گروهبان سوم

به رغم فضای سراسر خفقان حاکم بر ارتش طاغوت، گروهبان سوّم زرهی احمد متوسلیان، از کمترین فرصتها برای افشای ماهیت ضدّ اسلامی و اجنبی پرست رژیم در بین سربازان هم قطار خود، به نحو احسن استفاده می کرد.
سه‌شنبه، 28 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گروهبان سوم
گروهبان سوم

 






 

گروهبان سوم

شهید احمد متوسلیان
به رغم فضای سراسر خفقان حاکم بر ارتش طاغوت، گروهبان سوّم زرهی احمد متوسلیان، از کمترین فرصتها برای افشای ماهیت ضدّ اسلامی و اجنبی پرست رژیم در بین سربازان هم قطار خود، به نحو احسن استفاده می کرد.
در جلسات نیمه مخفی که به ابتکار خود او برپا می شد، به قدر مقدور، از دلایل مخالفت اقشار میلیونی مردم با رژیم آریا مهری و حقانیت مبارزه و راه حضرت امام (ره) با سربازان مخالف سخن می گفت. هوشیاری و ذکاوت احمد در شناسایی و گزینش سربازان مخالف دستگاه طاغوت و انتخاب محل مناسب برای تشکیل این جلسات ضدّ امنیتی(!) موجب شده بود تا عناصر اطلاعاتی حفاظت و رُکن 2 ارتش، به رغم حساسیتی که نسبت به «گروهبان متوسلیان» به عنوان سربازی کاملاً مذهبی داشتند، نتوانند کوچک ترین مدرکی از فعالیت های سیاسی- تبلیغاتی وی در ارتش به دست آورند.
***
«... جسته و گریخته می دانستم که ایشان در سالهای آغازین دهه ی پنجاه، با بعضی از گروه های مکتبی معتقد به ولایت فقیه که علاوه بر کار تبلیغاتی ضدّ رژیم بعضاً کار مسلحانه ی محدود هم می کردند ارتباط داشته... در آن زمان، احمد آموزش تئوریک و تا حدودی عملی مبانی کار مسلحانه را یاد گرفته بود. البته به دلیل شرایط خاص آن سال ها، بیشتر این جور آموزش ها شامل یک رشته اصول کلی مبانی «جنگ چریک شهری» بود تا فراگیری یک دوره ی کامل نبرد پارتیزانی؛ به معنای دقیق کلمه. ضمن آن که احمد با دانشجویان مذهبی مبارز دانشگاه علم و صنعت هم ارتباط داشت و در آن سال ها، بچه های این دانشگاه از جمله فعال ترین عناصر دانشجویی مخالف رژیم طاغوت محسوب می شدند.»
***
در بهار سال 1357، احمد به بهانه ی مأموریت شغلی در خارج از مرکز، راهی شهرستان خرم آباد شد و به منظور عادی سازی تحرکات خود در سطح مناطق استان لرستان و سهولت فعالیت نیمه مخفی خود، به عنوان یک تکنسین برق صنعتی، آغاز به کار کرد.
او به محض استقرار در محل، تماس با نیروهای مبارز محلی و تشکل های خودجوش مردمی را در دستور کار مبارزاتی خویش قرار داد. خیلی زود، توجه عوامل جاسوس و خبرچین نهادهای امنیتی رژیم به تحرکات مشکوک این برکار ناشناس و پر جنب و جوش جلب شد و کلیه ی ترددهای او، خصوصاً هدایت تظاهرات بی سابقه ی مردم خرم آباد علیه رژیم در روز دوشنبه سیزدهم شهریور 1357، به شیوه ی غیر محسوس، تحت تعقیب و مراقبت قرار گرفت.
سرانجام دو روز پس از تظاهرات عظیم خرم آباد، در ساعت 14 روز چهارشنبه پانزدهم شهریور سال 57، احمد حین تکثیر دو برگ اعلامیه ضد رژیم، توسط مأمورین اکیپ گشتی دایره ی اطلاعات شهربانی لرستان دستگیر و بلافاصله مورد بازجویی قرار گرفت.
***
او قریب به 2 ماه مشقت بار از این دوران تلخ و مردآزمای را به صورت ممنوع الملاقات، در سلولی انفرادی محبوس بود. بازجویان ساواک برای درهم شکستن روح مقاوم او، از پیشرفته ترین شیوه های شکنجه ی جسمی و روحی استفاده می کردند.
یکی از همزنجیران احمد در ساواک گواهی می دهد:
«..به جرأت می توانم بگویم تا آن روز ندیده بودم کسی را مثل احمد شکنجه بدهند. او را در حلقه ی محاصره بازجویان قرار می دادند و بعد بی وقفه چندین ساعت با کابل و باتوم بر سر تا پایش می کوبیدند. جای سالمی در بدن احمد نگذاشته بودند. شیوه ی دیگر شکنجه ای که در مورد احمد اعمال می شد، بستن دست هایش با دستبند به شیوه ی قپانی و آویزان کردن او از سقف اتاق بود. خود ساواکی ها از این سبک شکنجه با عنوان مضحک «جوجه کباب کردن زندانی» یاد می کردند. در بعضی روزها حتی تا سیزده- چهارده ساعت احمد را به صورت قپانی از سقف آویزان می کردند. البته در تمام آن لحظات برای خرد کردن روحیه اش هر چه دشنام رکیک و ناسزای ناموسی و عقیدتی هم که اربابان آریامهری شان به آنها یاد داده بودند، نثار احمد می شد. واقعاً بایستی صبر ایوب و ایمان حضرت ابراهیم را می داشتید تا کم نمی آوردید و ضعف نشان نمی دادید. احمد نه کم آورد و نه خودش را جلوی آن از خدا بی خبرها کوچک کرد. مثل کوه محکم ماند و مقاومت نشان داد.»
در گذر 50 شبانه روز شکنجه ی لاینقطع، احمد با جسمی درهم شکسته و دردمند، همچنان به پایداری مظلومانه ی خویش در برابر توحش عنان گسیخته ی بازجویان ساواک ادامه داد. شکنجه گران آریامهری که از این همه سرسختی او به ستوه آمده بودند، خشمناک و مستأصل بر میزان و حجم شکنجه های خویش افزودند. عکس العمل احمد در برابر این سفاکی بی حد و حصر، رویکرد به شیوه ی مؤثر مقاومت منفی بود. در اعتراض به شرایط غیر انسانی مراحل بازجویی، دست به اعتصاب غذا زد و در این راه، تا پای مرگ ایستادگی کرد. سرانجام، مقاومت مؤمنانه احمد، بازجویان ساواک را به زانو درآورد و آنان، عاجز از کسب کمترین اطلاعاتی از او، به ناچار وی را به بند عمومی زندان شهربانی منتقل کردند. مادر دریا دل احمد از اولین ملاقاتی که با فرزند دربند خود داشته، می گوید:
«...اولین بار بود که اجازه می دادند به ملاقتش بروم. این بچه توی زندان، اعتصاب غذا کرده و خیلی ضعیف شده بود. موقع ملاقات دیدم مچ دست های او متورم و خیلی کبود و سیاه شده اند گفتم: احمد مچ دست هایت چرا این طور شده؟ خندید و گفت: مادر، چیزی نیست.
گفتم: نه، راستش را بگو، این ها با تو چه کار کرده اند؟ نمی خواست بگوید. آخر سر وقتی قسمش دادم، گفت: این کبودی ها جای دستبندهایی است که به دو طرف بالای تخت شکنجه وصل است. آنها را محکم دور مچ دست هایم می بستند، بعد با کابل شلاقم می زدند. برای این که طاقت درد شلاق را بیاورم و فریاد نزنم، روی تخت خیلی تقلا می کردم و دستبندها بدجوری به مچ های دست من فشار می آوردند.
برای همین، یک خورده مچ هایم کبود شده، ولی مادر، شما نگران نباشید. این ها خیلی زود خوب می شوند.»
یکی از رزم آوران سپاه مریوان، از تأثیرات ماندگار آثار شکنجه ی ساواک بر بدن احمد میگوید:
«...در اولین روزهای آمدنم به سپاه مریوان بود که همراه برادر احمد و چند نفر از بچه ها برای استحمام به گرمابه ی عمومی رفتیم. توی رختکن، همه، لباس هایمان را در آوردیم؛ به جز برادر احمد که داشت با مسؤول حمام صحبت می کرد. هر چه اصرار کردیم او هم لباس هایش را درآورد و بیاید، طفره رفت...
تا این که یک بار که بنا شد به حمام برویم، من یکی، پشت در، پا سست کردم. بچه ها همه داخل حمام رفتند و بعد از چند لحظه، از لای در رختکن دیدم احمد به سرعت مشغول درآوردن لباس هایش شده... یا امام زمان! هیچ وقت آنچه را که دیدم فراموش نمی کنم. تمام بدنش پر از آثار شکستگی و جراحت و سوختگی بود... تا متوجه حضور من شد، با لحن گله مندی گفت: برادر سعید! کار خوبی نکردید...آنچه دیدی بین خودمان بماند. باشد؟
اشکم را درآورد. قول دادم دیده را نادیده فرض کنم.»
با خاتمه یافتن مراحل بازجویی و شکنجه، چنین به نظر می رسید که شاید دشوارترین مرحله ی اسارت احمد نیز سپری شده باشد؛ لکن گویا مصائب این کوه درد، پایانی نداشت؛ چرا که به گفته ی خواهر بزرگوارش:
«...وضع ایشان خیلی بحرانی بود. عوامل ساواک رژیم حساسیت عجیبی نسبت به او نشان می دادند. مأموران رژیم می گفتند به خاطر مقاومتی که از خودش نشان داده، باید منتظر دریافت خبر اعدامش باشیم و مدت هاست که احمد به قول معروف زیر اعدام است و از این جور حرف ها.
راستش، دیگر برای خانواده ی ما شهادت او قریب الوقوع و قطعی به نظر می رسید.»
احمد دوران اقامت در بند عمومی زندان را؛ به رغم وضعیت بلاتکلیف و بحرانی خود، با روحی نستوه و قلبی مطمئن به الطاف پروردگار و عنایات معصومین علیه السلام سپری کرد.
***
متن مکتوب دفاعیه ی احمد در 8 برگ دستنویس محفوظ مانده است. دفاعیه ای که از نوع نگرش عقیدتی و باورهای آرمانی جوانی 25 ساله، همراه با اوج ذکاوت و کیاست وی در امر گمراه ساختن قضات نظامی رژیم و انکار از بیخ و بن اتهامات وارده، بر اساس اصل مکتبی «تقیّه» حکایت ها در خود دارد:
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله القاصم الجبّارین، مُبیر الظالمین، بسم الله الرّبّ المستضعفین، بسم الله الواحد القهّار الجبّار المنتقم، بسم الله الحّی القّیوم، بسم الله الاَحَدِ الصَّمَد، اَلَّذی لم یلد و لَم یولد و لَم یَکن لَهُ کفواً اَحَد.

واژه ی شیعه از ریشه ی «شَیَعَ» به معنای پیرو هدفی مشخص می باشد. اولین ندایی که در صدر اسلام علیه مقام پرستی و خودکامگی خلفای بعد از پیغمبر (ص) بلند شده، ندای شیعه بود. مکتبی که به پیروی از عدالت، تواضع و خشوع علی علیه السلام نسبت به مظلومان، مسیر خود را تعیین کرده و این خط مشی، تاکنون نیز به وسیله پاسداران حقیقی مذهب حَقّه شیعه ادامه یافته و امتیاز خود را نسبت به مذاهب مقام پرست، استعمارگر یا استعمار شده- چه اسلامی و چه غیر اسلامی - حفظ کرده است.
رخدادهای تاریخ و حقایقی که در طول زمان تا به اکنون به وقوع پیوسته اند، همگی شاهد بر این مدعایند که رهبران حقیقی شیعه همواره حتی اندک زمانی فرصت زورگویی و استثمار را به مقام پرستان معاصر خود نداده اند و با ندای اِنّ الحَیاة عَقیدَةٌ و جَهاد، پوزه ی آنان را به خاک فلاکت مالیده اند و همواره در این راه پیروز واقعی بوده اند.
بلی، شیعه بدین ترتیب از همان اولین قدمِ زور و توطئه، حق را گفته، و حق را خواسته، و به حق عمل کرده و در این راه شهیدانی داده تا به وجود ظلم، شهادت دهند.
هدف شیعه در اصرار برای برانداختن ظلم و حُبّ جاه و مقام، اصلاح جامعه و جایگزین کردن عدل و فراهم نمودن محیطی سالم جهت کلیه افراد جامعه است. چون ریشه ی فساد همانا مظالم، مقام پرستی ها، نیرنگ بازی ها، گزارش های کذب، بوروکراسی های مزوّرانه و پرونده سازی های دروغین با هدف کسب یا ارتقاء پایه ی شغلی، درجه و امثالهم است.
یکی از خصلت های شیعه، برانداختن فساد و فاسد و جور و جبار می باشد. آنان که برای گرفتن ستاره به آسمان می پرند و بعد از به دست آوردن آن و فرود آمدن، مظلومان و ستم دیدگان و مستضعفین را زیر پای خود خرد می کنند، از جمله فاسدان و جباران می باشند. قرآن به صراحت در سوره ی شورا، آیه ی 41 درباره ی اینان می فرماید:
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ‌.
یعنی: تنها راه مؤاخذه، بر آنانی است که به مردم ظلم می کنند و در زمین به ناحق فساد بر می انگیزند، بر آنان در دنیا انتقام و در آخرت، عذاب دردناک است.
و در آیه ی 43 همین سوره می فرماید:
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ‌.
یعنی: هر که را خدا گمراه کند، دیگر جز خدا برای او یاوری نباشد و ستم کاران را بنگری که چون عذاب قیامت را به چشم ببینند، در آن حال با حسرت و پشیمانی گویند: ای خدا، آیا راهی برای بازگشت به دنیا برای ما هست؟
و آیه ی 44 همین سوره می فرماید:
وَ تَرَاهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا خَاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ وَ قَالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلاَ إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذَابٍ مُقِیمٍ‌.
یعنی: وآن ظالمان را بنگری که به دوزخ می نگرند و در آن حال، مؤمنان گویند:
آری، زیانکاران آنانند، آنان کسانی هستند که خود و خانواده ی خود را در روز قیامت به زیان افکنده اند و ای مردم! بدانید که ستم کاران عالم به عذاب ابدی گرفتارند.
قرآن همچنین ما را به دفع فساد و ظلم و از بین بردن آنها در سوره ی انبیاء، آیات 12، 13و 14 فرا می خواند و می فرماید:
لاَ تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ‌ قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ‌ فَمَا زَاَلَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ‌.
یعنی: مگریزید که گریز، فایده ندارد، بلکه رو به خانه های خود آرید و به اصلاح فساد کارهای خویش که ممکن است روزی درباره آنها بازخواست شوید بپردازید. در آن هنگام، ظالمان از سر حسرت و ندامت گفتند: وای بر ما که سخت ستمکار بودیم و پیوسته همین گفتار حسرتبار بر زبانشان بود تا آن که همه را طعمه شمشیر مرگ و هلاکت ساختیم.
آیا سزای رجعت از فساد به نیکی و اصلاح و از ظلم به عدالت و از زور به مساوات آن است که افراد بیگناه که تنها به اتهامات دروغین متهم شده اند، در دادگاه محاکمه شوند؟ اگر معنی آن همه این است، دیگر حرفی برای گفتن نیست و قرآن در آیاتی که ذکر شد، سرنوشت فاسدین و ظالمین را مشخص کرده، ولی اگر بخواهیم قدمی سازنده در راه اصلاح برداریم، باید فاسدان و ظالمان را بشناسیم و حیله ها و نیرنگ های داهیانه ی آن ها را دریابیم.
برای این مقصود و من باب نمونه، توصیه من این است که به پرونده پر از اتهامات کذب اینجانب مراجعه شود. این اتهام ها، تماماً دروغ و عاری از حقیقت هستند و اینان [بازجویان و شکنجه گران رژیم] با اعمال شکنجه های سخت و طاقت فرسا و اعمال شنیع ضد انسانی که به جرأت می توانم بگویم حتی در حیطه حیوان هم جایز نیست، سعی کرده اند برای اثبات آنها از من اعتراف بگیرند.
مگر یک انسان چقدر تحمل دارد که همان صورت که گفته شد، شکنجه شده و به او انواع توهین های رکیک ناموسی و عقیدتی بشود؟! من که دیگر حتی تحمل اندیشیدن به تبعات قبول خواسته های آنان را هم نداشتم، با خودم فکر کردم که با پذیرش این اعتراف های تحمیلی هر بلایی را که بر سرم خواهند آورد، عیبی ندارد، ولی در مقابلم، به دین و عقیده و ناموس و حیثیتم توهین های سفیهانه نشود. از این لحاظ، چیزهایی را که آنان دیکته کردند، من نوشتم و حال، از آن ریاست محترم تقاضا دارم تا جهت روشن شدن موضوع- حتی برای خودم - آن مدارکی را که به اصطلاح از من گرفته شده و به عنوان مدرک جرم من در پرونده درج گردیده، در حضور دادگاه ارائه شود تا در این مورد، به دفاعیات شفاهی ادامه دهم.
در خاتمه، با توجه به ایمانی که به وعده ی خداوند دارم که فرموده: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ . یعنی: و می خواهیم منت بگذاریم بر کسانی که در زمین ضعیف نگه داشته شده اند و آنان را پیشوایان و وارثین قرار می دهیم، از ریاست محترم و قضاتی که در این دادگاه حضور دارند تقاضامند است تا واقع بینانه و از روی عدل و حکم وجدان بیدار و بی نظری کامل در این مورد قضاوت نمایند.
إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ.
یعنی: همانا خداوند از ایمان آورندگان به حقیقت دفاع می کند و خداوند هرگز خیانت کار و ناسپاس را دوست ندارد.
وَالسَّلامُ عَلیَ مَنِ التَّبَعِ الهُدی وَ دینِ الحقّ. متوسلیان.
***
خواهر احمد می گوید:
«....رژیم دچار وحشت عجیبی شده بود. اوایل انقلاب، یکی از شعارهای مردم، درخواست آزادی زندانیان سیاسی بود و طاغوت به خیال این که با آزاد کردن زندانی ها می تواند دهان مردم را ببندد و بعد از چند وقت، آبها که از آسیاب افتادند، دوباره بگیر و ببند را شروع کند، رسماً اعلام کرد که می خواهد زندانیان سیاسی را آزاد کند.
اتفاقاً اسم احمد جزو فهرست اول اسامی زندانی هایی بود که قرار شد آنها را آزاد کنند... من هنوز بریده ی خبر روزنامه هایی که اسم او را جزو زندانی های آزاد شده چاپ کرده بودند دارم.»
احمد بعدها در مصاحبه ای در مورد ماجرای آزادی خود از زندان طاغوت، به اختصار گفته است:
«...بعد از آن چند ماه زندان، بالاخره در زمان دولت نظامی ازهاری، آزاد شدم.»
***
«...وقتی داشتیم از در زندان خارج می شدیم، از احمد پرسیدم: خب، حالا می خواهی چه کار کنی؟ گفت: معلوم است، برمی گردم تهران، کانون مبارزه آنجاست. فقط از شما یک خواسته ای دارم.
گفتم: بفرما، هر چه بخواهی اگر در توان من باشد انجام می دهم. احمد گفت: این رژیم دیگر رفتنی شده، می خواهم به من قول بدهی هر وقت این نهضت پیروز شد و برای محاکمه ی عوامل جنایتکار رژیم شاه دادگاهی در لرستان تشکیل دادند، حتماً مرا هم باخبر کنی تا بیایم و علیه جانیان ساواک لرستان شهادت بدهم.
گفتم: به روی چشم.
احمد همان روز سوار اتوبوس شد و به تهران رفت.»
***
یکی از زندانیان سیاسی لرستانی همزنجیر احمد از آن روز با شکوه، این گونه روایت می کند:
روزهای سراسر رنج و شکنجه ی زندان، روح حقیقت جوی احمد را به خوبی صیقل داد و خصائل کریمه ای همچون صبر و اخلاص را در وجود سرشار از خشم و خروش مقدس او علیه بیداد آریامهری، شکوفا کرد، پولاد وجود احمد، در کوره ی گدازان دوران اسارت مشقت بار قوام یافت و آب دیده شد. یکی از یاران دیرینه ی احمد، درباره ی خصائل و اخلاق مبارزاتی او روایت می کند:
پس از فرار ذلت بار شاه معدوم، همزمان با گسترش تظاهرات مردمی و فرار روز افزون نظامیان مسلمان از پادگان ها، احمد بلافاصله نقش رابط و هماهنگ کننده ی تظاهرات مردمی در محلات جنوبی شهر تهران را بر عهده گرفت؛ ضمن آن که با حرکت های مکتبی محافل دانشجویی دانشگاه علم و صنعت و روحانیت مبارز تهران نیز رابطه ای تنگاتنگ برقرار کرده بود. در پی بازگشت پیروزمندانه رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) به تهران، احمد نیز به سان دیگر فرزندان معنوی امام (ره)، روند مبارزه با پس مانده های طاغوت فراری را شدت بخشید. و در جریان رویارویی مردم با چکمه پوشان حکومت نظامی تهران، بارها تا مرز شهادت پیش رفت.
در جریان درگیری های مسلحانه روزهای سرنوشت ساز 21 و 22 بهمن 1357، همیشه و همه جا می شد احمد را دید که بی پروا و خستگی ناپذیر معرکه گردان مصاف مردم مسلح با نیروهای روحیه باخته ساواک و گارد مزدور شاهنشاهی است.(1)

پی‌نوشت‌ها:

1- نرم افزار چند رسانه ای شاهد. ویژه شهید حاج احمد متوسلیان

منبع مقاله:
(1388)، سیره شهدای دفاع مقدس شماره (4)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط