یکی از عوامل آسیب زا و تأثیرگذار در فهم حدیث، جریان منع حدیث بود؛ حقیقت تلخی که در صدر اسلام به وقوع پیوست و آثاری بس شوم را از خود به جای گذاشت. این پدیده ی نامیمون، گرچه به اخبار اهل سنّت اختصاص داشت، از آن جا که به حکم حاکمان وقت بود، روایات شیعه را نیز دربرگرفت.
گرچه سنت قرین و همدوش قرآن است و متابعت از آن همانند خود قرآن بر مسلمانان لازم و ضروری است(1) و می بایست مسلمانان در دریافت و حفظ و انتقال آن به دیگران اهتمام ورزند، و به رغم اهتمام و توصیه ی اکید پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسبت به تدوین و کتابت احادیث(2)؛ لکن با کمال تأسف، برخی از صحابه- چه در زمان حیات حضرت و چه بعد از رحلت ایشان به طور گسترده تر- از نگارش این سرمایه ی عظیم جلوگیری کردند. عبدالله بن عمرو می گوید:
هرچه را از رسول خدا صلی الله علیه و آله می شنیدم، می نوشتم و قصد نگهداری آن را داشتم تا اینکه برخی از قریشیان مرا از نگارش باز داشتند و گفتند: تو هرچه را از رسول الله صلی الله علیه و آله می شنوی، می نویسی، در حالی که او هم بشری است معمولی که در حالت خوشایندی و ناخوشایندی (نسبت به دیگران) سخن می راند. پس من هم از نوشتن احادیث، دست نگه داشتم تا اینکه این جریان را برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باز گفتم. ایشان فرمودند: بنویس! قسم به آن که جانم در دست اوست جز حق و واقعیت از من سر نمی زند.(3)
جریان تلخ یوم الخمیس نیز در تاریخ ثبت است که در لحظات آخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که دستور دادند: قلم و کاغذی بیاورید تا در آن برای شما چیزی را بنویسم تا بعد از من هرگز گمراه نگردید، با مخالفت جسارت آمیز برخی صحابه رو به رو شدند.(4)
خطیب بغدادی می نویسد:
به عمر بن خطاب گزارش دادند که در میان مردم کتابها و احادیثی جمع آوری شده است. او این امر را گفت: ای مردم! به من گزارش رسیده که در میان شما کتابهایی فراهم آمده است. (بدانید) استوارترین آنها محبوب ترینشان نزد خداوند است. همه افراد کتابها را نزد من بیاورند تا درباره ی آنها اظهارنظر کنم. مردم گمان کردند که او می خواهد در آنها بنگرد و بر اساس ضابطه، تعارض آنها را برطرف کند، اما هنگامی که کتابها را آوردند، همه را در آتش سوزاند.(5)
در برخی از گزارشهای تاریخی چنین اشاره شده است که عمر در آغاز می خواست احادیث را گردآوری کند و اصحاب نیز او را به این کار تشویق نمودند، ولی به بهانه ای از این کار صرف نظر کرد. عروه می گوید: عمر بن خطاب خواست تا سنن را بنویسد و در این امر با اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله مشورت نمود و آنها نیز او را به این کار تشویق کردند. عمر یک ماه در این کار به تأمل گذراند و از خداوند راهنمایی می خواست تا آنکه یک روز خداوند عزم او را استوار ساخت و گفت: من می خواستم سنن را بنویسم، ولی به یاد اقوام پیش از شما افتادم که کتابی(از سنت پیامبرشان) را جمع آوری کردند و به آن توجه نمودند و کتاب الهی را کنار گذاشتند. به خدا سوگند که من کتاب خدا را هرگز به چیزی درنمی آمیزم.(6)
مرحوم علامه عسکری در توضیح عدم تدوین حدیث به دست خلفا و نهی و منع آنان می نویسد:
سخنان و روش پیامبر صلی الله علیه و آله که بدان سنت گویند، خود مانع بزرگی بر سر راه سیاست خلفا و در نتیجه برنده ترین حربه ی مخالفین آنان بود. بدین خاطر دستگاه خلافت تنها راه چاره را در این یافت که مخالفین خویش را از این حربه ی قوی خلع سلاح کند. ابتدا ابوبکر بر آن شد که این سلاح را به انحصار خویش در آورد و بدین منظور تا پانصد حدیث از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله جمع آوری و تدوین نمود، و لیکن پس از مدتی دریافت که بهره ای از این کار خود نخواهد برد؛ زیرا امکان انحصار وجود نداشت و در نتیجه تمام آن احادیث را سوزاند. بی تردید در آن زمان، امکان نداشت که مردم را از نقل و نوشتن حدیث باز داشت و آنها را تنها به استفاده از احادیثی که ابوبکر جمع کرده بود، مجبور نمود، لذا چاره را در این دید که مطلقاً احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله را ممنوع نماید تا دست مردم از این سلاح نیرومند کوتاه گردد. بر این اساس، خلیفه، مسلمانان را از بازگویی احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله منع نموده، دستور داد: از پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث نقل نکنید و به قرآن مشغول باشید.(7)
دیدگاه شیعه و اهل سنّت درباره ی تدوین حدیث در قرن اول مختلف است؛ شیعه معتقد است، حدیث از همان زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله تدوین می شده و در کتابت و روایت و تدوین آن نظارت معصومان علیهم السلام در طول سه قرن وجود داشته است. از همین رو، احادیث شیعه از مصونیت نسبی بیشتری برخوردار است. اما از نظر اهل سنّت، حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله در قرن اول تدوین نشد و کتابت و حتی روایت آن ممنوع بود. حافظ ذهبی، تدوین حدیث را به سالهای بعد از انقراض بنی امیه نسبت می دهد و شروع آن را در نیمه اول قرن دوم می داند. وی در بیان حوادث سال 143ق می گوید: در این سال علمای اسلام به تدوین حدیث و فقه و تفسیر پرداختند.(8)
البته سیوطی شروع تدوین حدیث را از ابتدای قرن دوم می داند: ابتدای تدوین حدیث در پایان قرن اول و آغاز قرن دوم رخ داد که در خلافت عمر بن عبدالعزیز و به امر او بوده است.(9)
در صحیح بخاری نیز آمده است: عمر بن عبدالعزیز به ابوبکر بن حزم نوشت که تمام احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله را بنویس؛ زیرا من نگران از بین رفتن علم و عالمانم(10).
محمود ابوریه هم می گوید: از آنچه گذشت، روشن شد که احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله در حیات حضرت و در دوران صحابه و بزرگانِ تابعین تدوین نشد، بلکه تدوین حدیث در قرن دوم هجری و در اواخر دوران بنی امیه آغاز شد.(11)
پیامدهای منع تدوین
گرچه جریان منع کتابت و تدوین حدیث جریانی سیاسی بود و به همین سبب، از یک سوی فراگیر نشد و از سوی دیگر، شیعیان با این سیاست مخالفت ورزیدند، پیامدها و خسارات فراوانی به ویژه نسبت به احادیث اهل سنّت به بار آورد(12) که اهم آنها از این قرار است:1.گسترش افسار گسیخته ی وضع و گسترش دروغ: منع رسمی از کتابت و نشر حدیث(13)، و تکیه بر حافظه و ضابطه مند نبودن نقل حدیث از یک سو و مصونیت قرآن از تحریف و عدم امکان دستبرد به آیات الهی از سوی دیگر، راه نفوذ به حوزه حدیث را برای مغرضان هموار نمود. با اجازه ی نقل و نگارش حدیث پس از سالها ممنوعیت، زمینه مناسبی برای دروغ، جعل و دستبرد به وجود آمد و بسیاری با انگیزه های گوناگون به جعل و وضع پرداختند.(14)
فقیه معاصر مصر، شیخ محمدعلی سایس، در این باره نوشته است:
از اینکه حدیث تدوین و نشر نیافت و اصحاب در نقل بر حافظه اعتماد کردند و از سوی دیگر، شمارش و گزارش دقیق آنچه را پیامبر صلی الله علیه و آله در مدت 23 سال گفته بود، به دلیل عدم تدوین، سخت بود و بازشناسی سره از ناسره بسیار دشوار می نمود، دشمنان اسلام که برای گمراهی آفرینی و آلوده سازی معارف دینی، چاره می اندیشیدند و از دست یازی به کتاب الله مأیوس بودند، از این زمینه استفاده کردند و به آلوده سازی سنّت همت گماشتند و بدین سان، کسانی را واداشتند تا در «تشبیه»، «تعطیل»، «تحریم حلال» و «تحلیل حرام» حدیث بسازند و بپراکنند. بدین سان «وضع» و «جعل» دامن گشود و به گونه ای هراس آفرین فراوان گشت و درهم شکسته شدن وحدت امت اسلامی و به وجود آمدن فرقه های گوناگون نیز بدان دامن زد.(15)
علامه سید عبدالحسین شرف الدین پس از آنکه اقدام خلفا را در منع تدوین و نشر حدیث، اجتهادی و مخالف با «نصّ رسول الله صلی الله علیه و آله بر کتابت و نشر حدیث» می داند، می نویسد: پیآمد فسادآفرین عدم تدوین- که هرگز جبران نخواهد شد- مخفی نیست. ای کاش ابوبکر و عمر، با علی علیه السلام و دیگر کسان- که خدای را در پگاه و شامگاه می خواندند- همراهی می کردند و به تدوین سنن و آثار نبوی همت می گماشتند و آن را در مجموعه ای گرد می آوردند و آن را برای تابعین و... پس از خود به ارث می نهادند، همچون «قرآن حکیم» و «فرقان عظیم» ... اگر چنین می کردند، امت اسلامی و سنّت نبوی از رسوایی آفرینیهای دروغ پردازان در امان می ماندند؛ چرا که اگر آموزه های سنّت در کتابی تدوین می یافت و امت آن را پاک و پیراسته حراست می کردند، درهای وضع و جعل بر روی دروغ پردازان بسته می شد. چون چنین نشد، دروغ بستن بر رسول الله صلی الله علیه و آله فراوان گشت و دستهای آلوده سیاست بازان، حدیث بازی کردند و تباهی آفرینان، سنّت را تباه ساختند، به ویژه در روزگار حاکمیت معاویه و گروه تجاوزگر که هرج و مرجِ دجّالان بر جامعه اسلامی چیره شد و بازار باطل سرایان و یاوه گویان گرفت.
بی گمان، ابوبکر و عمر می توانستند امت را از این تباهی و شر، با تدوین سنّت بدان گونه که گفتیم، در امان دارند و قطعاً شایستگی این شیوه را می دانستند و شاید آنان به لزوم تدوین از ما آگاه تر بودند، لکن آنچه ساخته و پرداخته بودند و بدان دل بسته بودند، با سخنان صریح پیامبر در لزوم تدوین سنّت همسو نبود... و انا الله و انا الیه راجعون!(16).
هاشم معروف الحسنی نوشته است: اگر مسلمانان پس از رسول الله صلی الله علیه و آله درباره ی سنّت، موضع استواری می داشتند و قبل از آنکه جنگها و درگیریها آغاز شود و سیاست بازان و تباهی آفرینان بدان دست یازند، به تدوین و ثبت و ضبط احادیث همت می گماشتند- باری، اگر چنین می کردند- راه را بر اینان و جیره خوارانی که برای تقرّب به حاکمان به جعل و وضع روی می آوردند، می بستند. اما حاکمان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله به جای آنکه میدان را بر تدوین و ضبط بازگذارند و به جمع و تدوین حدیث همت گمارند، از تدوین آن بازداشتند و راه را برای دستهای آلوده ی سیاست بازان و فرقه گرایان هموار کردند.(17)
برخی محقّقان بر این باورند که منع تدوین سنت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله حجم وسیعی از آفات و ضرر و زیانهای وارد بر حدیث و فهم آن را منجر گشته، به گونه ای که تاریخ اسلام، بلکه تاریخ بشریت را تحت تأثیر خود قرار داده است.(18)
برخی محقّقان منصف اهل سنّت خود به این حقیقت اذعان کرده اند که منع تدوین حدیث زمینه ساز راه یابی جعل حدیث به مجموعه های حدیثی شده است.
محمود ابوریه در این باره می نویسد:
از جمله آثار تأخیر تدوین حدیث تا سالهای آغازین سده ی دوم، گسترش لجام گسیخته و بی ضابطه ی وضع و گسترش دروغ بود، تا بدانجا که شمار روایات مجعول به هزاران روایت رسید و بسیاری از آنها در میان آثار و نگاشته های مسلمانان به نام حدیث در شرق و غرب جهان اسلام راه یافت.(19)
در تفسیر المنار آمده است: یکی از آفات و انحرافات مهمی که سبب ایجاد انحرافات دیگری شد، جلوگیری از نقل و کتابتِ حدیث بود. این امر، ضربه جبران ناپذیری به فرهنگ اسلامی زد(20).
احمد امین نیز از جمله عوامل و زمینه های جعل و وضع را عدم تدوین آن در مجموعه ها دانست.(21)
استاد مهدوی راد می نویسد:«اگر حدیث تدوین می شد و نشر می یافت و فضایل علی می گسترد و به گوش همگان می رسید، دیگر چه مجالی برای جعل و وضع فضایل صحابیان و خلفا؟! اگر مردمان به درستی می دانستند که کی، کی است و از کلام رسول الله صلی الله علیه و آله این همه را می شنیدند و می نیوشیدند، کجا حاکمان می توانستند به وسیله مزدوران فرهنگ ستیز، حدیث بسازند و بگسترند و چهره سازی کنند؟
بی گمان، اگر می بود آن همه فضیلتهای منقول از رسول الله صلی الله علیه و آله درباره ی کسان بسیاری، هرگز اینان برای آفریدن این همه یاوه ها مجال نمی یافتند. اگر مردم احادیث را در اختیار می داشتند و بر کوی و برزن، بر مسجد و مجتمع می شنیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله چون ابوسفیان را سوار بر استری دید به همراه فرزندانش- در حالی که از پیش و پس استر می رفتند- فرمود:« اللهمّ العَنِ القائدَ و السائقَ و الراکبَ»(22)؛ دیگر زمینه ای نمی ماند که ابوهریره حدیث بسازد و به پیامبر نسبت دهد و بپراکند که: «انّ الله ائتمن علی وحیه ثلاثةً: انا و جبرئیل و معاویة و کاد أن یبعث معاویة نبیاً...»(23).
شایان ذکر است که سیوطی این حدیث ابوهریره را نقل کرده و نوشته است: «نسایی و ابن حیان گفته اند سخنی است باطل و موضوع».(24)
محمدتقی شریعتی رحمه الله درباره ی منع تدوین حدیث نوشته است:« ظلم بسیار قبیحی کردند کسانی که نگذاشتند پیغمبر صلی الله علیه و آله، آن معلّم و مفسّر را برای آخرین دفعه کتباً معرفی کند و بعد هم از کتابت و روایت حدیث جلو گرفتند و مسلمانها را به رنج و زحمت بسیار (بلکه گمراهی آشکار) انداختند؛ زیرا از طرفی اینها از نقل و ثبت احادیث نبوی جلو گرفتند و از طرفی دیگر، معاویه دستور جعل روایت و حدیث در فضیلت خلفای سه گانه و مذمت خاندان پیامبر، به خصوص شخص علی علیه السلام می دهد و ...»(25).
2.با منع تدوین، روایات بسیاری که صحیح و معتبر بود، از میان رفت و جامعه اسلامی را گرفتار تشتت آرا نمود و مذاهب گوناگونی ظهور کرد.
نمونه هایی از نشانه ها و قراینی که می تواند روشنگر تباه شدن بخش عظیمی از احادیث نبوی صلی الله علیه و آله باشد، از این قرار است:(26)
یحیی بن سعید می گوید: مردمانی را دیدم که از نگاشتن حدیث تن می زدند. اگر حدیث را می نوشتیم، اکنون از دانش سعید بن مسیب و روایت او فراوان در اختیار داشتیم.(27)
یزید بن هارون می گوید: از دانش یحیی بن سعید، سه هزار حدیث حفظ کردم و چون مریض شدم، نصف آن را فراموش کردم.(28)
آورده اند که شعبی گفته است: تا به امروز هیچ خطی بر سفیدی کاغذ ننوشتم. هر حدیثی که نقل کردم، آن را حفظ کرده ام، اما آن قدر از دانش و حدیث فراموش کرده ام که هر کس بدانها دست می یافت، دانشمند می گشت.(29)
شعبة بن حجّاج از منصور بن معتمر نقل می کند که می گفت: دوست می داشتم که می نوشتم، و چنین و چنان می داشتم. به مقدار دانشی که اکنون دارم، حدیث از دست داده ام.(30)
برخی از معاصران به نقل از اکرم ضیاء عمری آورده اند: بی گمان به واسطه ی بسیاری از اصحاب، حدیثی از پیامبر به ما نرسیده است. ابن رشد نوشته است: اگر عالمان، دانش را با نگاشتن به بند نکشیده و تدوین و ضبط نکرده بودند و سره را از ناسره باز نمی شناختند، دانش از میان می رفت و اثر دین نابود می شد.(31) ابن صلاح گفته است: اگر حدیث در کتابها تدوین نمی شد، در سده های واپسین تباه می شد و از میان می رفت.(32)
از ابوحنیفه نقل است که احادیث مورد اعتماد او هفده تاست. ابن حجر تمامی روایات احکام را در کتاب بلوغ المرام جمع آوری کرده و عدد آنها را به 2466 رسانده است. احمد بن حنبل می گوید: «ثلاثة کتب لیس لها اصول: المغازی و الملاحم و التفسیر»(33).
3.از جمله آثار و پیامدهای منع تدوین حدیث، تصحیف، از بین رفتن بخشی از حدیث و اسقاط قراین به ویژه اسباب ورود است.
4.منع تدوین حدیث باعث گسترش نقل به معنا، زیاده و نقصان، اضطراب و... گردید(34).
5.بی گمان، یکی از عوامل تعارض اخبار و وجود اختلاف در روایات، منع تدوین و نشر حدیث بود.
6.فتح باب اجتهاد، تأویل، قیاس، استحسان و مصالح مرسله و... از پیامدهای منع تدوین حدیث بود.(35)
پی نوشت ها :
1.نساء4: 59:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از خداوند و پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیای پیامبر] اطاعت کنید و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این(کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است. نیز ر.ک: مائده5: 92؛ نور24: 54؛ محمد47: 33؛ تغابن64: 12؛ احزاب33: 21: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»؛ مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.»، حشر59: 7:«...مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»؛ آنچه را رسول خدا برای شما آورده است بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده، خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است! ر. ک شوکانی، فتح القدیر، ج4، ص 312؛ محمود آلوسی، روح المعانی، ج11، ص 165 و ج14، ص 244؛ ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، تحقیق یوسف عبدالرحمن مرعشلی، ج8، ص 97؛ جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، ص 111.
2. چنان که فرمودند:«اکتبوا لأبی شاة». ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج3، ص 95 و ج8، ص 38؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص 238؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج4، ص110؛ نمونه دیگر:« استعن بیمینک»، ر.ک: محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج4، ص 146؛ علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج1، ص 152.
3.«اکتب فوالذی نفسی بیده ما خرج منی إلا الحق»، ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص 162؛ عبدالله بن بهرام دارمی، سنن دارمی، ج1، ص 125؛ ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، تحقیقِ یوسف عبدالرحمن المرعشلی، ج4، ص 264.
4. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص 162؛ ابن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، ج2، ص 176.
5.خطیب بغدادی، تقیید العلم، ص52؛ ابن سعد محمد، الطبقات الکبری، ح5، ص 188. قابل توجه است برخی صاحب نظران مانند استاد محمد واعظ زاده خراسانی بر اساس این گونه نقلها بر این باورند که آنچه به دست خلیفه دوم اتفاق افتاد، منع تدوین کتاب حدیثی است نه منع تدوین و کتابت خود حدیث. ر.ک: محمدعلی مهدوی راد، منع تدوین حدیث، مجله علوم حدیث، ش8 و 9.
6.خطیب بغدادی، تقییدالعلم، ص50؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج1، ص 64.
7.مرتضی عسکری، نگاهی به سرگذشت حدیث، ص 21؛ محمدصادق نجمی، سیری در صحیحین، ص10.
8.محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، ج9، ص 13، حوادث 143ق.
9.جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی، ج1، ص 88.
10.محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ابواب العلم.
11.محمود ابوریه، اضواء علی السنّة المحمدیه، ص 167.
12.ر.ک: علی شهرستانی، منع تدوین الحدیث، ص 504؛ محمدعلی مهدوی راد، مقدمة المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالأنوار، ج1، صص 25-29؛ همو، تدوین حدیث(7)، منع تدوین حدیث، مجله علوم حدیث، ش9، ص 9.
13.محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ص263؛ مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث، ص 68.
14.جعفر سبحانی، اصول الحدیث و احکامه، ص 107.
15.دلیل القضاء الشرعی، ج3، ص 31؛ تاریخ الفقه الاسلامی، ص 68؛ به نقل از: محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث، مجله علوم حدیث، ش9، ص20.
16.عبدالحسین شرف الدین، النصّ و الاجتهاد، صص 143 و 144.
17.هاشم معروف الحسنی، دراسات فی الحدیث و المحدّثین، صص 9-10.
18.علی کورانی عاملی، تدوین القرآن، ص 402.
19.محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص121؛ نیز: ص 285 و 286.
20.محمد رشید رضا، المنار، ج6، ص 288.
21.احمد امین، فجر الاسلام، ص 211.
22.ابن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیقِ عبدالسلام محمد هارون، ص220؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج3، ص 252 و ج10، ص 139.
23.خداوند برای وحی خود بر سه نفر اعتماد نمود، من و جبرئیل و معاویه. چه بسا معاویه به پیامبری بر گزیده شود.
24.جلال الدین سیوطی، اللئالی المصنوعه، ج1، ص 417؛ محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث، مجله علوم حدیث، ش9، ص 24.
25.محمدتقی شریعتی، خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنّت، ص159؛ محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث، مجله علوم حدیث، ش9، ص24.
26.ر.ک: محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث(7)، مجله علوم حدیث، ش9، ص 13.
27.ابن سعد محمد، الطبقات الکبری، ج5، ص 141؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج1، ص 291.
28.محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص 139.
29.سلیمان بن خلف باجی، التعدیل و الجریح، تحقیقِ احمد البزار، ج3، ص 1117؛ محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص 84.
30.خطیب بغدادی، تقیید العلم، ص60؛ محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص 127؛ همو، سیر اعلام النبلاء، ج5، ص 405؛ حسن رامهرمزی، المحدّث الفاصل، ص 380.
31.التراتیب الاداریه، ج2، ص 249.
32.جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی، ج2، ص 62؛ نیز ر.ک: رشید رضا، المنار، ج6، ص 288؛ محمد علی مهدوی راد، تدوین حدیث(7)، مجله علوم حدیث، ش9، ص 15.
33.علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج1، ص 665.
34.همان، ج1، ص 656؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 97.
35.علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج1، ص 665.
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول