رشد شخصیت در کودکان

ما در بحث از رشد و تکامل کودک به دو نوع اطلاعات نیازمندیم: نخست اطلاعات عمومی درباره ی سطوح رشد و تکاملی همه کودکان. ما باید بدانیم از کودکان هشت ساله، ده ساله، نوجوانان و ... کلاً چه انتظارهای رشد و تکاملی می
دوشنبه، 30 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رشد شخصیت در کودکان
 رشد شخصیت در کودکان

 

نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد




 

ما در بحث از رشد و تکامل کودک به دو نوع اطلاعات نیازمندیم: نخست اطلاعات عمومی درباره ی سطوح رشد و تکاملی همه کودکان. ما باید بدانیم از کودکان هشت ساله، ده ساله، نوجوانان و ... کلاً چه انتظارهای رشد و تکاملی می توان داشت و برای این منظور باید ماهیت پی در پی رشد و تکامل را بشناسیم. دوم اینکه احتیاج داریم اطلاعات دقیقی درباره ی سطوح رشد و تکاملی خاص هر کودک بدست آوریم. همین اطلاعات نوع دوم است که ما را با «شخصیت» هر کودک آشنا می کند. زیرا شخصیت هر کودک در سازگاریهای موفق او با زندگی نقش مهمی ایفا می کند. روان شناسان رشد معاصر به سه دلیل رشد و تکامل شخصیت را مطالعه می کنند:
1. زندگی اجتماعی امروز بسیار پیچیده است و شخصیت در آن نقش عمده ای ایفا می کند. والدین ها و معلمان امروز روی رشد و تکامل الگوهای شخصیت در کودکان تأکید می کنند زیرا به آنها کمک خواهد کرد که حال و آینده سازگاری رضایت بخشی داشته باشند.
2. دومین تکانه مطالعه علمی شخصیت از این یافته علمی سرچشمه می گیرد که در تعیین شخصیت یک فرد یادگیری بیش از وراثت موثر است. همین شناخت دو اثر دارد: یکی اینکه مردم دیگر نمی توانند وراثت یا محیط را سرزنش کنند که ناسالم یا نامساعد بوده اند و خصایص نامساعد شخصیت را بوجود آورده اند، بلکه باید بیشتر خود را مورد سرزنش قرار دهند که الگوهای نامناسب شخصیت را رشد داده اند. دوم اینکه شخصیت همانند سایر جنبه های متعدد رشد و تکامل قابل کنترل است، و می توان کودکان را هدایت کرد که الگوهای خوب شخصیت را در خویشتن رشد و پرورش دهند و از سازگاری موفقی برخوردار شوند.
3. مهمترین تکانه مطالعه علمی شخصیت درک این حقیقت است که وقتی یادگیری تعیین کننده مهمی در شخصیت است و شخصیت قابل کنترل است پس می توان الگوی آن را به موقع تغییر داد و برای سازگاری شخصی و اجتماعی مطلوب مناسب ساخت.
در بحث از «شخصیت» معمولاً پرسش هایی از این قبیل مطرح می شوند: منظور از شخصیت چیست؟ چگونه می توان شخصیت را ارزیابی کرد؟ آیا سنجش های سودبخشی از شخصیت وجود دارند؟ آیا شخصیت موروثی است یا نتیجه محیط است؟ آیا شخصیت، ثابت است یا به آسانی تغییر می پذیرد؟ زیرا بعضی از مفاهیم روان پزشکی چنین نشان می دهند که شخصیت هر فرد در اوایل زندگی- شاید قبل از شش سالگی- شکل می گیرد و تجربه هیچگونه تغییر اساسی در آن نمی دهد. پس برای تغییر شخصیت برحسب سن زمانی چه دلیلی وجود دارد؟ رشد و تکامل شخصیت از چه عامل هایی متأثر می شود؟ خانواده و مدرسه و فعالیت هایش تا چه حد می توانند در شکل گرفتن شخصیت کودک موثر واقع شوند. در این مقاله، بعد از اشاره به اینکه شخصیت چیست، می خواهیم به مطالعه عواملی که در رشد و تکامل آن موثرند بپردازیم. برای مطالعه پاسخ هایی که به پرسش های دیگر در مورد شخصیت داده شده اند باید به کتابهای روان شناسی عمومی مراجعه کرد.

تعریف شخصیت

شخصیت (personality) شامل کل وجود فرد است و وضع عمومی بدن، مهارتها، رغبت ها، امیدها، وضع ظاهر، احساسات و هیجانها، عادتها، هوش، خصوصیات اخلاقی، فعالیت، معتقدات و افکار فرد را در برمی گیرد. شخصیت شامل آنچه فرد امروز هست و آنچه امیدوار است بشود می باشد. پس هر صفتی که فرد را از افراد دیگر ممتاز می کند جنبه ای از شخصیت او را تشکیل می دهد که ممکن است این صفت از صفتهای بدنی باشد مانند نیرو، چاقی، لاغری، زیبایی و زشتی و ... یا ذهنی مانند هوش، استعداد، نوع افکار و عقاید و ... یا هیجانی و عاطفی مانند ترسویی و بی باکی، عصبانیت و آرام بودن و ... یا اخلاقی مانند راستگویی، دروغگویی، سهل انگاری و ... همچنین ممکن است این صفت، موروثی باشد مانند قد، رنگ پوست، رنگ موی سر و ... یا اکتسابی مانند گرایش ها و معتقدات دینی و سیاسی و ... بنابراین، می توان گفت: شخصیت هر فرد کل خصایص بدنی و ذهنی و عاطفی و اجتماعی و اخلاقی- اعم از موروثی و اکتسابی- هستند که او را بطور آشکار از دیگران مشخص می کند.
شخصیت ایستا (static) نیست بلکه پویا (dynamic) یا پیوسته در حال تغییر است. وقتی از شخصیت فرد سخن می گوییم به یکتا و بی نظیر بودن او توجه داریم زیرا دو فرد هم شخصیت نمی توان یافت. در واقع، شخصیت فرد همان است که او با ضمیر «من» یا کلمه «خود» (self) از آن تعبیر می کند و منظور از شناخت شخصیت فرد، شناخت ترکیب و سازمان رفتار او به صورت تمامی و کلیت است.
وقتی اصطلاحات «سازگار» یا «ناسازگار» را درباره ی کودکان یا نوجوانان بکار می بریم معمولاً به ساخت شخصیت توجه داریم هر چند که عملاً بهتر است آنها را به ارضای نیازها بکار ببریم یعنی کسی که خواسته هایش ارضا شده اند سازگار است و آنکه خواسته هایش ارضا نشده اند ناسازگار یا بد سازگار می باشد. پس مربی یا معلم وقتی در رفتار کودک قضاوت می کند باید به کل وجود او به صورت «فرد واحد و بی نظیر» توجه کند.

الگوی شخصیت

اصطلاح «الگو» (pattern) به معنای طرح یا شکل بندی یا هیأت (configuration) است. به نظر سیستم های روانی- فیزیکی سازندگان شخصیت فرد کاملاً با همدیگر بستگی دارند و شخصیت، در واقع محصول تعامل یا تفاعل آنهاست. دو مؤلفه مهم الگوی شخصیت عبارتند از: هسته یا «خودپنداری» و ویژگی ها (traits) که تحت تأثیر هسته می باشند.
خودپنداری واقعی مفهومی است که هر کس از خویشتن دارد و می داند کیست و چیست. و شخص به وسیله روابطش با دیگران و واکنش های آنها نسبت به او آن را درمی یابد یعنی پی می برد واقعاً کیست. خودپنداری آرمانی تصویری است که شخص دوست دارد آن باشد. هر کدام از این دو نوع خودپنداری دارای جنبه بدنی و روان شناختی است. جنبه بدنی مفهومی است که شخص از ظاهرش، جنس خود، اختصاصاتش، اهمیت بدنش در رابطه با رفتارش، و وجهه ای که بدنش در چشم دیگران به او می بخشد، دارد. جنبه روان شناختی مفهوم یا مفاهیمی است که شخص از توانایی ها و ناتوانی خود، ارزش و روابطش با دیگران دارد. ابتدا این دو جنبه از هم جدا هستند ولی بتدریج با بزرگ شدن کودکان آن دو با هم ترکیب می شوند.
ویژگی ها صفات ویژه رفتار یا الگوهای سازگارند از قبیل واکنش های شخص به ناکامی ها، شیوه های برخورد با مشکلات، رفتار پرخاشگر و دفاعی و رفتار کناره گیری از دیگران. ویژگی ها، تحت تأثیر خودپنداری قرار می گیرند و با آن ترکیب می شوند. ویژگی ها دو خاصیت برجسته دارند: فردیت که در تغییر کلیت یک ویژگی خاص دیده می شود تا در ویژگی مخصوص آن شخص. مانند الگوی رفتاری که از یک فرد فقط در یک موقعیت ظاهر می شود نه در موارد مشابه دیگر، و همسانی که شخص در موقعیت های همانند و تحت شرایط همسان تقریباً به یک شیوه رفتار می کند.
درجه ثبات خودپنداری نقش مهمی در درجه سازمان الگوی شخصیت ایفا می کند. فقدان ثبات در خودپنداری، ممکن است از منابع گوناگون سرچشمه بگیرد؛ که دو منبع مهم آنها عبارتند از: اول، تعارض خودپنداریهای ناشی از شیوه های برخورد اشخاص مهم در زندگی کودک. مثلاً هرگاه والدین به شیوه ای با کودک برخورد کنند، و دوستانش به شیوه دیگر، در این صورت برای او سخت است که مفهوم ثابتی از خویشتن (خودپنداری) پیدا کند و رشد دهد. دوم، بی ثباتی خودپنداری ممکن است هنگامی اتفاق افتد که میان خودپنداری واقعی کودک و خودپنداری آرمانی او اختلاف پیدا شود. همینکه کودک خود را آنچنان ببیند که دیگران او را می بینند و از سوی دیگر بخواهد آنچنانکه دلش می خواهد او را ببینند برخورداری از خودپنداری ثابت برایش دشوار خواهد بود.
از آنجایی که خودپنداری هسته الگوی شخصیت است در شکل گیری ویژگی های مختلف اثر می گذارد. حال اگر خودپنداری مثبت باشد کودک ویژگی هایی از قبیل اعتماد به نفس، عزت نفس و توانایی خود واقع بینی خواهد داشت؛ و روابطش را با دیگران درست ارزیابی خواهد کرد و از سازگاری اجتماعی خوب برخوردار خواهد شد. و هرگاه خودپنداری کودک منفی باشد احساسات خود کم بینی و بی کفایتی در او رشد خواهد کرد، و از اعتماد به نفس محروم خواهد شد. این نیز به سازگاریهای اجتماعی نامطلوب او خواهد انجامید.

پایداری در شخصیت

اصطلاح «پایداری»(persistence) به معنای «دیرپایی» و «بازپیدایی» است نه به این معنا که تغییری پیدا نمی شود. به عبارت دیگر، منظور از پایداری شخصیت این است که ویژگی های فرد گرایش دارند به اینکه نسبتاً پایدار بمانند و تغییر نیابند. یا به گفته آلپورت (Allport) حقیقت مهم درباره ی شخصیت، پایداری نسبی و سازمان بی نظیر آن است. عوامل موثر در پایداری شخصیت از این قرارند:
* وراثت
آن ویژگی که مستقیماً یا غیرمستقیم به وراثت مربوط است بیشتر ثبات خواهد داشت.
* پرورش کودک
روش پرورش کودک و گرایش های شخصی که مدام آن را بکار می برد طبعاً نوع خودپنداری کودک را تقویت می کند.
* ارزشهای والدینی
ویژگی های شخصیت که برای والدین ارزش بالایی دارند با پاداشهای ایشان تقویت می شوند و در نتیجه پایداری بیشتری پیدا می کنند.
* ایفای نقش
نقشی که کودکان یاد می گیرند در خانه ایفا کنند در خودپنداریهای آنها اثر می گذارد؛ زیرا این نقش در دوران کودکی پایدار می شود.
* محیط اجتماعی
وقتی کودکان خود را آنچنان ببینند که دیگران آنها را می بینند همین نگرش خودپنداری و روش سازگاری ایشان را مشخص خواهد کرد. و تغییرات بعدی در محیط اجتماعی ممکن است، نتواند آن الگوی شخصیت را تغییر دهد.
* انتخاب در محیط اجتماعی
شخصیت کودک یا ویژگی مسلط بر او انتخاب سازگاری اجتماعی او را تعیین می کند. ضمن گرد آمدن مداوم با اشخاص آن محیط، خودپنداری و الگوهای خاص سازگاری تقویت می شوند.

تغییر در شخصیت

منظور از «تغییر» گوناگون یا دگرگون شدن است بدون این ضرورت، که گونه دیگر کامل تر باشد. خودپنداری و ویژگی در طول زندگی دگرگون می شوند و این تغییر ویژگی ها ممکن است کمی یا کیفی باشد. مثلاً در تغییرات کیفی ویژگی ها یک ویژگی نامطلوب اجتماعی به یک ویژگی مطلوب تبدیل می شود. در تغییرات کمی ویژگی های یک ویژگی ضعیف به یک ویژگی قوی عوض می شود. عواملی که در تغییر شخصیت موثرند عبارتند از:
* تغییرات بدنی
تغییرات بدنی ناشی از نضج، اختلال ساختی در مغز، اختلالهای عضوی، اختلالهای غده ای، صدمات، سوء تغذیه، داروها یا بیماریها غالباً با تغییرات شخصیت همراهند. و این تغییرات عمدتاً در خودپنداری کودک اثر می گذارند.
* تغییرات محیطی
هنگامی که تغییر در محیط، وضع کودک را در گروه همگنان بهبود می بخشد اثر مساعدی روی خودپنداری خواهد گذاشت. اثر تنها از تغییرات محیطی ناشی نمی شود بلکه معلول تغییری است که در کودک پیدا شده است.
* فشارهای اجتماعی
کودک برای اینکه مورد پذیرش و تأیید اجتماعی قرار گیرد ویژگی های مورد انتظار و تأیید جامعه یا گروه را در خود رشد و گسترش می دهد.
* افزایش صلاحیت
افزایش کفایت و صلاحیت در مهارتهای حرکتی یا ذهنی اثر مساعدی در خودپنداری دارد زیرا به کودک کمک می کند احساس خود کمی بینی را به احساس برتری تغییر دهد.
* تغییرات نقش
تغییر نقش از وابستگی و انقیاد به برابرنگری یا رهبری در خانه، مدرسه، یا همسایگی در خودپنداری کودک اثر خواهد گذاشت.
* کمک تخصصی
روان درمانی به کودکان کمک می کند خودپنداری مساعد یا مثبت را در خویشتن رشد و گسترش دهد زیرا به ایشان امکان می دهد که علل خودپنداری نامساعدشان را کشف کنند و آنها را به خودپنداری مساعد تغییر دهند.

شخصیت سالم

سازگاری بهنجار یا عادی (normal) یک حالت نسبی است و هر کودک گاهگاهی دچار اضطراب و تنش می شود و رفتاری از او سر می زند که مورد قبول خود و دیگران واقع نمی شود. بنابراین، کودکانی دارای شخصیت سالم هستند که هدفهای واقعی را دنبال می کنند، می توانند نیازهای خود را ارضا کنند، و شیوه اعمال ایشان از لحاظ اجتماعی مورد پذیرش است. یکی دیگر از خصایص شخصیت سالم کودک، رغبت اجتماعی او است که به دیگران به همان اندازه خودش توجه دارد، می تواند دیگران را دوست بدارد، با دیگران همدردی می کند، به خود اعتماد دارد و می تواند دیگران را دوست بدارد، با دیگران همدردی می کند، به خود اعتماد دارد، و می تواند مسئولیتی بعهده بگیرد. کنفرانسی که در سال 1951 برای مطالعه رفتار کودکان و نوجوانان در امریکا تشکیل شده بود خصایص شخصیت سالم را چنین اعلام کرد:

1. احساس اعتماد و اطمینان

هرگاه در نخسیتن سالهای زندگی به نیازهای کودک توجه شود به احتمال زیاد دارای احساس اعتماد و اطمینان خواهد بود.

2 . احساس استقلال

کودک وقتی تصمیم می گیرد و انتخاب می کند خود را فرد با کفایت و نیرومندی احساس می کند.

3. قدرت ابتکار

شخصیت سالم برای اینکه خلاق باشد افکار خود را منظم می سازد و طرح ریزی می کند.

4. احساس وظیفه

اهمیت همکاری را می فهمد و از اینکه می تواند کاری را انجام دهد لذت می برد.

5. احساس هویت

او می داند خودش کیست و چه نقش و وظیفه ای دارد.

6. احساس صمیمیت

او می داند که با دیگران است و ایشان را مراعات می کند.

7. احساس والدینی

شخصیت سالم به مواظبت و مراقبت از بچه های خانواده خود علاقه مند است.

8. احساس درستی

او توانایی پذیرش زندگی و مردم را دارد.(1)
در واقع، شخصیت سالم و شخصیت بهره مند از سازگاری خوب مترادفند. یکی از روان شناسان شخص برخوردار از سازگاری خوب یا مطلوب را با خصایص زیر معرفی می کند:
* می تواند و می خواهد مناسب سن خود مسئولیت هایی را به عهده بگیرد.
* از تجربه های موفقش لذت می برد.
* علاقه مند است مسئولیت های نقش های خود در زندگی را بپذیرد.
* به مسائل و مشکلاتی که مستلزم حل هستند می تازد.
* از برطرف کردن موانع خوشبختی لذت می برد.
* با حداقل نگرانی، تعارض و اندرزجویی تصمیم می گیرد.
* بر سر انتخابش می ایستد مگر اینکه متقاعد شود که انتخابش نادرست بوده است.
* از پیشرفت های واقعی بیش از پیشرفت های خیالی رضایت دارد.
* می تواند تفکر را به عنوان دستور کار، نه وسیله تعویق انداختن کار یا گریز از کار بکار می برد.
* به جای توجیه شکست ها از آنها یاد می گیرد.
* موفقیت هایش را بزرگ جلوه نمی دهد یا آنها را به حوزه های نامربوط شامل نمی کند.
* می داند هنگام کار کردن چگونه کار کند و موقع بازی کردن چگونه بازی کند.
* می تواند به موقعیت های زیان آور «نه» بگوید.
* می تواند به موقعیت هایی که نهایتاً به او کمک می کنند «آری» بگوید.
* می تواند هنگامی که به حقوقش تجاوز می شود مستقیماً اظهار خشم کند.
* می تواند مستقیماً و با میزان و نوع خاص مهرورزی کند.
* می تواند درد و ناکامی هیجانی را در صورت لزوم تحمل کند.
* می تواند با مشکلات مواجه شود و با آنها کنار آید.
* می تواند انرژی خود را روی هدف مهم متمرکز گرداند.
* این حقیقت را می پذیرد که زندگی تلاش بی پایان است.(2)

مکانیزمهای دفاعی در کودکی

پاسخ های کودک نسبت به امور زندگی ابتدا مشخص نیستند ولی با پیشرفت زمان و ادامه واکنش های او به شیوه های خاص نسبت به اوضاع معین الگوهای رفتاری (پاسخ ها) کودک ظاهر می شوند و کودک ضمن اعمال خویش، هدفها و نیازهایش را آشکار می سازد. بزرگسالان نیازمندند بدانند که کودک به زندگی چگونه می نگرد و نیز در نظر داشته باشند که مقدار قابل ملاحظه ای از شخصیت او بر اساس چگونگی ادراک او از جهان شکل می گیرد و حتی تعامل کودک با دیگران از همین ادراک او متأثر می شود.
حال این پرسش پیش می آید: کودک وقتی در رسیدن به هدفهای خود به مانعی برخورد چه کار می کند؟ «برگشت» یا «بازگشت» (regression) یکی از مکانیزمهایی است که کودک برای از بین بردن اضطراب پیدا شده در اثر ناکامی استفاده می کند تا به خوشی های قبلی خویش بازگردد. هرگاه کودک به این واقعیت متوجه باشد که او زمانی موفق بوده است تشویق به اینکه موفقیت خود را تکرار کند سودبخش خواهد بود. و اگر نتواند موفقیت خود را تکرار کند «برگشت» را به عنوان یک راه حل مورد استفاده قرار خواهد داد. گاهی این مکانیزم دفاعی در کودک به صورت دوری از همکاری با دیگران ظاهر می شود. معلم و والدین باید نسبت به استفاده کودک از مکانیزم دفاعی «برگشت» حساس و آگاه باشند یعنی علت آن را دریابند و کودک را راهنمایی کنند بدون اینکه خود او متوجه باشد.
نشانه دیگر ناسازگاری، تمایل کودک به این است که دیگران را به سبب کوتاهی و تصور خودش مقصر پندارد و سرزنش کند. بعضی از کودکان خود را قانع می کنند به اینکه تقصیر هرگز از ایشان نیست زیرا اختیار نداشته اند و دیگران ایشان را به ارتکاب خلاف وادار کرده اند کودکی که مرتباً از این مکانیزم استفاده می کند به مشکلات شخصیتی مبتلا خواهد شد. او نمی تواند بطور واقعی با خویشتن مواجه شود یعنی بطور ناخودآگاه خود را گول می زند، او همیشه خطاهای خود را توضیح می دهد و می گوید که مردم او را دوست ندارند، یا معلم او را درک نمی کند، یا کسی نیست که با او همکاری کند.
بدگمانی و مشکوک بودن نسبت به دیگران یکی دیگر از تمایلات رفتاری ناسالم است که می تواند روی سازگاری کودک اثر بگذارد. کودکی که مشکوک و بدگمان و درونگرا است عاقبت، تمایلات پارانوئید را در خود رشد و گسترش می دهد و معتقد می شود که همه مردم علیه او قیام کرده اند.
کودکان غالباً بطور ناخودآگاه افکار خود را به دیگران نسبت می دهند. در مکانیزم دفاعی «برون فکنی» (projection) کودک، عامل تقصیر را به دیگری نسبت می دهد و می گوید: «برادر من شما را دوست ندارد» یا «معلم من به من اجازه نمی دهد». این نوع برون فکنی مشکلات شخصیتی کودک را حل می کند. بعضی از کودکان مشکلات خود را سرکوفته می کنند، همیشه «فراموشکارند». کارهای خانه، انتظارهای والدین یا هر چیز دیگری را که برایشان خوشایند نیست به یاد نمی آورند. کودکان همین طور از مکانیزمهای دفاعی: دلیل تراشی، تبدیل، رؤیای بیداری (خیالپردازی) و احساس حقارت استفاده می کنند تا بتوانند مسائل یا مشکلات شخصیتی خود را حل کنند.
البته، همه مردم گاهگاهی برای از بین بردن اضطراب ناشی از ناکامی از مکانیزمهای دفاعی استفاده می کنند و کودکان و نوجوانان نیز استفاده از مکانیزمهای دفاعی را از بزرگسالان یاد می گیرند و اگر در استفاده از این مکانیزمها زیاده روی نشود و موقت باشد نگرانی نخواهد داشت ولی در صورتی که ادامه پیدا کند و فرد نخواهد یا نتواند با واقعیت مواجه شود به اختلال در شخصیت و ناسازگاری منجر خواهد شد.

پی نوشت ها :
 

1. Mid-Century white House conference children and youth, Fact Finding Report Raleigh, N.C.: Health publications Institute, 1951.
2. Hurlock, Elizabeth B: (1987) Child Development U.S.A. P.543.
منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط