«آسیب شناسی فهم حدیث» ترکیبی اضافی و متشکل از سه مفهوم «آسیب شناسی»، «فهم»، و «حدیث» است. بنابراین، لازم است نخست این سه و واژگان مترادف آنها را بررسی کنیم.
الف. آسیب شناسی
«آسیب» به معنای«آفت، بیماری، اختلال و خطر» آمده است. در فرهنگ فارسی چنین معنا شده است: « آسیب: زخم، عیب و نقص، درد، رنج، گزند، آزار، زیان، خسارت.(1) آسیب شناسی: شناخت درد و رنج و خسارت»(2). در اصطلاح هم به آن دسته از علل و اختلالاتی اطلاق می شود که وجودشان تداوم و حرکت پدیده ای را تهدید می کند و آن را از رسیدن به اهداف و آرمانش باز می دارد و یا از کارایی لازم می اندازد. برخی در تعریف آسیب گفته اند: «منظور از آسیب، عاملی است که سبب اختلال و ناهنجاریها و آفت در پدیده ها می شود و گاهی به خود اختلالات، آسیب گفته می شود».(3)بنابراین، آنچه ما از واژه ی «آسیب شناسی» مدنظر داریم، اصطلاحی است که ترجمه ی واژه ی پاتولوژی(pathology) است.
آفت شناسی
در فرهنگ دینی، واژه ی «آفت» بار معنایی«آسیب» را دارد. آفت، یعنی آنچه سبب فساد، تباهی، خرابی و بیماری است. خسارت و زیانی را که از بیرون و درون بر امور معنوی یا مادی وارد می شود، آفت گویند. جوهری در صحاح می نویسد: «الآفةُ: العاهةُ. وقد أیِفَ الزرعُ، علی ما لم یُسمَّ فاعلُه، ای أصابته آفةٌ»(4). ابن منظور گوید: «أوف: الآفة: العاهة، و فی المحکم: عرض مفسد لما أصاب من شیء. و یقال: آفةُ الظَرفِ الصَلَفُ و آفَةُ العِلمِ النِّسیانُ»(5).فرهنگ نویسان فارسی زبان، «آفت» را چنین معنا نموده اند: «آفت: آنچه مایه ی فساد و تباهی گردد»(6)؛ «آنچه سبب فساد، تباهی، خرابی، زیان، بیماری و... می شود؛ آسیب، بلا و سختی. آفت پذیر: ویژگی آنچه قابلیت صدمه دیدن دارد.»(7)
ب.فهم، فقاهت و درایت
1.«فهم» به معنای«علم، دانستن و شناختن» و نیز تصور چیزی و شناخت آن است. خلیل بن احمد می نویسد:« فَهِمتُ الشیءَ:عرَفتُه و عَقَلتُه»(8)؛ آن چیز را شناختم و دانستم.راغب اصفهانی در معنای «فهم» می گوید:« الفَهمُ: هیئةٌ للإنسان بها یتحقّق معانی ما یحسن، یقال: فَهِمْتُ کذا»(9)؛ فهم حالتی است برای انسان که به وسیله ی آن معانی را به خوبی می داند(محقّق می سازد). گفته می شود: فَهِمتُ کذا: آن را فهمیدم.
در لسان العرب آورده است:« الفَهمُ: معرفتُکَ الشیء بالقلب. فَهِمَه فَهماً و فَهَماً و فَهامة: عَلِمَه.»(10).
فیومی نوشته است:« فَهمْتُهُ: فَهَماً مِنْ بابِ تَعِبَ و تَسکِینُ المَصدَرِ لُغَةٌ و قِیلَ السّاکِنُ اسْمٌ لِلمَصْدَرِ إذا عَلِمْتَهُ قالَ ابنُ فارِسٍ هَکَذا قالَهُ أهلُ اللُّغَةِ و یُعَدِّی بِالهَمزَةِ و التَّضعِیف»(11).
برخی متعلق فهم را عام(فَهِمْتُ الشیء) دانسته اند و برخی خصوص معانی نه ذوات؛ گفته می شود:«فهمت الکلام» ولی «فهمت الرّجل» صحیح نیست، بلکه «عرفت الرّجل»درست است.(12)
2.«فقه» در لغت به معنای« فهم عمیق و دقیق» و ژرف نگریستن است. خلیل بن احمد نوشته است:«فقِه یفقَه فقهاً اذا فهِم وافقهتُه: بیّنتُ له و التفقُّه:تعلم الفقه»(13).
ابن فارس می نویسد:
الفاءُ و القافُ و الهاءُ اصلٌ واحدٌ صحیح، یَدُلّ علی ادراکِ الشیءِ و العلمِ به... و افقَهتُک الشیء اذا بَیَّنتُه لک.(14)
ابن اثیر در معنای «فقه»می گوید:« الفقهُ فی الاصلِ: الفهمُ، واشتقاقُه مِن الشَقِّ و الفَتح»(15)؛ (شکافتن و به ناپیداها دست یافتن).
جرجانی در تعریفات آورده است:«فقه» در لغت به معنای فهم غرض متکلم از کلامش می باشد.(16)
اطلاعات ما درباره ی امور و جریانهای جهان دوگونه است: گاهی اطلاعات سطحی و ظاهری است و گاهی دقیق و ژرف. اگر کسی اطلاعاتش در موضوعی به حدی برسد که از مشاهدات سطحی و ظاهری که برای عموم قابل فهم است، عبور کند و به عمق جریانها پی ببرد، او را «متفقّه» و «فقیه» در آن موضوع می توان شمرد.
راغب اصفهانی نوشته است: «الفقهُ هو التوصلُ الی علمٍ غائبٍ بعلمٍ شاهدٍ، فهو اخصُّ من العلم»(17).
مؤلف التحقیق فی کلمات القرآن در جمع بندی معنای این واژه چنین آورده است:
«و التحقیق أنّ الاصل الواحد فی المادة، هو فهمٌ علی دقّةٍ و تأملٍ و بهذا القید یفترق عن موادِ العلمِ و المعرفة و الفهم و غیرها»(18).
فقه در اصطلاح به معنای علم به احکام شرعی عملی است که از ادله تفصیلی به دست می آید. به دیگر سخن، فهم عمیق و استنباط دقیق مقررات عملی اسلامی از منبع و مدارک مربوط است.
مؤلف معالم الدین می نویسد:«الفقه فی اللغة الفهم و فی الاصطلاح هو العلمُ بالاحکامِ الشرعیة الفرعیة عن ادلته التفصیلیة»(19)؛ فقه در لغت، فهم و در اصطلاح عبارت است از علم به احکام شرعی بر اساس ادله ی تفصیلی آنها.
در قرآن و اخبار مأثور از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام بارها امر به تفقه در دین شده است که مراد همان حقیقت لغوی است. از مجموع آنها چنین استنباط می شود که از نظر اسلام، مسلمانان باید اسلام را در همه شؤون اعتقادی، عبادی، اخلاقی، فردی و اجتماعی به طور عمیق و دقیق و از روی کمال بصیرت درک کنند. ولی آنچه در میان مسلمانان از قرن دوم به بعد درباره ی کلمه «فقه» مصطلح شد، قسم خاصی است که می توان آن را فقه الاحکام یا فقه الاستنباط خواند.(20)
شیخ بهایی در الاربعین پس از نقل حدیث معروف پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود: «مَنْ حَفِظَ مِن اُمَّتِی أربَعِینَ حَدیِثاً مِما یَحتاجُونَ إلیهِ من أمرِ دِینِهمْ بَعَثَهُ الله یَومَ القیامَةِ فَقِیهاً عالِماً»(21)، فقیه را به معنای بصیر (صاحب بصیرت و بینش) می شمرد و می نویسد:
لیس المرادُ الفقهَ بمعنی الفهم فَإنَّه لا یُناسبُ المقامَ و لا العلمَ بالاحکامِ الشریعةِ عن ادلِتها التفصیلیة فَإنّه مُستحدَثٌ، بل المرادُ البصیرةُ فی امرِ الدین و الفقیهُ اکثرُ ما یأتی فی الحدیث بهذا المعنی... هذه البصیرةُ اِمّا موهبیّةٌ وهی التی دعا بها النبیُّ صلی الله علیه و آله لامیرالمؤمنین علیه السلام حین اَرسَلَه الی الیمن حیث قال: اللهم فَقِّهه فی الدین(22)؛ او کسبیةٌ وهی التی اشار الیها امیرُالمؤمنین علیه السلام حیثُ قالَ لِوَلدهِ الحسن علیه السلام: و تَفَقَّه یا بُنّی فی الدین(23) (24)؛ مقصود از فقه در سخن پیامبر صلی الله علیه و آله علم به احکام شرعی فرعی از ادله ی تفصیلی آن (معنای اصطلاحی فقه) نیست؛ زیرا این معنا معنای نوپیدایی است، بلکه مقصود از آن بینش و بصیرت در امر دین است و فقه در احادیث بیشتر به همین معنا آمده است... و این بصیرت یا موهبتی است، نظیر دعای پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت امیر علیه السلام هنگامی که ایشان را به یمن فرستادند: «اللهم فَقِّهه فی الدین» و یا اکتسابی است، نظیر سخن حضرت علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام:«و تَفَقَّه یا بُنیّ فی الدین».
از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: ما آن کس را دوست داریم که این صفات را داشته باشد:« مَنْ کانَ عاقِلاً فَهِماً فَقِیهاً حَلِیماً مُدارِیاً صَبُوراً صَدُوقاً وَفِیّا»(25). هر کس که عاقل، فهمیده، ژرف اندیش، خویشتندار، با مدارا، بردبار، راستگو و باوفا باشد.
علامه مجلسی رحمه الله در شرح واژه ی «فهم» و «فقه» می نویسد:
فهم یعنی تیزهوشی مخصوصی که ذهن انسان را برای پذیرش حقائق و واقعیات آماده می کند و با حرکت سریع فکری از مقدمات به مقاصد و نتائج منتقل می شود. فقه، یعنی پی بردن به احکام و حلال و حرام و اطلاع بر اخلاقیات و این که آفت و زیان نفس انسان چه چیز است و موانع قرب به درگاه حق چیست؟ گفته شده، فقه بصیرت و بینایی درونی و قلبی است درباره ی برنامه های دینی که این بصیرت بر اثر علم و عمل به دست می آید و موجب پیدایش حالت خوف و خشیت می شود. راغب در مفردات گوید: فقه یعنی از راه علم به محسوسات و مطالعه در عالم طبیعت به عالم غیب و ماوراء طبیعت پی بردن. بنابراین، فقه اخص از علم است؛ چون علم یعنی پی بردن به اشیاء چه محسوس و چه غیرمحسوس و از هر راهی که باشد، ولی فقه، پی بردن به غیرمحسوس از طریق علم به محسوس است. خداوند متعال می فرماید:«فَمَا لِهؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً» (26)؛ چرا این گروه حاضر نیستند سخنی را درک کنند؟! «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ»(27)؛ آنان مردمی اند که فقه و فهمی ندارند. آیات مشابه دیگری نیز در این زمینه آمده است. فقه یعنی علم به احکام دینی؛ گفته می شود:«فقه الرّجل» یعنی مرد فقیه شد؛ «تَفَقَّه» یعنی دنبال علم فقه را گرفت و متخصص شد. خداوند فرمود:«لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»(28) (29).
اصطلاح فقه الحدیث چنان که گذشت، از معنای لغوی فقه و اصطلاحی حدیث برگرفته شده است.
3.درایت مصدر ماده ی «دَرَی» است. «دَرَی- دَرْیاً و دِرْیاً و دَرْیَةً و دِرْیَةً و دَرَیاناً و دِرْیاناً و دُرِیّاً و دِرایَةً، [دری] الشیء و بالشیءِ»: دانست، شناخت، به دانش او رسید، فهمید. مصدر«دِرایَة»: بیش از سایر مصادر این کلمه به کار می رود. ابن فارس می گوید: «دری: فأصلان، أحدهما قصد الشیء و اعتماده طلبا، و الآخر حدّةٌ تکون فی الشیء»(30).
الدّرایة: شناختن، دانستن. مشهور لغت نویسان مطلق دانستن گفته اند؛ مانند خلیل بن احمد(31)، مؤلف لسان العرب(32)، جوهری(33)، نویسنده ی اقرب الموارد؛ برای نمونه در المصباح المنیر آمده است:«دَرَیْتُ الشَّی(دَرْیاً) مِن بابِ رمَی وَ (دِرْیَةً) و (دِرایَةً): عَلِمتُهُ»(34). نیز در لسان العرب آمده است:«دری: دَرَی الشی دَرْیاً و دِرْیاً؛ و دِریََةً و دِرْیاناً و دِرایَةً: عَلِمَهُ. یقال: دَرَیْت الشیءَ اَدْرِیهِ عرَفْته»(35).
اما راغب می گوید:« الدّرایة: المعرفة المدرکة بضرب من الحیل»(36)؛ درایه شناختی است که با نوعی از تدبیر به دست آید.
نویسنده ی التحقیق فی کلمات القرآن الکریم می نویسد: معنای ماده ی «دری» نوع شناختی است که از طریق غیرعادی، بدون فراهم کردن مقدمات متعارف به دست آید.(37)
در متون حدیثی ما برای تشویق به فهم و درک معارف دینی و نیز دقت برای دریافت مقصود اصلی گوینده، از واژه ی «درایه» هم بهره گرفته شده است؛ برای نمونه امام علی علیه السلام می فرماید: « عَلَیکُمْ بِالدِّرایاتِ لا بِالرِّوایات»(38)؛ در پی دریافت و درایت (سخنها) باشید، نه در پی نقل و حکایت.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «خَبَرٌ تَدرِیهِ خَیرٌ مِنْ عَشَرَةٍ تَرْوِیهِ»(39)؛ روایتی که معنای آن را بدانی، بهتر از ده روایت است که ندانسته برای مردم نقل کنی!
اصطلاح دانش درایة الحدیث در دو دانش مصطلح الحدیث و فقه الحدیث(40) کاربرد مشترک دارد. به رغم تناسب لغوی درایة الحدیث با دانش فقه الحدیث، از نگاه متأخران، مقصود از درایة الحدیث با اندکی تسامح، همان دانش مصطلح الحدیث می باشد.(41)
ج.حدیث
«حدیث» در لغت به معنای«تازه و نو از هر چیز»است. خلیل بن احمد در العین آورده است:« الحدیث: الجدیدُ مِن الاشیاء»(42). ابن فارس می نویسد:« الحاءُ و الدال و الثاء، اصلٌ واحدٌ وهو کونُ الشیء لم یکن»(43). این واژه یک معنای اصلی دارد: بودن یک چیز و پیدایش آن بعد از عدمش.حدیث به معنای خبر و مرادف کلام نیز آمده است؛ زیرا کلام به تدریج به وجود می آید.(44) «حدیث»مفرد و جمع آن«احادیث» است. جوهری در صحاح اللغه و ابوالبقاء در کلیات تصریح کرده اند که این جمع برخلاف قیاس است.(45)
در معنای اصطلاحی آن شیخ بهایی می نویسد:« الحدیثُ هو کلامٌ یَحکِی قولَ المعصومِ او فعلَه و تقریرَه»(46)؛ حکایت و گزارش سخن، فعل و تقریر معصوم را حدیث گویند.
اهل سنّت، مراد از احادیث را گزارش سخن، عمل و سکوت پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابه (بنابر قولی) می دانند، در صورتی که از نظر امامیه، حدیث سخن، فعل و تقریر همه ی معصومان علیهم السلام است؛ زیرا بازگشت کلمات معصومان علیهم السلام نیز به سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد.(47)
نویسنده ی مقباس می نویسد:« و ذکر جمعٌ من اصحابنا اَنَّ الحدیثَ فی الاصطلاح هو ما یَحکِی قولَ المعصوم او فعلَه او تقریرَه»(48)؛ گروهی از امامیه در تعریف اصطلاحی حدیث گفته اند: حدیث چیزی است که سخن، فعل و تقریر معصوم علیه السلام را حکایت می کند. محقّق تهانوی نیز می گوید:« الحدیث فی اصطلاح المحدثین قولُ الرسول صلی الله علیه و آله و حکایةُ فعله و تقریره»(49)؛ حدیث در اصطلاح محدثان همان سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و حکایت فعل و تقریر ایشان است.
د. تعریف «آسیب شناسی فهم حدیث»
آسیب شناسی فهم حدیث، دانشی است گسترده، از شعب علوم حدیث و زیر مجموعه ی فقه الحدیث که به مطالعه و بررسی موانع و مشکلات حدیث و عوامل آسیب رسان به فهم حدیث، نظیر تعارض، تصحیف، نقل به معنا و... می پردازد و با دسته بندی آنها به شناسایی عوامل مؤثر در ایجاد این مشکلات و راههای رفع آن اقدام می کند. می توان گفت آسیب شناسیِ فهم حدیث، در حقیقت به دنبال تنقیح و زدایش اموری است که مانع می شود حدیث آن گونه که بایسته است، درک گردد.برخی عنوان کلی«آسیب شناسی دینی» را انتخاب نموده و آن را چنین تعریف کرده اند: آسیب شناسی دینی یعنی شناخت آسیبها و اشکالاتی که بر اعتقاد و باور دینی و یا آگاهی و معرفت دینی و یا عملی در رفتار جامعه دینی وارد می شود و یا ممکن است که وارد بشود.(50)
پی نوشت ها :
1.محمدمعین، فرهنگ فارسی، ج1، ص 58، ذیل واژه.
2.حسن عمید، فرهنگ عمید، ج1، ص 44، ذیل واژه.
3.محمدعلی حاجی، آسیب شناسی تربیت دینی، دانش نامه امام علی علیه السلام، زیر نظر علی اکبر رشاد، ج4، ص 433.
4.اسماعیل جوهری، صحاح اللغه، تحقیق احمد عبدالغفور العطار، ج4، ص 1333.
5.ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص16.
6.محمد معین، فرهنگ فارسی، ج1، ص 69.
7.حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج1، ص 124، ذیل واژه.
8.خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج4، ص 62.
9.حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 646.
10.ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص 460.
11.احمد فیومی، المصباح المنیر، ص 482؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص 133.
12.علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج5، ص 205، به نقل از: شرتونی، اقرب الموارد.
13.خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج3، ص 370.
14.ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج4، ص 442.
15.ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج4، ص 465. ابن اثیر می نویسد: معنای اصلی فقه، فهم و معنای عرفی آن، علم دین و معنای اخص آن (اصطلاحی) علم فروع دین است.
16.جرجانی، التعریفات، ص 168.
17.راغب اصفهانی، المفردات، ص 384.
18.حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج9، ص 123.
19.حسن بن زین الدین عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص 26.
20.مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ص 248، بخش اصول فقه.
21.محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 49؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص 70؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 153؛ هر کس از امت من چهل حدیث نیازمند در امر دینشان را حفظ کند، خداوند او را در روز قیامت فقیه و عالم محشور می کند.
22.جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج3، ص 182؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج66، ص92.
23.محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ج2، ص 41؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج1،ص 219.
24.محمد بن حسین بهایی عاملی، الاربعین، ص73؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج3، ص 421.
25.محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 56؛ محمد بن محمد عکبری (شیخ مفید)، الأمالی، ص 192، المجلس الثالث و العشرون؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج66،ص 397، ب38؛ جوامع المکارم و آفاتها؛ ج67، ص 374، ب59؛ الخوف و الرجاء؛ فضل بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 238، الفصل السابع فی مکارم الأخلاق؛ محمد بن حسن حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، ج15، ص 198، ح6، باب استحباب التخلق بمکارم الأخلاق.
26.نساء4: 78.
27.ر.ک:الانفال8: 65؛ توبه9: 127؛ الحشر59: 13.
28.توبه9: 122.
29.محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج67، ص 374؛ ابوالحسن موسوی همدانی، بحارالأنوار، ترجمه ی جلد 67 و 68، ج1، ص 385.
30.حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص 207.
31.خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج8، ص 59.
32.ابن منظور، لسان العرب، ج14، ص 254.
33.همان.
34.احمد فیومی، المصباح المنیر، ص 194.
35.ابن منظور، لسان العرب،ج14، ص 254؛ «وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَا ذَا تَکْسِبُ غَداً» (لقمان/34)؛ هیچ کس نمی داند فردا چه خواهد کرد.
36.راغب اصفهانی، المفردات، ص 313.
37.حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص 208:«أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو المعرفة من دون مقدّمات معمولة، بمعنی انّه یستعمل فی موارد لا یتحقّق بالتحصیل و لا یوجد بتهیّه المقدّمات و لا بدّ أن یحصل بطریق غیرعادی. و هذا هو الفارق بینها و بین مادّة العلم و المعرفة و غیرهما».
38.ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج2، ص 31؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 160، ب21؛ و ج2، ص 206، ب26؛ محمدرضا حکیمی و همکاران، الحیاة، ترجمه ی احمد آرام، ج1، ص 64.
39.محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 208، ب26؛ ج51، ص 112.
40.حاجی خلیفه درایة الحدیث را در معنای فقه الحدیث به کار برده است: «درایة الحدیث و هو علم باحث عن المعنی المفهوم من ألفاظ الحدیث و عن المراد منها مبنیاً علی قواعد العربیة و ضوابط الشریعة و مطابقاً لأحوال النبی صلی الله علیه و آله. و موضوعه أحادیث الرسول صلی الله علیه و آله من حیث دلالتها علی المعنی المفهوم أو المراد و غایته التحلی بالآداب النبویة و التخلی عما یکرهه و ینهاه و منفعته أعظم المنافع.» حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج1، ص 635.
41.به نظر می رسد که عنوان«درایة الحدیث» در میان کتب گذشتگان، نام جامعی برای کتب علوم حدیث نظری باشد که در آن به مباحث مصطلح الحدیث بیش از سایر آن پرداخته است.
42.خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج3، ص 177.
43.ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج2، ص 36:«الحاء و الدال و الثاء اصل واحد و هو کون الشیء لم یکن. یقال: حدث امر بعد أن لم یکن و الرجل الحدث: الطریّ السنّ. و الحدیث من هذا لانه یحدث منه الشیء بعد الشیء».
44.اسماعیل جوهری، صحاح اللغه، ج1، ص 278؛ مجمع اللغة العربیه، معجم الفاظ القرآن، ج1، ص 240.
45.ابوالبقاء، کلیات، ص 152؛ اسماعیل جوهری، صحاح اللغه، ج1، ص 278.
46.محمد بن حسین بهاء الدین عاملی، الاربعین، ترجمه ی عقیقی بخشایشی، ص73؛ ر.ک: عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 57؛ زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص50؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، ج1، ص 279؛ محمد جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص62؛ جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی، تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، ج1، ص 23.
47.ر.ک: عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 56؛ ابوالقاسم قمی، القوانین فی الاصول، ص408؛ صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص 115.
48.عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 57؛ زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 50.
49.محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج1، ص 279؛ نیز ر.ک: محمد جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص62؛ جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی، ج1، ص 23.
50.علی دژاکام، معرفت دینی، ص 67.
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول