست گفته شود: کسانی که گفتند: ما شأنُه أهَجَرَ أو هَجَرَ! (یعنی: او را چه می شود؟ آیا هذیان می بافد؟ یا هذیان می گوید!) اشخاص تازه مسلمان بودند و نمی دانستند که چنین سخنی در حق پیامبرصل الله علیه و آله و سلم شایسته نیست. آنان گمان می کردند که آن حضرت از نظر طبیعت بشری مانند دیگر انسان هاست که در شدت درد،هذیان می گویند و بی اندیشه لب می گشایند، از این رو گفتند: از او بخواهید حالی تان کند؛ زیرا مقصود آن حضرت را در نیافتند.
به همین جهت، با هم در افتادند، تا آنجا که پیامبر خداصل الله علیه و آله و سلم تاب نیاورد و فرمود:« نزد نبی، کشمکش نشاید» و در روایتی آمده که فرمود: « نزد من، مشاجره روا نیست».
از درگیری های آنها، ردّشان بر آن حضرت بود و جمله ی : «فَذَهَبُوا یَرُدّونَ علیه»( در حالی از آنجا رفتند که او را رد می کردند) به همین معناست.(89)
غزالی می گوید:
رسول خدا، اندکی پیش از وفات، فرمود: دوات و کاغذی بیاورید تا برایتان نوشته ای بنویسم که پس از من، در آن [امامت و خلافت] اختلاف نکنید. عُمَر گفت: او را واگذارید، یاوه می بافد!!(90)
اگر ما این اسناد را کنار هم بگذاریم و بدانیم که حضرت فاطمه زهرا سلام علیها در حال خشم بر ابوبکر و عُمَر، از دنیا رفت(91)، نیز از یاد نبریم که عُمرَ به خانه ی آن حضرت هجوم آورد و جنینش را سقط کرد و دیگر ستم ها که به آن بانو شد... این راز را درمی یابیم که چرا ستمگران از «بِرّ فاطمه علیها السلام» (نیکی به فاطمه) دست کشیدند و دعوت به ولایت را که همان «حَیّ علی خیر العمل» است، رها کردند. و از این جاست که معنای سخن امام باقر و حضرت صادق علیه السلام را می فهمیم که فرمودند:
«حَیّ عَلَی خَیرالعَمَل، نیکی به فاطمه علیها السلام و فرزندان اوست.»
این که پیامبر گرامی صل الله علیه و آله و سلم بعد از نزول آیه ی تطهیر، هر روز، تا 6 ماه بر در خانه ی آن بانو حضور می یافت و بانگ می زد: «نماز! نماز! همانا خدا خواست پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و پاک و پاکیزه تان سازد»(92) پیوستگی میان توحید و نبوت و امامت را در هر چیزی، بیان می دارد و گویا پیامبر در این سخن( إِنَّمَا یُرِیدُ الله لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ(93)) حلقه ی ارتباط دو رکن توحید و عترت است.
عُمَر و پیش از او ابوبکر و سردمداران نظام حاکم، ارتباط میان پیامبر و اهل بیت آن حضرت را در منظومه ی دینی دریافتند و دانستند که ولایت امیر ابرار علیه السلام« خیر العمل»است و یک ضربت آن حضرت در روز جنگ خندق با عبادت انس و جن برابری می کند(94) و آیه ی مباهله و آیه ی تطهیر و سوره ی دهر و آیه ی ولایت و ده ها آیه ی دیگر، درباره ی علی بن ابیطالب علیه السلام و اهل بیت علیه السلام نازل شد. از این رو، کوشیدند مسائل مرتبط با عترت را تحریف کنند و به جای آن ها، مسائل ویژه ی خود را بگذارند.

پی‌نوشت‌ها:

1- ر ک. جواهر الکلام 11 : 158 به نقل از رساله ی ابن عصفور.
2- فروع کافی 3 :ص 459 ح2، وسائل الشیعه7 : 421، باب 2 ، ح2
3- احزاب/ 56
4- ر ک. تفسیر قمی 2: 196و 1: 142؛ تفسیر فرات کوفی: 343 ح 467؛ تفسیر عیاشی، ص 255، ح 182 و الاحتجاج، ج1، ص 377؛ معانی الأخبار، ص 377، ح1؛ المحاسن ج1، ص 271 ، ح 363
5-مسند احمد ج4، ص119؛ و نیز بنگرید به، صحیح بخاری ج3، ح 1233 و ج5، ح 1916؛ سنن ابن ماجه ج1/ص 293، ح 904؛ سنن ترمذی ج2، ص 352- 353، ح 3483؛ سنن نسائی ج 3، ص 47، ح 1286 و ح 1293
6- ر ک. مراقی الفلاح ج1، ص 8؛ دار قطنی و بیهقی آورده اند که «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: هر که بر من صلوات فرستد و بر اهل بیتم صلوات نفرستد [نمازش] پذیرفته نیست» مسند امام زید: 33.
حمزة بن یوسف بن ابراهیم سهمی ( م 437) در تاریخ جرجان (چاپ حیدرآباد، ص 148) به اسناد، از امام رضاعلیه السلام آورده است که آیا طاهرینش فرموده اند: «خداوند صلوات بر پیامبر را واجب کرد و ما را با او قرین ساخت هر کس بر پیامبر صلوات بفرستد و بر ما صلوات نفرستد، خدا را در حالی ملاقات می کند که بر پیامبر درود ناتمام فرستاده و اوامرش را ترک کرده است»
7- مرقاة المفاتیح ج1ص 67؛ إغاثة الطالبیین ج1، ص 171
8- صحیح بخاری3: 1361 ، ح 3509
9- فتح الباری 7: 79، باب مناقب قرابة رسول الله صل الله علیه و آله و سلم
10- ریاض الصالحین نَووی: 81، ح 347
11-صحیح بخاری 4: 6 154 ، ح 2998؛ و بنگرید به ج 3، ص 1126، ح 2926
12- صحیح بخاری4 : 1549، ح 3998؛ مصنف عبدالرزاق 5: 472 ح 9774
13- ر ک. تاریخ یعقوبی ج2، ص 137 ابوبکر گفت: کاش خانه ی فاطمه را تفتیش نمی کردم! وی مردان را به خانه ی فاطمه درآورد و اعلان جنگ کرد؛ شرح نهج البلاغه ج 2، ص 47 و ج 20، ص 24
14- مسلم از زید بن ارقم روایت کرده است که: روزی رسول خدا در منزلگاهی میان مکه و مدینه که «خُم» نامیده می شد؛ برپاخاست و خطبه خواند؛ خدا را ثنا گفت و [مردم] را پند و موعظه داد، سپس فرمود: «... اَلا أیّها النّاس فإنَّما أنَا بَشَرٌ یُوشِکُ أن یَأتیَ رسولُ رَبّی فَأجیبَ، وَ أَنا تارِکٌ فیکم ثَقَلین: أوَّلُهما کتابُ الله، فیه الهُدیِ و النُّور، فُخُذوا بکتاب الله وَ استَمسکوا به ( فَحَثَّ علی کتاب الله و رَغَّبَ فیه، ثمّ قال) و أهلُ بیتی؛ أذکِّرکم اللهَ فی أهل بیتی! أذکِّرکم الله فی اهل بیتی، أذکِّرکم الله فی أهل بیتی!»
«ای مردم، من، بشرم؛ نزدیک است که فرستاده ی پروردگارم بیاید و او را اجابت کنم. من در میانتان دو چیز نفیس بر جای می گذارم: کتاب خدا که در آن هدایت و نوراست، کتاب خدا را برگیرید و به آن چنگ آویزید( آن حضرت به قرآن ترغیب و تشویق کرد، سپس فرمود) و اهل بیتم؛ خدا را به یادتان می آورم درباره اهل بیتم؛ خدا را به یادتان می آورم درباره اهل بیتم! خدا را به یادتان می آورم درباره اهل بیتم!(صحیح مسلم ج4، ح1872؛ مسند احمد ج4، ص 366؛ سنن بیهقی ج2، ص 148)
15- صحیح بخاری، ج3، ح 3510 و ح 3556، مصنف ابن أبی شیبه ج6، ص 388، ح 32269؛ صحیح مسلم ج2، ح 2449؛ سنن أبی داود ج 2 ص 226، ح 2071؛ سنن ابن ماجه 1: 642، ح 1998، سنن ترمذی 5: 698، ح 3867؛ الأحادیث المختاره 9: 315، ح 275.
16- کنز العمال 12: 51، ح 34237
17- مسند ابی یعلی 1: 190، ح 220؛ مستدرک حاکم 3: 167، ح 4730؛ مجمع الزوائد 9: 203
18- آل عمران/ 31
19- شوری/ 23
20-طه/2
21- احزاب/ 33
22- صافات/ 130
23- بنگرید به، الصواعق المحرقه 2: 436- 437؛ فیض القدیر 2: 147 که این سخن را از فخر رازی نقل کرده اند.
24- نهج البلاغه 1: 30، خطبه 20
25- ذخائر العقبی: 17
26- معانی الأخبار: 179، ح 2
27- نوادر المعجزات: 124
28- التبصرة فی اصول الفقه، شیرازی فیروز آبادی: 453؛ مقتل الشهید عثمان: 176
29- المحاسن 1: 286، ح 429
30-این مطلب، سخن امام باقرعلیه السلام است که در توضیح این مسئله بیان داشت. بنگرید به، خصال صدوق: 278، حدیث 21.
31- نساء/ 54
32- شرح نهج البلاغه 7: 220
33- مستدرک حاکم 3: 162، ح 4771، ذهبی در کتاب تلخیص خود، درباره ی این حدیث حرفی نمی زند و در سیر اعلام النبلاء( 2: 123) در عنوان فاطمه علیها سلام آن را بیان می کند.
34- نور/ 36-37
35- فروع کافی6: 256، ح 1
36 -اَمالی صدوق: 583، مجلس 74، ح 16
37- سنن ترمذی 2: 72 ، ح 282؛ سنن بیهقی 3: 312، ح 5581؛ مصنف عبدالرزاق 2 6 144، ح 2837؛ مسند احمد 1: 146، ح 1243
38- صحیح بخاری4: 160، ح 4154، صحیح مسلم 4: 1870، ح 2404
39- احتجاج طبرسی 2: 230؛ بحارالأنوار 81: 112
40- اصول کافی2: 496، ح 2 و در ص 186، ح1)؛ وسائل الشیعه 7: 152، ح 8981
41- همان
42-مقاتل الطالبیین: 46؛ شرح نهج البلاغه 16: 47
43- احتجاج طبرسی2: 37؛ بحارالأنوار 45: 160
44- مائده/ 24
45- این آیه، در ستایش حضرت امیر علیه السلام فرود آمد. بنگرید به، تفسیر طبری 6: 286؛ تفسیر قرطبی 6: 221؛ مرقاة المفاتیح 11: 246. تفتازانی در شرح المقاصد فی علم الکلام 2: 288 می گوید: این آیه، به اتفاق مفسران، درباره علی رضی الله عنه نازل شد.
46- نساء / 59
47- توبه / 105
48-مختصر بصائر الدرجات: 125
49- کتاب سلیم بن قیس: 378؛ بحارالأنوار 22: 147، ح 14
50- ر ک. نهج البلاغه2: 44
51- توحید صدوق: 241؛ معانی الأخبار: 41؛ مناقب آل أبی طالب 3: 107؛ بحارالأنوار 43: 44، ح 44
52- ر ک. اَخبار بنی عُبید1: 50 و 84 ؛ الخطط المقریزیّه 2: 340 و 342؛ وفیات الأعیان 1: 375؛ سیر أعلام النبلاء 15: 160؛ تاریخ ابن خلدون 4: 60 و 480؛ الکامل فی التاریخ 7: 31 و 8: 83؛ المنتظم 16 : 32( حوادث سنه 450)؛ تاریخ بغداد 9: 401)
53- الخطط مقریزی 2: 271. در این مأخذ آمده است: ابوعلی عباسی، طوماری را خواند که در آن، به ترک «حَیّ عَلَی خَیر العَمَل» فرا خوانده شده بود و اینکه در نماز صبح «الصَّلاه خیرٌ من النُّوم» بانگ زده شود. در «النجوم الزاهرة 4: 222» و جلد 5، ص 59) می خوانیم: «اذان را تغییر داد و به جای «حَیّ علی خیرالعمل» ، »«الصَّلاة خیر من النَّوم» را گذاشت.
نیز بنگرید به، الکامل 8: 59، حوادث سنه 443 و ص 79 و 107، حوادث سنه 462 المنتظم 15: 331 ؛ تاریخ اَبی الفداء 2: 170؛ تاریخ الإسلام30: 9؛ البدایة والنهایة 12: 73
54- شرح المقاصد 2: 294
55- من لا یحضرة الفقیه 3: 458، ح 4583؛ وسائل الشیعه 21: 8؛ مستدرک الوسایل 14: 451، ح 4
56- الاستبصار 1: 71، ح 218؛ تهذیب الأحکام 1 : 81 ح213؛ وسائل الشیعه 1: 436، ح 4
57- علل الشرایع 2: 368؛ باب 89، ح 3
58- الاحکام 1: 84
59- الأذان بحیّ علی خیرالعمل علوی: 79، ح 84
60- همان،ص 29؛ و بنگرید به پی نوشت مسند زید، ص 93
61- ضیاء ذوی الأبصار نسخه خطی1 : 61
62- حیّ علی خیرالعمل: 63( به نقل از کتاب المنتخب : 30، اثر الهادی إلی الحق زیدی)؛ الأحکام 1: 84؛ تحریر الأفکار: 541
63- سنن ابن ماجه1: 101، ح 277؛ سنن دارمی 1: 174، ح 655
64- عوالی الیالی 1: 322، ح 55؛ شرح نهج البلاغه 10: 206
65- الأحادیث المختاره 10: 378؛ سنن النسائی 5:5: 253، ح 3006.
66- تیسیر الوصول 3: 177؛ معالم السنن 4: 184
67- احزاب/ 25
68- احزاب/25
69- شواهد التنزیل 2: 7، حدیث 629- 632؛ تاریخ دمشق 42: 360؛ الإکمال 7: 53؛ الدر المنثور 6: 590 ؛ شواهد التنزیل 2: 10، ح 633
70- مائده/ 67
71- مائده/ 67
72- الدر المنثور 2: 298؛ بحارالأنوار 37: 190
73- آل عمران/ 33
74- آل عمران/ 33
75- العمدة: 55، ح55؛ شواهد التنزیل 1 : 152- 153، ح 125- 106
76- زخرف/ 41
77- المحرر الوجیز 5: 56؛ و بنگرید به ، تفسیر نیشابوری 6: 93
78- شعرا/ 214
79- عیون أخبار الرضا 2: 209؛ و بنگرید به، تفسیر طبری 19: 121؛ صحیح بخاری 4: 1902، ح 6487؛ صحیح مسلم 1: 193، ح 208
80-صحیح مسلم 4: 1873، ح 2408.
81- سنن ترمذی 5: 663، ح 3788
82- صحیح بخاری1 : 54: ح 114؛ و ج3: ص 317، ح 871- 872؛ و ج5: ص 2147، ح 5345؛ و ج 6: ص 2680: ح 6932
83- همان؛ نیز ج 4، ص 1612، ح 4169
84- شرح نهج البلاغه 12: 79؛ بحارالأنوار 30: 555
85- الطبقات الکبری 2: 243؛ مسند احمد 3: 346، ح 74768 آمده است که عُمَر با چنین نو شته ای مخالفت ورزید و حتی آن را پرت کرد.
86-شرح نهج البلاغه 12: 21، به نقل از احمد بن اَبی طاهر م 280 ه در تاریخ بغداد
87- عمدة القاری 2: 171
88- نجم /3
89- عمدة القاوی 18: 62
90- سرالعالمین: 18
91- بنگرید به، صحیح بخاری 3: 1126، حدیث 2926 (در اینجا آمده است : فاطمه ابوبکر را ترک گفت و این قهر، ادامه داشت تا درگذشت)؛ و ج4، ص 1549، ح 3998؛ شرح نهج البلاغه 50:6
92- الدرالمنثور 6: 606 ؛تفسیر طبری 6:22 ؛ الاستیعاب 4: 1542، ترجمه 2691؛ المطالب العالیه 15: 124،
ح 3686؛ شرح الأخبار 3: 4، ح 915
93- احزاب / 33
94-المواقف 3 : 628؛ شرح المقاصد 2: 301؛ الفردوس بمأثور الخطاب 3: 455، ح 5406؛ المستدرک علی الصحیحین 3: 34، ح 4327. در این مأخذ، می خوانیم که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: مبارزه ی علی با عَمرو بن عبدوَد- در روز خندق- برتر از اعمال امتم تا روز قیامت است؛ کشف الغمه 1: 148؛ و بنگرید به ، شرح نهج البلاغه 19: 60


ادامه دارد...
منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی 1، بهار 1390



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.