نویسنده: محمدحسن رجبی
ایرانیان باستان نوشته های خود را بر روی سنگ، کَنده کاری می کردند و یا بر روی الواح گِلی زرّین و سیمین می نوشتند. گاه نیز از پوست دباغی شده ی گاو برای نوشتن استفاده می کردند. این سنت، یادگار دوران مِهرپرستی ایرانیان بود و در آیین زرتشت نیز ادامه یافت، چنان که اوستا نیز بر پوست گاو نوشته شده بود(11 :6؛13: ج1، ص302؛ 79 :8-9) ابن ندیم(؟-385ق) در الفهرست به کتاب هایی از جنس پوست اشاره دارد که در250ق از دژ سارویه اصفهان به دست آمد و بسیار گندزا بوده که آنها را برای آفت زدایی و پژوهش به بیت الحکمه بغداد فرستادند و او خود در342ق آنها را دیده است(8 :438-240) حمزه اصفهانی(280؟-360؟ق) نیز همین مطلب را تأیید کرده و تعداد کتاب ها را پنجاه عدل(هر عدل برابر یک لنگه بار) می داند.
اما چون پوست گاو در مکان های مرطوب و متعفن، گندزا می شد لذا ایرانیان از پوست درخت خَدنَگ که نرم و مقاوم بود و آن را (توز) می نامیدند، استفاده می کردند(75:ج2،ص3027)؛ ولی ماده اصلی نوشتاری، الوح گلی یا سنگ نبشته بود. به نوشته الفهرست، اسنکندر مقدونی پس از فتح تحت جمشید، ساختمان های گوناگونی که بر سنگ ها و تخته هایش، انوع علوم، نقش و کَنده کاری شده بود با خاک یکسان نمود و از آنچه در دیوان ها و خرینه های اصطخر بود، رونوشتی برداشته و به زبان رومی و قِبِطی برگردانید و سپس آنچه به خط فارسی که آن(کشتج) می گفتند- به آتش انداخت و کتاب ها و سایر چیزهایی که از علوم و اموال و گنجینه ها و علما به دست آورده بود، به مصر روانه داشت(8 :436). صورت هزینه بنای تخت جمشید نیز که بر روی 12/000 لوح گِلی به زبان فارسی باستان و عیلامی نوشته شده بود، در 1312ش هنگام کاوش های باستان شناسی کشف شد. چهار سال بعد هم حدود 750 عدد از همان الواح به دست آمد(9 :13؛78 :11؛ 79: ج13،ص23). اخیراً نیز کتابی در چند برگ که ورق ها و جلد آن از طلا بوده و متعلق به دوران هخامنشی و پیش از آن است که سارقان آثار باستانی به دست آمده که به گفته ی باستان شناسان، بسیار ارزشمند و بی نظیر بوده و هنوز مندرجات آن خوانده و ترجمه نشده است(17 :26 / 7 /84).
در ایران باستان واژه ی کتاب- در معنای وسیع کلمه- بر (کتاب مقدس) اطلاق می شده و صاحبان آیین، «صاحبان کتاب» بوده اند.
خط و سواد نیز که لازمه ی کتابت و فهم متون دینی است، امری مقدس به شمار می رفت و از این رو در انحصار مؤبدان (روحانیون زرتشتی) قرار داشت(35: ج1، ص 720).
در زمان سلطنت انوشیروان ساسانی(531-579م)، دانشگاه جندی شاپور تأسیس شد و کتاب هایی از زبان های هندی، سُریانی، و یونانی به پهلوی ترجمه گردید که از جمله می توان به خدای نامه، کلیله و دمنه، هزار افسانه، سندبادنامه، ویس و رامین، آیین نامه، و تاج نامه اشاره کرد(11 :9؛ 15:ج1، ص123). در الفهرست، کتاب التاج، کشف الظنون و منابع دیگر به آثار مکتوب بسیاری از ایران باستان اشاره شده است(48 :215). برخی بزرگان و خردمندان ایرانی خود، اهل تألیف و تصنیف و ترجمه بودند، چنان که بزرگمهر رساله پهلوی پندنامک را نوشت(21: ج1، ص426) و بُرزویه نیز کتاب کلیله و دمنه را از سانسکریت به زبان پهلوی ترجمه کرد (19: ج1، ص706-707). بسیاری از این کتاب ها در نخستین قرون اسلامی از پهلوی به عربی ترجمه شدند که از جمله مهمترین آنها می توان به کلیله و دمنه، ویس و رامین، سندباد و طوطی نامه اشاره کرد. البته اغلب این آثار، پیش از اسلام به صورت داستان های روایی نقل می شده اند و پس از اسلام به کتابت درآمدند (216:48و221). به نوشته ابن ندیم، 70 عنوان کتاب در موضوعات پزشکی، سیاست، فنون جنگی و داستان از پهلوی به عربی ترجمه گردید(60: ج8، ص149).
برخی از مورخان و ادیبان معاصر ایرانی با استناد به نوشته ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه مبنی بر کشتار عالمان، دانشمندان و آگاهان خوارزم توسط اعراب مسلمان و نیز گفته ابن خلدون در مقدمه کتاب خود، که حکایت از سوزاندن کتابخانه های ایرانیان توسط اعراب مسلمان دارد و نیز با استناد به نوشته های بعضی از مستشرقان و ایران شناسان غربی، سخت بر این باورند که اخبار و اطلاعات بسیار اندک موجود از دوره ساسانیان، به سبب کتابسوزی اعراب مسلمان پس از فتح ایران است(16: ج1، ص389).
اما گروهی از محققان معاصر ایرانی، این گفته ها را اتهامی بیش ندانسته و رد کرده اند. برخی محققان، قلّت منابع موجود از دوره ساسانیان را به سبب عدم رواج سنت کتابت در آن دوره دانسته و دلایلی بر آن برشمرده اند، از جمله: محدودیت استفاده از نوشتار و ممنوعیت آن برای غیر روحانیون زرتشتی، شکل خط پهلوی و عدم امکان تسلط بر آن، و گرایش عمو م به سنت شفاهی(48: ص217-219) به نوشته ی عبدالحسین زرین کوب: «روایتی که گفته اند کتابخانه مدائن را اعراب [مسلمان] نابود کردند، ظاهراً هیچ اساس ندارد و مآخذ آن، تازه است. آنچه هم بیرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزمی گفته، مشکوک است و به هر حال مؤید این واقعه نمی تواند بود.) استاد مطهری نیز در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، با دلایل تاریخی و علمی متعدد، داستان کتابسوزی در ایران توسط اعراب مسلمان را به چند دلیل رد می کند:
اول، گفته ابوریحان مربوط به کتاب های زبان خوارزمی بوده نه زبان های اوستایی یا پهلوی، و به اعتراف او (ابوریحان)، زبان خوارزمی به هیچ وجه قابلیت بیان مفاهیم علی را نداشته و از این رو ابوریحان، زبان عربی را بر فارسی و خوارزمی ترجیح می داد و لذا اگر کتاب های علمی در آن زمان وجود داشته، قاعدتاً می بایست به زبان پهلوی می بود نه زبان خوارزمی و یا زبان های دیگر.
دوم، زبان خوارزمی، زبان محدود و محلی بود و وسعت فرهنگی نداشت و نمی توان تصور کرد که کتابخانه ای حاوی انواع کتاب های پزشکی، ریاضی، طبیعی، نجوم، ادبی و مذهبی به این زبان وجود داشته است؛ زیرا اگر این زبان وسعتی همانند زبان فارسی داشت، با یک یورش از میان نمی رفت.
سوم، اگر اصل داستان واقعیت داشته و خالی از مبالغه باشد، مربوط به یک سلسله آثار ادبی و مذهبی و زرتشتی بوده که از محتوای آنها هیچ گونه اطلاعی در دست نیست.
چهارم، در صورت صحت واقعه ی آتش سوزی کتابخانه ی خوارزم توسط قتیبه، قطعاً رفتار او، رفتاری ضد اسلامی و ضد انسانی بوده؛ اما نمی توان آن را ملاک نظر اسلام و رفتار مسلمانانی قرار داد که در صدر اسلام ایران را فتح کردند، چنان که نمی توان رفتار عبدالله بن طاهر-از سرداران ایرانی و ضد عرب- را که دستور داد تا کتاب های ایرانی قبل از اسلام را کشف و نابود کنند، مصداق مخالفت ایرانیان با علم و دانش دانست.
استاد مطهری در رد گفته ابن خلدون نیز می نویسد که اولاً وی سخن خود را بر اساس شنیده های رایج بیان می کند نه منابع موثق تاریخی؛ ثانیاً، او خود از تمایلات شعوبی و ضدعربی تهی نیست و مآخذ شایعه او علی القاعده شعوبیان هستند؛ ثالثاً، ابن خلدون در قرن هشتم هجری می زیسته و اگر گفته وی واقعیت داشت، می بایست که مورخان سده های اول هجری قطعاً بدان اشاره می کردند نه او که حدود هفتصد سال با واقعه مورد نظر فاصله دارد.
استاد مطهری در تأیید و تکمیل سخن خود می نویسد که نباید از نظر دور داشت که در آیین زرتشتی سوادآموزی منحصر به درباریان و روحانیان بود و سایر طبقات و اصناف از بهره مندی آن ممنوع بودند و لذا تولید دانش و کتاب در آن فرهنگ رشد نمی کرد(همان).
منبع مقاله: رجبی، محمدحسن، (1388)، مروری کوتاه بر تاریخ کتاب در ایران (از آغاز تاکنون)، تهران: نشر اطلاعات، چاپ اول.
/م