یکی از مناظر متداول در خاورمیانه قهوه خانه، و در پاره ای جاها چای خانه، است که می توان تقریباً در هر وقت روز افراد- معمولاً فقط مردها- را در آن جا بر گرد میزی یافت که مشغول نوشیدن فنجانی قهوه یا استکانی چای یا کشیدن سیگار، خواندن روزنامه، بازی کردن تخته نرد یا سرگرمی دیگری از این قبیل و یا جسته گریخته شنیدن صدای رادیو یا تماشای تلویزیونی اند که در گوشه ای نصب است.
مشتریان قهوه خانه خاورمیانه با اشخاصی که در فرنگ، به ویژه در شهرهای سواحل مدیترانه، در کافه می نشینند به ظاهر فرق چندانی ندارند. اما این ها با اجدادشان که پنجاه سال پیش، و از آن بیش تر با آنانی که صد سال پیش، همین جا می نشستند بسی تفاوت کرده اند. این البته در مورد اروپایی کافه نشین نیز صادق است، ولی وضعیت آن دو ابداً یکسان نیست. تغییرهایی که در سر و وضع، پوشاک، رفتار و کردار فرنگی ها در این مدت زمان روی داده است کم و بیش یکسره ریشه اروپایی دارد. این تغییرات، با استثنائاتی اندک، همه از درون جامعه برخاسته، و حتی استثنائات سال های اخیر نیز سوغاتی جامعه امریکا است که بسیار وابسته به اروپا است.
ولی تغییرات در خاورمیانه اکثراً از خارج، از جوامع و فرهنگ هایی عمیقاً بیگانه با سنن بومی مردم منطقه، سرچشمه گرفته است. مرد مشتری قهوه خانه، نشسته بر صندلی، پشت میز، سرگرم خواندن روزنامه تبلور تغییراتی است که زندگی وی و پدرانش را دگرگون ساخته است- ریخت و قیافه، کار و پیشه، طرز لباس پوشیدن اش، آنچه که هست، نماد دگرگونی های شگرف و ویرانگرِ برآمده از مغرب زمین در عصر نوینِ خاورمیانه است.
نخستین و مشهودتر از همه تغییر پوشاکی است که بر تن دارد. این ممکن است هنوز همان جامه سنتی باشد، ولی سر و وضع قدیمی کم تر و کم تر در شهرها به چشم می خورد. احتمال قوی دارد که لباس سبک غربی، با پیراهن و شلوار، یا این روزها، «تی شرت» و «جین»، پوشیده باشد. لباس، البته، بی اندازه مهم است، نه تنها برای جلوگیری از سردی و رطوبت هوا و رعایت نزاکت، بلکه همچنین- و به خصوص در این قسمت جهان- برای احراز هویت، برای تسجیل اصل و نسب شخص و ابراز شخصیت در میان همگنان. در همان اوان، هفت سده پیش از میلاد مسیح، در کتاب صَفَنیای نبّی (8 :1)، آمده که «در روز قربانی خداوند... همه آنان که لباس بیگانه می پوشند عقوبت خواهم رسانید». در نوشتارهای یهودی و بعداً اسلامی، از اهل ایمان خواسته شده به شکل کافران لباس نپوشند و تن پوش خاص خود را حفظ کنند. «جامه کفار به تن نکنید مبادا همچون آنان شوید» دستوری مشهور است. بنابر حدیثی منتسب به پیامبر صلی الله علیه و آله «عمامه حائل میان ایمان و بی ایمانی است». طبق حدیث دیگری «هر که بکوشد شبیه مردمان دیگر شود یکی از آنان می شود». تا همین اواخر، و در برخی نقاط حتی امروزه، هر گروه قومی، هر فرقه مذهبی، هر طایفه، هر منطقه، و بعضی اوقات حتی هر حرفه، لباس مشخصی داشت.
بعید نیست که مرد قهوه خانه نشین هنوز نوعی کلاه، شاید کلاهی نمدی، یا شاید چیزی سنتی تر بر سر داشته باشد- البته نه در ترکیه. در ترکیه هم هر کس سری به گورستان های دوران عثمانی بزند می بیند که بر سنگ بسیاری از قبرها نقشی از پوشش سر متوفی به هنگام زندگی حک شده است. اگر قاضی بوده، تصویری از کلاه قاضیان و اگر ینی چری بوده، پوشش سر ویژه این گروه، به شکل آستین چین خورده، بر سنگ گورش مشاهده می شود. همین طور سایر مشاغل، کلاه ویژه پیشه شخص در زمان حیات به عنوان نماد نشان دهنده حرفه او، بر سنگ قبرش منقوش است. وجه تمایزی چنین مهم که حتی در گور هم دست از سر آدم بر نمی دارد مسلماً در طول عمر واجد اهمیت فراوان است. عبارتِ «شاپکا گیمک» (کلاه سر گذاشتن) در ترکی تا همین اواخر معنای نارو زدن داشت. مفهوم خیانت، ارتداد، پیوستن به صف مخالفان از آن مستفاد می شد. امروزه پوشش سر ترک ها بیش تر کلاه کپی- و برای روحانیون نوعی کلاهِ برِه- است و اصطلاح بالا دیگر رایج نیست و معنی اش را از دست داده است. استعمال کلاه فرنگی در ممالک عرب هنوز نادر، و در ایران حتی نادرتر، است. مراحل تجددگرایی خاورمیانه را، به تعبیری، می توان از روی مستفرنگ شدن لباس و، به ویژه، کلاه مردم برآورد کرد.
تغییر لباس هم، مانند اکثر وجوه تمدن، ابتدا از ارتش آغاز شد. اونیفورم نظامی در نظر اصلاح طلبان افسونی خاص داشت. شکست های پی در پی سپاهیان مسلمان از دشمنان کافر در میدان جنگ، فرمانروایان کشورهای اسلامی را خواه ناخواه بر آن داشت تا نه فقط جنگ افزار بلکه سازمان و تجهیزات خصم، و از جمله لباس متحدالشکل فرنگی مآب، را برای نفرات خود برگزینند. در اواخر قرن هجدهم که سپاهیان جدید عثمانی نخست تشکل پیدا کردند، اقتباس از اسلحه و مشق و تمرین اروپایی برای آنان ضروری بود، ولی اقتباس پوشاک ضرورتی نداشت. این گزینه ای اجتماعی بود، نه نظامی، مع الوصف تقریباً در تمامی ارتش های نوین ممالک اسلامی، حتی در لیبی و جمهوری اسلامی ایران، به کار بسته شده است. کشورهای اسلامی ناچار بودند از تسلیحات و تدابیر جنگی غربیان استفاده کنند چون این ها طراز اول و ثمربخش بود؛ ولی اجباری نداشتند که فِرِنج چسبان بپوشند و کلاه افراشته بر سر نهند، ولی این کار را کردند و هنوز هم می کننند. این تغییر سبک نشانی است از تداوم اقتدار و جاذبه فرهنگ غربی، حتی در میان کسانی که آن را به شدت و صراحت می کوبند.
پوشش سر، حتی در گزینش اونیفورم نظامی، آخرین چیزی بود که تغییر کرد، و مرد قهوه خانه نشین امروزه هم در اکثر ممالک عربی احتمالاً گونه ای کلاه سنتی، شاید یک کفیه، بر سر دارد، که طرح و رنگ آن چه بسا نمایانگر وابستگی قومی و محلی او است. در اهمیتِ نمادین سر و پوشش سر تردیدی نیست. ولی برای مسلمانان این مشکلِ اضافی پیش می آمد که کلاه های لبه دار و نوک تیز فرنگی مزاحم اقامه نماز و نیایش بود. مسلمانان، مانند یهودیان، و برخلاف مسیحیان، برای حفظ حرمت با سر برهنه نماز نمی گزارند [؟] به هنگام سجود که پیشانی بر زمین می ساید، لبه یا نوک کلاه مزاحم است. ارتش های مسلمان خاورمیانه، تا مدتی مدید پس از آن که لباس متحدالشکلِ کم و بیش سبک غربی در بر کردند، کلاه فرنگی بر سر ننهاده پوشش سنتی سر خود را هم چنان نگه داشتند. سلطان محمد دوم (سلطنت 1808-1839 میلادی)، یکی از اصلاح طلبان عمده قرن نوزدهم، کلاه فینه را- که در عربی به آن طربوش می گویند- باب کرد. این کلاه که ابتدا بدعت کفار خوانده شد و مورد اعتراض و انزجار قرار گرفت، سرانجام قبول عام یافت و حتی نماد مسلمین گردید. به همین دلیل، الغای آن در 1925 میلادی توسط کمال آتاتورک نخستین رئیس جمهور ترکیه، به همان شدتِ عرضه داشتِ اولش به مخالفت برخورد. آتاتورک، که در خودنمایی اجتماعی ید طولانی داشت، وقتی استعمال فینه و دیگر پوشش های سر مرسوم مردان را موقوف کرد و به جای آنها کلاه های فرنگی آورد، در پی هوس باطلی نبود. این تصمیم اجتماعی خطیری بود، و آتاتورک و اطرافیان اش خوب می دانستند چه دارند می کنند. همین طور، البته، کسانی که با آن ها به مخالفت برخاستند.
این بار اولی نبود که چنین تغییری روی می داد. در قرن سیزدهم، هنگام یورش بزرگ مغول به قلب سرزمین های اسلامی خاورمیانه و انقیاد مردمان برای نخستین مرتبه پس از زمان پیغمبر به دست فاتحی نامسلمان، مسلمانان خود، دست کم در امور نظامی، به تقلید از راه و روش مغول ها پرداختند. امیران نامدار اسلام، حتی در خاک مصر، که هیچ گاه به تصرف مغول در نیامد، لباس مغولی پوشیدند، زین و برگ مغولی بر اسب های شان نهادند، و به جای موی کوتاه معمول مسلمین، گیسوی بلند به رسم مغولان گذاشتند. دلیل بر گرفتن پوشاک، تجهیزات و ساز و برگ مغولی در آن دوران همانی بود که امروزه سپاه های اسلامی را به پوشیدن فِرنجِ چسبان و کلاه لبه دار وا می دارد؛ این لباس، لباس پیروزی بود و سر و وضع و رفتار و ویژگی های بزرگترین نیروی نظامی جهانِ آن روز را نشان می داد. بنابر روایات، موی بلند سر و ساز و برگ به سبک مغولان تا حدود 1315 میلادی ادامه یافت، و پس از آن که فرمانروایان مغولِ خاورمیانه خود به اسلام پیوستند و به رنگ جامعه در آمدند، سلطان مصر به افسرانش فرمان داد کاکل های بلندشان را بچینند، اداهای مغولی را در مورد خود و نیز در مورد اسب های شان کنار گذارند، و به البسه متعارف اسلامی و به تجهیزات و زین و یراق سنتی باز گردند. این بازگشت هنوز در ارتش های امروزی اسلام صورت نپذیرفته است.پس از قشون نوبت دربار شد. سلطان خود لباس فرنگی به تن کرد، ولی آن را تغییر داده بودند که قدری متفاوت بنماید، اما این تفاوت چندان محسوس نبود. دو تصویر جالب، از قبل و بعد از اصلاح لباس نظامی از سلطان محمود دوم در قصر توپکاپی استانبول موجود است. هر دو تصویر ظاهراً کار یک نقاش است و سلطان را از زاویه واحدی سوار بر اسبی یگانه در حال جولان نشان می دهد که در یکی لباس سنتی عثمانی و در دیگری کت دکمه دار و شلوار پوشیده است. سر و وضع اسب نیز در دو تصویر تغییر مشابهی یافته است. آتاتورک طبق معمول لُب مطلب را گفت: «ما می خواهیم لباس متمدن بپوشیم». اما معنی این حرف چیست؟ و چرا البسه تمدن هایی بس کهن تر باید نامتمدن پنداشته شود؟ مفهوم تمدن برای آتاتورک تمدن جدید، به سخن دیگر تمدن غربی، بود.
پس از سلطان، دربار هم شروع به پوشیدن لباس فرنگی کرد. دربار نخستین جایی بود که سلاطین می توانستند به غیر نظامیان فرمان دهند و آن ها را از حیث لباس به اطاعت وادارند. مأموران دربار عثمانی کت و شلوار فراک به تن کردند. سبک تازه از دربار به عموم دیوانیان گسترش یافت، و مستخدمان دولت در سراسر امپراتوری عثمانی در اواخر قرن نوزدهم کت و شلوارهای گوناگون می پوشیدند، که نشانه تغیر عمده ای در ارزش های اجتماعی بود. سبک جدید لباس رفته رفته از دولتیان، که عنصر مهمی در اجتماع اند، به سایر طبقات راه پیدا کرد، و سرانجام، دست کم در شهرها، به مردم عادی رسید. ایران کمی دیرتر به غافله پیوست. غرب گرایی کارگران و روستاییانِ هر دو کشور در لباس پوشیدن بسیار دیرتر آمد، و هنوز هم کامل و تمام عیار نیست. در جمهوری اسلامی ایران، پس از انقلاب 1357 شمسی، حتی مأموران دولت هنوز کت و شلوار فرنگی می پوشند؛ ولی از کراوات خبری نیست و این خود نشان نوعی سرپیچی از پذیرش قید و بندهای غربی است.
متجدد و مستفرنگ کردن لباسِ نیمه مؤنث جمعیت با مقاومت بیش تری روبه رو شد و خیلی هم دیرتر آمد، و هیچ گاه، حتی امروزه، شمول و وسعت حوزه مردان را نداشت. احکام اسلامی در باب عفت زنان این مسئله پیوسته بحث انگیز را امر حساسی کرده است. حتی آتاتورک، که فینه و سایر کلاه های غیراروپایی را برای مردها قدغن ساخت، هیچ وقت رفع حجاب نکرد. در جمهوری ترکیه این جا آن جا در سطح شهرداری ها مقرراتی محلی به کار بسته می شد، ولی این نقاط انگشت شمار بود. کشف حجاب در ترکیه، برخلاف الغای کلاه قدیمی مردان، بدون به کار انداختن دم و دستگاه دولتی بر اثر نوعی فشار و تأثیرپذیری اجتماعی تحقق یافت. در این مورد، و نیز در موارد دیگر، تغییر لباس نسوان نشانگر واقعیات متفاوتی بوده است. در قهوه خانه یا چای خانه فرضی ما چنانچه اصلاً زنی مشاهده شود، بسیار محدود و سراپا مستور در پوشش سنتی خواهد بود. خانم های شیک پوش، با البسه فرنگی، در پاره ای کشورهای خاورمیانه ممکن است به چشم آیند ولی در هتل ها و کافه های گران قیمتِ محل تردد طبقات ثروتمند.
تغییر لباس، حتی در کشورهای تندروِ ضد غربی، مظهر تغییر بزرگ تری است. همان گونه که افراد، هنوز دست کم تا اندازه ای، پوشاک فرنگی در بردارند، دولت ها نیز با حفظ قانون مدون اساسی، مجلس قانون گذاری و نوعی انتخابات پیرایه غربی به خود می بندند. همه این نهادها در جمهوری اسلامی ایران برجا ماندند، اگرچه در ایران باستان و یا شرع مقدس اسلام پیشینه ای نداشتند.
مشتری ما در قهوه خانه روی صندلی و پشت میزی نشسته است- این دو قلم اثاثیه نیز سوغات نفوذ غرب می باشد. میز و صندلی در قدیم الایام و سپس در زمان رومی ها هم در خاورمیانه بود، ولی بعد از فتح عرب دیگر اثری از آنها نماند. اعراب از سرزمینی می آمدند که درخت چندان نداشت و چوب کمیاب و قیمتی بود. در عوض پشم و چرم فراوان بود و در تجهیز و آراستن خانه ها و اماکن عمومی، و نیز در تهیه پوشاک، از این ها استفاده می شد. مردم معمولاً روی تشکچه می نشستند یا بر مخده تکیه می دادند، و انواع و اقسام صندلی کوتاه (divan) و نیمکت بی پشت (ottoman) مستور با قالی و فرشینه نیز داشتند (این هر دو اسم از خاورمیانه گرفته شده) و اغذیه و اشربه را از سینی های فلزی مزین و زیبا برگرفته تناول می کردند. نقاشی های مینیاتوری از اوائل قرن هجدهم میلادی میهمانان اروپایی را در ضیافت های دربار عثمانی نشان می دهد. آنها را به سادگی می توان از کت و شلوار چسبان و کلاه، و نشستن روی صندلی شناخت. عثمانی ها میزبانان مؤدبی بودند و برای میهمانان فرنگی صندلی می گذاشتند، ولی خود روی زمین می نشستند.
مرد قهوه خانه نشین احتمالاً مشغول سیگار کشیدن است- کالایی از غرب، در اصل در واقع از امریکا. تا آنجا که می دانیم، توتون را ابتدا در آغاز قرن هفدهم تجار انگلیسی به شرق نزدیک آوردند، و به زودی رواج بسیار یافت. قهوه اندکی پیش تر در قرن شانزدهم آمده بود. قهوه، که اصلش از حبشه است، ابتدا به جنوب عربستان و از آنجا به مصر، سوریه و ترکیه برده شد. به روایت وقایع نویسان تُرک، قهوه در عهد سلطان سلیمان قانونی (1520-1566 میلادی) توسط دو مرد سوری، یکی اهل حلب دیگری از دمشق، به استانبول برده شد و این دو اولین قهوه خانه را در پایتخت عثمانی دائر کردند. نوشابه جدید سخت باب طبع قرار گرفت و می گویند مرد حلبی پس از فقط سه سال با پنج هزار سکه زر عایدی به شهر خویش بازگشت. پیدایش جماعتی قهوه خانه رو موجب نگرانی هم مقامات سیاسی شد- که از تبانی و فتنه انگیزی می ترسیدند- و هم مقامات مذهبی، که از حلال بودن چنین مواد محرکی در شریعت مطمئن نبودند. سلطان مراد چهارم در 1633 میلادی مصرف قهوه و توتون را قدغن کرد و فرمان اعدام شماری از سیگارکشان و قهوه خواران را داد. پس از مدتی جر و بحث بین مخالفان و مدافعان دخانیات، بالأخره مفتی اعظم محمد بهاء افندی- که خود سیگاری قهاری بود و سال بعد به خاطر اعتیاد از مقامش برکنار و به تبعید فرستاده شد- طی فتوایی مصرف دخانیات را حلال اعلام کرد. مؤلف معاصر او، کاتب چلبی، می نویسد که حکم مفتی درباره مشروعیت توتون ارتباطی به اعتیاد خودش نداشت بلکه ناشی از این اصل شرعی بود که آنچه تحریم نشده مجاز است علی الخصوص که این کالا «به وجه احسن به مزاج مردمان هم می ساخت». (1)
مرد قهوه خانه نشین به احتمال زیاد سرگرم خواندن روزنامه ای است، یا شاید در جرگه گروهی باشد که روزنامه برای شان می خوانند. این امر بی شک می باید یکی از دامنه دارترین و جنجال برانگیزترین تغییرهایی باشد که بر فرد و بر جامعه تأثیر نهاده است. روزنامه در بیش تر این مناطق به عربی، زبان بخش اعظم خاورمیانه، چاپ می شود. در سرزمین های هلال خصیب (عراق و سوریه و فلسطین)، در مصر و در شمال افریقا، زبان های کهن آن جا از بین رفته و چنانچه اثری هم از آنها مانده تنها در مراسم مذهبی یا در میان اقلیت های کوچک است. عبری در این میان یک استثنا است که چون زبان دین و ادب قوم یهود بود باقی ماند و در دولت جدید اسرائیل زبان سیاسی و روزمره اهالی شد. در ایران زبان باستانی هیچ گاه جای به عربی نداد، بلکه دگرگون گردید. پس از آمدن اسلام، توأم با مقداری لغات عربی، به الفبای آن زبان تحریر شد. تُرکی هم به راه فارسی رفت، ولی کمال آتاتورک رئیس جمهور اصلاح طلب ترکیه دست به تحول فرهنگی مهمی زد و الفبای عربی را، که ترکی تا آن زمان بدان نوشته می شد، ملغی ساخت و به جای آن رسم الخط نوین لاتین را آورد. همین رویه در جمهوری های سابق اتحاد شوروی نیز اتخاذ شده است.
فن کتابت از زمان های باستان در خاورمیانه کاربرد داشته است. الفبا اختراع مردم خاورمیانه بود، و در مقایسه با روش «صورت نگاشت» که قبل از آن به کار می رفت، و هنوز در بخش هایی از جهان رواج دارد، پیشرفت بزرگی محسوب می شد. الفبای لاتینی، یونانی، عبری و عربی همه مشتق از الفبای اولیه ای هستند که ساکنین بازرگانان سواحل لوان (شرق طالع) ابداع کردند. الفبا کار تهیه و قرائت متون مکتوب را بی نهایت ساده کرد، و آمدن کاغذ از چین در قرن هشتم میلادی نیز به تولید و ترویج نوشته ها فراوان یاری رساند. اما اختراع دیگری چینی ها، صنعت چاپ در راه عبور به غرب، به دلایلی ظاهراً از کنار خاورمیانه گذشت. فن چاپ در منطقه کاملاً ناشناخته نبود، و آثار گونه ای طبع با لوح چوبی از قرون وسطا بر جای مانده است. فرمانروایان مغول ایران در اواخر قرن سیزدهم اسکناس چاپ کردند، ولی چون دستمزد مستخدمین خود را به کاغذ پرداختند و مالیات ها را مصرّاً به طلا دریافت داشتند، اعتماد مردم به پول کاغذی سلب شد و این کوشش به جایی نرسید و تجربه نافرجام ماند و دیگر تکرار نشد. صنعت چاپ بالمآل البته به خاورمیانه آمد، ولی نه از چین بلکه از فرنگ، و تعجب این که تُرک ها از رواج این صنعت در غرب بی خبر نبودند و وجود آن بارها گزارش شده بود. وقایع نگاران عثمانی، که معمولاً درباره رویدادهای سرزمین های کفار گفتنی چندانی نداشتند، اختراع چاپ را خبر دادند و حتی راجع به گوتنبرگ و اولین دستگاه چاپ اش سطوری چند نوشتند. فن چاپ را ظاهراً ابتدا یهودیان اسپانیایی که در 1492 میلادی از آن کشور اخراج شده بودند با خود به خاورمیانه بردند. در میان مصنوعات، اندیشه ها و مهارت هایی که اینان به همراه داشتند، تعدادی هم کتاب چاپی و دانش تولید آنها بود. جوامع دیگر غیر مسلمان عثمانی نیز از یهودیان سرمشق گرفتند. این فعالیت ها، هرچند بر فرهنگ اکثریت تأثیری ننهاد، ولی راه را هموار ساخت. به طوری که از صورت دارایی اشخاص متوفی، موجود در آرشیوهای عثمانی، بر می آید مسلمانان کتاب هایی به خط عربی، چاپ اروپا، خریده به منطقه وارد کردند. و بالأخره، هنگامی که نخستین دستگاه چاپ مسلمین در استانبول به کار افتاد، حروف چین های یهودی و مسیحی حاضر در محل مهارت لازم را فراهم آوردند.
از چاپ روزنامه تا مدتی بعد خبری نبود، اگر چه قرائنی در دست است که طبقه منورالفکر مسلمان بسیار زود به امکانات- و نیز خطرات- جراید و مطبوعات وقوف یافت. محمد ابن عبدالوهاب نامی، مشهور به وزیر الغسّانی، سفیر مراکش در اسپانیا، در 1690 میلادی در گزارش خود صحبت از «دستگاه های نگارش» می کند که «به نشر گزارش هایی می پردازند که خود مدعی اند حاوی اخبار است، ولی مملو از دروغ های جنجال برانگیز می باشد». شواهدی داریم که عثمانی ها از وجود مطبوعات در اروپا در طول قرن هجدهم آگاهی داشتند. گاهی حتی به آنچه در جراید غربی درباره آنها نوشته می شد توجه نشان می دادند، اما این گونه توجهات نادر بود و تأثیر چندانی نمی گذاشت. پیدایش مطبوعات در خاورمیانه نتیجه سریع و مستقیم انقلاب فرانسه بود. سفارت فرانسه در استانبول در 1795 میلادی نشریه ای به نام Gazette Francaise de Constantinopole چاپ کرد که به نظر می رسد نخستین روزنامه ای باشد که در این قسمت از جهان منتشر شد. مخاطبان این نشریه در درجه اول اتباع فرانسوی بودند، ولی- از قرائن پیداست که- افراد دیگر هم آن را می خواندند. پس از سرازیر شدن انقلاب فرانسه به مصر و سر بر آوردن ژنرال بناپارت در آن سرزمین، فرانسویان در پایتخت این مملکت هم روزنامه و مجله رسمی منتشر کردند. بنابر گزارش هایی فرانسه قصد داشت نشریه ای نیز به زبان عربی در قاهره انتشار دهد، ولی از این نشریه تاکنون نسخه ای در جایی پیدا نشده است، و به نظر نمی آید که این طرح هیچ وقت جامه ی عمل پوشیده باشد.
در جوامع سنتی اسلام، حکمران به چندین طریق خبر تغییرهای مهم را به اطلاع مردم می رساند. دو شیوه مرسوم، که معمولاً حق انحصاری حاکمیت به شمار می رفت، یکی نقش خط بر مسکوکات و دیگری خطبه نماز جمعه در مساجد بود. در هر دو مورد نام حمکران یا احیاناً نایب او برده می شد. افزودن یا کاستن نامی از خطبه نماز نشان تغییر حاکم، از راه جانشینی یا شورش و یا انتقال وفاداری بود. اقدامات و سیاست های جدید نیز در خطبه های نماز جمعه اعلام می شد. حذف مالیات ها با اعلان در اماکن عمومی به اطلاع همگان می رسید- ولی وضع مالیات روالی دیگر داشت. شاعران درباری مدح فرمانروایان را می سرودند، و اشعار آنان، که آسان در حافظه ها می ماند و همه جا پخش می شد، کار روابط عمومی امروزی را می کرد. اسناد مکتوبی که وقایع نگاران دولتی قلم می زدند نیز خبر جریانات مهم را به اطلاع مردم می رساند. من باب مثال، فتح نامه ها وسیله خبررسانی پیروزی های نظامی سلاطین عثمانی بود. زمامداران اسلام از دیرباز قدر گفتار و نوشتار را در پیش برد امور حکومت می شناختند، و می دانستند از این ابزار وارداتی- یعنی روزنامه- چگونه بهره گیرند.
ایجاد مطبوعات محلی به زبان بومی در خاورمیانه مدیون دو فرمانروای اصلاح طلب بزرگ، محمدعلی پاشا در مصر و سلطان محمود دوم در عثمانی است که معاصر و رقیب همدیگر بودند. در این مورد مانند بسیاری موارد دیگر، محمدعلی پاشا ابتدا وارد میدان شد و سلطان محمود به او تأسی جست- که چه سلطانی بُود کز پاشایی کم بُود! فرمانروای مصر با روزنامه ای دولتی، ابتدا به فرانسه و سپس به عربی و فرانسه- شروع کرد؛ سلطان ترک روزنامه اش به دو زبان فرانسه و ترکی بود. روزنامه های دولتی مدتی مدید یگانه نشریات خاورمیانه بودند، و هدف آن ها را می توان از یکی از سر مقالات ترکی آن زمان به خوبی دریافت: «هدف روزنامه آن است که مقاصد و فرامین دولت را به اتباع اطلاع دهد». یک چنین برداشتی از ماهیت و نقش مطبوعات هنوز هم کاملاً در منطقه از بین نرفته است.
نگارش تاریخ جراید و نشریات خاورمیانه کار آسانی نیست. بسیاری از روزنامه ها زودگذر بودند، خوش درخشیدند ولی بعد از فقط چند شماره ناپدید شدند. از مجموعه های جامع و تمام عیار خبری نیست، شماری گردآوری های پراکنده این جا و آن جا به چشم می خورد. تا آن جا که می توان محقق کرد، اولین روزنامه غیردولتی، با عنوان جریده حوادث در 1840 میلادی در استانبول درآمد. صاحب امتیاز آن مردی انگلیسی به نام ویلیام چرچیل (2) بود که فرمانی برای کار خود گرفت. روزنامه او گاه به گاه و نامرتب منتشر می شد، ولی دوام آورد.
نقطه عطف قاطع در تاریخِ نه تنها این روزنامه بلکه روزنامه نگاری در خاورمیانه جنگ کریمه بود، چون برای نخستین بار خط تلگراف به منطقه کشیده شد، و وسیله ارتباط بی مثالی فراهم آمد. تعداد زیادی خبرنگار انگلیسی و فرانسوی برای این جنگ به استانبول رفته بودند، و آقای چرچیل توانست با یکی از آنها قرار و مداری بگذارد که نسخه ای از گزارش های خود برای روزنامه اش در لندن را در اختیار او هم بگذارد. جریده حوادث اینک پنج بار در هفته منتشر می شد- و این امری کاملاً بی سابقه بود- و بدین ترتیب ابتدا تُرک ها و بعد بقیه خاورمیانه گرفتار چیزی به مراتب اعتیادآورتر- و برخی می گویند بسیار زیانمندتر- از قهوه و یا توتون، یعنی معتادِ تزریق مقداری خبر روزانه شدند. اندکی بعد، روزنامه دیگری محصول جنگ کریمه برای آن قسمت های امپراتوری عثمانی که ترکی نمی فهمیدند به زبان عربی بیرون آمد. این روزنامه عربی پس از جنگ کریمه تعطیل شد؛ ولی روزنامه ترکی ادامه یافت و مقلد و پیرو هم فراوان داشت.
در 1860 میلادی به یاری دولت عثمانی روزنامه یومیّه ای در استانبول درآمد که نه تنها رسانه فرمان ها و مطالب دولتی بود، بلکه به درج اخبار داخلی و خارجی، سر مقاله و مسائل واقعی می پرداخت. در همین زمان، در بیروت آباء یسوعی اولین روزنامه یومیّه در سرزمین های عربی را منتشر کردند. بدین قرار، شکایت مسلمانان از دو خطر بزرگ، از ناحیه امپریالیست ها و مبلغین مذهبی، لااقل در این مورد به جاست، چه این ها بودند که روزنامه یومیّه را برای شان ارمغان آوردند. با رشد مطبوعات، سردبیران، خبرنگاران و خوانندگان هم مواجه با دو مشکل بزرگ، یعنی تبلیغات و سانسور، شدند.
در اواخر قرن نوزدهم، و اوائل قرن بیستم مطبوعات- روزانه، هفتگی و ماهانه- گسترش سریع و وسیع یافتند- به ویژه در مصر، که اشغال انگلیسی ها شرایط مساعدتری به وجود آورده بود. نشریات مصری در دیگر ممالک عربی زبان نیز به وفور پخش می شد، و همه این کشورها هم خود به تدریج صاحب روزنامه و مجله شدند. تأثیر پیدایش مطبوعات شگرف بود. دریافت منظم خبر از داخل و خارج، به فرد عادی که خودش می خواند، یا آن دیگری که برایش می خواندند، از جهانی که در آن به سر می بُرد، از شهر، از دولت، از کشور، از قاره، گونه ای هشیاری می داد که در گذشته امکان پذیر نبود. مطبوعات متضمن نوع تازه ای مشارکت اجتماعی و سیاسی بود. جنگ کریمه سوای جراید چیزهای دیگر- از جمله شهرداری، امور مالی و به ویژه وام دولتی به سبک غربی- با خود آورد، و این ها نیز در نشریات گزارش می شد.
دگرگونی بسیار مهم دیگر در زبان بود. در زبان ترکی و عربی، و سپس فارسی، تحول سریعی روی داد و سبک خشک و بی روح روزنامه های نخست، که مانند وقایع نامه های درباری یا فرمان های رسمی بود، در طول دهه های بعدی مبدل شد به روزنامه نگاریِ توانمندی که امروزه هم ادامه دارد. روزنامه نویسان خاورمیانه می بایست زبان ارتباط جدیدی برای بحث و گفت و گوی مسائل دنیای نو ابداع می کردند. روزنامه های قرن نوزدهم به بحث و فحص مطالبی چون قیام لهستانی ها علیه روسیه، جنگ های داخلی امریکا، نطق ملکه ویکتوریا هنگام افتتاح پارلمان در لندن و موضوعات دیگری به همین درجه دور از فهم خوانندگان خود می پرداختند. نیاز به گزارش و توضیح این گونه مسائل بود که تا اندازه زیادی موجب پیدایش زبان سیاسی و روزنامه نگاری امروزی خاورمیانه شد.
تحول دیگر- شاید حتی با اهمیت تر از زبان روزنامه نگاری- ظهور خود روزنامه نویس بود: چهره ای کاملاً تازه در اجتماع خاورمیانه، سرگرم شغلی بی سابقه، که رفته رفته اهمیت خطیری یافت.
روزنامه امروزه یگانه رسانه جمعی قهوه خانه نیست. حتماً رادیو و شاید تلویزیونی نیز در آنجا مشاهده می شود. پخش برنامه های رادیویی در خاورمیانه، سه سال پس از لندن، در 1925 میلادی در ترکیه آغاز شد. ولی در بیشتر کشورهای منطقه، به خصوص جاهایی که اختیار وسایل ارتباطی در دست مقامات خارجی بود، اجرای این برنامه ها مدتی به تأخیر افتاد. در مصر، رادیو تا 1934 شروع به کار نکرد، و بعد هم در حقیقت پیشرفت قابل توجهی نداشت تا آن که انقلاب 1952 روی داد. در ایجاد یک سازمان مستقل سخن پراکنی، فارغ از نظارت مستقیم دولت، بار دیگر ترکیه، در 1964، پیش قدم بود. میزان استقلال برنامه های رادیویی، به طورکلی، بستگی به ماهیت نظام هر کشور دارد. پخش برنامه تبلیغاتی از رادیوهای خارجی را ظاهراً اول بار حکومت فاشیست ایتالیا شروع کرد، که در 1935 به طور مرتب برنامه ای به زبان عربی از شهر باری (3) به خارج فرستاد. این سرآغاز جنگی تبلیغاتی بود که ابتدا انگلستان و آلمان، سپس فرانسه و بعدها امریکا و اتحاد شوروی درگیر آن شدند. کشورهای خاورمیانه نیز به منظور اطلاع رسانی، راهنمایی و گاه هم خرابکاری، خود شروع به پخش برنامه های مفصل به یکدیگر کردند. ایجاد تلویزیون، به سبب هزینه بیشتر، نسبتاً دشوارتر بود، ولی امروزه برنامه های تلویزیونی هم همه جا در خاورمیانه در سطح وسیع در دسترس مردم است.
در منطقه ای که بی سوادی هنوز معضلی بزرگ به شمار می رود، برقراری ارتباط گفتاریِ مستقیم تأثیری انقلابی داشت. در واقع، انقلاب 1357 ایران، که طی آن گفته های آیت الله خمینی با نوار کاست پخش و دستورهایش با تلفن منتقل شد، بی گمان نخستین انقلاب الکترونیکی جهان بود. این رویداد به سخنوری بُعد نوینی داد، راه تازه ای بنمود و سخن به شنوندگانی رسید که در ادوار گذشته تصورناپذیر بود.
آنچه از رادیو و تلویزیون هر کشور پخش می شود تا اندازه بسیار زیادی بستگی دارد به نوع حکومتی که بر آن جا مسلط است و رئیس دولتی که این دستگاه ها را اداره می کند. تصویر وی احتمالاً بر دیوار قهوه خانه آویخته است. در معدودی از کشورهایی که به دموکراسی غربی گراییده اند و هنوز بدان عمل می کنند، رئیس دولت- مرد یا زن- احیاناً آزادانه انتخاب شده، و رسانه ها به مقیاس گسترده بازگوی نظریات دولت و نظریات مخالفان اند. ولی در اکثر ممالک منطقه، فرمانروا در رأس گونه ای حکومت کمابیش استبدادی قرار دارد. در بعضی نقاط، نوعی حکومت سنتی معتدل فردی حکم فرماست، که در آن آداب قدیمی رعایت می شود و پاره ای اختلاف آراء مجاز است. در سایر جاها، دیکتاتورهای نظامی یا حزبی رژیم های خودکامه برپا کرده اند، و رسانه های شان- مطبوعات، رادیو و تلویزیون- یک صدا نغمه انحصارطلبی سر می دهند.
از شکل حکومت و نوع اقتدار فرمانروا که بگذریم، تصویر فرمانروا بر دیوار به خودی خود، نمایانگر گونه ای نوآوری و عدول شدید از سنت است. سفیر عثمانی در فرانسه در 1721 میلادی از گزارشی می نویسد که در فرانسه مرسوم است پادشاه تصویر خود را به سفرای خارجی بدهد. اما «از آنجا که تصویر نزد مسلمانان مجاز نیست» وی درخواست کرد هدیه دیگری به او مرحمت شود. با وجود این، صورتگری به هیچ وجه ناشناخته نبود. سلطان محمد فاتح به بلینی (4) نقاش ایتالیایی اجازه داد چهره اش را ترسیم کند؛ سلطان حتی آثار نقاشان اروپایی را هم جمع آوری می کرد. پسرش که بر جای او نشست متقی تر بود، و مجموعه او را از بین برد، اما سلطان های بعدی چنین متعصب نبودند، و قصر تویکاپی در استانبول دارای مجموعه ای غنی از تصاویر سلاطین و اشخاص دیگر است. بازار شمایل در کشورهای اسلامی در عصر نوین رواج یافت، و شمایل هایی، البته خیالی، از حضرت علی و امام حسین در سرزمین های اهل تشیع، و از سایرین، تا حدی کمتر، در ممالک اهل تسنن تهیه شد. چهره پردازی های متداول در اروپا، از زمان یونان و روم باستان به این سو، در کشورهای اسلامی پیشینه زیادی ندارد. سکه ای از یک خلیفه عباسی وجود دارد، که ظاهراً تصویرگر سیمای خلیفه است و عمداً تحریک آمیز تعبیه شده، چرا که وی را در حال نوشیدن از پیمانه ای نشان می دهد. سکه های سلجوقی چندی از آسیای صغیر، از امیرنشین های کوچک، حاوی تصویر امیران، نیز به دست آمده، ولی این ها کاملاً محلی، و تقلیدی از رسم حکام رومی آن نواحی است.
احتمال نمی رود که، بر دیوار قهوه خانه عکس دیگری باشد، ولی تقریباً به طور حتم نوشته ای قاب شده و خوش خط، شاید آیه ای از قرآن یا فرموده ای از پیامبر، در آن جا نصب است. حدود چهارده قرن است که اسلام دین اصلی و اکثر اوقات مسلط منطقه می باشد. نیایش در مسجد ساده و بی پیرایه، و مشتمل بر آیاتی چند از قرآن است. نماز جماعت فریضه ای جمعی و منضبط، اطاعت از آفریدگار، تسلیم به خدای واحدِ مجرد دست نیافتنی می باشد. راز و ماجرایی در کار نیست. از موسیقی کلیسایی، از شعر و سرود خبری نیست تا چه رسد به نقاشی و پیکرتراشیِ تمثالی که در سنت اسلام بت پرستی به شمار می رود و تحریم شده است. هنرمندان مسلمان به جای این ها از نقوش انتزاعی و هندسی بهره می برند، و طرح های تزیینی خود را با استفاده گسترده و روشمند از خطوط مکتوب رقم می زنند. آیه ها و گاه حتی تمامی یک یا چند سوره قرآن طاق و دیوارهای مساجد و نیز منازل و اماکن عمومی را زینت می بخشد.
با این حال، نخستین نشانه های رسوخ روش و ارزش های فرهنگ غربی را شاید در هنر بتوان دید. حتی در ایران، که با غرب فاصله بیش تر داشت و کم تر به روی نفوذ غرب گشوده بود، از قرن شانزدهم به بعد آثار نفوذ مغرب در نقاشی- در کاربرد سایه ها، دورنما و دگرگونی در شیوه ترسیم اندام انسانی- مشاهده می شود.
نقوش انسانی، به رغم ناسازگاری اسلام با تصویرگری، از دیرباز در هنر ایرانی و عثمانی خودنمایی کرده بود، ولی این ها به تدریج فردی تر و شخصی تر شدند، و دیگر آن چنان قالبی نیز نبودند. گاه حتی چهره نگاری هایی هم انجام می شد، ولیکن نمایش سیمای حکمران، بر روی سکه، تمبر پستی، یا دیوارها پدیده ای جدید است، و در کشورهای محافظه کارتر هنوز هم کفر و در ردیف بت پرستی انگاشته می شود.
پیشرفت تئاتر در کشورهای خاورمیانه محدود ولی موفقیت سینما فوق العاده بوده است. فیلم صامت برحسب شواهد در همان اوایل یعنی در 1897 میلادی از ایتالیا به مصر آورده شد. فیلم هایی که طی جنگ جهانی اول برای قشون متفقین به نمایش در می آمد به بسیاری از مردم خاورمیانه فرصت داد تا با این رسانه جدید آشنا شوند. در مصر از 1917 فیلم های محلی می ساختند. و نخستین فیلم طولانی در 1927 تولید و عرضه شد. از آن پس، فیلم برداری کسب و کاری بزرگ، نه تنها عمدتاً در مصر بلکه در شمار زیادی از کشورهای منطقه شد. مصر اینک، پس از امریکا و هند، دارای سومین صنعت سینمای جهان است.
نوآوری های دیگر برگرفته از غرب حالا چنان ریشه دار و مستقر گردیده که منشأ خارجی آن ها فراموش شده است. دوست ما در قهوه خانه اگر از طبقه تحصیل کرده باشد و بینایی اش بر اثر خواندن از میان رفته باشد، چه بسا که عینک به چشم می زند، که اختراعی اروپایی است و سابقه آن در خاورمیانه بنا بر مدارک به قرن پانزدهم می رسد. بر دیوار قهوه خانه، و نیز به مچ دست بعضی از مشتریان، شاید ساعت باشد، که هر دو اختراع فرنگی است و به احتمال حتی امروزه هم در خارج- در اروپا یا خاور دور- ساخته می شود. سنجش گذر دقیق وقت مظهر تحول بزرگی در عادات اجتماعی بود- این تحول هنوز هم ادامه دارد.
مرد قهوه خانه نشین چنان چه با دوستانش باشد، احتمالاً وقت را چنان می گذراند که نیازی به دقیقه شماری ندارد- یعنی سرگرم نوعی بازی تخته یا بازی بر روی نطع است، که تاریخچه اش در منطقه بس طولانی است. در میان تحصیل کردگان دو بازی، تخته نرد و شطرنج، از همه متداول تر است. هر دو از طریق خاورمیانه به اروپا رسید، شطرنج ابتدا شاید از هند آمده. شواهدی داریم که این دو سرگرمی پیش از اسلام هم در ایران وجود داشته است. در مباحثه بزرگ متکلمین اسلامی قرون وسطا در باب مسئله جبر و اختیار، اغلب این دو بازی را به منزله نمونه مثال می آورند. آیا زندگی همانند بازی شطرنج است و بازی کن در هر حرکت خود اختیار دارد، و مهارت و بصیرت او مایه موفقیت است؟ یا مانند تخته نرد است، که مهارت پایان کار را اندکی تغییر می دهد، ولی نتیجه نهایی را گردش مکرر طاس تعیین می کند، که جمعی آن را بخت کور و دیگران تقدیر خدا می خوانند؟ این دو بازی استعاره چشمگیری شد برای یکی از بحث های مهم علم اصول در اسلام، بحثی که به پیروزی تقدیر انجامید، و تخته نرد بر شطرنج غلبه یافت.
در فواصل اخبار و سخنرانی ها، از رادیو/ تلویزیون موسیقی پخش می شود. موسیقی در بیشتر قهوه خانه ها موسیقی سنتی یا ساز و آوازهای باب روز خاورمیانه است، که شاید نیمی از آن اقتباس از موزیک «پاپ» فرنگی باشد؛ احتمال نواختن موسیقی کلاسیک غربی بسیار کم است. حتی در میان عناصر به اصطلاح غرب زده و برخوردار از نفوذ اجتماعی و فرهنگی غرب، درک و لذت جویی از موسیقی کلاسیک غربی هنوز نسبتاً محدود است- و این درست برعکس وضع موجود در ژاپن و حتی در چین می باشد- که دو جامعه غیرغربی دیگرند ولی موسیقی کلاسیک غربی در آنها به میزان وسیع نه تنها شناخته شده است، بلکه اجرا و حتی تصنیف می شود. در میان گروه های غرب گرا، مانند مسیحیان لبنان یا یهودیان اسرائیل، مشتریِ موسیقی هنری فرنگی زیاد است. در ترکیه نیز غرب زدگی به جهان موسیقی رسیده و اکنون دسته های ارکستر، اپرا و آهنگ ساز تُرک هم داریم. موسیقی، یا دست کم آلات موسیقی، همانند هنر، نیازی به زبان ندارد، از این رو می باید ظاهراً برای فرهنگ های دیگر دست یافتنی تر باشد. ولی در بیش تر کشورهای خاورمیانه، شاید به سبب اهمیت آواز و ترانه، وضع چنین نیست، و شنوندگان موسیقی کلاسیک به نسبت معدود مانده اند. این در تضاد بارز با دیگر هنرها، مثلاً نقاشی و معماری، است، که تحول در هر دو رشته در همان اوان تماس با غرب آغاز شد و در همان مراحل ابتدایی تکمیل یافت، و یا در ادبیات، که شکل های کهن بیان عملاً از بین رفته، و داستان و نمایش و یا حتی شعر الگوهای کلی جهان امروزی را پذیرفته است. به سخن دیگر، در فرآیند غرب گراییِ هنر، نقاشی، معماری و ادبیات، منزلت نخست و بس وسیع، و موسیقی مرتبت آخر دارد و کمتر از همه تحت تأثیر قرار گرفته است. و این خود شاید گویای حقیقتی باشد، چون در میان فنون هنری هر تمدن، موسیقی معمولاً آخرین فنی است که هر تازه وارد خارجی می فهمد، می پذیرد و اجرا می کند.
یکی از چشمگیرترین جنبه های قهوه خانه تقریباً در هر قسمت خاورمیانه برای مسافر غربی عدم حضور زنان است، و اگر یکی چند زن هم دیده شوند احتمالاً خارجی اند. میزها را مردها، تنها یا دسته جمعی، اشغال کرده اند، و جوانان شب ها فوج فوج در پی نوعی سرگرمی در خیابان ها سرگردان اند. آزادی زنان، در قیاس با تغییرات آشکار در وضع مردان، فرسنگ ها عقب مانده است، و در پاره ای از نقاط منطقه اکنون پس تر هم می رود.
تصویر مشهود تصویر سرزمینی است با فرهنگ و سنن بس ریشه دار و کهن. این جا کانون درخشش اندیشه ها، کالاها و گاه لشکرها به تمام جوانب بوده است. گاه مغناطیس وار خارجیان زیادی را، به صورت زائر و مرید، برده و اسیر، فاتح و امیر به خود جذب کرده است. چهار راه و مرکز داد و ستدی بوده که امتعه و معرفت سرزمین های دور و کهن را خریده و اغلب پس از اصلاح و بهبود زیاد، به جاهای دیگری فرستاده است.
در عصر جدید، عامل چیره در منطقه، تأثیر اروپا و بعداً مغرب زمین به طور اعم، بر آگاهی اکثر مردم خاورمیانه و دگرگونی- و یا به گفته عده ای آشفتگی- ره آورد این تماس بوده است. تاریخ جدید منطقه مشحون است از تغییراتی سریع و تحمیلی- از چالِش جهانی بیگانه و مراحل و وجوه گوناگون واکنش و یا عدم پذیرش و پاسخ گویی مردم خاورمیانه به این عوامل. در پاره ای موارد، تغییر عظیم و شاید برگشت ناپذیر بوده است، و بسیاری کسان نیز مایل اند این تحولات را پیش تر ببرند. در موارد دیگر، تغییرات محدود و سطحی بوده است و در بخش هایی از منطقه تحول هم اینک به گذشته باز می گردد. شماری زیاد، از تندروان و محافظه کاران، درصددند این بازگشت به عقب را ادامه و توسعه دهند. این ها تأثیر تمدن غرب را بزرگ ترین بلایی می دانند که بر منطقه نازل شده است و آن را حتی وخیم تر از هجوم ویرانگر مغول در قرن سیزدهم می شمرند. روزگاری برای توصیف نفوذ غرب اصطلاح «امپریالیسم» به کار می رفت، ولی در حال که دوران کوتاه حکومتِ مستقیم اروپاییان به سر رسیده، و ایالات متحده هم از دور دست بر آتش دارد، این اصطلاح بسی نامحتمل می نماید. برای تشریح نفوذ غرب از دیدگاه مخالفان، تعریف دقیق تر همانی است که آیت الله خمینی در وصف ایالات متحده گفت: «شیطان بزرگ». شیطان امپریالیست نیست؛ اغواگر است. فتح نمی کند؛ گمراه می کند. مبارزه میان کسانی که از قدرت فریبنده، و به نظر این ها مخربِ، راه و رسم زندگی غرب نفرت و هراس دارند، و آن هایی که آن را پیشرفت و فرصت تازه ای برای تبادل مداوم و بارور فرهنگ و تمدن می خوانند، امروزه ادامه دارد.
نتیجه این کشمکش در خاورمیانه هنوز ناروشن است. با بررسی پیشینه تاریخ و تمدن این منطقه شاید بتوان به موجبات، موضوعات و جریانات روشن کننده خط سیر این مبارزه بهتر پی برد.
پی نوشت ها :
1- کاتب چلبی، میزان الحق (استانبول، 1290 ه.ق)، صفحات 42-43، ترجمه انگلیسی: G.Lewise,The Balance of Trruth(London,1957),p.56.
2. William Churchill
3. Bari
4. Bellini
منبع مقاله :
لوئیس، برنارد؛ (1381)، خاورمیانه، حسن کامشاد، تهران: نشر نی، چاپ سوم