احتمال سوم
این احتمال را- که دیدگاه ما نیز هست- می توان در نکات زیر خلاصه کرد:1) اهل تسنّن برای اثبات امامت ابوبکر، به اموری استدلال کرده اند؛ از جمله:
نماز ابوبکر با مردم، به دستور پیامبر برگزار شد! [و نیز ادعا می کنند:] برای دنیای خود، شخصی را بر می گزینیم که پیغمبر او را برای امامت دینیمان پسندید... [و این را به امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت می دهند]!(1)
البته این پندار خامی است؛ زیرا امام علی (علیه السلام) از هر مناسبتی که پیش می آمد استفاده می کرد و خشم و ناخرسندی خویش را نسبت به ابوبکر ابراز می داشت و خلافت غاصبانه او را محکوم می کرد. چگونه با این دلایل سست و نادرست، می توان پذیرفت که حضرت بر خلافت خیالی ابوبکر، مُهرِ صحت زده است؟!
ما درصدد ردّ این مقوله نیستیم؛ زیرا دروغ بودن و غیرمنطقی بودنش روشن است؛ اما می خواهیم تأکید کنیم که اهل سنت، برای حقانیت خلافت ابوبکر به نماز او استناد می کنند و گزارش ها و نصوصی که در این باب وجود دارد بیان می دارد که استدلال به نماز ابوبکر از ادّله ای است که سنّیان سَلَف بر امامت ابوبکر به آن استناد کرده اند.
2) بی هیچ اختلافی، معروف است که عُمَر از پشتیبانان امامت ابوبکر در روز سقیفه (و بعد از آن) بود. از سالم بن عُبَید، نقل شده است که:
چون پیامبر درگذشت و انصار گفتند: امیری از ما باشد و امیری از شما، عُمَر دست ابوبکر را گرفت و گفت: دو شمشیر در یک غلاف؟! اگر چنین شود، با هم کنار نمی آیند. سپس گفت: چه کسی این سه ویژگی را دارد؟ «ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ»(2)؛ (دومی آن دو، هنگامی که هر دو در غار به سر می بردند) آن دو تن که بودند؟! وقتی که پیامبر به همراهش گفت: «لا تحزن»؛ (اندوهگین مباش) چه کسی همراه پیامبر بود؟! و چون فرمود: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا»(3) خدا با که بود؟! سپس عُمَر به سوی ابوبکر دست دراز کرد (و با او بیعت نمود و در پی آن) مردمان بهترین و زیباترین بیعت ها را با ابوبکر بستند.(4)
فضیلت «غار» از مهمترین فضایلی است که برای شایستگی ابوبکر به خلافت، به آن استدلال می شود و عُمَر از کسانی است که در «سقیفه» به آن استناد کرد. دور نیست که در افزودن «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» نیز از این فضیلت استفاده شود.
کتاب های تاریخ و طبقات به نقل زِرِّبن حُبَیش از عبدالله بن مسعود، آورده اند:
چون پیامبر درگذشت، انصار گفتند: امیری از ما باشد و امیری از شما! عمر گفت: ای انصار! آیا نمی دانید که رسول خدا از ابوبکر خواست که با مردم نماز گزارد؟! گفتند: آری. عمر گفت: کدام یک از شما خوش دارد بر ابوبکر پیش افتد؟ گفتند: به خدا پناه می بریم از این که بر ابوبکر سبقت جوییم!(5)
این متن نیز نشان می دهد عُمَر- در کنار استدلال به فضیلت یار غار پیامبر بودن- برای خلافت ابوبکر، به نماز او استناد می کرد.
عمر از مُؤَذِّن خود خواست که بعد از «حَیَّ عَلَی الفَلاح» دوبار «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» بگوید. شاید می خواست با این کار- به کنایه- بر امامت ابوبکر تأکید کند؛ یعنی معنای باطنی این جمله را که نزد خودش معلوم بود، هدف قرار داد. ضمناً این جمله [با توجه به معنای درونی آن] با آنچه اهل بیت (علیهم السلام) در معنای ناپیدای «حَیَّ عَلَی خیر العَمَل» فرموده اند، برابری و مقابله می کند.
به دیگر سخن، اگر بگوییم عُمَر با افزودن «الصَّلاةُ خیرٌ مِنَ النَّوم» به اذان، تنها جنس «نماز» و «خواب» را قصد کرده بود، به فهمِ او توهین کرده ایم؛ زیرا معلوم است که نماز از خواب بهتر است و نیاز به داد و فریاد ندارد. عُمَر معنای درونی و نهفته ی این عبارت را در سر می پروراند؛ معنایی که هنگام استدلال بر انصار در «سقیفه» آن را بر زبان آورد؛ یعنی یادآوری «نماز ابوبکر» و فضیلت «یار غار بودن» در کنار هم. این دو معنا، در عصرهای متأخر نیز از ادله ی خلافت ابوبکر، شمرده شدند!
استدلال معاویه به فضیلت «یار غار بودن!» و ستیز و دشمنی او با فضیلت «مَبیت»(6) انکار ناشدنی است. وی حتی پا را از این فراتر گذاشت و به تحریف شأن نزول آیاتی دست یازید که درباره ی علی (علیه السلام) نازل شد و با این ترفند، وانمود کرد که این آیات، در شأن ابن ملجم، صُهَیب و امثال آن دو (که از پست ترین مردمان به شمار می رفتند) فرود آمده است!
ابوجعفر اسکافی (استاد ابن ابی الحدید) می گوید:
روایت است که معاویه به سَمُرَة بن جُندَب، صد هزار درهم داد تا روایت کند که آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ* وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لاَ یُحِبُّ الْفَسَادَ»(7) درباره علی بن ابی طالب و آیه ی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ»(8) درباره ی ابن ملجم فرود آمده است!
سَمُرَه به این کار تن نداد. معاویه قیمت را بالا برد و دویست هزار درهم پیشنهاد کرد؛ باز هم سَمُرَه نپذیرفت. قیمت را به سیصد هزار درهم رساند؛ سَمُرَه قبول نکرد. معاویه حاضر شد چهارصد هزار درهم بدهد! سَمُره راضی شد و طبق خواست معاویه، ا ین روایت را مطرح کرد.(9)
افزون بر این، آن گاه که معاویه نامه ای برای دلجویی از عَمرو بن عاص نگاشت، عمرو در پاسخ نامه، خوابیدن علی بن ابی طالب (علیه السلام) بر بستر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به او یادآور شد:
مگر نمی دانی که ابوالحسن جانش را فدای پیغمبر کرد و بر بستر او خوابید؟ علی در مسلمانی و هجرت، سبقت جُست و پیامبر درباره اش فرمود: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست»... ای معاویه، نامه ی تو که پاسخش این [حقایق] است، هرکه را از عقل و دین بهره مند باشد، نمی فریبد.(10)
آن گاه که هفت گروه پیش ابن عباس آمدند و به سرزنش مولای متقیان (علیه السلام) پرداختند، ابن عباس به خشم برخاست و در حالی که لباسش را تکان می داد، گفت: «اوه...! تف بر نکوهشگرانِ شخصیتی که ده ویژگی ممتاز داشت!...». سپس احادیثی را که در فضایل امام (علیه السلام) است باز می گوید: حدیث رایت (در جنگ خیبر)، تبلیغ آیات برائت، حدیث بیعتِ عشیره (خاندان)، نخستین بودن آن حضرت در اسلام آوردن، آیه ی تطهیر، این که با جان فشانی، لباس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را پوشید و به جای او در بستر خوابید.(11) حدیث منزلت، این که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ای علی، بعد از من تو سرپرست مؤمنانی»، حدیث سدّ ابواب و حدیث غدیر.(12)
از این رو، بعید به نظر نمی رسد که عُمَر و پس از او، معاویه و پیروانش، خواستند با «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» در اَذان، به هر دو ادعا اشاره کنند. به تعبیر دیگر، می خواستند میان آنچه در آغاز دعوت اسلام در فضایل ابوبکر می گفتند و استدلالی که در پایان دعوت اسلام، بر خلافتش کردند، ارتباط برقرار سازند و ایندو را به هم پیوند دهند و بگویند که یار غار پیامبر بودن، بسیار مهمتر از خوابیدن در بستر آن حضرت است و نزد آنان فضیلت بیشتری دارد! همچنین نماز ابوبکر به جای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بسی مهمتر است از استدلال به سخنان پیامبر برای امامت علی (علیه السلام) (مانند اینکه در روز غدیر فرمود: هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست). یعنی می توان گفت: عُمَر و امویانی که پس از وی بر مسند زمامداری نشستند، می خواستند با وضع این عبارت بگویند: نماز ابوبکر، از خواب علی بر بستر پیامبر بهتر است.
نصوص و شواهدی که پس از این خواهد آمد، این احتمال را تقویت می کند و رجحان می بخشد.
3) در چنین امور پیچیده ای، به حکم سنخیت، نتیجه می گیریم که پشت پرده ی جایگزینی «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» به جای «حَیَّ عَلَی خَیر العمل»(13) عُمَر بود و آن را کارگردانی می کرد تا خلافت ابوبکر را تثبیت کند. پیش از این، سخن قوشچی و تفتازانی و علمای زیدیه و اسماعیلیه و امامیه را دیدیم که ابراز می داشتند: عامل حذف جمله ی «حَیَّ عَلَی خَیر العَمَل» از اذان، عُمَر بود.
در کتاب های ما و نیز مآخذ زیدیه و اسماعیلیه آمده است: عمر بود که به جای حیعله ی سوم، جمله ی «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را گذاشت تا ترغیب و فراخوانی به ولایت امام علی و خاندان آن حضرت (علیه السلام) صورت نگیرد. این واقعیت را روایت مالک تأیید می کند: مؤذِّن پیش عُمَر آمد تا برای نماز صبح، اَذان بگوید. خلیفه را خفته یافت. ندا زد: «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم!» عمر [بیدار شد و] به او دستور داد همین جمله را در اذان صبح بگوید. (14)
تأکید داریم که اهل بیت (علیهم السلام)- و به پیروی از آنها، شیعیان-در تشریع «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» به گزاف عمر را متهم نمی کنند؛ آنان روایات اهل تسنن را در این زمینه می آورند و تنها به نقل المُوَطّأ بسنده نمی کنند؛ بلکه به نصوص دیگری دست می یازند که دارقُطنی (م853) و دیگران آورده اند. (15) این روایت ها همه نشان می دهند که شیعه و علمای آنها، عمر را به وضع «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» متهم نمی کنند؛ بلکه خود محدثان اهل سنت در قرون نخستین، این اتّهام را برای ما نقل می کنند.
بعضی از این عالمان و محدثان با آوردن این اَخبار، خواسته اند از عُمَر دفاع کنند؛ اما از مناقشات آنها می فهمیم که این اتهام، در ایشان وجود داشت. برخی آن را درباره ی عُمَر می پذیرفتند و وارد می دانستند و بعضی دیگر آن را رد می کردند.
خطیب تبریزی (م147) در الإکمال فی أسماء الرجال در عنوان «ما جاء عنه فی إحداثه فی الدِّین» (اخباری از عُمَر که درباره بدعت گذاری اش در دین، رسیده است) می نویسد:
در این باب، احادیث صحیح فراوانی هست؛ از جمله روایت مالک در نماز: نقل شده است که این خبر به او رسید که مُؤذِّن پیش عمر آمد تا برای نماز صبح اذان دهد. وی را در خواب یافت. گفت: الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم! عمر (برخاست و) او را امر کرد که این جمله را در ندای صبح قرار دهد... . در نامه ی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب- کَرَّمَ الله وَجهَه- آمده است که فرمود: والیان پیش از من، کارهایی را برخلاف سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرتکب شدند، مُغرضانه با آن حضرت مخالفت ورزیدند، عهدش را شکستند و سنتش را تغییر دادند. (16)
قُرطُبی (م176) می خواهد آنچه را در موطّأ آمده است رد کند. وی پس از نقل کلام ابوعَمرو بن عبدالبَرّ (م 364) و روایت ابن اَبی شیبه (م 532) از وی، می گوید:
دانسته نیست که آیا این سخن از عُمَر، بر وجهی روایت شده است که بتوان به آن احتجاج کرد و صحّت آن را به دست آورد (یا نه)؟! در آن حدیث هشام بن عُروه، از اسماعیل نامی روایت شده است که او را نمی شناسیم. او می گوید: تثویب در اذان بلال و ابومَحذوره، در نماز صبح برای پیامبر، محفوظ و معروف است. (17)
این ادعا جای بحث دارد. تثویب از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) محفوظ نیست؛ زیرا شافعی در آنچه به ابومَحذوره نسبت می دهند، تشکیک می کند و ما در کتاب الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم شرعة أم بدعة، دروغ بودن روایت منسوب به بلال را ثابت کرده ایم.
بنا نداریم در این جا، با قُرطُبی و هم فکرانش وارد مناقشه شویم؛ تنها می خواهیم تأکید کنیم که متهم کردن عمر به وضع «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» نه از شیعه است و نه زاییده عصرهای متأخّر، بر زبان بزرگان شیعه (چنان که امثال علاء الدّین بصیر به تهمت می گویند)؛ بلکه این اتهام(!) در دوران های پیشین بر زبان فقها و محدثان عامّه رفته است.
هر سه فرقه ی عالمان شیعه (امامیه، زیدیه، اسماعیلیه) تأکید می کنند که عُمَر این جمله را تشریع کرد. ابوالقاسم کوفی (م 253) در کتاب الاستغاثة فی بِدَع الثلاثة تأکید دارد که عُمَر بانگ دوبار «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را در اذان، استوار ساخت و این جمله در عهد رسالت، جزو اذان نبود(18). علاّمه ی حلّی (م 627) در نهج الحق، تأکید فرموده است که عُمَر پس از رحلت خاتم الأنبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) این جمله را به اذان افزود.(19) کلمات دیگر بزرگان شیعه نیز بر همین منوال است.
پس تأکید بر این ادعا نادرست نیست که بگوییم: «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» برای مقابله با «حَیَّ عَلَی خیر العَمَل» (که بر امامت اهل بیت (علیهم السلام) دلالت می کرد) در اذان گذاشته شد و عمر در پی کینه ای که از اهل بیت (علیهم السلام) داشت، کوشید امامت الاهی آنها را تضعیف کند و این کار را با برداشتن حیعله ی سوم از اذان، انجام داد. با استوارسازی خلافت ابوبکر، خواه ناخواه، خلافت او نیز استحکام می یافت.
ما در کتاب الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم شرعة أم بدعة در این که این جمله سنت نبوی باشد، تشکیک کرده ایم و به این باور رسیدیم که- پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بانگ این جمله را در اذان، گروهی پذیرفتند که در رأس آنها عمر قرار داشت. سپس در زمان های متأخر، بنی امیه آن را نشر دادند.
مؤید نظر ما تشکیک بعضی از قدما و معاصران در این جمله است که آن را سنت حتمی و خدشه ناپذیر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی انگارند.
ابن رشد مالکی (595 هـ) در بدایة المجتهد می نویسد:
سبب اختلاف علما این است که آیا این جمله در زمان پیامبر در اذان گفته می شد یا تنها در روزگار عُمَر، بر زبان آمد.(20)
نزدیک به این سخن را ناصرالدین اَلبانی (معاصر) در تمام النعمة فی التعلیق علی فقه السنُّة بیان می دارد. وی پس از ذکر سخن «سید سابق» و روایت «ابو محذوره»، می گوید:
تثویب در اذان اول صبح (اذانی که حدود یک ربع جلوتر از وقت اذان صبح ندا می شود) تشریع شد؛ به دلیل حدیث ابن عُمَر که گوید: در اذان اول، بعد از «حَیّ عَلَی الفَلاح» دو بار «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را بانگ می زنند.(21)
4) اختصاص روایات ترجیع(22) و تثویب به سعد قَرَظ و ابومَحذوره بلکه وجود روایات دروغین از زبان بِلال حَبَشی در تثویب، ما را به یک خطّ مشی حکومتی رهنمون می کند: اگر این روایت نبوی صحیح باشد که «بلال در شب ندا می دهد؛ شما بخورید و بیاشامید تا ابن امّ مکتوم اذان بگوید»(23)، دلالت دارد بر اینکه بلال شب اذان می گفت و امروزه در اذان شب «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» نیست.
اساس استدلال، بر بودن این جمله در اذان فجر استوار است و این از اخبار به دست نمی آید. افزون بر این «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» در اذان ابن اُمّ مکتوم وجود نداشت. شافعی در روایت ابومَحذوره، تردید کرده است و مالک- در الموطّا- نقل می کند که عُمَر «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را به اذان افزود و پیش از او، این جمله در اذان نبود.
به این ترتیب، احادیث تثویب، به سعد قَرَظ اختصاص می یابد؛ همان شخصی که ابوبکر در زمان خلافتش، او را از قُبا به مدینه فراخواند تا به جای بِلال حَبَشی، اذان گوید. او و فرزندانش، تا زمان حجّاج بن یوسف ثقفی، در این سمت باقی ماندند و همین ما را بر می انگیزد که در استوارسازی تثویب و ترجیع در اذان، دستان اموی را بنگریم.
جای این پرسش هست که چرا احادیث تثویب به اولاد سعد قَرَظ و ابومَحذوره اختصاص یافته است و این احادیث را در میان فرزندان دیگر مؤذِّنان، مانند: عبدالله بن زید بن ثَعلَبَه بن عبد رَبّه انصاری (همان که اذان در خواب به او نمایانده شد)، ابن اُمّ مکتوم، بلال و... نمی بینیم؟ چرا اولاد عبدالله بن زید یا بلال یا ابن اُمّ مکتوم، در عهد امویان و عباسیان، جزو موذِّنان نیستند؟
این نشان می دهد که اَذان این مُؤذِّنان و رویکردهای فقهی و اعتقادی شان، از اذان حکومتی که- تا زمان وضع آن در عهد عمر امتداد می یافت- متمایز است. آیا الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم نگفتن فرزندان عبدالله بن زید، بلال و ابن ام مکتوم در اذان بر این دلالت ندارد که پدرانشان، زیر بار اذان حکومتی نرفته بودند؟ می دانیم که در روایات عبدالله بن زید و ابن ام مکتوم، الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم نیست. این گواه چیست؟ چرا روایات تثویب به اولادِ سعد و ابومحذوره اختصاص دارد که موذنان رسمی حکومت بودند؟ در اذان اینان، چه چیزی وجود داشت؟ چرا اهل تسنّن اخبار تثویبی روایت شده ابومحذوره و سعد قَرَظ را مطرح می کند و به اخبار ترجیعی آن دو، اهمیت نمی دهند؟ چرا امروزه «ترجیع» در جامعه ی سنّی متروک است؛ امّا در هر موقعیّتی و علی رغم ملابسات فراوان، بر «تثویب» پای می فشارند؟
آیا اصرار در پایبندی به «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» و آن را سنت قلمداد کردن، بدان جهت نیست که این افزوده، در طول قرن ها- و به مرور زمان- تا زمان حاضر، شعار سیاسی و اعتقادی آنان گشته است؟
از سوی دیگر این سؤال مطرح است که چرا سلام دادن به زمامداران بعد از اذان به ابومحذوره و سعد قَرَظ اختصاص دارد؟ به هر حال این سؤالات، پاسخ می طلبند.
5) قبلاً نقش امویان را در استوارسازی فقه ابوبکر، عُمَر و عثمان و مخالفت با فقه علی بن ابی طالب (علیه السلام) و نقل فضایل آن حضرت یادآور شدیم؛ چنانکه به نقش حکومت های سُنّی در استوارسازی شعار «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» به جای «حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل» اشاره کردیم و این خود گواه آن است که این دو شعار، در هر دو طرف، شاخص خلافت و امامت بوده است.
به نظر نگارنده، نقل عبدالله بن رُسته از مشایخش اشاره است به این که راوی، هر دو مُدَّعا را در یک خبر گرد می آورد؛ یعنی آنان در قرن دوم و سوم هجری، خواستند با اقتران دو جمله، بر خلافت ابوبکر تأکید ورزند: 1- ابوبکر را فرا خوانید؛ او باید با مردم نماز گزارد؛ 2- «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم».
چکیده ی سخن ما در این باب همین است. آنان در کلمه ی «الصَّلاة»، «ال عهد» را به جای «ال جنس» آوردند و با این کار، می خواستند نماز ابوبکر را به دلیل هم زمانی آن با نماز فجر- به مسلمانان یادآور شوند، نه نمازهای دیگر را.
می دانیم که مشرکان هنگامی که تصمیم بر ترور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفتند، سپیده دم بر حضرت یورش بردند و خوابیدن امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بستر آن حضرت از آغاز شب تا طلوع فجر ادامه داشت.
به خاطر هم زمانی این دو حدیث، تصمیم گرفتند این شعار را تصویب کنند تا اشاره به هر دو واقعه باشد؛ یعنی «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را اذان اول (اذانی که به گفته اَلبانی یک ربع پیش از فجر ندا می شود) به اذان فجر در آورند. باید بگوئیم که این جمله از نظر کسانیکه آن را درست کرده اند مانند مناجات هایی است که در عهد رسالت در بعضی از شهرهای اسلامی، قبل از فجر، زمزمه وار، در فضای شهر طنین می افکند. پس سنت نبوی نبود.
بعد از درگذشت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، روند جهت دار و برنامه ریزی شده ای در پیش گرفته شد که در نهایت، بُعدی اعتقادی پیدا کرد و اخباری تأیید کننده نیز برایش ساختند. اگر در متن آنچه طبرانی در المعجم الأوسط می آورد تأمّل کنیم، به این مدعا پی می بریم. آنان می خواستند میان شرعی بودن این جمله در عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ارتباط آن با خلافت ابوبکر، در آنِ واحد، جمع کنند. تعلیق بر این خبر، ما را در تقریب این مدعا به ذهن یاری می رساند. طَبَرانی، روایت را اینگونه نقل می کند:
عبدالله بن رُستَه، عبدالله بن عمران، عبدالله بن نافع، مَعمَر بن عبدالرَّحمان ابن قُسَیط ابوهُرَیره: بلال حضور پیامبر (در مسجد) رسید تا اذان نماز صبح را بگوید. حضرت فرمود: ابوبکر را فرا خوانید؛ او باید با مردم نماز گزارد.
بِلال دوباره پیش آن حضرت آمد؛ نوعی پژمردگی و ناراحتی در رسول خدا دید. حضرت فرمود: ابوبکر را فرا خوانید؛ او باید با مردم نماز گزارد. بلال بیرون آمد و اذان گفت و به اذانش «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را افزود. پیامبر به او فرمود: این جمله چه بود که افزودی؟ بلال گفت: دیدم که شما افسرده و ناراحتید، دوست داشتم شاد و سرحال شوید!
پیامبر فرمود: پس آن را در اذانت اضافه کن و ابوبکر را فرا خوان؛ او باید با مردم نماز گزارد!(24)
نگارنده قصد ندارد، این گونه روایات را از نظر علم درایت و رجال وارسی کند؛ چه در روایت، شخص مجهولی باشد یا همه ی راویان ثقه باشند. (25)
روایت عُمَر در الموطَّأ، با «بَلَغَه» (به او خبر رسید) آغاز می شود که بر مُرسل بودن حدیث دلالت دارد؛ یعنی نمی دانیم چه کسی سخن عُمَر را برای مالک باز گفت. از این رو، مُسنَد بودن آن، جای بحث دارد.
ما به این متون، از نظر تاریخی توجه داریم و آنها را اسنادی می انگاریم که در قرن های پیشین صادر شده اند؛ یعنی در صدور این اخبار در آن مقطع زمانی هیچ اختلافی وجود ندارد. این روایات در منابعی مانند الموطأ (نگاشته شده در قرن دوم هجری)، المعجم الأوسط طَبرانی (063 هـ) و سنن دارقُطنی (583 هـ) التَّمهید ابن عبدالبَرّ (364 هـ) وجود دارند.
در کتاب های محدثان شیعه (امامیه، زیدیّه، اسماعیلیه) که قائل اند عُمَر حیعله ی سوم را حذف کرد و به جای آن «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را گذاشت نیز این گونه احادیث را می بینیم.
تعامل ما با این روایات، با چشم پوشی از این است که چه کسی آن را به مالک رساند یا خبر سابق را چه شخصی از ابوهُرَیره نقل می کند یا چیزهایی شبیه این.
آنچه طَبَرانی روایت می کند ما را به قول کسانی از راویان و علمای عامّه رهنمون می سازد که عقیده ی ما را باز می گویند و اینکه ما در این نگرش، تنها نیستیم؛ زیرا گردآوری و جمع میان جمله ی «مُرو أبابکرٍ فلیُصَلِّ بالنّاس» و «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» در یک روایت- که آن را عبدالله بن رُسته (از عبدالله بن عمران، از عبدالله بن نافع، از معمر بن عبدالرَّحمان، از ابن قُسَیط، از ابوهُرَیره) روایت می کند- دلالت دارد که آنها برای امامت ابوبکر، به «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» استناد می کنند.
این ادعا از آن رو پذیرفتنی است که جمله ی «مُروا أبابکر، فلیُصَلِّ بالنّاس» سه بار (در آغاز، وسط و پایان روایت) آمده است که دلالت خاصّ خود را دارد؛ بویژه آن گاه که دریابیم زیادت ادعا شده، از بلال است و او پس از شنیدن «مُروا أبابکر، فلیُصَلِّ بالنّاس»، این جمله را می افزاید و در پی آن، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را در اذان امضا می کند و می فرماید: «ابوبکر را فراخوانید؛ او باید با مردم نماز گزارد»!
بنابراین، آنچه ما می خواهیم بگوییم، نزد اهل سنت هست؛ با این تفاوت که آنان می خواهند تشریع «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ربط دهند (نه به عمر)؛ اما ما بر این باوریم که «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» در اذان شرعی در عهد نبوی نبود؛ بلکه (به توضیحی که پیش تر آوردیم) پس از آن حضرت وضع گردید. سپس دیگران به تثویب دوم دست یازیدند که همگان آن را بدعت می شمارند. این سخنی است که امیر صنعانی، ناصر الدّین اَلبانی، علاء الدین بصیر و دیگران بر زبان آورده اند.
همچنین معتقدیم که چشم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خواب می رود اما دل آن حضرت بیدار است(26) و آن وجود مبارک در ذات خدا فانی است. با چنین نگرشی، چگونه می توانیم حکایت خوابی خیالی را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصور کنیم و بپذیریم که بلال نزد آن حضرت آمد و... این سخنان با باورهای ما درباره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسالت، ناسازگارند؛ اینها را تلاش امویان در پایین آوردن منزلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می دانیم. آنان اَذان منامی را سامان دادند تا با رؤیایی که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره شان دید، بستیزند.
باری؛ آنچه ما قائلیم، در میان جمهور اهل سنت در قرون نخستین، اثر و نشان دارد؛ لیکن آنان به تأویلات دامن می زنند و از آشکارسازی ربط آن به امامت، می پرهیزند؛ زیرا با پذیرش آن، پرده از عمق اهداف خلیفه برداشته می شود و نیز ناچارند به آنچه ما را متهم می کنند، بگروند.
گرچه این تفسیر و تحلیل بی سابقه می نماید، شوهد و قراینی که پیش از این گذشت، ما را در این نگرش، تنها نمی گذارد و آن را از رأی منحصر به یک شخص فراتر می برد.
بدین ترتیب، برایمان روشن شد که بازگرداندن خلافت از امام علی (علیه السلام) و دعوت مردم به خلافت ابوبکر در مُخیّله ی عمر جولان داشت و این نیت او را اهل بیت (علیهم السلام) می دانستند.(27)
آنچه گذشت، نیم نگاهی بود به چگونگی تحریف بانگ «حَیَّ عَلَی خَیرِ العَمَل» به «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم». ما با این تحقیق، از تحریفات روا شده در این جمله، پرده برداشتیم و این برگ دیگری بر تحریف های اذان می افزاید. آنان ارتباط مسأله امامت را با اذان دریافتند و کوشیدند با تحریف، اذان را به گونه ی دل خواه خود درآورند.
ارتباط این جمله (و امثال آن) با امامت، زمانی بیشتر روشن می شود که نگاهی سریع به جریاناتی که بعد از خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داد بیفکنیم؛ بویژه ماجرایی که در کنار بسترِ حضرتش به وقوع پیوست. آن حضرت استخوان شانه و دواتی خواست تا نوشته ای بنویسد که مسلمانان بعد از او گم راه نشوند. عُمَر جلوی این کتابت را گرفت و با نسبت پریشان گویی و مشابه آن، مدّعی شد: کتاب خدا ما را کافی است!
این رفتار عُمَر به چه معناست؟ از چه رو در سلامت عقل بزرگ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) (پناه بر او!)، تردید و اکتفا به قرآن و بی توجهی به سنت را مطرح کرد؟
کرمانی در شرح خود بر صحیح بخاری، در باب پنج شنبه ی مصیبت، از خَطّابی اینگونه توضیح می دهد:
این سخن پیامبر، دو تأویل دارد:
1-می خواست خلیفه ی بعد از خود را نام ببرد تا مردم اختلاف نکنند و با هم درگیر نشوند و به گمراهی نیفتند؛
2-می خواست (از روی دلسوزی بر امت و سبکبال ساختن آنها) برایشان نوشته ای بنگارد تا پس از حضرتش در احکام دین اختلاف راه نیابد... .(28)
خَفاجی در نسیم الریاض چنین می گوید:
فصلی درباره ی آنچه در بیماری منجر به مرگ پیغمبر روی داد:... یکی گفت [مقصود از این یک، عُمَر است]: بر رسول خدا درد غلبه کرده است.(29) [درد بیماری او شدت یافته است].
گفته اند: عمر دریافت که پیغمبر خدا می خواست در نوشته اش مردم را به آن اَصلَع(30) و به چیزهایی غیرضروری راهنمایی کند؛ زیرا پیامبر از واجبات چیزی را فرو نگذاشته بود و خدای متعال می فرماید: «مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْءٍ»(31) «ما در قرآن چیزی [از رهنمودهای لازم] را کوتاهی نکردیم».
هم چنین گفته اند: رسول الله می خواست امور شرعی را به گونه ای بنگارد که اختلاف را از میان امت بردارد.
سُفیان می گوید: پیامبر می خواست امر خلافت بعد از خود را تبیین کند تا مردم در آن به اختلاف نیفتند. (32)
اگر این متون در کنار هم گردآیند، خواننده را به معنایی که ما ارائه دادیم رهنمون می سازند؛ اینکه عُمَر با اهداف سیاسی، حیعله ی سوم را به «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» تغییر داد.
بدین ترتیب، می توانیم ادله ی هر دو طرف (شیعه و سنی) را -که پیش از این بیان داشتیم- در دو محور خلاصه کنیم:
1- نصوص شیعی
این متون به اموری اشاره دارد؛ از جمله:-مشروعیت حیعله ی سوم در عصر نبوی.
-نزد امام باقر، امام صادق و امام کاظم (علیهم السلام) معنای «حَیَّ عَلَی خیرالعَمَل» ولایت است.
-فرقه های سه گانه شیعه و نیز قُوشچی و تفتازانی روایت کرده اند که عمر حیعله ی سوم را از اذان حذف کرد.
-از متون شیعه و سنی به دست می آید که عمر می دانست در اندیشه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چه می گذرد. از این رو، از سامان نوشته ای به دست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) (در روزهای پایانی عمر آن حضرت) جلوگیری کرد و از ابن عباس پرسید: «آیا علی در خلافت، حقی برای خود می بیند؟»
-برای شیعه روشن است که عُمَر می کوشید دست اهل بیت (علیهم السلام) را از خلافت کوتاه کند و تا ممکن است، آنان را چنان دور سازد که نتوانند به خلاف دست یابند.
-روایت امام کاظم (علیه السلام) صراحت دارد به اینکه : عمر می خواست ترغیب و فراخوانی به ولایت در اذان نباشد و به همین جهت دستور داد حیعله ی سوم را از آن بردارند.
-میان شهادت های سه گانه و سه حیعله در اَذان، ارتباط معناداری وجود دارد.(33)
-از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بندگی خدا، راهی نپیمود، مگر اینکه حاکمان ستمگر و دست نشانده های آنها، خلاف آن را رواج دادند تا شیوه ی بندگی و دین داری آن حضرت را باطل کنند! آنها نزد امام علی (علیه السلام) می آمدند و آنچه را نمی دانستند می پرسیدند؛ سپس- برخلاف آنچه می فرمود- روایتی می ساختند و نظر خود را در آن می گنجاندند تا مردم را [در یافتن حق] به اشتباه اندازند [و خود از آب گل آلود ماهی بگیرند!].
2- نصوص سُنّی
اسناد عّامه بیانگر نکاتی است؛ از جمله:-اهل تسنن نماز ابوبکر را دستاویزی راهگشا برای خلافت وی دانسته اند. عُمَر به دو ماجرای «غار» و مقدم داشتن ابوبکر برای نماز، استدلال کرد تا انصار را به اولی بودن او برای خلافت قانع سازد.
-خطیب تبریزی (م147) «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را ضمن بدعت هایی می شمارد که عُمَر در دین پدید آورد. روایت بلاغ مالک (م 791) در الموطّأ سخن خطیب را تأیید می کند.
خطیب در ادامه به سخن امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) اشاره می کند که فرمود: «والیان پیش از من، به بدعت هایی [در دین] دست یازیدند». (34)
-به نقش امویان در تغییر احکام اشاره کردیم و اینکه آنان از سر کینه توزی با مولای متقیان (علیه السلام) سنت را وانهادند و در مقابل، علمای درباری را به نقل فضایل ساختگی برای ابوبکر و عُمَر فراخواندند. از این رو، بعید نیست که آنان داستان «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را- که دارای بُعد اعتقادی است- پرورانده باشند.
-طبرانی در المعجم الأوسط جمله «مُرُوا أبابکر فَلیُصَلِّ بالنّاسِ» را با «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» در یک حدیث گرد می آورد. این روایت را آوردیم تا نقش حدیث سازان را در چنین اموری، بنمایانیم.
پس از همه ی این بررسی ها و واشکافی این موضوع و بیان سنخیت میان «رفع» و «وضع» در این گونه امور اعتقادی، مدعای ما درباره ی خلیفه ی دوم و انگیزه ها و عملکرد او در این مسأله دور از ذهن نمی نماید و نمی توان آن را ادعایی بی اساس به شمار آورد؛ زیرا امکان ندارد عُمَر این جمله را شعار سازد و به دو طرف قضیه اشاره نکند و از آن جا که این قضیّه از سویی با ابوبکر و از دیگر سو با امام (علیه السلام) ارتباط می یابد، ما را به هر دو سو رهنمون می شود.
بدین ترتیب، در «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» «نماز»، نماز ابوبکر است و «خواب»، خفتن علی بن ابی طالب (علیه السلام) در لیلة المبیت.
سخن پایانی
در پایان، به چکیده ی نتایج بحث، اشاره می کنیم:1- تأکید بر اینکه امامت، مسأله ای بسیار مهمّ است و امری صرفاً اجتماعی و مردمی نیست تا برای هر کسی که بر اوضاع مسلط شود و قدرت را به دست گیرد- خواه مؤمن باشد و خواه فاسق- مشروعیت یابد.
2- بیان ارتباطِ اصلِ امامت با مسایل فقه و اینکه اهل بیت (علیهم السلام) در تشهد نماز و در اذان، یاد شده اند و آنها، احکام خاصی (مانند: خمس، حرمت دریافت صدقه و...) دارند.
3- یادآوری تحریف های اهل تسنن در فقه، حدیث و تاریخ، مانند ادعای نسخ حیعله ی سوم، اشتراک لغوی لفظ مولا و... .
4- تأکید بر درستی آن چه امامان (علیهم السلام) از طریق بیان اهداف و اعمال عُمَر در «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» در تفسیر «حیَّ عَلَی خیرِ العَمَل» بیان کرده اند.
5- شیعه عُمَر را به جعل «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» در اذان متهم نمی کند؛ محدثان وعالمان سنّی چنین نسبتی را به وی می دهند.
6- خواستیم رویکرد جدیدی را در معنای «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» مطرح کنیم مناقشه در آن را به عالمان و محققان اندیشمند وا می گذاریم.
پی نوشت ها :
1- بنگرید به: التمهید ابن عبدالبر، ج22، ص129؛ تاریخ دمشق: ج30، ص265؛ الإستیعاب: ج3، ص971؛ شرح اصول اعتقاد أهل السنّة: ج7، ص1295.
2- توبه (9): 40.
3- توبه(9): 40.
4- شرح نهج البلاغه: ج6، ص38؛ السنن الکبری (نسائی): ج4، ص263، ح7119 و ج5، ص7، ح8109.
5- اَنساب الأشراف: ج2، ص260؛ طبقات ابن سعد: ج2، ص223؛ شرح نهج البلاغه: ج6، ص39؛ الأحادیث المختاره: ج1، ص336، ح229 وی می گوید: اسناد این حدیث «حَسَن» است.
6- جان فشانی علی (علیه السلام) در بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم).
7- بقره (2): 204 و 205؛ «سخن بعضی از مردم درباره ی زندگی دنیایی تو را به شگفتی وا می دارد! [مبادا ظاهربینانه فریب بخوری] هرگاه او ولایت یابد، در افسادگری بر روی زمین می کوشد و حیات گیاهی و جانوری را نابود می کند؛ و خدا فساد و تباهی را دوست نمی دارد».
8- سوره ی بقره (2) آیه ی 207؛ «بعضی از مردم، برای خشنودی خدا، جان فشانی می کنند».
9- شرح نهج البلاغه، ج4، ص73؛ الغدیر: ج11، ص30.
10- بحارالأنوار:ج33، ص51، ح954؛ کشف الغمّة: ج1، ص258.
11- در آن شب مشرکان بر این باور بودند که او رسول خداست. در همین زمان، ابوبکر آمد و پنداشت او رسول خداست. علی (علیه السلام) به او گفت: پیغمبر خدا به طرف «بئر میمون» روانه شد؛ خود را به او برسان. ابوبکر به آن سو رهسپار گردید و با آن حضرت به غار درآمد... .
12- المستدرک علی الصحیحین: ج3، ص143، ح4652؛ مسند احمد: ج1، ص330، ح3062؛ السنن الکبری نسائی: ج5، ص113، ح8409؛ مناقب خوارزمی: ص126؛ ذخائر العقبی: صص 87-88.
13- فصل ثابت اذان که در عهد پیامبر تشریع شد و صحابه به آن اذان می دادند. بنگرید به: سنن بیهقی: ج1، ص424، ح1842 و: ج1، ص425، ح1844؛ مصنف ابن ابی شیبه: ج1، ص195، ح2239 و ج1، ص196، ح2240؛ حَیّ عَلَی خیرِالعَمَل، الشرعیة و الشعاریة، اثر نگارنده.
14- الموطّأ: ج1، ص172، ح154.
15- دارقُطنی می گوید: محمدبن مَخلَد محمدبن اسماعیل حسّانی وکیع عُمَری نافع ابن عُمَر (نیز وکیع سفیان محمدبن عَجلان نافع ابن عُمَر): عُمَر به مُؤذن خود گفت: «هرگاه در اذان فجر به حَی عَلَی الفَلاح رسیدی، بگو: الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم، الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم؛ سنن دارقطنی: ج1، ص243، ح40. ابن ابی شیبه (م 235) در المُصَنَّف چنین روایت می کند: ابوبکر عبدة بن سلیمان هشام بن عُروة، شخصی به نام اسماعیل: مُؤذِّن برای نماز صبح پیش عُمَر آمد، گفت: «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» این جمله، عُمَر را خوش آمد. به مُؤذِّن گفت: «آن را در اذانت استوار گردان»؛ مصنف ابن ابی شیبة: ج1، ص189، ح2159.
16- الإکمال فی اسماء الرجال: ص 123.
17- الجامع لأحکام القرآن: ج6، صص 228-229.
18- بنگرید به الاستغاثه: ج1، صص 25-26.
19- نهج الحق: ص 351.
20- بدایة المجتهد: ج1، ص77.
21- سنن بیهقی: ج1، ص423؛ شرح المعانی طحاوی: ج1، ص82.
22- ترجیع در اذان، تکرار آشکار شهادتین، بعد از ادای آهسته و پنهان است. صاغانی، آن را این گونه تفسیر می کند؛ تاج العروس: ج21، ص72.
23- صحیح بخاری: ج1، ص224، ح595؛ صحیح مسلم: ج2، ص768.
24- المعجم الأوسط: ج7، ص 290، ح7524؛ مجمع الزوائد: ج1، ص330.
25- ابوبصیر (از امام باقر یا حضرت صادق (علیه السلام)) روایت کرده است که: «بلال بنده ی صالح خدا بود. او گفت: پس از پیامبر برای احدی اذان نخواهم گفت! از آن زمان بود که حَیَّ عَلَی خَیر العَمَل، ترک شد». من لایحضره الفقیه: ج1، ص286، ح872؛ وسائل الشیعة: ج5، ص 417، ب19، ح11.
این روایت ما را در استوارسازی نظریه ای که ارائه دادیم، یاری می رساند؛ زیرا مقصود بلال این نیست که برای هیچ یک از مردم، به طور عام، اذان نمی گوید؛ زیرا وی بعد از شهادت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) (و پیش از رفتن به شام) به خواست حضرت صدیقه ی کبری (علیها السلام) برای آن حضرت، اذان گفت: من لایحضره الفقیه: ج1، ص298 و ح907.
او همچنین بعد از شهادت آن بانو، هنگام بازگشت از شام و در پی خوابی که دید (ابن عساکر و دیگران آن را روایت کرده اند؛ تاریخ دمشق: ج7، ص 136، ترجمه 493؛ تاریخ الاسلام: ج17، ص67؛ سیر أعلام النبلاء: ج1، ص358؛ أسد الغابة: ج1، ص208؛ و بنگرید به تهذیب الکمال: ج4، ص 289، که «حسن و حسین» را جایگزین «بعضی از صحابه» می کند). برای حسنین (علیهما السلام) اذان گفت.
بلال حبشی در این جا می خواهد بگوید که اذان گوی این و آن نخواهد شد و آنچه را سنت می داند، برای هیچ یک از خلفا ترک نخواهد کرد. کلام وی ما را به یاد سخن یکی از صحابه می اندازد که با مشاهده ی بدعت عُمَر گفت: «برای خوشامد کسی، سنت پیامبر را رها نمی کنم» تاریخ دمشق: ج39، ص258) و فرمایش امام علی (علیه السلام) به عثمان که هنگام نهی از تلبیه در عمره و حج، فرمود: «به جهت سخن هیچ یک از مردمان، سنت رسول خدا را وا نمی گذارم». (سنن نسائی: ج5، ص148؛ سنن دارمی: ص 70 و دیگر منابع). این حقیقت را شیخ مفید در الاختصاص یادآور می شود و می گوید: بلال مؤذن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. چون آن حضرت از دنیا رفت، در خانه ماند و برای هیچ یک از خلفا اذان نگفت؛ الاختصاص: ص73؛ و نیز بنگرید به مسند احمد: ج1، ص135، ح1139؛ مسند ابی یعلی: ج1، ص341، ح434؛ البدایة و النهایة، ج5، ص141.
ابن کثیر به نادرستی این ادعا- که بلال در زمان خلافت ابوبکر برای او اذان می گفت- پی می برد و می نویسد: چون رسول خدا درگذشت، بلال اذان را ترک کرد. گفته اند: وی برای ابوبکر در ایام خلافتش، اذان گفت؛ لیکن این سخن صحیح نیست. البدایة و النهایة: ج4، ص7، رقم 104، حوادث سنه20.
بنابراین؛ اذان نگفتن بلال برای ابوبکر و عُمَر، نشانه یک امر اعتقادی است. این توجیه را که وی بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) طاقت نداشت جای خالی حضرت را بنگرد و اذان دهد، نمی توان پذیرفت؛ زیرا بلال شخصی پرهیزگار و شجاع و بنده ی شایسته خدا بود؛ پارساتر از آن که منصبی را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وی را بر آن گمارد رها کند؛ آن هم وقتی امت در موقعیت سختی گرفتار آمده بود و به بلال و اذانش نیاز داشت.
اگر بلال بر اذانش پایدار می ماند، مسلمانان در عزیمت به جنگ ها و نبرد با دشمنان، قوت قلب می یافتند و نیرو می گرفتند؛ زیرا یاد و خاطره ی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در دل ها زنده می کرد. اذان بلال، برنده تر از شمشیر و شکافنده تر از نیزه بود.
این سخن که بلال، به سبب رفتن به شام و شرکت در جهاد، اذان را ترک کرد، توجیهی ضعیف و ناچسب است که عقل سلیم آن را نمی پذیرد؛ زیرا اگر جهاد برای بلال محبوب تر بود و آن را بر اذان ترجیح می داد، چرا در نبرد با مرتدّان شرکت نجست؟ چرا نام او را در جنگ های ردّه (که ابوبکر پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به راه انداخت و نزدیک یک سال طول کشید) نمی بینیم؟ با توجه به شواهد و قراین، احتمال می رود که آنان از بلا خواستند که «الصَّلاة خیرٌ مِنَ النَّوم» را به اذان بیفزاید؛ ولی او به این کار تن نداد. آنها نیز زیر بار اذان بلال نرفتند و او را از خود راندند و او چنین دید که با رفتن به شام، دین و دنیایش آسیب کمتری می بیند.
این بود که سعد قَرَظ را آوردند؛ کسی که در عهد نبوی (اگر این نقل درست باشد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به اذان گفتن در آن مسجد گمارد) بیش از سه بار در قبا اذان نگفت و این سِمت را به ابومَحذوره دادند (همو که بعد از جنگ حنین، رسول خدا و اذان را ریشخند می کرد). این دو سردمداران اخبار «ترجیع» و «تثویب» در اذان اند!
آری؛ با قهر بلال از اذان خلفا، «حَیَّ عَلَی خَیر العَمَل» از آن رخت بر بَست و به جای آن «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» نشست.
در این چارچوب (طبق قاعده «رفع» و «وضع» که بیان داشتیم) به بلال احادیثی را بستند و گفتند که او «الصَّلاة خَیرٌ مِنَ النَّوم» را در اذان نهاد یا همو بود که حیعله ی سوم را به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اذان برداشت و دیگر یاوه هایی که نگارنده در موسوعه ی الاذان بین الاصالة و التحریف به آنها پاسخ داده است و در این جا- تنها- به نقل سخنانی بسنده می کنیم که بر مخالفت بلال با شیخین دلالت دارد و بیانگر آن است که بلال، زیر بار خلافت این دو نمی رفت.
در کتاب أصفیاء أمیرالمؤمنین از ابوالبَختَری روایت شده است که به نقل از عبدالله حسن، گفت: بلال از بیعت با ابوبکر خودداری ورزید. عُمَر آمد و گریبان بلال را گرفت و به او گفت: بلال! پاداش ابوبکر این بود؟! او تو را از بردگی رهانید و تو حاضر نیستی به بیعتش درآیی؟!
بلال پاسخ داد: اگر ابوبکر مرا برای خدا آزاد ساخت، به او واگذارَد و اگر جز این، نظر دیگری داشته، من همان برده ام.
بلال ادامه داد: من با کسی که رسول خدا او را جانشین خود نکرد، بیعت نمی کنم. بیعت پسر عمومی پیامبر – روز غدیر- تا قیامت بر گردن ماست. کدام یک از ما می تواند روی بیعت مولایش [با دیگری] بیعت کند؟! عُمَر گفت: بی ماد شوی! نزد ما نمان!
بلال نیز، به شام رهسپار شد. الدرجات الرفیعة: ص 367، به نقل از کتاب أصفیا امیرالمؤمنین (نزدیک به این مضمون را وحید بهبهانی نیز در حاشیه اش می آورد؛ معجم رجال الحدیث: ج4، ص272).
باری؛ بلال با ابوبکر و عُمَر بیعت نکرد و در کنار مولی علی (علیه السلام) باقی ماند و با آن دو درافتاد. از این رو، او را به بهانه جنگ در جبهه شامات، به ترک مدینه مجبور کردند؛ چنانکه سعد بن عُباده را به شام تبعید کردند. نیز می توان گفت: بلال از این رویدادها فاصله گرفت تا دین و دنیایش به سلامت ماند. روایت بر ساخته ی اذان بلال برای عُمَر در «جابیه»، برای سرپوش نهادن بر درگیری بلال با او بر سر چگونگی توزیع اراضی مفتوح العَنوه و امثال آن آفریده شد. رک: پی نوشت کتاب الاذان بین الاصالة و التحریف: ص385. از اوزاعی روایت شده است که بلال نزد عُمَر آمد و بانگ زد: «الصَّلاة، الصَّلاة!» (وقت نماز است) و این جمله را تکرار کرد. عُمَر گفت: ما از تو بهتر وقت نماز را می دانیم. بلال گفت: (خیر) من از تو به وقت نماز داناترم؛ تو از چارپای خانواده ات گم راه تری! (مختصر تاریخ دمشق: ج5، صص 266-267. در متن دلالتی بر این نیست که بلال در زمان خلافت عُمَر، پیش او آمد؛ بسا در عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده باشد؛ زیرا ثابت است که بلال برای عُمَر اذان نگفت).
پس از همه ی اینها، انگیزه های عُمَر روشن می شود و اینکه چرا با بلال درگیر شد و آنچه را خدا و رسول بنیان گذارده بودند، از اذان برداشت و با همدستی ابوبکر، جمله ای را به این مناسک زیبا افزود که پیش از آن، سابقه نداشت و با این زد و بندها... کوشید امام علی (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) آن حضرت را از خلافت دور سازد.
26- بسیاری از اهل سنت این سخن را روایت کرده اند که چون یهود از نشانه های نبی پرسیدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود: «چشمانش به خواب می رود و دلش بیدار است»؛ مسند احمد: ج1، ص274؛ صحیح مسلم: ج1، ص528، ح 762؛ الأحادیث المختاره: ج10، ص670، ح60-61). در صحیح بخاری (ج4، ص168) از انس بن مالک (در حدیث معراج) نقل شده که گفت: «چشمان پیامبر به خواب می رود و قلبش نمی خوابد و همچنین [دیگر] انبیای الهی، چشمانشان به خواب می رود و قلب هایشان بیدار است».
27- چنانکه او خود دریافت که ایشان به این قصد او پی برده اند. با همه ی اینها، از ابن عباس پرسید: آیا می دانی چرا بعد از محمد، کسانتان خلافت را از شما باز داشتند؟
ابن عباس می گوید: خوش نداشتم او را پاسخ دهم؛ گفتم: اگر ندانم، پیشوای مؤمنان بی آگاه اندم!
عُمَر گفت: برنمی تافتند که نبوت و خلافت، یک جا برای شما باشد! شما بر کسانتان [به نوبت] بالیدید و فخر فروختید و سر برافراشتید! قریش برای خود، خلیفه ای برگزید و درست انتخاب کرد و کامیاب شد. گفتم: ای پیشوای مؤمنان! اگر اجازه ی سخن دهی و خشم خویش از من برداری، بگویم. گفت: بگو ابن عباس.
گفتم: گفتی: قریش برای خویش زمامدار برگزید و به انتخابی درست دست یافت و کامیاب شد. اگر قریش شخصی را انتخاب می کرد که خدای بزرگ برگزیده بود به صواب دست می یافت؛ کسی آن را از او نمی ستاند و حسادت ها را بر نمی انگیخت. نیز گفتی: قریش بر نمی تافت که نبوت و خلافت در یک خاندان باشد.
خداوند متعال پیامد این ناخوش داشتن را چنین وصف می کند: «ذلک بِأنّهُم کَرِهوا مَا أنزَلَ اللهُ فَأحبَطَ أعمَالَهُم» (محمد: (صلی الله علیه و آله و سلم))؛ این کیفر الاهی، بدان جهت بود که آنچه را خدا فرو فرستاد نپسندیدند و در نتیجه، اعمال (و کارهای نیک و شایسته) شان را به باد داد.
عُمَر گفت: ابن عباس. به خدا سوگند، چنین نباشد! خبرهایی از تو به من می رسید که خوش نداشتم آنها را راست بینگارم و از چشمم بیفتی!
گفتم: کدام خبرها؟ اگر آنها راست باشد، بجاست که نزد تو، آبرویی نداشته باشم و اگر باطل و ناروا باشد، چون منی می تواند از خود دفاع کند و نادرستی ها را از خود بزداید.
عُمَر گفت: خبر دارم که گفته ای: از روی حسادت و ستم، خلافت را از ما بازداشتند!
گفتم: این که گفته ام: با ستم و زور، خلافت را از ما گرفتند (کیست که این را نداند)، برای هر خردمند و نابخردی روشن است (که قریش ظالمانه بر ما تاخت و...) این که گفته ام: از روی حسد (نتوانستند ما را در مسند حکومت ببینند) نیز (سخن تازه ای نیست) ابلیس بر حضرت آدم حَسَد بُرد و ما اولاد آدم در معرض حسادت ایم.
عُمَر گفت: چنین مباد! به خدا سوگند، دل های شما هاشمیان (نسبت به ما) آکنده از حسادتی است که تغییر نمی پذیرد و چنان ناصاف شده که غش آن از بین نمی رود.
گفتم: آرام، ای پیشوای مؤمنان! تند نران! قلب های کسانی را که خدا پلیدی را از آنها زدود و پاک و پاکیزه شان ساخت، به حسادت و آلودگی توصیف مکن؛ زیرا قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از همین قلب هاست.
عُمَر گفت: از پیش چشمم دور شو ابن عباس!
گفتم: چنین خواهم کرد. چون خواستم برخیزم، از من شرمش آمد. گفت: بنشین! به خدا سوگند، حقّت را پاس می دارم و به آنچه شادمانت سازد، علاقه مندم... (تاریخ طبری: ج2، ص578، حوادث سنه 23؛ الکامل فی التاریخ: ج2، ص 458؛ در شرح نهج البلاغه (ج12، صص 53-254) این گفت و گو با توضیح و تفسیر بیشتری آمده است).
بنابراین، عُمَر در کارها و سخنانش، موضوع امامت را مدنظر داشت و این موضوعی بود که در درگیری میان بنی هاشم و عُمَر و بین علویان و بنی امیه لحاظ می شد.
28- صحیح بخاری بشرح الکرمانی: ج2، ص127، باب کتابة العلم.
29- این سخن جای شبهه و سؤال دارد؛ زیرا اقتضای آن این است که در حال بیماری، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی خلاف واقع بروز یابد و پیش از این، گذشت که آن حضرت در همه حال (بیماری و تندرستی) معصوم است.
30- اصلع کسی است که موی جلوی سرش ریخته است. کنایه ای است وهن آمیز به جای نام مولا علیّ بن ابی طالب (علیه السلام).
31- انعام (6): 38.
32- نسیم الریاض فی شرح الشفا: ج4، ص 276.
33- بنگرید به: أشهد أنّ علیا ولیّ الله در اذان، (اثر نگارنده)، بخش پایانی.
34- این سخن در کتاب کافی نیز هست.
فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، شماره ی 2، تابستان 1390