شاعر نوآور زمان خویش

میرزا رحیم یغما پسر حاجی ابراهیم قلی در سال 1196 هجری شمسی در دهکده ی خور بیابانک از توابع جندق به دنیا آمد. روزگار کودکی وی با رنج فراوان گذشت. در شش هفت سالگی کار می کرد و در بیرونِ ده، شتر می چراند. یک
چهارشنبه، 18 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاعر نوآور زمان خویش
شاعر نوآور زمان خویش

 

نویسنده: اکبر رضی زاده
منبع: راسخون



 

«یغما! من و بخت و شادی و غم، با هم ... کردیم سفر به مُلک هستی، زعدم
چون نو سفران، به نیمه ره، بخت بخفت ... شادی ره خود گرفت و من ماندم و غم»

میرزا رحیم یغما پسر حاجی ابراهیم قلی در سال 1196 هجری شمسی در دهکده ی خور بیابانک از توابع جندق به دنیا آمد. روزگار کودکی وی با رنج فراوان گذشت. در شش هفت سالگی کار می کرد و در بیرونِ ده، شتر می چراند. یک روز که با گلّه ی خود در دشت مشغول کار بود، یکی از مالکین عمده و فرمانروای آن سامان - اسماعیل خان عرب عامری- بر او گذشت. او را نزد خود خواند و با وی به گفتگو پرداخت. ادب و پاسخ گویی کودک، مورد پسند او واقع شد. او را پسر خوانده ی خود نامید و به آموزش و پرورشش همت گماشت.
یغما در چند سال خواندن و نوشتن و سواری و تیراندازی آموخت و در شمار فرهیختگان قرار گرفت. چندی نگذشت که اسماعیل خان به استعداد درخشان وی در فن شعر و نگارش پی برد و او را منشی ویژه ی خود ساخت. در این هنگام بود که یغما با تخلص «مجنون» به سرودن شعر پرداخت. پس از تیرگی روابط اسماعیل خان با دولت و گریختن او به خراسان، یغما مدت شش سال با سمت منشیگری در دستگاه سردار ذوالفقار خان حاکم سمنان به خدمت مشغول شد و روزگارش بالا گرفت. اما در اثر بدگویی و سخن چینی همکاران که بر شعر او رشک می بردند، به زندان افتاد. پس از رهایی از زندان، نام خود را به ابوالحسن و تخلص خود را به «یغما» بدل کرد؛ جامه ی درویشی پوشید و پس از سالها آوارگی سرانجام با میرزا آقاسیِ وزیر، در تهران دیدار کرد. با چند بیت از غزلیات طنز او، به ادامه ی زندگی نامه ی یغما می نشینیم:

«بهار اَرباده در ساغر نمی کردم، چه می کردم؟ ... زساغر، گر دماغی تر نمی کردم، چه می کردم؟
هواتر، می به ساغر، من ملول از فکر هشیاری ... اگر اندیشه ی دیگر نمی کردم، چه می کردم؟
غَرَض دیدم به جز می هر چه زان بوی نشاط آمد ... قناعت گربدین جوهر نمی کردم، چه می کردم؟...»

دیدار یغمای جندقی با حاجی میرزا آقاسی، باعث شد ستاره ی اقبال این شاعر بدرخشد و به دربار «محمد شاه» راه یابد و به زودی به حکومت کاشان دست یابد.
با گذشت چند سالی از زندگی در کاشان خسته شد و به «هرات» رفت. و سرانجام در سن هشتاد سالگی به میهن بازگشته، و در سال 1276 هجری خورشیدی دار فانی را وداع گفت.
اشعاری که از یغما بر جای مانده، عبارت است از: دو مجموعه غزلیات، پنج منظومه کوتاه هزل و مقداری نسبتاً زیاد مراثی، مقطعات، ترجیحات و رباعیات.
غزلیات یغما که به شیوه ی پیشینیان سروده شده دلپذیر و شیوا است و توانمندی شاعر را در هنر شاعری می رساند.
هزلیات او که از همه ی آثارش مشهورتر است، مملو از درد و رنج و اندوه و بدبینی و ناامیدی می باشد.
یغما در مرثیه هایی که سروده، از شکل نسبتاً جدید «مستزاد» استفاده کرده و نوع تازه ای از مراثی به وجود آورده که به سرودهای ملی شباهت دارد. شاعر، خود این دست اشعارش را «نوحه ی سینه زنی» نامیده است.
این مقال را با یکی از مراثی آن شاعر که در وصف حضرت علی اکبر(ع) و با قالب «مستزاد» سروده شده، به فرجام می رسانیم:

«می رسد خشک لب از شط فرات اکبر من ...نوجوان اکبر من
سَیَلانی بکن ای چشمه ی چشمِ ترمن ...نوجوان اکبر من
کسوت عمر توتا این خم فیروزه نمون ... لعلی آورد به خون
گیتی از نیل عزا ساخت سیه معجر من ... نوجوان اکبر من
تا ابد داغ تو ای زاده ی آزاده نهاد .... نتوان برد زیاد
از ازل کاش نمی زاد مرا، مادر من .... نوجوان اکبر من»

گفتنی است یغمای جندقی را مرد روشنفکر و نوآورِ زمان خویش خوانده اند که اشعار سیاسی و پُر محتوای او دستمایه ای شد برای شعرای نسل بعد از او. شعرای انقلابی حوزه ی مشروطیت. که بسیاری از شعرای آن دوره از غزلیات و مستزادهای او تأثیر بسیار پذیرفته اند.




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط