رویکردهای موجود به انگیزش

انگیزش به استثنای بازتاب های ساده، همه رفتارها را نیرو و جهت می دهد. انگیزه های تعادل زیستی (مانند تشنگی و گرسنگی) انگیزه های فیزیولوژیکی هستند که از عدم تعادل جسمانی ناشی می شوند. انواع دیگر انگیزه مانند انگیزه
دوشنبه، 30 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رویکردهای موجود به انگیزش
رویکردهای موجود به انگیزش

 

نویسندگان: یان کریستنسن، هاگ واگنر و سباستین هالیدی
مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی



 

نکات کلیدی

انگیزش چیست؟

انگیزش به استثنای بازتاب های ساده، همه رفتارها را نیرو و جهت می دهد. انگیزه های تعادل زیستی (مانند تشنگی و گرسنگی) انگیزه های فیزیولوژیکی هستند که از عدم تعادل جسمانی ناشی می شوند. انواع دیگر انگیزه مانند انگیزه های اجتماعی، ابراز وجود و یکپارچه سازی خود، انگیزه های غیر فیزیولوژیکی هستند.

تعادل زیستی:

تعادل زیستی، عبارت است از حفظ محیط داخلی بدن در وضعیتی نزدیک به شرایط مطلوب. این وضعیت، به وسیله ی سیستم های پسخوراند منفی فیزیولوژیک و همکاری رفتارهای تعادل زیستی تأمین می شود.

نظریه های کاهش سایق:

این رویکردها، انگیزه ی انسان را همانند آنچه در مکانیزم های موجود در انگیزه تعادل زیستی رخ می دهد، تبیین می کنند. انگیزش، عبارت است از انگیختگی غیراختصاصی که مستقیماً با عملکرد ارتباط دارد. انگیزه های غیر فیزیولوژیکی، سایق های ثانوی هستند که از طریق پیوند با ارضای سایق های اولیه (فیزیولوژیکی) آموخته می شوند.

کنجکاوی:

کنجکاوی، انگیزه ی شایعی در دنیای حیوانات است. کنجکاوی بر خلاف سایق های تعادل زیستی، ارضای کامل را نشان نمی دهد؛ در نتیجه به کارکرد انطباقی حیوان در حفظ آگاهی نسبت به محیط اطراف کمک می کند.

انگیختگی مطلوب:

برخی نظریه پردازان معتقدند نیاز به حفظ سطح انگیختگی در حد مطلوب، زیربنای تمام انگیزه هاست؛ زیرا فرد در این صورت می تواند تکلیف در دست اقدام را انجام دهد. سطح مطلوب انگیختگی برای کارهای پیچیده تر، پایین تر است. دیگر نظریه پردازان مطرح کرده اند که انسان همواره در پی کاهش انگیختگی می باشد.

انگیزش چیست؟

تمام رفتارها به جز بازتاب های بسیار ساده، انگیخته شده به شمار می رود. انگیزش، رفتار را کنترل می کند و معمولاً به نظر می آید دو جنبه دارد: به رفتار نیرو می بخشد و آن را به سوی هدفی سوق می دهد. ما دو نوع انگیزه ی فیزیولوژیکی (1) را از هم متمایز می کنیم: انگیزه هایی که از عدم تعادل در بدن ناشی می شوند و انگیزه هایی که نقشی در حفظ توازنِ بدن ندارند. انگیزه های دیگری نیز وجود دارد که به طور آشکار با نیازهای فیزیولوژیکی ارتباط ندارند، مانند انگیزه های اجتماعی، انگیزه های ابراز وجود، انگیزه های یکپارچه سازی.

تعادل زیستی

سلول ها و اندام های بدن حیوان؛ تنها زمانی به صورت مطلوب کار خود را انجام می دهند که محیط عملکردشان در یک دامنه ی بسیار محدود ثابت نگه داشته شود. محیط داخلی بدن برای ایجاد شرایط مطلوب، مانند درجه ی حرارت، غلظت الکترولیت ها، PH (درجه ی اسیدی) مایعات بدن، سطح اکسیژن و تراکم هیدرات کربن در بافت های بدن، باید کنترل شود. فرآیند فیزیولوژیکی که بدن را در برابر نوسانات حاصل در محیط حفظ می کنند، به «تعادل زیستی»(2) معروف است. تعادل زیستی از طریق پسخوراند منفی عمل می کند. حیوانات نیز با پرداختن به فعالیت های خاص رفتار تعادل زیستی، محیط داخلی بدن خود را کنترل می کنند. طبق انگیزه های تعادل زیستی، نیاز از ایجاد کمبود در بافت خاصی حاصل می شود. این نیاز به سائقی منتهی می شود که به حیوان نیرو می بخشد (چه بسا جهت می دهد) تا با انجام رفتار پایانی، آن نیاز را ارضا کند. رویکرد اصلی و مورد قبول در مورد سایق های تعادل زیستی، آن است که درباره مکانیزم های فیزیولوژیکی که از طریق آن ها نیازهایشان ارزیابی و ارضا می گردد، تحقیق شود.

نظریّه های کاهش سایق

این دیدگاه ها در تلاشند تا دیگر انواع انگیزش را به شیوه ای مشابه با انگیزه تعادل زیستی تبیین کنند. افراد همان گونه که با کمبود درون بافت ها به تعادلی زیستی نیاز پیدا می کنند، حالتی از محرومیت را نیز درک می کنند. این حالت به ظهور سایقی منجر می شود که یا جنبه عمومی دارد و یا مختص به آن حالت خاص ناشی از محرومیت است. این سایق، فرد را به رفتاری پایانی سوق می دهد که حالت محرومیت را دفع کند. از آن جا که کاهش سایق خوشایند است، رفتاری را که بلافاصله پیش از آن واقع می شود، تقویت می کند؛ یعنی، سبب می شود که احتمال وقوع آن رفتار افزایش یابد. نظریه پردازان یادگیری (نظیر هال) سایق را یک انگیختگی (3) غیر اخصاصی می دانند که می تواند به هر رفتاری نیرو بخشد و حمایت کننده ی هر نوع یادگیری باشد. نظریه ی کاهش سایق، یک ارتباط خطی بین انگیزش (انگیختگی) و عملکرد را پیش بینی می کند (شکل الف).
رویکردهای موجود به انگیزش
نمودار 1. (الف) بر اساس نظریه های کاهش سایق، فرض بر این است که بین عملکرد و انگیزش، ارتباط وجود دارد. (ب) نظریه های انگیختگی مطلوب، ارتباط بین عملکرد و انگیختگی را به صورت «U» وارونه فرض می کند.
نظریه پردازان یادگیری، سایق های فیزیولوژیک را سایق های اولیه (4) می دانند؛ به این معنا که سایق ها از درون برانگیخته می شوند؛ ولی به وسیله ی محرک های خارجی جهت داده می شوند. یادگیری می تواند محرک های خارجی را که با سایق ارتباط دارند، تغییر دهد. این نظریه پردازان می کوشند تا این اصول را در مورد انواع دیگر انگیزش که آن ها را به یادگیری سایق های ثانویه (5) قلمداد کرده اند، به کار گیرند. این سایق های ثانویه، آموخته شده اند؛ به این معنا که منبع انگیزشی آن ها، یادگیری است؛ اما خود حالت انگیزشی، درست همان حالت مربوط به سایق اولیه می باشد. محرک هایی که نخست خنثا هستند، وقتی با ارضای یک سایق اولیه همراه می شوند، خود آن محرک ها حالت انگیزشی مشابهی را برمی انگیزند. برخی گفته اند که این حالت انگیزشی، بر اساس پاسخ های هیجانی شرطی شده (6) تبیین می گردد. همراه شدن یک محرک ترسناک (یک شوک الکتریکی یا صدای بلند) با محرکی که قبلاً خنثا بوده، سبب می شود که محرک خنثا به محرک آزارنده تبدیل شود. با وجود این، از لحاظ تجربی ممکن نیست اثبات کنیم که چنین فرآیندی برای انگیزه های عالی تر انسان نیز روی می دهد.
رویکردهای جدید به انگیزش انسان، زبان نظریه ی کاهش سایق را عاریه گرفتند؛ ولی آن را به شیوه ای عام تر به کار می برند؛ بنابراین واژه سایق برای وصف یک حالت احساسی که برای انجام کاری برانگیخته شده، به کار برده می شود. نیاز، به کمبود یک بافت ارتباط ندارد؛ بلکه به احساس فقدان یک چیزی ارتباط دارد. زیر بنای این رویکردها، این دیدگاه است که ارضای نیازها یا سایق ها - ذاتاً یا به سبب کاهش احساس ناخوشایند نیاز - خوشایند است.

کنجکاوی

کنجکاوی، یا سایق کاوشگری، بین انسان و دیگر جانداران مشترک است. حیوانات معمولاً در محیط جدید به کاوش می پردازند. برخلاف انگیزه های کاهش سائق نظیر گرسنگی، به نظر می رسد کنجکاوی به محض انجام رفتار پایانی کاهش پیدا نمی کند؛ یعنی ارضا نمی شود. این امر، مشکلی را برای نظریه های کاهش سائق آشکار می سازد که اگر سائقی برای کاوش وجود دارد، باید به محض انجام کاوش کاهش یابد. به هر حال، ارضای سائق - دست کم تا حدودی - می تواند از ویژگی های مختص محرک باشد. حیوان یا انسانی که به ظاهر سیر شده، هنگامی که غذای متفاوتی ارائه شود، مجدداً شروع به خوردن خواهد کرد. همین امر در مورد کنجکاوی نیز روی می دهد؛ به طوری که یک موش بدون هیچ پاداش خارجی، به جست و جو در ماز خواهد پرداخت؛ ولی هنگامی که با آن آشنایی پیدا کند، از چنین کاری دست خواهد کشید. به همین ترتیب، انسان ها نیز هنگامی که تازگی یک موقعیت جدید از بین برود، بی حوصله می شوند. با وجود این، با گذاشتن موش در ماز جدید یا ارائه چیزی جدید به شخص که درباره آن فکر کند، رفتار کاوشگری یا علاقه مجدداً برانگیخته می شود. تفاوت در این است که ظاهراً در کنجکاوی، سیری درازمدت (تعمیم یافته) وجود ندارد. ما نمی توانیم به طور نامحدود به ارائه غذای جدید ادامه دهیم؛ سرانجام، سیری کامل اتفاق می افتد، در حالی که این مسئله در مورد کنجکاوی صادق نیست.
این از نظر بیولوژیکی قابل توجیه است. زیرا نیازهایی که زیربنای بیشتر سائق های زیستی هستند، به طور موقتی و گذرا ارضا می شوند و می توانند کمبودهای بافت خاصی را برطرف کنند. کنجکاوی، یک نیاز دائمی به آگاهی از محیط را نشان می دهد تا این که فرد بتواند به طور مؤثری - مثلاً - به تهدید عکس العمل نشان دهد؛ بنابراین هر زمانی که جنبه ای از محیط تغییر کند، باید مورد کاوش قرار گیرد.

انگیختگی مطلوب

هب و دیگران در دهه 1950 این دیدگاه را مطرح کردند که برای انجام دادن هر فعالیتی، سطح مناسبی از انگیختگی (7) وجود دارد و ما به طور فعال در صدد حفظ آن سطح از انگیختگی هستیم. اگر سطح انگیختگی ما پایین تر از حد مطلوب قرار گیرد، دچار خستگی می شویم و در جست و جوی چیز تازه یا انواع دیگری از محرک ها هستیم که سطح انگیختگی را افزایش دهد. این امر ممکن است اساس انگیزه ی کنجکاوی باشد. اگر انگیختگی بیشتر از حد مطلوب باشد، دچار اضطراب و نگرانی خواهیم شد و به عملی دست خواهیم زد که آن را کاهش دهد.
یکی از پیامدهای دیدگاه انگیختگی مطلوب درباره انگیزش، این است که اگر انگیختگی مرتبط با رفتار، بالاتر از حد مطلوب باشد، ممکن است رفتار را مختل کند. احتمالاً انگیختگی بیش از حد مطلوب، مکانیسم مشترکی است که سبب حالاتی نظیر اضطراب یا شرایط خارجی مانند گرما یا سر و صدا باعث بدتر شدن عملکرد می شود. این تأثیر در منحی «u معکوس» (8) که عملکرد را به انگیختگی ارتباط می دهد، نشان داده شده است (شکل. ب). هر چه تکلیف پیچیده تر باشد، ‌سطح مطلوب انگیختگی پایین تر خواهد بود (قانون یرکز - دادسون). (9) در انجام یک کار تخصصی، ما باید پاسخ صحیح را از میان تمام پاسخ های موجود انتخاب کنیم. سطوح بالاتر انگیختگی می تواند ارائه پاسخ هایی را که غالباً نادرستند، تقویت کند و به عملکرد ضعیف تری بینجامد، تکالیف پیچیده تر، پاسخ های رقیب و قابل قبول بیشتری دارند؛ در نتیجه سطح انگیختگی مناسب برای آن ها، پایین تر است.

پی نوشت ها :

1. Physiological motive.
2. homeostasis.
3. arousal.
4. Primary drives.
5. Seondary drives.
6. conditioned emotional responses.
7. Optimal level of arousal.
8. Yerkes - Dodson law.
9. این قانون می خواهد بگوید ارتباط بین تکلیف و سطح انگیختگی، معکوس است؛ یعنی هر چه تکلیف پیچیده تر باشد، سطح مطلوب انگیختگی پایین تر خواهد بود.

منبع مقاله :
کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط