اصطلاح فلسفه ی سیاسی، اولین بار در جهان اسلام، توسط حکیم ابونصر فارابی مورد استفاده قرار گرفت و با عناوین مختلف، آن را مطرح کرد.
وی در کتاب « التنبیه علی سبیل السعاده» فلسفه را به دو صنف تقسیم کرده است:
صنف اول، در خصوص موجودات غیر ارادی است که به آن، « فلسفه ی نظری» گویند و شامل مجموعه ی علوم تعالیم، علم طبیعی و علم مابعدالطبیعه است.
صنف دوم، در مورد موجودات ارادی است که به آن، فلسفه ی عملی و فلسفه ی مدنی می گویند و این خود به دو بخش منقسم می شود:
1. صناعت خلقی، که به مدد آن، به افعال جمیل و اخلاق ناشی از آن، معرفت حاصل می شود.
2. فلسفه ی سیاسی، که به واسطه ی آن، اشیای جمیل برای اهل مدینه ایجاد می شود و قدرت بر تحصیل و حفظ آن ها را برای اهل مدینه می نمایاند.(1)
در رساله « التوطئه» فلسفه به چهار علم تقسیم شده است:
1. علوم تعالیم، که خود شامل علم عدد، علم هندسه، علم نجوم و علم موسیقی است.
2. علم الهی، که در مورد آن چه نه جسم است نه داخل در جسم، مطالعه می کند.
3. علم طبیعی، که در مورد اجسام و آن چه در اجسام است و خارج از اراده انسان است، بحث می کند.
4. علم مدنی، که در مورد سعادت انسان و افعالی که در جامعه اعمال می شود، بحث می کند. این علم به « فلسفه ی انسانی» و « فلسفه ی عملی» نیز موسوم است. (3)
1. فلسفه عملی
این اصطلاح، که از آن به حکمت عملی هم تعبیر شده است، آن بخش از فلسفه است که به مدد آن، معرفت به اشیایی که شأنیت عمل دارند، حاصل می شود. (5) این بخش، شامل اخلاق، تدبیر نفس، تدبیر منزل و تدبیر مدن می شود. (6)2. فلسفه مدنی
فارابی در تعریفی، فلسفه ی مدنی را مترادف با فلسفه ی عملی دانسته است و با اشاره به این که فلسفه، علم زیبایی شناسی است، آن را به دو صنف نظری و عملی تقسیم کرده و در مورد صنف عملی می گوید: « به تحصل معرفة الاشیاء التی شأنها ان تفعل و اقوة علی فعل الجمیل منها و هذه تسمی الفلسفه العملیه و الفلسفه المدنیه»؛ (7) یعنی به مدد فلسفه ی عملی، به اموری که شأنیت عمل دارند، معرفت حاصل می شود و قدرت بر انجام اعمال زیبای آن فراهم می آید. این را « فلسفه ی مدنی» می گویند.سپس آن را به دو بخش « صناعت خلقی» و « فلسفه ی سیاسی» تقسیم می کند. در « تحصیل السعاده» فلسفه ی مدنی را به سه بخش « فضایل فکری»، « فضایل خلقی» و « فضایل عملی» تقسیم می کند و در « احصاء العلوم» در تعریف آن می گوید: « فلسفه ی عملی، قوانین کلی را به دست می دهد و راه اندازه گیریِ آن ها را بر حسب احوال و اوقاف مختلف نشان می دهد.» (8)
3. فلسفه انسانی
فارابی اصطلاح فلسفه ی انسانی را مترادف با مفهوم « علم مدنی» می داند و وظیفه و کارکرد آن را « سعادت شناسی» معرفی می کند و می گوید: « و هذا العلم ( علم المدنی) یسمّی الفلسفة الانسانیة و یسمی العملیه»؛ (9) یعنی علم مدنی به فلسفه ی انسانی و فلسفه ی عملی هم موسوم است.4. فلسفه سیاسی
فارابی در « التنبیه علی سبیل السعاده» در تعریف فلسفه ی سیاسی می گوید: « عبارت است از شناخت اموری که به واسطه ی آن ها زیبایی ها برای اهل مدینه به دست می آید و قدرت بر تحصیل آن زیبایی ها برای آن ها و نگهداری آن برایشان امکان پذیر می شود.»(10)5. علم مدنی
بیش ترین حجم آثار سیاسیِ فارابی، به « علم مدنی» اختصاص یافته است. وی در برخی رسائل خود، علم مدنی را علم سعادت شناسی می داند (11) و در مواضعی دیگر، علاوه بر « سعادت شناسی»، آن را علم « قدرت شناسی» نیز نامیده است. (12) با آن که در « احصاء العلوم» آن را علم مستقلی دانسته است، (13) ولی در « الملّة» آن را جزئی از فلسفه معرفی می کند. (14) و در « الحروف» آن را در مقابل علم طبیعی قرار داده است و موضوع آن را معقولات ارادی می داند (15) و در مفهوم آن آمده است: « علم مدنی علمی است که از انواع افعال و رفتار ارادی و از ملکات و اخلاق و سجایا و عاداتی که افعال و رفتار ارادی از آن ها سرچشمه می گیرند، بحث می کند و از هدف هایی که این افعال و رفتار برای رسیدن به آن ها انجام می شود، یاد می کند و بیان می دارد که چه ملکاتی برای انسان شایسته است، و از چه راه می توان زمینه ی پذیرا شدن این ملکات را در انسان فراهم کرد تا به گونه ای شایسته، در وجود او بنیان گیرند و چه راهی را باید دنبال کرد تا این ملکات در وجود آدمی پایدار گردند. و نیز از طبقه بندیِ نتایجی که این افعال و رفتار، برای ایجاد آن ها از انسان سر می زند، بحث می کند و بیان می دارد که برخی از این نتایج، سعادت حقیقی است و برخی سعادت پنداری.»(16)6. علم انسانی
فارابی در « تحصیل السعاده» بعد از بیان این که انسان برای رسیدن به کمال، به اجتماع نیاز دارد و فطرت طبیعیِ او نیز همین را اقتضا می کند و به همین سبب، انسان را حیوان انسی و حیوان مدنی گفته اند، در ادامه می فرماید: برای رسیدن به آن کمال، نیاز به علمی است که از طریق مبادی عقلی و افعال و ملکات ارادی، انسان را به سوی کمال هدایت کند و آن، « علم انسانی» است.(17)7. علم سیاست
از این اصطلاح، در آثار فارابی، تنها در رساله ی « السیاسه» یاد شده است و در آن جا نیز تعریف خاصی از آن ارائه نمی دهد و با بیان دستورالعمل های کلی و قوانین سیاسی عام المنفعه می فرماید: « سودمندترین روشی که در طلب علم سیاست می توان به کار بست، مطالعه در اعمال و رفتار و احوال ظاهری و باطنیِ انسان ها است.»(18)8. سیاست
فارابی در « فصول المدنی» با بیان این که سیاست، دارای اصناف مختلفی از فاضله و غیر فاضله است، می گوید: سیاست جنس کلی برای انواع آن نیست تا بشود با یک مفهوم واحد، همه ی انواع سیاست را تعریف کرد، بلکه هر نوع آن با نوع دیگر « تختلف فی ذواتها و طبائعها»، (19) ذات و طبیعتش متفاوت است. بنابراین، سیاست همانند اسم مشترک برای انواع آن است. کاربرد سیاست در آثار فارابی گاهی به معنای اخص است و آن سیاستی است که ناشی از قدرت سیاسی و حرفه ی زمامداری است: « السیاسة هی فعل هذه المهنة» (20) و آن، ایجاد افعال و ملکات و فضایل در مدینه و نگهداری از آن ها است. این سیاست خاص، از دو راه دانش و تجربه ی سیاستمداران به دست می آید. گاهی نیز سیاست به معنای اعم به کار رفته است و شامل همه ی انواع سیاست می شود. فارابی در رساله ی « السیاسه» آن را به سه بخش تقسیم می کند:
1. سیاست انسان در مورد زیر دستان.
2. سیاست انسان در قبال رئیسان.
3. سیاست انسان در قبال طبقه ی هم سطح خود.
فارابی در همه ی مواردی که از « سیاست» بحث می کند، آن را متأخر از علم مدنی تلقی کرده است.
9. صناعت مدنی
زمامداری یا « حرفه ی زمامداری»، که در اصطلاح فارابی، « مهنة ملکیه» نامیده شده است. به معنای صناعت و قدرتی است که در اختیار ریاست مدینه است و به مدد آن، اعمال و رفتارهای سیاسی تحکیم، و خیرات در مدینه، تقسیم و توزیع می گردد و از آن ها محافظت می شود.(21) و به واسطه ی آن، اهل مدینه به سوی سعادت هدایت می شوند.(22)فارابی از زمامداری، گاهی به « صناعت مدنی»(23) یا « صناعت ملکی» هم تعبیر می کند و تصریح دارد که زمامداران به واسطه ی این صناعت، استحقاق رهبری پیدا می کنند: « الملک هو ملک بالمهنة الملکیّه و بصناعة تدبیر المدن و بالقدرة علی استعمال الصناعة الملکیّه»؛ (24) یعنی پادشاه به واسطه ی حرفه ی زمامداری و صناعت تدبیر مدن و به مدد قدرت بر به کارگیریِ صناعت ملکی، پادشاه است.
10. سیاست مدنی
سیاست مدنی یکی از مفاهیمی است که فارابی یک اثر مستقل در شرح آن نگاشته است. در آن جا بحث را از ضرورت اجتماع، برای رسیدن به ضروریات زندگی و کمالات معنوی آغاز می کند و انواع اجتماعات را از بزرگ ترین اجتماع، که دولت جهانیِ « معموره ی ارض» است، تا کوچک ترین آن، که خانواده است؛ تبیین می کند و اهداف و غایات فاضله و سعادتمندانه ی اجتماع را بیان می دارد و ویژگیِ رؤسا و نقش آنان را در شکل گیریِ اجتماعات مطرح می کند.وی بر این باور است که گونه های ریاست، سبب ایجاد گونه های خاصی از حکومت می شود. سپس به شرح ماهیت مدینه ی فاضله و ساختار آن می پردازد و به شهروندان فاضل و غیر فاضل، نظیر « نوابت» و « بهیمیون»، اشاره می کند و سرانجام، سه نوع نظام سیاسیِ غیر فاضله را در مقابل نظام سیاسیِ فاضله قرار می دهد و به تفصیل از آن ها سخن می راند و معتقد است که هر کدام از آن سه نوع نظام سیاسیِ غیر فاضله به شش نوع جزئی تر تقسیم می شوند که در مجموع هجده نوع نظام غیر فاضله شکل می گیرد. در پایان، فارابی وارد بحث جامعه شناسی می شود و وضعیت نوابت، یکی از گروه های مخالف در مدینه ی فاضله را تحلیل می کند. او سیاست مدنیِ خود را مبتنی بر فلسفه ی نظری می کند و در مقدمه ی کتاب « السیاسة المدنیه» بحث مفصلی از مبادی نظری را مطرح می نماید.
پینوشتها:
1- التنبیه علی سبیل السعاده، پیشین، ص 66.
2- ما ینبغی ان یقدم قبل تعلم الفلسفه، پیشین، ص 60.
3- التوطئه، پیشین، ص 58-59.
4- الملّة، پیشین، ص 59.
5- التبیه علی سبیل السعاده، پیشین، ص 66؛ الجدال، پیشین، ص 70.
6- ماینبغی ان یقدم قبل تعلم الفلسفه، پیشین، ص 60.
7- التنبیه علی سبیل السعاده، پیشین، ص 66.
8- احصاء العلوم، پیشین، ص 67.
9- التوطئه، پیشین، ص 59.
10- التنبیه علی سبیل السعاده، پیشین، ص 66.
11- الجدل، پیشین، ص 69؛ التوطئه، پیشین، ص 59.
12- احصاء العلوم، پیشین، ص 67؛ الملّة، پیشین، ص 59.
13- احصاء العلوم، پیشین، ص 64.
14- الملّة، پیشین، ص 59.
15- الحروف ، پیشین، ص 6.
16- احصاء العلوم، پیشین، ص 64.
17- تحصیل السعاده، پیشین، ص 61-62.
18- السیاسه، پیشین، ص 8.
19- فصول منتزعه، پیشین، ص 92.
20- الملّه، پیشین، ص 54؛ احصاء العلوم، پیشین، ص 65.
21- الملّة، پیشین، ص 54.
22- فصول منتزعه، پیشین، ص 47.
23- همان، ص 39.
24- همان، ص 49.
/م