شخصیت بخاری در نقل حدیث (2)

از تعصب هاى شگفت آور بخارى خدشه وارد کردن به حدیث متواتر غدیر است؛ حدیثى که بیش از یکصد صحابى آن را نقل کرده اند؛ حدیثى که به چند برابر از حد تواتر رسیده است. بزرگان مورد اعتماد حدیث شناس اهل سنّت نیز به
سه‌شنبه، 24 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شخصیت بخاری در نقل حدیث (2)
 شخصیت بخاری در نقل حدیث(2)

 

نویسنده: آیت الله سیّدعلی حسینی میلانی




 

 

حدیث غدیر و موضع «بخارى»

از تعصب هاى شگفت آور بخارى خدشه وارد کردن به حدیث متواتر غدیر است؛ حدیثى که بیش از یکصد صحابى آن را نقل کرده اند؛ حدیثى که به چند برابر از حد تواتر رسیده است. بزرگان مورد اعتماد حدیث شناس اهل سنّت نیز به متواتر بودن این حدیث تصریح کرده اند؛ آن سان که با مراجعه به کتاب هایى از دانشمندان اهل سنّت متواتر بودن حدیث غدیر آشکار مى شود. براى نمونه مى توان به کتاب هاى الازهار المتناثرة فی الاخبار المتواترة و الفوائد المتکاثرة فی الاخبار المتواترة نوشته جلال الدین سیوطى، شرح الجامع الصغیر نوشته نورالدین عزیزى، شرح الجامع الصغیر اثر مناوى، المرقاة نوشته على قارى، الاربعین فی مناقب امیرالمؤمنین نگارش جمال الدین محدث شیرازى، السیف المسلول نوشته ثناء الله شاگرد ولى الله دهلوى که پدر صاحب کتاب تحفه اثنا عشریه است، اسنى المطالب اثر ابن جزرى و کتاب هاى دیگر مراجعه کرد.
ابن تیمیه درباره این حدیث مى گوید: حدیثى از پیامبر صلى الله علیه وآله نقل شده که فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه؛
هر کس من مولاى او هستم، پس على مولاى اوست.
این حدیث در کتاب هاى صحاح وجود ندارد. ولى از حدیث هایى است که علما روایت کرده اند و مردم درباره درستى آن اختلاف کرده اند. نقل شده که بخارى، ابراهیم حربى و گروهى از دانشمندان، به حدیث غدیر خدشه وارد کرده و آن را ضعیف دانسته اند.(1)
مگر گفته شود که بخارى به برخى از طرق این حدیث خدشه وارد کرده باشد، اما ابن تیمیّه خدشه را به اصل روایت نسبت داده است...!!

حدیث غدیر و دیدگاه بزرگان اهل سنّت

بنابراین، اگر خدشه بخارى به اصل حدیث غدیر باشد، در پاسخ مى گوییم: شمارى از بزرگان اهل سنّت به صراحت سخن تردید کنندگان در حدیث غدیر را ـ هر کسى که مى خواهد باشد ـ بى پایه مى دانند. براى نمونه بدخشى در این زمینه مى نویسد:
هذا حدیث مشهور، ولم یتکلّم فی صحّته إلاّ متعصّب جاحد لا اعتبار بقوله، فإن الحدیث کثیر الطرق جدّاً، وقد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد، وقد نصّ الذهبی على کثیر من طرقه بالصحة، ورواه من الصحابة عدد کثیر؛(2)
این حدیث صحیح و مشهور است، تنها افراد متعصب و انکارکنندگان حق در صحت آن تردید مى کنند که سخن این افراد نیز اعتبار ندارد؛ چرا که به راستى این حدیث از طریق هاى بسیار فراوانى نقل شده است. ابن عقده در کتاب مفرد آن را به طور کامل بررسى کرده است. ذهبى نیز به صحّت بسیارى از طرق نقل آن حدیث تصریح کرده است. هم چنان که شمار فراوانى از صحابه این حدیث را نقل کرده اند.

حدیث غدیر و سخن ابن جزرى

هم چنین حافظ ابن جزرى نیز انکارکننده حدیث غدیر را به داشتن جهل و تعصّب ورزى نسبت داده است.(3)
اینک شایسته است نگاهى گذرا به شرح حال ابن جزرى شافعى داشته باشیم. وى حافظى مشهور است که آثار معتبرى از خود به جاى گذاشته است. دانشمندان این شخصیت بزرگ و کتاب هایش را تمجید کرده اند.
ابن حجر به شرح حال ابن جزرى پرداخته و او را با عنوان «حافظ» و «امام مقرى» لقب مى دهد. آن گاه مى نویسد:
ریاست علم قرائات در سراسر ممالک به وى رسید. وى از نخستین کسانى است که درباره دعاها کتاب جامعى با نام الحصن الحصین من کلام سید المرسلین نوشته است. او براى مردم یمن فردى پرآوازه بود و از وى تعریف و تمجید بسیارى مى کردند... .
اهتمام وى به قرائات بیشتر بود. از این رو ضمیمه اى ارزشمند به کتاب طبقات القرّاء ذهبى نگاشت و قصیده اى درباره قرائت سه گانه سرود. هم چنین کتاب النشر فی القراءات العشر را تهیه کرد... وى در سرزمین خود به پیشواى بزرگ و... لقب یافت. به طور کلى وى شخصیتى بى نظیر و پرآوازه بود. مردم از نوشته هاى وى بهره بردند و هم چون خورشید در آفاق سیر کرد.(4)
دانشمند دیگرى که به طور مفصّل به شرح زندگانى جزرى پرداخته، سخاوى است. وى اساتید او را در دانش هاى مختلف برشمرده و یادآور شده که چندین اجازه نامه اِفتا، تدریس و قرائت داشته است. وى در مدرسه عادلیه دمشق و بعد از آن در دار الحدیث اشرفیه دمشق به سرپرستى اساتید قارى نایل آمد... .
هم چنین سخاوى به بیان سفرهاى جزرى به کشورهاى مختلف به همراه حکایت هاى جالب در این زمینه پرداخته است... .
آن گاه به تألیف ها و آثار او پرداخته و همه آن ها را سودمند توصیف کرده است. از آثار او مى توان کتاب اسنى المطالب فی مناقب على بن ابى طالب علیهما السلام را نام برد.
وى مى گوید: طاووسى در کتاب مشیخه خود از جزرى این گونه یاد مى کند: وى در روایت کردن، حفظ احادیث، جرح و تعدیل و شناخت راویان متقدم و متأخر منحصر به فرد است... سپس سخاوى سخن ابن حجر درباره جزرى را نقل مى کند... .(5)
ابن جزرى در سال 833 هجرى وفات یافت.

بخارى و تردید او در پاره اى از احادیث امام صادق علیه السلام!!

از نشانه هاى دشمنى بخارى با اهل بیت نبوّت علیهم السلام و انحراف وى از سیره ی آن بزرگواران، این است که نه تنها او روایات امام صادق علیه السلام را در کتاب خود ذکر نکرده؛ بلکه ـ العیاذ بالله ـ در برخى احادیث آن حضرت، تردید کرده است!!
ابن تیمیّه با گستاخى تمام در مورد امام صادق علیه السلام مى گوید:
هیچ کدام از ائمه چهارگانه، قواعد فقهى را از جعفر [صادق علیه السلام] اقتباس نکرده اند، اما روایات وى را در کنار روایات دیگران، آورده اند با این تفاوت که روایات دیگر چندین برابر روایات وى مى باشد. از این رو نمى توان احادیث زهرى را به لحاظ قدرت و کثرت با احادیث جعفر [صادق علیه السلام] مقایسه نمود.
هنگامى که برخى روایات او از قول یحیى بن سعید قطّان براى بخارى نقل شد، از آن ایراد گرفت و آن را مورد تردید قرار داد و درست براى همین جهت از نقل احادیث جعفر [صادق علیه السلام] خوددارى کرد. توانایى حفظ حدیث توسط جعفر [صادق علیه السلام] به پاى توانایى حفظ حدیث توسط افراد مورد استدلال و استناد بخارى، نمى رسد!!(6)

عالمان اهل سنّت و ادّعاى مهرورزى به اهل بیت علیهم السلام

بنگرید که این دشمن لجوج اهل بیت علیهم السلام چگونه با استناد به قطّان و بخارى، اعتبار این امام بزرگوار را خدشه دار مى کند؟!
این در حالى است که عالمان بزرگ اهل سنّت ـ چه در گذشته و چه در حال ـ از ضرورت مهرورزى، احترام و اقتدا به اهل بیت علیهم السلام و اقتباس از آنان سخن مى گویند تا جایى که اهل سنّت را از دشمنى با اهل بیت، منزّه مى دانند و به تبرئه ی افرادى مى پردازند که به اهل بیت، اعتراض نموده، اعتبار آنان را مخدوش کرده و یا از آنان روى گردانده اند.
آنان، انتساب چنین امورى به اهل سنّت را از تعصّبات شیعه مى دانند، چنان که کابلى در نوزدهمین مورد از شمار تعصّبات شیعیان مى گوید:
اهل سنّت، دشمنى با اهل بیت را از حد گذرانده اند. ابن شهراشوب و بسیارى از علماى شیعه با ذکر این موضوع، اهل سنّت را دشمن اهل بیت نامیده اند، اما دروغ و تعصّب در این ادّعا به طور کامل هویداست؛ چرا که از شروط مسلّم ایمان این است که انسان، عترت پیامبر صلى الله علیه وآله را بیش از خود، دوست داشته باشد و از احادیثى که در این زمینه مى توان به آن اشاره نمود حدیثى است که بیهقى، ابوالشیخ و دیلمى نقل کرده اند؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود:
لا یؤمن أحد حتّى أکون أحبّ إلیه من نفسه ویکون عترتی أحبّ إلیه من نفسه؛
هیچ کس باایمان نیست مگر این که من و عترتم را بیشتر از خود، دوست داشته باشد.
ترمذى و حاکم نیشابورى نیز از ابن عباس رضى الله عنه نقل کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود:
أحبّوا أهل بیتی بحبّی؛
به خاطر محبّت به من، اهل بیتم را نیز دوست بدارید.
البته روایات دیگرى نیز در این باره نقل شده است.
عالمان اهل سنّت بر این باورند که هر کس علاقه به اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه وآله را ترک کند به ایشان خیانت کرده است و خداوند متعال مى فرماید:
(لا تَخُونُوا اللهَ وَالرَّسُولَ)؛(7)
به خدا و پیامبر خیانت نکنید.
هم چنین هر کس اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه وآله را دشمن دارد در واقع رسول خدا صلى الله علیه وآله را دشمن داشته است. شاعر در این زمینه چه نیک سروده است:

 

فلا تعدل بأهل البیت خلقاً ... فأهل البیت هم أهل السّعادة
فبغضهم من الإنسان خسر ... حقیقی وحُبُّهم عبادة

به هیچ کس جز اهل بیت، تمسّک نجوى؛ زیرا فقط اهل بیت، اهل سعادت هستند.
دشمنى با اهل بیت، یک زیان کارى حقیقى و مهرورزى به آن ها، عبادت است.
عالمان اهل سنّت، فرستادن صلوات بر اهل بیت را در نماز، واجب مى دانند. شیخ بزرگوار فریدالدین احمد بن محمّد نیشابورى رحمه الله مى گوید: هر کس به محمّد صلى الله علیه وآله ایمان آورد، اما به اهل بیت او ایمان نداشته باشد مؤمن نیست. علما و عرفا در این مسأله، اتّفاق نظر دارند و هیچ کس این موضوع را انکار نمى کند.(8)

آیا در این ادّعا راستگو هستند؟

به راستى علماى اهل سنّت ادّعا مى کنند که «هر کس به محمّد صلى الله علیه وآله ایمان آورد، اما به اهل بیت او ایمان نداشته باشد مؤمن نیست»، هم چنین «علما و عرفا در این مسأله اتّفاق نظر دارند و هیچ کس این موضوع را انکار نمى کند».
حال باید از آن ها پرسید که اگر به واقع در ادّعاى خود صادق و راستگو هستید در مورد قطّان، بخارى، ابن تیمیّه و امثال این ها، چه دیدگاهى دارید؟
شاه عبدالعزیز دهلوى درباره حدیث سفینه که پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمود:
مثل أهل بیتی کسفینة نوح...؛
اهل بیت من هم چون کشتى نوح هستند که هر کس در آن فرود آید نجات یافته و هر کس آن را ترک کند، غرق مى شود؛
مى گوید: این حدیث، نشان مى دهد که رستگارى و هدایت در گرو دلبستگى و پیروى از اهل بیت است و انحراف از این مسیر، موجبات هلاک انسان را فراهم مى آورد.
شاه عبدالعزیز دهلوى در ادامه سخنان خود، دلبستگى و پیروى از اهل بیت علیهم السلام را مختصّ اهل سنّت مى داند!!(9)
اگر شاه عبدالعزیز در ادّعاى خود صادق است باید به این پرسش، پاسخ گوید که نظرش در مورد کسانى که اعتبار امام صادق علیه السلام را زیر سؤال برده اند، چیست؟
نباید گمان کرد که مخدوش کردن وجهه ی امام صادق علیه السلام از سوى قطّان، بخارى و طرفداران آن ها، ناشى از بغض و عناد نسبت به وى نیست و تنها از پژوهش علمى و احتیاط دینى سرچشمه مى گیرد. چنین تصورى بسیار غلط است؛ زیرا اگر به گفته هاى ابن تیمیّه، انحراف، بغض و عناد، نگوییم، پس چه نام دیگرى مى توان روى آن گذاشت؟
آیا مى توان مصداق دیگرى براى انحراف و بغض پیدا کرد؟
و اگر ابن تیمیّه را دشمن اهل بیت علیهم السلام ندانیم، کدام فرد را مى توان دشمن اهل بیت، تلقّى کرد و انحراف از اهل بیت و تعصّب علیه آنان را به او نسبت داد؟
آیا شدّت احتیاط و پرهیزگارى باعث شد تا روایات امام صادق و دیگر ائمه اهل بیت علیهم السلام رها شود و روایات انسان گمراه و مفسدى چون عکرمه ـ که کینه ی اهل بیت علیهم السلام را در دل داشت ـ جاى خود را در صحیح بخارى باز کند؟
چگونه مى توان چنین عذرى را براى بخارى پذیرفت؟ و چگونه مى شود کار او را توجیه کرد؟
بخارى و ذهلى اعتبار یک دیگر را به گونه اى که سزاوار فسق است، زیر سؤال برده اند و بخارى، نام ذهلى را به تدلیس ذکر مى کند؛ اما با این همه دشمنى و کینه، احادیث وى را نقل نموده، ولى از ذکر روایات امام صادق علیه السلام، خوددارى کرده است!!
اگر چنین عذرى پذیرفتنى بود به طور قطع ابن تیمیّه این سخنان را بر زبان نمى آورد که «توانایى حفظ حدیث توسط جعفر [صادق علیه السلام] به پاى توانایى حفظ حدیث توسط افراد مورد استدلال و استناد بخارى نمى رسد»!!

قطّان و ایراد او به امام صادق علیه السلام!!

قطّان نیز اعتبار امام صادق علیه السلام را زیر سؤال برده و این موضوع در کتاب هاى رجالى اهل سنّت نیز، نقل شده است. وى در دو جمله به عیب جویى از امام صادق علیه السلام مى پردازد و مى گوید: «او را قبول ندارم» و «مجالد را بیشتر از وى دوست دارم»!!
ذهبى در شرح حال امام صادق علیه السلام مى نویسد:
ابوعبدالله جعفر بن محمّد صادق، که مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمّد و مادر مادرش، اسماء دختر عبدالرحمان بن ابوبکر است. جعفر صادق علیه السلام مى گفت: ابوبکر دو بار مرا به دنیا آورده است.
وى به استماع روایات قاسم، عطا و پدرش (محمّد باقر علیه السلام) پرداخت و شعبه و قطّان، روایات او را نقل کرده اند. قطّان مى گوید: او را قبول ندارم... .(10)
ذهبى در جاى دیگرى مى نویسد:
جعفر بن محمّد بن على، ثقه است، اما بخارى احادیث وى را نیاورده است. یحیى بن معین و ابن عدى، وى را ثقه دانسته اند، اما قطّان مى گوید: مجالد را بیش از او دوست دارم.(11)

مجالد بن سعید کیست؟

با عنایت به آن چه گذشت، بسیارى از ائمه ی اهل سنّت، اعتبار مجالد بن سعید را زیر سؤال برده اند. ذهبى درباره او مى گوید:
مجالد بن سعید بن عمیر همدانى، شخصیتى مشهور و صاحب احادیثِ ـ هر چند ضعیف ـ است. وى به نقل روایات قیس بن ابوحازم و شعبى پرداخته و یحیى قطّان، ابواسامه و دیگران روایات او را نقل کرده اند.
ابن معین و برخى دیگر درباره او مى گویند: به مجالد، استناد نمى شود.
احمد مى گوید: هیچ کس به اندازه ی مجالد، احادیث مرفوع (بى سند)، نقل نمى کند و نباید او را وقعى نهاد.
نسائى مى گوید: مجالد از نظر نقل حدیث قوى نیست.
اشج مى گوید: مجالد، شیعه است.
دارقطنى مى گوید: مجالد، از نظر نقل حدیث ضعیف است.
بخارى مى گوید: همواره یحیى بن سعید، مجالد را از نظر نقل حدیث ضعیف مى دانست و ابن مهدى از نقل روایات او پرهیز مى کرد.
فلاّس مى گوید: از یحیى بن سعید شنیدم که مى گفت: اگر از مجالد مى خواستم که همه ی روایاتش را با عبارت: «از شعبى از مسروق از عبدالله» آغاز کند این کار را انجام مى داد.
از طحّان، دایى مجالد پرسیدند: شما که به کوفه رفته اید چرا روایات مجالد را ثبت نکرده اید؟
پاسخ داد: براى این که مجالد، ریش بلندى دارد.
به نظر من برخى این حدیث مجالد را که «اگر مى خواستم، خداوند کوه هاى طلا و نقره را در اختیار من قرار مى داد» تکذیب کرده اند. مجالد این حدیث را به صورت مرفوع از شعبى از مسروق از عایشه نقل کرده است.(12)
این گوشه اى از دیدگاه شرح حال نویسان درباره مجالد بن سعید است؛ مجالدى که قطّان او را بر امام صادق علیه السلام مقدّم داشته است حال خود قضاوت کنید و شخصیّت قطان، بخارى و هم فکران آن ها را بر اساس معیارهاى دینى و عدالت، بسنجید.

امام صادق علیه السلام و موضع ذهبى

هر چند که ذهبى امام صادق علیه السلام را ثقه دانسته، اما ایرادى به تعصّبات قطّان و بخارى علیه امام صادق علیه السلام نگرفته است؛ بلکه به عکس، از طرفى نام امام صادق علیه السلام را به خاطر عیب جویى قطّان و بخارى از وى، در کتاب المیزان خود ذکر کرده و مى گوید:
جعفر بن محمّد بن على بن حسین هاشمى، ابوعبدالله از ائمه ی بزرگ، نیکوکار، صادق و عظیم الشأن است. بخارى از استناد به وى امتناع ورزیده است و یحیى بن سعید مى گوید: مجالد را از وى (امام صادق علیه السلام) بیشتر دوست دارم و نظر مثبتى نسبت به او ندارم.
مصعب بن عبدالله به نقل از دراوردى مى گوید: مالک تا پیش از روى کار آمدن بنى عبّاس، از نقل روایات جعفر (امام صادق علیه السلام) پرهیز مى کرد. مصعب بن عبدالله مى گوید: مالک، از جعفر (امام صادق علیه السلام)، نقل روایت نمى کرد مگر این که نام او را در کنار راوى دیگرى ضمیمه مى کرد.
احمد بن سعید بن ابومریم مى گوید: شنیدم که یحیى مى گفت: در مورد احادیث جعفر بن محمّد، چیزى از یحیى بن سعید نمى پرسیدم؛ به همین جهت به من گفت: چرا درباره احادیث جعفر، چیزى نمى پرسى؟
گفتم: تمایلى به احادیث او ندارم.
یحیى بن سعید گفت: اگر جعفر حافظ حدیث باشد، مى تواند احادیث مسند پدرش را نقل کند؛(13)
و از طرف دیگر، ذهبى در مقدمه ی همین کتاب، خاطر نشان مى کند که قصد ذکر نام برخى صحابه و بزرگان فقه را که بخارى و ابن عدى، اعتبار آنان را زیر سؤال برده اند، ندارد.(14)
به راستى آیا شأن امام صادق علیه السلام از شأن برخى صحابه ی فاسق هم چون، عمروعاص، بسر بن أرطاة و مانند آن ها کمتر است؟
آیا شافعى و دیگران، از امام صادق علیه السلام والاتر بوده اند؟
بى تردید چنین نیست؛ اما تعصّب و دشمنى با اهل بیت علیهم السلام، انسان را به چنین گناهانى مبتلا مى کند و باید از این گونه گناهان به خداوند پناه برد... .

قطّان کیست؟

اینک ببینید که علماى اهل سنّت در ضمن شرح حال قطّان تا چه حدّ از وى تمجید نموده و در بزرگداشت وى چه مبالغه ها که نکرده اند. سمعانى مى گوید:
قطّان به معناى پنبه فروش است و او را به علّت اشتهار به این کار، قطّان نامیده اند. نام کامل او ابوسعید یحیى بن سعید بن فروخ احول قطاّن است که از موالى بنى تمیم و ائمه ی بصره بود.
وى به نقل روایات یحیى بن سعید انصارى و هشام بن عروه مى پرداخت و اهل عراق نیز، روایات وى را نقل مى کردند.
قطّان در روز یکشنبه سال 198 هجرى قمرى وفات یافت. هر گاه به هنگام بیمارى، شفاى وى را از خداوند مى خواستند مى گفت: همان را بیشتر دوست دارم که خداوند آن را بیشتر دوست مى دارد.
قطّان در حفظ حدیث، پرهیزگارى، عقل، فهم، فضل، دین و علم از سرامدان روزگار خویش بود و همو بود که نگارش حدیث را به مردم عراق آموخت.
وى منتهاى وقت خود را در شناخت راویان ثقه و ترک محدّثان ضعیف به کار بست و احمد بن حنبل، یحیى بن معین و على بن مدینى، علم حدیث را از وى آموختند.
عمرو بن على فلاّس مى گوید: یحیى بن سعید قطّان در هر شبانه روز یک بار قرآن را ختم مى نمود، براى هزار نفر دعا مى کرد و آن گاه در ساعات پایانى بعد از ظهر از منزل خارج شده و به نقل روایات براى مردم مى پرداخت.
قطّان، احادیث هم نام خود یعنى یحیى بن سعید انصارى، هشام بن عروه، اعمش، ابن جریج، ثورى، شعبه، مالک و دیگران را نقل مى کرد. وى مى گفت: بیست سال در ملازمت شعبه بودم که در این مدت، روزانه فقط سه و حد اکثر ده حدیث را از وى مى شنیدم.
یحیى بن معین مى گوید: یحیى بن سعید، بیست سال متوالى، در هر شب، یک بار قرآن را ختم مى کرد؛ چهل سال بی وقفه، نماز ظهر را در مسجد مى خواند و هیچ گاه او در نماز جماعت دیده نشد!(15)
نووى درباره قطان این گونه مى گوید:
نام کامل یحیى بن سعید قطّان، ابوسعید یحیى بن سعید بن فروخ تمیمى است که مولاى بصرى محدّثان، قطّان (پنبه فروش)، امام راویان و از تابعین تابعین بود. وى به استماع احادیث یحیى بن سعید انصارى، حنظلة بن ابوسفیان، ابن عجلان، سیف بن سلیمان، هشام بن حسان، ابن جریج، سعید بن عروبه، ابن ابوذئب، ثورى، ابن عیینه، مالک، مشعر، شعبه و دیگران پرداخت.
ثورى، ابن عیینه، شعبه، ابن مهدى، عفّان، احمد بن حنبل، یحیى بن معین، على بن مدینى، اسحاق بن راهویه، ابوعبدى قاسم بن سلام، ابوخثیمه، ابوبکر بن ابوشیبه، مسدد، عبیدالله بن عمر قواریرى، عمرو بن على، ابن مثنّى، ابن بشّار، برخى ائمه و دیگران از قطّان، نقل روایت کرده اند.
همه ی علما، امامت، عظمت، حفظ، علم و صلاح سرشار او را مورد تأیید قرار داده اند... .
ذهبى درباره او مى گوید:
یحیى بن سعید بن فروخ، حافظ بزرگ، ابوسعید تمیمى، قَطّان که مولاى بصرى محدّثان است، به نقل روایات عروه، حمید و اعمش پرداخته و احمد، على و یحیى نیز روایات او را نقل کرده اند.
احمد مى گوید: قطّان، بى نظیر بود.
بندار مى گوید: یحیى قطّان، امام عصر خویش بود؛ من بیست سال با وى ارتباط داشتم و فکر نمى کنم حتّى یک گناه هم مرتکب شده باشد(!)
قطّان که سرامد علم و عمل بود، در سال 120 هجرى به دنیا آمد و در صفر سال 198 هجرى وفات یافت.(16)
یافعى درباره قطّان مى گوید:
امام ابوسعید یحیى بن سعید قطّان، اهل بصره، حافظ حدیث و از علماى بزرگ بود. بندار مى گوید: بیست سال با قطّان رفت و آمد داشتم و فکر نمى کنم که حتى یک گناه هم مرتکب شده باشد(!)
احمد بن حنبل مى گوید: قطّان بى نظیر بود.
ابن معین مى گوید: یحیى قطّان، بیست سال متوالى در هر شب، یک بار قرآن را ختم مى کرد و چهل سال، بی وقفه نماز ظهر را در مسجد مى خواند.(17)

ادّعاهاى باورنکردنى

با توجّه به آن چه در مورد قطّان آوردیم با آن که عالمان مذکور از گفتار قطّان درباره امام صادق علیه السلام مطلّع بودند، اما در مدح وى، عباراتى از این دست بر زبان جارى ساخته اند. این عبارات، موضع اهل سنّت در قبال ائمه ی اهل بیت علیهم السلام را مشخص مى کند.
بنابراین، دفاع برخى از اهل سنّت و اسلاف آن ها پیرامون احترام و تمسّک اهل سنّت به ائمه ی اهل بیت علیهم السلام پذیرفتنى نیست و نمى توان باور کرد که کسى اهل بیت علیهم السلام را واقعى دوست بدارد و از دشمنان اهل بیت نیز تعریف و تمجید کند(!)... .

داستان کتاب العلل، تألیف ابن مدینى

از ایراداتى که پرهیزگارى، امانت و ثقه و مورد اعتماد بودن بخارى را مخدوش مى کند، شیوه ی برخورد وى با کتاب العلل تألیف استاد او یعنى ابن مدینى است.
مسلمة بن قاسم در تاریخ خود ـ بر اساس آن چه از وى روایت مى کنند ـ(18) مى گوید:
بخارى از آن رو صحیح خود را به رشته ی تحریر در آورد که على بن مدینى کتاب العلل را نگاشته بود و تمایلى براى استفاده دیگران از این کتاب نداشت.
وى به خاطر عظمت، شرافت و سودمندى فراوان این کتاب، احادیث آن را براى هیچ کس نقل نمى کرد. روزى على بن مدینى براى انجام کارى به مسافرت رفت؛ بخارى در این هنگام به نزد یکى از فرزندان او رفت و به وى پیشنهاد داد تا در ازاى دریافت صد دینار، کتاب العلل را به مدّت سه روز و با هدف مطالعه، در اختیار وى قرار دهد.
فرزند ابن مدینى، در دام زرق و برق دینارها گرفتار آمد، صد دینار را از بخارى گرفت و آن گاه از در ملاطفت با مادرش درآمد تا این که سرانجام کتاب العلل را از وى گرفت.
فرزند ابن مدینى، کتاب را در اختیار بخارى قرار داد و از او قول گرفت که سه روزه، آن را باز گرداند.
بخارى این کتاب صد جلدى را گرفت، آن را در اختیار یکصد نویسنده قرار داد و به هر کدام دینارى داد تا در یک شبانه روز، کار بازنگارى و مقابله ی آن را به سرانجام برسانند.
نویسندگان مذکور در عرض یک شبانه روز، نوشتن و مقابله ی کتاب العلل را به پایان بردند.
بخارى پس از اتمام کار، کتاب العلل را به فرزند على بن مدینى باز گرداند و به او گفت: تنها بخشى از قسمت هاى آن را مطالعه کردم.
على بن مدینى، بى خبر از ماجرا به خانه بازگشت. بخارى پس از این حادثه، چندین ماه به مطالعه ی کتاب العلل پرداخت و آن را از بر کرد. وى ارتباطات فراوانى با ابن مدینى داشت و ابن مدینى، یک روز را به اصحاب حدیث اختصاص مى داد تا ضعف و طرق روایات را براى آن ها بازگو کند.
پس از مدتى بخارى به نزد ابن مدینى رفت و ابن مدینى از او پرسید: چند وقتى است که سراغ ما را نمى گیرى؟
بخارى پاسخ داد: مشغول انجام کارى بودم.
آن گاه على بن مدینى به نقل برخى روایات پرداخت و ضعف موجود در آن ها را از اصحاب حدیث پرسید.
بخارى با ذکر عین عبارات ابن مدینى در کتاب العلل، پاسخ سؤال وى را گفت.
ابن مدینى در تعجّب فرو رفت و از بخارى پرسید: پاسخ این سؤال را از کجا مى دانى؟ این پاسخ، به رشته تحریر درآمده است. به خدا سوگند، در این زمان، کسى جز من چنین موضوعاتى را نمى داند؟!
ابن مدینى با حزن و اندوه به خانه بازگشت و متوجه شد که بخارى با تطمیع مالى خانواده اش، کتاب العلل را از آن ها گرفته است. اندوه ابن مدینى ادامه یافت و اندکى بعد از دنیا رفت.
بخارى با استفاده از کتاب العلل، دیگر به هم نشینى با ابن مدینى و فراگیرى فقه در نزد وى نیازى نداشت. بنابراین، عازم خراسان شد و با استفاده از کتاب العلل به درجه ی فقاهت نایل آمد.
وى کتاب صحیح و کتاب هاى تاریخى خود را به رشته ی تحریر درآورد و علوّ مقام و شهرت، او را در میان گرفت.
بخارى، نخستین کسى است که کتاب صحیح را در اسلام به رشته ی تحریر در آورد، به همین جهت دیگران نیز راه وى را در پیش گرفتند و علما در تألیف صحاح خود به الگوبردارى از صحیح وى پرداختند.(19)
این عبارات نشان مى دهد که بخارى، عامل مرگ استاد خود یعنى على بن مدینى است؛ چرا که وى کتاب العلل ابن مدینى را با حیله، خدعه، مکر و دروغ از خانواده ی او به امانت گرفت و به دخل و تصرّف در آن پرداخت.

پی‌نوشت‌ها:

1- منهاج السنه: 4 / 136.
2- نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البیت الاطهار: 21.
3- اسنى المطالب فی مناقب على بن ابى طالب: 48.
4- انباء الغمر بأبناء العمر: 3 / 467.
5- الضوء اللامع لأهل القرن التاسع: 9 / 255 ـ 260.
6- منهاج السّنه: 7 / 533.
7- سوره انفال: آیه 27.
8- الصّواعق الموبقه ـ نسخه خطى.
9- تحفة اثنا عشریه: 219.
10- الکاشف: 1 / 139 / 807 .
11- المغنى فى الضّعفاء: 1 / 211 / 1156.
12- میزان الإعتدال: 6 / 23 / 7076.
13- میزان الإعتدال: 2 / 143 / 1521.
14- همان: 1 / 113.
15- الأنساب: 4 / 519.
16- الکاشف: 3 / 243 / 6258.
17- مرآة الجنان: 1 / 352.
18- نگاه کنید به شرح حال او در لسان المیزان: 6 / 43.
19- ر.ک: شرح حال او در لسان المیزان: 6 / 43 .

منبع مقاله: حسینی میلانی، سیّدعلی؛ (1390)، صحیح بخاری و مسلم در ترازوی نقد، قم: الحقایق، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط