باری، وجود همین گوشه های مبهم و احکام نامتجانس است که شخص را به بازنگری درباره ی همزه و ماهیت و نقش آن در زبان و خط فارسی وا می دارد. آنچه در اینجا می بینیم گزارشی کوتاه از یک چنین بازنگری است. در این گزارش کوتاه گوشه های مختلف همزه در فارسی، به تفکیک، از چشم اندازهای آواشناختی، واج شناختی و الفبائی طرح و توصیف شده است.
همزه در آواشناسی فارسی
واقعیت این است که اصطلاح همزه در آواشناسی فارسی ناظر بر یک واقعیت آوائی یگانه نیست؛ بلکه همچون اصطلاحی پوششی بر مجموعه ای از پدیده های آوائی متفاوت دلالت دارد؛ بدین قرار:1-همخوان چاکنائی انسدادی، بدان گونه که معمولاً در تلفظ شمرده ی کلماتِ از نوعِ "ابر"، "عمد"، "بدعت" و "شرع" به گوش می رسد. این همخوان را در آوانگاری به صورت [؟] نشان می دهیم.
2-همخوان چاکنائی لرزشی، به گونه ای که معمولاً در تلفظِ شمرده ی کلمات نظیر "سعید"، "تألم"، و "برائت" به گوش می خورد. این همخوان را ما در اینجا به صورت [,] آوانگاری می کنیم.
3-همخوان چاکنائی لرزشی-انسدادی، بدان گونه که عموماً در تلفظ شمرده ی کلمات از نوع "رعد"، "سعدی" و "ائتلاف" شنیده می شود. این همخوان را ما در اینجا به صورت [؟]آوانگاری می کنیم.
4-کشش واکه ای، به نحوی که معمولاً در تلفظ تند و ناشمرده ی کلمات از نوع "بعد"، "جمع" و "نعره" می شنویم. این پدیده ی آوائی را در آوانگاری به صورت [:] نشان می دهیم.
در خورِ توجه است که هر یک از این چهار نمود آوائی همزه دامنه ی کاربردِ خاص خود را دارد. یا به عبارت فنی تر، گونه های چهارگانه ی همزه نسبت به یکدیگر در توزیع تکمیلی قرار دارند، با این قید که گونه ی انسدادی آن می تواند در گفتار شمرده یا در نقل مجزای (8) کلمات، اختیاراً جایگزین همه ی گونه ای دیگر نیز بشود.
از سوی دیگر، غالب گونه های چهارگانه ی همزه ممکن است در گفتار تند یا زیر استانده به کلی حذف شوند؛ گو آنکه در گفتار استانده، به ویژه در گونه ی شمرده ی آن، همگی ظاهر می شوند.
این نکته نیز در خور یاد است که همزه در پاره ای کلمات به مرور زمان یا از میان رفته-مثلاً در "انشا"، "املا"، "ابتدا" و جز این ها-و یا به همخوانی دیگر بدل شده است-مثلاً در "جزو"، که به "واو" بدل شده و در "مایل" و "بایر" که به صورت "یا" درآمده است.
باری؛ این قبیل ویژگی های آواشناختی همزه در جاهای دیگر نیز طرح و شرح شده اند(9) . پس در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم و به سراغ همزه در نظام آوائی فارسی می رویم.
همزه در واج شناسی فارسی
ورود همزه به درون ساخت های واجی فارسی یا، به طور کلی، به درون نظام آوائی این زبان با ویژگی هائی همراه است که در مورد هیچ یک از واحدهای واجی دیگر فارسی به چشم نمی خوردند. کسانی که با عروض فارسی و قواعد ناظر بر اوزان شعر در این زبان آشنائی دارند خوب می دانند که عروضیان حذف همزه ی آغازین را اگر با حرف "عین" نوشته شده باشد، به هنگام ترکیب جایز نمی شمارند(10) . مثلاً در مصراع "از علی آموز اخلاص عمل" حذف همزه ی "علی" را مجاز نمی دانند. این حکمِ عروضی البته درست است؛ اما به گمان من، دامنه ی کاربرد آن بسیار فراتر از موردی از همزه ی آغازین می رود که در نوشتار با "عین" نشان داده می شوند. حکم مزبور، به گمان من، تمامی موارد همزه ی آغازین در کلمات اصالتاً عربی را از جمله همزه ی موجود در کلمه ی "اخلاص" در همان مصراع پیش گفته؛ در خود فرا می گیرد. الّا، البته، آن دسته از کلمات پربسامد عربی که بر اثر کثرت استعمال صیغه ی فارسی به خود گرفته اند؛ مثلِ "اخلاق" و "اقبال" که، مثلاً در ترکیب با کلمه ی "بد" همزه ی آغازین خود را از دست می دهند و به صورت های بداخلاق/bad-daxlâq/ و بداقبال/ba-degbâl/تلفظ می شوند.در کلماتِ اصالتاً عربی، همزه در همه ی جایگاههای آغازین، میانی و پایانی ظاهر می شود و در همه ی آن جایگاه ها نیز با همخوان های دیگر در تقابل قرار می گیرد؛ مثل "عِلم" در تقابل با "حِلم"، "بَعد" در تقابل با "بَرْد"، "شمع" در تقابل با "شمس"، "اصل" در تقابل با "فصل"، "بِئر" در تقابل با "بِکر" و "شییء" در تقابل با "شیخ". بر این اساس می توان نتیجه گرفت که همزه در این قبیل کلماتِ اصالتاً عربی دارای قدرت تقابلی و ارزش واجی است. و این حتی در مورد همزه در جایگاه آغازین هم صادق است؛ چرا که در این جایگاه از کلماتِ اصالتاً عربی نیز همزه ی اولاً، حذف شدنی نیست، چنان که دیدیم و باز هم خواهیم دید؛ و ثانیاً با احراز جایگاه های مشخصی در ساخت کلمه با واج های دیگر در همان جایگاه تقابل ایجاد می کند.
در خور تصریح مجدد است که حذف همزه از آغاز برخی کلمات اصالتاً عربیِ پربسامد حاصل تحولات تاریخی است و لذا این قبیل کلمات حکم استثناهائی قاعده ناپذیر پیدا می کنند. و این برخلاف حذف همزه از آغاز کلمات اصالتاً غیرعربی است که عموماً در شرایط ساختاری مشخص صورت می گیرد و لذا قاعده پذیر است، به گونه ای که خواهیم دید.
در کلمات اصالتاً غیرعربی، همزه عمدتاً در جایگاه های زیر ظاهر می شود:
1-در جایگاهِ آغازینِ کلمه، مثل "اندیش"، "افتاد"، "آب"، "او" و "این". در این جایگاه همین که، با ورود کلمه به ساختی بزرگ تر، برای همزه همخوانِ جایگزینی یافت می شود، خودِ همزه تحت شرایطی مشخص حذف می گردد، ولی جایگاه آن هرگز خالی نمی ماند، بلکه با همخوانِ جایگزین شونده پر می شود. همخوان جایگزین شونده ی همزه ی آغازین در کلمات اصالتاً غیرعربی بر دو نوع است:
الف) همخوانِ پایانی کلمه ی پیشین، آن گونه که در تلفظ نمونه های زیر می بینیم (البته، نشانه ی همزه در صورت نوشتاری این نمونه ها اغلب حذف نمی شود) :
بد+ اندیش← بداندیش /ba-dandish/
در+ افتاد← درافتاد/da-roftâd/
خوش+ آب← خوشاب/xo-sâb/
در+ این ← دراین /da-rin/
از+ او← از او/?a-zu/
ب) یکی از همخوان های میانجی فارسی، و این در صورتی است که کلمه ی پیشین به واکه ختم شده باشد؛ آن گونه که در نمونه های زیر مشاهده می کنیم:
به+ اندیش← بیندیش
نه+ افتاد← نیفتاد
پا+ آب← پایاب
به+ این← بدین
به+ او← بدو
شایان توجه است که اگر، به ملاحظاتِ ساختاریِ به خصوصی که جای طرحشان در اینجا نیست، برای همزه ی آغازینِ کلمه همخوانِ جایگزین شونده ای-چه از نوع همخوان پایانی کلمه ی پیشین و چه از نوع همخوان های میانجی-یافت نمی شود خودِ همزه ی آغازین برجا می ماند؛ مثل:
با+ آبرو← باآبرو
بی+ اندازه← بی اندازه
به+ این← به این
به+ او← به او
می+ افتاد← می افتاد
در خور تکرار و توجه است که حذف همزه از آغاز کلماتِ غیرعربی اولاً پس از فراهم شدن شرایطی ساختاری و مشخص صورت می گیرد (لذا این نوع حذف برخلاف، حذفِ همزه ی آغازین در برخی کلماتِ حاصلِ تحولِ تاریخی نیست، بلکه رخدادی صرفاً ساختاری است) و ثانیاً پس از بروز چنین حذفی جایگاهِ آغازین کلمه خالی نمی ماند؛ بلکه، همان طور که یاد شد، به کمک همخوان جایگزین شونده پر می شود. نکته ی اخیر گواه بر آن است که همزه ی آغازینِ کلمات اصالتاً فارسی یا غیر عربی به هیچ روی حشو یا زائد نیست؛ بلکه به حکم آن که جایگاهی را در ساختِ واجی کلمه پر می کند، خواه ناخواه نقش و ارزش ساختاری دارد (و این خلاف مدعای کسانی است که همزه ی آغازین در کلمات اصالتاً فارسی را واقعیتی صرفاً آواشناختی می پندارند و آن را حشو می انگارند) .
2-همزه در جایگاه میانیِ واژه های رایج در فارسی نیز ظاهر می شود؛ مثلِ "تئاتر"، "ویدئو"، "نئون"، "ناپلئون"، "سوئز"، سوئیس" و جز این ها. وجود همزه در این جایگاه از وام واژه های رایج در فارسی از نظر بحث ما در خور توجه بسیار است. آنچه در این موارد اتفاق می افتد، اغلب این است که زبان فارسی پس از قبول وام واژه هائی که در آنها دو واکه پهلوی هم قرار دارند، به پیروی از محدودیت های واج شناختیِ این زبان، میان واکه های همجوار جایگاه تازه ای پدید می آورد و آنگاه همخوانی میانجی در آن جایگاه تازه مستقر می سازد. آنچه در این ماجرا از نظر بحث ما اهمیتِ بسیار دارد این است که زبان فارسی برای آن که این قبیل وام واژه ها را با محدودیت های واج شناختی خود سازگار سازد، از میان همه ی همخوان های میانجی که در اختیار دارد، تنها همزه را انتخاب می کند؛ و این گواه بر آن است که از میان همه ی همخوان های میانجیِ فارسی تنها همزه است که می تواند بی نشان(11) قلمداد شود و بقیه همگی نشان دار(12) محسوب می شوند.
3-همزه، همچنین، در مرز میان کلمه ای که واکه ختم می شود و عنصر تصریفی ای که در صورتِ اسنادی(13) یا نقلِ مجزایش با همزه آغاز می گردد؛ نیز ظاهر می شود. این قبیل عناصر تصریفی خود بر سه نوع اند:
الف) پسوند تصریفی(14) ، مثلِ پسوند وحدت یا نکره ی "ای" در:
نامه+ -ای← نامه ای
ب) برچسب(15) ، مثل پی چسبِ دوم شخص مفردِ " اَت" در:
نامه+ اَت← نامه ات
پ) پایانه ای فعلی(16) ، مثل پایانه ی دوم شخص مفرد "-ای" در:
می گو+ -ای← می گوئی
افزون بر آنچه تا اینجا گفتیم، همزه در جایگاه میانیِ یکی چند واژه ی اصالتاً فارسی نیز اختیاراً به کار می رود، مثل "پائیز"، "پائین" و "مؤبد". اما این قبیل واژه ها اولاً بسیار اندک شمارند و ثانیاً احتمال آن هست که به لحاظ تاریخی بسیط یا ساده نباشند؛ بلکه رسوباتی از فزاینده واژه سازی کهنه ای باشند که اینک دیگر سترون شده اند و از میان رفته اند.
اکنون باید با آوردن نمونه هائی برای ابقای همزه ی آغازین در کلمات اصالتاً عربی و برای حذف آن در کلمات اصالتاً غیرعربی، زمینه را برای نتیجه گیری نهائی درباره ی پایگاه و نقش همزه در ساخت کلمات اصالتاً فارسی فراهم آوریم. مثال های زیر نشان می دهند که همه ی آغازینِ کلماتِ اصالتاً عربی پس از ورود آن کلمات به درون ساخت های بزرگ تر حذف نمی شوند:
بد+ عمل ← بدعمل؛با تلفظِ /bad-?amal/
سر+ عمله ← سرعمله؛ با تلفظِ/sar-?amala/
پر+ ادعا ← پرادعا؛ باتلفظِ/ -?edde?â -por/
ولی مثال های زیر، برعکس نشان می دهند که همزه ی آغازین کلماتِ اصالتاً غیرعربی پس از ورودِ کلماتِ مزبور به درونِ ساخت های بزرگ تر تحت شرایط ساختاری به خصوصی حذف می شوند:
بد+ اختر ← بداختر؛ باتلفظِ/ba-daxtar/
سر+ انجام ← سرانجام؛ باتلفظِ/sa-randgâm/
پر+ آب ← پرآب؛ با تلفظِ/po-râb/
از رهگذر مثال های از نوع بالا نتایج زیر خود به خود حاصل می شود:
1) همزه ی آغازین در کلمات اصالتاً عربی، همان طور که گفتیم، به صرف آن که اولاً تحت هیچ شرایط ساختاری حذف نمی شود و ثانیاً در همان جایگاه آغازین، به گونه ای که دیدیم، با همخوان های دیگر تقابل ایجاد می کند، ناگزیر در زمره ی واج های فارسی قرار می گیرد؛ منتهی واجی که دامنه ی کاربرد آن به وام واژه های عربی محدود می شود.
2) همزه ی آغازین در کلمات اصالتاً غیرعربی به صرف آن که تحت شرایط ساختاری معین حذف می شود و متعاقب آن، جای خود را به هر همخوان دیگر (چه همخوان پایانی کلمه ی پیشین و چه همخوان میانجی ای) می دهد بی آن که در این جابه جایی هیچ کلمه ای به کلمه ی دیگر بدل می شود، ناگزیر، با هیچ همخوانی در این جایگاه تقابل ایجاد نمی کند؛ و لذا نمی تواند در زمره ی واج های فارسی به شمار می آید. اما علی رغم واقعیت اخیر، انکار نمی توان کرد که همزه ی آغازین کلمات غیرعربی را نیز، به صرف آن که احراز کننده ی جایگاهی در ساخت واجی کلمات و ایفا کننده ی نقشی ساختاری در آن جایگاه است، به هیچ روی نمی توان فاقد ارزش ساختاری قلمداد نمود و آن را به عنوان عنصری حشو یا زائد نادیده انگاشت؛ بلکه باید آن را به مثابه ی عنصری ساختاری با نقش تباینی (17) (و نه نقش تقابلی(18) ) در نظر آورد؛ یعنی عنصری از آن نوع که در واج شناسی چند نظامیِ(19) فرث با نام عنصر هموندی (20) از آن یاد می کنند.
همین نتیجه گیری هم در مورد همزه ی میانی در وام واژه های رایج در فارسی صادق است و هم در مورد همزه در مرز میان کلماتِ مختوم به واکه و عناصرِ تصریفیِ مبتدا به حمزه.
حاصل آن که همزه در نظام آوائی زبان فارسی در نقش ساختاری متفاوت ایفا می کند: یکی نقشِ تقابلی یا واجی در راستای محور جانشینی و تنها در وام واژه های عربی؛ و دیگری نقش تباینی یا هموندی در راستای محور هم نشینی و تنها در واژه های اصالتاً غیرعربی.
همزه در الفبای فارسی
شایان ذکر است که آنچه در آواشناسی و واج شناسی فارسی ذیل عنوان یگانه ی همزه مطرح می شود، در الفبای فارسی با سه نشانه ی متفاوت بازنموده می شود:یکی نشانه ی "عین" که خود چهار شکل متفاوت دارد؛ آن گونه که در کلمات "عمد"، "معمول"، "شمع" و "شرع" مشاهده می کنیم.
دیگری نشانه ی "الف" که بازخود دو شکل مختلف دارد؛ به گونه ای که در کلماتِ "ابر" و "آب" و همچنین "مرآت" می بینیم.
و سوم نشانه ی-مانندِ موسوم به "همزه" که این نیز، به نوبه خود، چهار شکل متفاوت دارد؛ به گونه ای که در کلمات "جزء"، "رئیس"، "مؤیّد" و "تأسف" می بینیم. در خورِ توجه است که نشانه ی اخیر (یعنی "همزه") اگر به تنهائی به کار می رود (آن گونه که در "جزء") در زمره ی علائم زیر و زبری به شمار می آید؛ اما اگر همراه با کرسی های "یاء"، "واو" و "الف" به کار رود در عداد حروف الفبا قرار می گیرد.
ناگفته پیداست که نشانه های الفبائی همزه در فارسی اولاً بسیار متعددند، ثانیاً بسیار نامتجانس اند، و ثالثاً در دستگاه الفبای فارسی بسیار پراکنده و دور از یکدیگرند. از این گذشته نشانه های مزبور هر یک دامنه ی کاربرد معینی دارند؛ به طوری که نمی توان آن ها را به جای یکدیگر به کاربرد. به تعبیری، می توان گفت که نشانه های مزبور با یکدیگر در توزیع تکمیلی هستند؛ جز آن که توزیع "عین" مشروط به شرایط واژگانی (21) است؛ حال آنکه توزیع "الف" و "همزه" مشروط به شرایط آوائی(22) است.
بدیهی است که هم تعدد نشانه های همزه می تواند برای فارسی زبان مشکل آفرین باشد، هم عدم تجانس آنها، هم پراکندگی آن نشانه ها و هم دامنه ی کاربرد محدود هر یک از آنها. با اینهمه، مشکلات ناشی از هیچ یک از ویژگی های چهارگانه ی بالا چندان نیست که نتوان بر آنها فائق آمد. وانگهی ویژگی های چهارگانه ی یادشده به هیچ روی مختص همزه نیست؛ بلکه همین ویژگی ها، مثلاً در مورد واج /z/ نیز به چشم می خورد؛ چه نشانه های این واج نیز، هم متعددند، ("زال"، "زاء"، "ضاد" و "ظاء") هم نامتجانس، هم پراکنده و هم در توزیع تکمیلی و مشروط به شرایط واژگانی.
آنچه واقعیت آوائی و واجی همزه را به شکلی عظیم در الفبای فارسی بدل می کند، همانا این است که نشانه ی ء-مانند همزه و اشکالِ چهارگانه ی آن جایگاه مشخص و پذیرفته شده ای در دستگاه الفبای فارسی ندارد. همزه را همان طور که گفتیم، برخی منابع دستوری و واژگانی نخستین حرف الفبای فارسی دانسته اند(23) ، برخی دومین حرف(24) ، و برخی دیگر آخرین حرف(25) ، برخی نیز آن را در زمره ی حروف الفبا به شمار نیاورده اند، بلکه آن را در کنار علائم زیر و زبری قرار داده اند(26) .
اکنون اگر بخواهیم در پرتو ملاحظات آواشناختی و واج شناختی پیش گفته برای مسئله ی همزه در خط فارسی راه حلی پیدا کنیم می توانیم بگوئیم که:
1-همزه، به صرف نقشمند بودنش در همه ی جایگاه های موجود در ساخت واجی فارسی، می باید مثل همه ی عناصر نقشمند دیگر در نوشتار بازنموده شود؛ حال خواه در جایگاه آغازین باشد و خواه در جایگاه های دیگر.
کسانی که ضبط همزه در جایگاه آغازین کلمات را، چه در نوشتار و چه در آوانگاری، ضروری نمی دانند، باید برای سؤال های از نوع زیر پاسخ هائی شنیدنی داشته باشند:
الف) چرا در فرهنگ های فارسی، یا در هر زیر الفبائی شده ای، کلماتِ-به اصطلاح-"مبتدا به واکه های ششگانه ی" این زبان را، به رسم رایج در زبان های دیگر، به تفکیک و در شش بخش جداگانه نمی آورند؛ بلکه همه ی آنها را در یک یا حداکثر دو بخش و ذیل نشانه های "الف" و "آ" (که هر دو به همزه تعلق دارند) قرار می دهند؟
ب) چرا فرهنگ های فارسی به هنگام ضبط کلمات مرکبی که (مثل "بی آبرو" و "با اطلاع" و "بی اندازه") جزء دومشان با همزه ی آغازین کلمه شروع می شود، بنا را بر ابقای علامت همزه، حتی در درون کلمه ی مرکب، می گذارند و این قبیل کلمات را بدون همزه ضبط نمی کنند؛ سهل است که در آوانگاری این قبیل کلمات هم یا، مثل معین، خط تیره ای را به جای علامت همزه در میان دو واکه می آورند، مثل/bi-ab/، و یا مثل صدری افشار، حرف /y/ را، بی هیچ وجه یا دلیل قابل قبولی، در درون پرانتز به جای نشانه ی همزه می نشانند، مثل /bi(y) arbu/؟ و این در حالی است که در ضبط املای کلمات علامت همزه را ابقا می کنند؟
2-از آنجا که عنصر نقشمند همزه، اگر با "عین" نوشته نشده باشد، یا با "الف" نشان داده می شود و یا با شکل ء-مانندِ همزه (که این یکی یا به تنهائی به کار می رود یا روی کرسی های "یاء" "واو" و "الف") و از آنجا که حرف "الف" در دستگاه الفبای فارسی جایگاه نخستین حرف را احراز می کند، ناگزیر، منطق است که همزه را هم در کنار "الف" قرار دهیم و آن را دومین حرف از دستگاه الفبای فارسی به شمار آوریم.
3-اگر پیشنهاد اخیر را بپذیریم، در آن صورت می توانیم بگوئیم که جایگاه همزه در امر الفبائی کردن هر ریزی از کلمات (چه در فرهنگ نویسی و چه در هر جای دیگر) به دو صورت تعیین می شود:
الف) اگر به تنهائی و بدون هیچ کرسی به کار رفته باشد، جایگاه آن بلافاصله پس از حرف "الف" خواهد بود. با این حساب، مثلاً، کلمه ی "جزء" بلافاصله پس از کلمه ی "جزا" خواهد آمد؛ یا کلمه ی "سوء" بلافاصله پس از کلمه ی "سوا".
ب) اما اگر همزه همراه با یکی از کرسی های یادشده به کار رفته باشد، در آن صورت، جایگاه آن، بلافاصله پس از کرسیِ مزبور خواهد بود. با این حساب، جایگاه کلمه ی "ائتلاف"، "مثلاً"، پس از "ایتام" خواهد بود، و جایگاه کلمه ی "رأس" پس از "راس" و جایگاه "مؤبد" پس از "موبد".
پی نوشت ها :
1-نگاه کنید به: الف) کابلی، ایرج، نظرخواهی نهائی درباره ی شیوه ی نگارش و خطِ فارسی، بی نا، 1375، تهران؛ ب) کمیسیونِ شیوه ی املای فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی، طرحِ شیوه ی املای فارسی؛ پ) شعار، جعفر، شیوه ی خطِ معیار، شرکت انتشارات احیای کتاب، تهران، 1375؛ ت) داودی، حسین، "جواز دو املائی جواز خروج از بن بست"، رشد ادب فارسی، شماره ی 23، 1376، ص 58-68؛ ث) خلخالی، نازیلا، بررسیِ علمیِ شیوه ی خطِ فارسی، انتشارات ققنوس، تهران، 1375؛ ج) خیام، مسعود، خط آینده، انتشارات نگاه، تهران، 1373.
2-نگاه کنید به: الف) [مقربی، مصطفی] شیوه ی خط فارسی، مصوب شورای عالی فرهنگ [تهران، 1342] ص 4 و 13-16؛ ب) بهمنیار، احمد، "املای فارسی"، لغت نامه ی دهخدا، ج1، انتشارات دانشگاه تهران؛
3-نگاه کنید به: الف) مقربی، مصطفی، همان، ص 4؛ ب) بهمنیار، احمد، همان، ص 148-177؛ پ) پنج استاد، دستور زبان فارسی، به اهتمام جهانگیر منصور، انتشارات ناهید، تهران، 1373، ص 14؛ ت) میلانیان، هرمز؟
4-تکستون، ویلر، م، درآمدی بر دستور زبان فارسی، انتشارات سروش، تهران، 1356، ص 27 و 43-45.
5-الف) لغت نامه ی دهخدا، ذیل"همزه" ب) خیام پور، ع، دستور زبان فارسی(چاپ دهم) ، کتابفروشی تهران، تبریز، 1375، ص 16؛ پ) خزائیلی، محمد و میرمیرائی، سیدضیاء الدین، دستور زبان فارسی، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، تهران، 1351، ص 2.
6-الف) پنج استاد، همان، ص 13؛ ب) لغت نامه، همان؛ پ) انوری، حسن و احمد گیوی، حسن، دستور زبان فارسی 2(چاپ دوازدهم-ویرایش دوم) ، انتشارات فاطمی، تهران، 1374، ص 3.
7- معین محمد، فرهنگ فارسی(مستخرج از جایگاه مدخل هائی که در آنها عنصر همزه به کار رفته است) .
8- citation from
9-از جمله، نگاه کنید به: الف) ثمره، یدالله، آواشناسی زبان فارسی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1364، ص 62-65؛ ب) حق شناس، علی محمد، آواشناسی، نشر آگاه، تهران، 1356، ص 85 و 161؛ پ) حق شناس، علی محمد، "نقش دوگانه ی همزه در ساخت آوائی زبان فارسی"، مقالات ادبی و زبان شناختی، انتشارات نیلوفر، تهران، 1371، ص 257-384.
10- از جمله نگاه کنید به: نجفی، ابوالحسن، "اختیارات شاعری"، جنگ اصفهان، شماره ی 10، بهار 1350، ص 178.
11- unmarked
12- marked
13- citation from
14- inflectional suffix
15- enclitic
16- verbal ending
17- contrastive function
18- oppositional function
19- polysystemic phonology
20-Firth
21- lexically conditioned
22- phonetically conditioned
23- از جمله، الف) خیام پور، ع، همان، ص 16؛ ب) کمیسیونِ شیوه ی املای فرهنگستان...، همان، ص 17.
24- از جمله، الف) پنج استاد، همان؛ ب) لغت نامه، همان؛
25- تکستون، ویلر، م، همان، ص 33.
26- تکستون، ویلر، م، همان، ص 33.
میرعمادی، سیدعلی؛(1379)، مجموعه مقالات چهارمین کنفرانس زبانشناسی نظری و کاربردی(جلد اوّل)، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اوّل