یکی از آفات متن و سند حدیث، تصحیف است و به این نوع حدیث «مُصحَّف» گویند. احتمال راهیابی تصحیف در هر متنی بدیهی است. روایات نیز از این امر مستثنا نیستند. روشن است که اندک تغییر در حرکات، حروف، کلمات و عبارات، فهم مقصود متکلم را با مشکل مواجه خواهد کرد و یا موجب انحراف در فهم آن خواهد شد؛ از این رو، برای فقیهان و محدّثان، شناخت احادیث محرَّف و مصحَّف ضروری است، گرچه تصحیف شناسی فنی بسیار سخت، پرمخاطره و مهم است که تنها عالمان تیزبین، حاذق و نقادند که سنگینی این بار را بر دوش می کشند. (1)
برخی معاصران این امر را پیش نیاز فهم حدیث و اولین گام برای آن معرفی نموده اند تا معلوم شود، آیا متن حدیث به همین گونه از معصوم علیه السلام رسیده است یا تصحیفی در کتابت یا در قرائت آن رخ داده است. (2)
بزرگانی مانند میرزای قمی رحمه الله از کثرت وقوع تصحیف در روایات یاد کرده اند. (3) نویسنده ی حدائق نسبت به تهذیب شیخ طوسی رحمه الله می گوید: «ما وَقَعَ له مِن التحریفِ و التصحیفِ ممّا لا یُعَدُّ و لا یُحصَی». (4) نیز در جای دیگری می نویسد: هر کس به تهذیب شیخ مراجعه کند و در روایات آن دقّت ورزد، تصحیف و تحریف موجود در سند و متن اخبار آن را ملاحظه خواهد نمود. کمتر حدیثی از تهذیب پیدا می شود که از علت و اختلال در سند یا متن خالی باشد. (5)
وحید بهبهانی می نویسد:
«مع أنا رَأینا کثیراً ما وَقَعَ فی أخبارِنا تقدیمٌ و تأخیرٌ و سقطٌ و اشتباهٌ و تحریفٌ و تصحیفٌ... إلی غیر ذلک».(6) در جای دیگری می گوید: «و أیضاً ربما سَقط مِن الروایةِ شیءٌ، او وقع تصحیفٌ، أو تحریفٌ، أو زیادةٌ، أو تقدیمٌ، أو تأخیرٌ، او غیرُ ذلک بل وقعت فی کثیرٍ من أخبارنا، کما لا یخفی علی المطّلع».(7)
از این رو، کثرت تصحیفات، محدثان را بر آن داشته تا برای پیشگیری از تصحیف احتمالی که بیشتر ناخواسته است، در گام نخست به اعجام (نقطه گذاری) و شَکْل (حرکت گذاری) دست بزنند و بهترین شیوه ی تحمل حدیث را سماع از خود شیخ و یا قرائت کتاب بر او بدانند (8) و نیز شرایطی را برای راویان و ناسخان حدیث، مانند ضابط بودن لازم بشمرند (9) و از دیرباز مقابله ی نسخه های متعدد حدیثی را مدنظر قراردهند و درباره ی تصحیفات روایات دست به نگارش کتب مستقل بزنند. نخستین کتاب در این زمینه التنبیه علی حدوث التصحیف (10) اثر حمزة بن حسن اصفهانی (متوفی 360)(11) و کتاب تصحیفات المحدثین اثر حسن بن عبدالله عسکری(م 382 ق) است.(12)
علامه شوشتری می نویسد: استقصای تحریفات سندها و در هم آمیختگی آنها، تألیف کتابی جداگانه را می طلبد و نویسنده ی معالم، کتاب المنتفی را برای جمع مقداری از آن نگاشته است. (13)
مؤلف کتاب منتقی الجمان درباره ی انگیزه ی خود از تألیف آن می نویسد: آنچه مرا به تألیف این کتاب واداشت، آن بود که می دیدم کار حدیث به هم ریخته و از هم گسیخته است تا آنجا که اشتباه و تصحیف در آن شیوع یافته و از خِلال آن دگرگونی و تحریف هم فراوان شده است. (14)
بدین ترتیب، بررسی آفت تصحیف در روایات برای آشنایی با کیفیت تعامل با احادیث تصحیف شده در نهایت فهم درست آنها ضرورت می یابد. این نوشتار پس از مفهوم شناسی تصحیف، انواع و پیامدهای نامطلوب آن را بررسی خواهد کرد و در ادامه، به بررسی و پژوهشی درباره ی راهکارهای شناسایی و تصحیح روایات تصحیف شده، خواهد پرداخت.
الف. تعریف «تصحیف» و «مصحّف»
«تصحیف» در لغت به معنای خطا کردن در خواندن و نوشتن بر اثر شباهت حروف، تغییر کلمه با کم یا زیاد کردن نقطه های آن است (15) و «مُصحَّف» کلمه و یا عبارتی است که هنگام نوشتن یا خواندن تغییر داده باشد؛ مثل «عبد» و «عید». در اصطلاح حدیث پژوهان، حدیثِ «مُصحَّف» حدیثی است که قسمتی از سند یا متن آن به طور سهوی به کلمه یا عبارت مشابه آن تغییر یافته باشد. (16) این امر گاهی در سند و گاه در متن رخ می دهد. برخی «مُحرَّف» را به «مصحَّف» هم اطلاق نموده اند (17) و برخی به حق، میان این دو تفاوت قائلند؛ (18) چرا که در روایتِ محرَّف، شخص تحریف کننده، قصد تحریف و تبدیل دارد؛ ولی در تصحیف، قصد تغییر نداشته است. بنابراین هرگاه تغییری در روایات ملاحظه شد و شواهدی بر تغییر عمدی آنها وجود نداشته باشد، آن را بر تصحیف حمل می کنیم و در صورتی که شواهدی بر جعلی بودن و تغییر عمدی روایات باشد، آن را محرف می دانیم.ب. اهمیت توجه به تصحیف
بدون تردید وجود آسیب در حدیث، سخت فهمی یا محرومیت از فهم درست آن را باعث می شود؛ از این رو، شناخت آفات و پیراستن آنها، کم اهمیت تر از شناخت شرایط و به کارگیری زمینه ها نیست. آفت هرچیز، عامل مزاحم آن است و همیشه تأثیر عامل مزاحم، بیشتر از عامل مُعِدّ است، چنان که فردی غذاهای مفید و مقوی مصرف کند؛ اما از آن طرف سمّ یا میکروبی را مرتب وارد بدن نماید و یا از ورود آنها پرهیز نکند، بدیهی است که اثر غذاهای مفید خنثی خواهد شد.از آنجا که اندک تغییر در حروف و کلمات، فهم مقصود اصلی معصوم علیه السلام را مشکل خواهد ساخت و ما را در رسیدن به معنایی درست و مقبول ناکام می گذارد، توجه به پدیده ی تصحیف، از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ تا آنجا که گاهی بر اثر تصحیف خیلی کوچک و پس و پیش شدن یک واو یا از قلم افتادن آن، معنای حدیث تغییر می کند.
برای نمونه در خصال صدوق این حدیث نقل شده است: «ثلاثَةٌ إنْ لَمْ تَظْلِمْهُمْ ظَلَمُوکَ: السَّفِلَةُ وَ زَوْجَتُکَ و خادِمُکَ؛ (19) سه طایفه اند که اگر به آنان ظلم نکنی، آنها در حق تو ظلم می کنند: فرومایگان، همسرت و خادمت». مفهوم ظاهری روایت این است که به آنها فشار بیاور. این در حالی است که در تحف العقول با یک «واو» اضافه آمده است: «ثَلاثَهٌ وَ إنْ تَظْلِمَهُمْ ظَلَمُوکَ».(20) معنا چنین می شود: سه کسند که اگرچه ستمشان نکنی، ستمت می کنند: پستها و همسرت و خادمت، یعنی از اینها توقع بیشتر نداشته باش و با آنها مدارا کن و در این صورت به یک موعظه و دستور اخلاقی تبدیل می شود. (21) حال آنکه اگر «واو» را برداریم یک حکم می شود، یعنی مواظب باش و به آنها فشار بیاور. استاد غفاری رحمه الله می گوید: «به قرینه اینکه در کتاب من لا یحضره الفقیه(22) حدیثی دیده بودم به این معنا که اگر تو با این سه طایفه انصاف بورزی، آنها با تو انصاف نخواهند ورزید، دریافتم که همین (بدون واو) را می گوید».(23)
نیز گاه تصحیف کوچک رسم الخطی، مثل تبدیل «النخلة» به جای «الحبلة» در حدیث، موجب اختلاف در فتوای حرمت و نجاست عصیر تمری به جای عصیر عنبی می گردد. در روایت کافی از امام باقر علیه السلام آمده است: «قالَ لَمّا هَبَطَ نُوحٌ علیه السلام مِنَ السَّفینَةِ غَرَسَ غَرْساً وَ کانِ فِیما غَرَسَ علیه السلام الحَبَلَةٌُ...». (24) در وسائل بدل «الحَبَلَة»، (25) کلمه ی «النخلة» آمده است، (26) که اشتراط ذهاب ثلثین در عصیر مغلی از تمر را افاده می کند که تصحیف شده است، و صحیح این لفظ، همان طور که در کافی آمده «الحَبَلَة» است. (27)
مؤلف نهج الفصاحه با توجه به اهمیت تصحیف می نویسد:
«خدا می داند از تغیّر اِعراب و نُقَط در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه تحریفها زاده و چه مشکلهای نگشودنی پدید آمده است. در کتاب های حدیث و درایت شمه ای از تحریفهای مضبوط برای عبرت کسان آورده اند از جمله در بخاری هست که پیمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خدا قتل را از مکه نگهداشت» و این در اصل «فیل» بوده که خدا از مکه نگهداشت نه قتل و از تغییر و افزودن نقطه ها «فیل» به «قتل» مبدل شده است. درباره ی یکی از اصحاب پیمبر صلی الله علیه و آله و سلم حدیثی در متون هست که مردی غبین بود و این کلمه با غبین و با و یا، به معنای مغبون است و در بعضی متون، غبین را تحریف کرده و عنین با عین و نون و یا نوشته و به توضیح آن نکته ها گفته اند.
ابو احمد رازی در مجلس محمّد خزیمه شنیده بود که یکی حدیث از مختصر فقه مزنی می خواند که: «عمر از آبی که در حر زن ترسا بود، وضو گرفت» و همه را خنده گرفت، به قرینه پیداست که حر «جر» بوده که بمعنای کوزه است.
محمّد بن عبدوس از شیخ خود شنیده بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اذهبوا عنّا؛ یعنی از پیش ما بروید»، و این تصحیف حدیث: «ادهنوا غبّا» است؛ یعنی دیر به دیر روغن بزنید؛ که به دوران وی حمام نبود و شستشوی تن جز به ضرورت نمی کردند و روغن زدن وسیله ی آرایش مردمان بود که بعضی زنان مکه نذر می کردند تا انتقام کشتگان بدر روغن نزنند و بعضی کسان چنان در روغن زدن افراط می کردند که لباسشان چون روغن فروشان بود و پیمبر صلی الله علیه و آله و سلم برای پاکیزه ماندن تن و لباس، این دستور فرموده بود! حامد صوفی از محمّد بن مذکر شنیده بود که پیمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «زَرعُنا تَزدادُ حِناً؛ یعنی کجی زراعت ما فزون می شود» و آن گاه قصه ای طولانی گفته بود ما حصل اینکه: گروهی بودند که زکات غلات خویش نمی دادند و صدقه نمی کردند و همه زراعتشان روی هم خفت و همه این قصه بیجا بود که اصل حدیث: «زُر غِبّاً تَزدَد حُبّاً» بود که با افزودن یک الف و دو تصحیف از معنا برون شده بود.
ابومنصور محمّد فقیه به عدن یکی را دیده بود که می گفت: پیمبر صلی الله علیه و آله و سلم چون به نماز می ایستاد، بزی برابر خویش می نهاد و چون حدیث مورد استشهاد وی را دید، چنین بود: «کانَ رسولُ الله إذا صَلّی نَصَبَ بین یَدَیهِ عَنزَةً» و این مرد «عَنزه» را که نون وسط آن مفتوح است و نیزه معنا می دهد با جزم نون خوانده بود که معنای آن بز می شود.
یکی از مشایخ بزرگ دو قرن اخیر که از اقطاب فقه و اصول بود، در این حدیث پیمبر صلی الله علیه و آله و سلم که: «مَن کانَ علی جِدَة وَجَبَ له الحجُّ»، «جِدَه» را که به کسر جیم و فتح دال به معنای دارایی است، «جَدِّه» با جیم مفتوح و دال مشدد مکسور خوانده و به توجیه آن که چگونه هر که در جده باشد حج بر او واجب می شود، تقریری مفصل بیان کرده بود.(28)
ج. انواع تصحیف
تصحیف سندی یا متنی گاهی محسوس است و لفظی و گاهی معقول و معنوی است. (29) این گونه تصحیفات در کتب حدیثی ممکن است از ناحیه ی خود مؤلف باشد و یا افراد قبل از وی؛ یعنی راویان اصلی یا مؤلفان مصادر اولیه و یا افراد پس از مؤلف که نسخه برداران و کاتبان کتب حدیثی را دربرمی گیرد.اول. تصحیف لفظی، شنیداری و نوشتاری
تصحیف لفظی بر دو گونه است: نوشتاری و شنیداری؛ یعنی ممکن است در کتابت قسمتی از سند یا متن حدیث، کلمه یا عبارتی به مشابه خود تغییر یافته باشد؛ مانند: تصحیف «مراجم» به «مزاحم» و «برید» به «یزید»(برید بن معاویه عجلی به یزید بن معاویه)، و جریر به حریز؛ و تصحیف نوشتاری در متن، مانند: «مَنْ صامَ رَمَضانَ ثُمَّ أتْبَعَهُ سَتّاً مِنْ شَوّالٍ فَذلِکَ کَصِیامِ الدَّهْر».(30) در این حدیث کلمه ی (سِتّاً) به (شَیئاً) تصحیف شده است؛ (31) و مثل حدیث: «انَّ النبیَّ احتَجَرَ بالمسجدِ، ای اتّخَذَ حُجرَةً مِن حصیرٍ». (یعنی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مسجد حجره ای از حصیر و بوریا ساخت) که به (احتجم)(یعنی پیغمبر در مسجد حجامت فرمود) تصحیف شده است. (32)گاهی تصحیف ناشی از چگونگی تلفظ است؛ یعنی تصحیف شنیداری در سند حدیث، مانند: عاصم الأحول به واصل الأحدب؛ و یا در متن، مانند: «تَنَقَّبَت» از «تَتَکَّبت» در زیارت عاشورا. (33)«تنکُّب» به دو معناست: منحرف شدن از راه حق؛ و به دوش افکندن (تیر و کمان): «إنتَکَبَ الرجلُ کنانَته و قوسَه، و تَنکَّبَها: ألقاها علی منکبِه».(34)
هر دو معنا در این عبارت، محتمل است؛ به ویژه معنای دوم که با جملات قبل زیارت، سازگاری کامل دارد و معنای جمله چنین می شود: «زین بستند و لگام زدند و (تیر و کمان) بر دوش افکندند». تمام این فقرات، بیانگر آمادگی برای سفر جنگی است. (35)
دوم. تصحیف معنوی
در تصحیف معنوی مضمون و مفاد حدیث تغییر می یابد. درایه نویسان در این باره به حدیث زیر مثال زده اند: از ابوموسی محمد بن مثنی عنزی نقل شده که گفت: (36) «نحنُ قومٌ لَنا شَرَفٌ نَحنُ عَنزة صَلّی اِلَینا رسولُ الله»(37) که راوی لفظ «عَنَزَةٌ» را که مراد عصای کوتاه است در حدیث «کانَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم یَجْعَلُ العَنَزَةَ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذا صَلَّی»، به (عَنْزَة) که نام قبیله خود راوی است، تصحیف نموده و مفاد حدیث را که حاکی از نماز گزاردن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به طرف عصای خویش است به نماز گزاردن رو به قبیله ی عنزه تغییر داده است. (38) البته احتمال اینکه تغییر راوی عامدانه باشد، بعید نیست. در نتیجه، حدیث ذیل تحریف جای می گیرد.تصحیف معنوی گاهی در حد تعارض و تضاد میان دو معناست، مانند مثال فوق و گاهی تفاوت معنایی چندانی ایجاد نمی کند و هر دو ضبط می تواند درست باشد؛ برای نمونه، می توان حدیثی را که از طریق ابن عباس نقل شده، یاد کرد. از وی نقل شده که گفته است: «لَوْلا نَهْیُهُ عَنْها مَا احْتاجَ إِلَی الزِّنا إلَّا شَفاً»؛ (39) اگر منع خلیفه از متعه نبود، کسی دچار زنا نمی شد، جز اندکی از مردم» هروی و ابن اثیر این حدیث را ذیل کلمه ی «شفی» آورده اند. (40) ابن ادریس گوید: «برخی از اصحاب ما، آن را تصحیف و به قاف و یای مشدد (شَقِیّ) نقل کرده اند»، (41) چنان که در الطرائف آمده است: «لَوْلا نَهْیُهُ عَنْها ما احْتاجَ إلَی الزِّنا إِلّا شَقِیّ».(42)
از عبدالله بن سلیمان نقل شده است که از امام باقر علیه السلام شنیدم که گفت علی علیه السلام می فرمود: «لَوْلا ما سَبَقَنِی بِهِ بُنَیُّ الخَطّابِ ما زَنَی إلّا شَقِیٌّ؛ (43) اگر خلیفه ی دوم پیشتر درباره ی متعه حکم نکرده بود، جز فرد شقاوتمند، زنا نمی کرد».(44)
د. عوامل تصحیف
عامل اصلی تصحیف، اشتباه در شنیدن حدیث بر اثر مشابهت تلفظ حروف آن یا اشتباه در دیدن یا اشتباه در قرائت کلمه به سبب مشابهت شکل حروف حدیث است. از این رو، درایه نویسان نوشته اند: «منشأ التصحیفِ إما البصرُ أو السمعُ»؛ (45) منشأ تصحیف یا اشتباه در شنیدن است و یا در دیدن».عوامل زیر می تواند درصد تصحیف نوشتاری را افزایش دهد: دست به دست شدن کتاب های روایی و نسخه برداری از نسخه های دیگر و استنساخ کتابها به دست افراد نا آشنا به دانش حدیث، خستگی و بی دقتی راوی یا نسخه بردار، ذهنیات راوی یا انس زیاد او با یک واژه و در هم ریختگی برخی خطها، شباهتهای زیاد حروف با یکدیگر، غلطهای رسم الخطی و ناخوانابودن برخی دیگر و پاک شدن برخی کلمات بر اثر ساییدگی، آبدیدگی یا موریانه خوردگی، وارد کردن حاشیه در متن کتاب، جابه جایی عبارات و بر هم زدن نظم جملات و نقص رسم الخط عربی قدیم که در آن نقطه گذاری کلمات و کتابت «الف» در وسط کلمه متداول نبوده است. (46)
گاهی بی اطلاعی یا بدفهمی راویان عامل تصحیف می گردد. علامه ی مجلسی رحمه الله در پی حدیثی در زمینه ی عرش و کرسی می نویسد: «وَ اعلَم أنَّ هذا الخبرَ مِنَ المتشابهاتِ و غوامضِ المخبیاتِ و الظاهرُ أنه وَقَعَ مِنَ الرُواةِ و النُسّاخِ لِعَدمِ فَهمِهِم مَعناهُ تَصحیفاتٌ و تحریفاتٌ؛ (47) بدان که این خبر از متشباهات است و بسیار مبهم، و ظاهر آن است که چون راویان و نسخه برداران معنای حدیث را نفهمیده اند، دچار تصحیف و تحریفهایی شده است».
در زیارت عاشورا کلمه ی «جاهَدَتْ» در عبارت «اللهمَّ العَنِ العِصابَةَ الَّتِی جاهَدَتِ الحُسَیْن»، (48) تصحیف یافته ی کلمه ی «جاحَدَتْ»(49) و یا «حارَبَتْ»(50) می باشد.
نمونه ای از تصحیف نسخه برداران: امام سجاد علیه السلام در روز عرفه شنید که سائلی از مردم سؤال می کند، به او فرمود: وای بر تو! آیا در این روز از غیر خدا سؤال می کنی! به راستی که در این روز برای آنچه در شکمهای زنان باردار وجود دارد، امید می رود که سعید باشند: «وَیْحَکَ أَغَیْرَ اللهَ تَسْأَلُ فِی هَذا الْیَوْمَ إنَّهُ لَیُرْجَی لِما فِی بُطُونِ الحَبالَی فِی هَذاالیَومِ أنْ یَکُونَ سَعیداً».(51) مجلسی اول رحمه الله می نویسد: در نسخه ی مصحَّحی که بسیاری از فضلا به آن استناد می کنند، «الحبالی» است و در بعضی از نسخ «الجبال» که ظاهراً تصحیف نُسّاخ است. (52)
سلیمان بن داوود منقری، از حمّاد بن عیسی، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: در وصیت لقمان به پسرش آمده است: «یا بُنَیَّ سافِرْ بِسَیْفِکَ وَ خُفِّکَ وَ عِمامَتِکَ وَ حِبالِکَ (53) وَ سِقائِکَ وَ خَیُوطِکَ وَ مِخْرَزِکَ وَ تَزَوَّدْ مَعَکَ مِنَ الأدْویَةِ ما تَنتَفِعُ بِهِ أنتَ وَ مَنْ مَعَک وَ کُنْ لِاصحابِکَ مُوافِقاً إلّا فِی مَعْصیة الله عَزَّ وَ جَلَّ وَزادَ فیهِ بَعْضُهُمْ وَ فَرَسِکَ؛ (54) ای فرزند عزیزم، با شمشیر و موزه و عمامه و رشته ها و طنابهایت و مشک آب و نخ و درفش خود سفر کن و داروهایی را که برای تو و یارانت مفید باشد، به همراه خود داشته باش، و با یارانت جز در موارد معصیت خدای عزّ و جلّ همگام و هماهنگ باش». بعضی راویان اسب را نیز بر موارد توصیه ی لقمان افزوده اند. و در بعضی از نسخه ها، چنان که در محاسن آمده است، به جای «فرس» به معنای اسب، «قوس» به معنای کمان ذکر شده است. به نظر می رسد که ذکر این کلمه مناسبتر است.(55)
در لوامع صاحبقرانی آمده است: «در کافی و محاسن (56) در همین حدیث به جای و «حبالک» و «خیامک» است؛ یعنی خیمه ات را بردار از جهت دفع سرما و گرما و تصحیف از نساخ شده است... «وابرتک» یعنی سوزن و ریسمان را بردار از جهت دوختن رخوت، و از قلم نساخ این کتاب افتاده است و در کافی و محاسن برقی هست و محتمل است که صدوق انداخته باشد و اکتفا به «محرزک» کرده باشد، و ریسمانها بردار از جهت دوختن و سردوز، و درفش و جوال دوز و امثال اینها بردار از جهت دوختن مشک و جوال و غیر آن اگرچه غالباً اطلاق بر چیزی می کنند که پوست را به آن می دوزند، مانند درفش و سوزن بزرگ و اظهر آن است که نساخ انداخته باشند، ... برقی ذکر کرده است که بعضی از مشایخ در این حدیث روایت کرده اند لفظ «وفرسک» یعنی با اسب به سفر رو که بهترین مرکبهاست در سفر؛ اگر بسیار دشمن باشد صاحبش را بیرون می برد، و در بعضی از نسخ «وقوسک» است چنان که در محاسن است و ظاهراً نساخ تصحیف کرده اند یعنی کمان و تیر نیز با خود بردار».(57)
در حدیثی از حضرت باقر علیه السلام درباره ی زمان شهادت حضرت فاطمه علیها السلام آمده است:
«تُوَفَّیَتْ وَ لَها ثَمانَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ خَمْسَةٌ وَ سَبْعُونَ یَوْماً؛ (58) حضرت فاطمه علیها السلام به هنگام رحلت هجده سال و هفتاد و پنج روز داشت». علامه ی شوشتری بر این باور است که در این حدیث با توجه به قراین، کلمه ی «تسعون» به «سبعون» تغییر یافته است. (59) محدث قمی رحمه الله نیز می نویسد: «صدر روایت سبع یعی هفت بوده تصحیف به تسع که نه است و غفلت از این تصحیف شده و در باب نهم آن حدیث ذکر شده و این تصحیف شایع است به جهت شباهتی که ما بین لفظ سبع و تسع است بخصوص در خطوط قدیم و به همین ملاحظه بعضی جمع کرده اند ما بین روایاتی که در باب وفات حضرت فاطمه صلوات الله علیها وارد شده که در بعضی روایات است که آن مخدّره در سوم جمادی الآخر وفات فرموده، و در روایات دیگر است که مدّت مکث آن حضرت در دنیا بعد از پدر بزرگوار خود هفتاد و پنج روز بوده که در ایّام البیض جمادی الاولی واقع می شود؛ گفته اند که روایت «خمسة و تسعین» بوده تصحیف شده به «خمسة و سبعین» یعنی آن حضرت نود و پنج روز بعد از پدر بزرگوار خود مکث کرد و بنابراین، وفات فرموده در سوّم جمادی الآخره».(60)
هـ. پیامدهای تصحیف
بدون تردید بسیاری از احادیث معصومان علیهم السلام تصحیف شده و نقل درست آن به ما نرسیده است. این امر آثاری را در پی داشته است. در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:1. تصحیف عامل مهم پیدایش اختلاف و تعارض در اخبار است. (61) شیخ طوسی رحمه الله تصحیف راوی و اشتباه نسخه برداران را از عوامل تعارض در اخبار دانسته است، و در مواردی با عبارت «تَصَحَّف علی الراوی»(62) و «غَلَطاً من الراوی أو الناسخ»(63) به آن توجه داده و در رفع اختلاف برآمده است. وی در ادامه ی حدیثی درباره ی مقدار زکات فطره می نویسد:
«فَالْوَجْهُ فِی هَذا الخَبَرِ أَحَدُ شَیْئَیْنِ: اَحَدَهُما أنَّهُ أرادَ أربَعة أمْدادٍ فَتَصَحَّفَ عَلَی الرَّاوِی بِالأرْطالِ؛ (64) وجه جمع این روایت یکی از دو امر است: اول آنکه حضرت چهار مدّ را در نظر داشته است ولی راوی اشتباه کرده و آن را به چهار رطل تغییر داده است».(65)
2. تصحیف، با ایجاد ابهام در حدیث، فهم آن را مشکل می سازد؛ برای نمونه زراره گوید: از امام باقر علیه السلام سؤال کردند: «فِی رَجُلٍ جَهَر فِیما لا یَنْبَغِی الإِجْهارُ فیهِ أوْ أخْفَی فِیما لا یَنْبَغِی الإِخفاءُ فیهِ فَقالای ذلِکَ فَعَلَ مُتَعَمَّداً فَقَدْ نَقَضَ صَلاتَهُ وَ عَلَیْهِ الإعادَة؛ (66) درباره ی مردی که بلند بخواند نماز را در جایی که سزاوار نیست بلند خواندن در آن یا آهسته بخواند در جایی که سزاوار نیست آهسته خواندن در آن؟ حضرت فرمودند: هریک از این دو را اگر از روی عمد کرده باشد؛ نماز خود را شکسته است و باید نمازش را دوباره بخواند».
مجلسی اول رحمه الله می نویسد: «در بعضی از نسخ «نقص» به صاد مهمله است یعنی ناقص کرده است نماز خود را و بر اوست که اعاده کند و بنابر نسخه ی معجمه، اعاده بر سبیل وجوب است و بنابر مهمله بر سبیل استحباب است و احتمال وجوب نیز دارد بنابر لفظ «علیه» که غالباً آن را در واجب استعمال می کنند».(67)
محمّد بن قیس از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: کسی را حدّ نزنند، نه مرد را و نه زن را، مگر اینکه چهار شاهد شهادت دهند بر اینکه آلت تناسلی آن دو را در حالت کذا و کذا دیده اند. و نیز فرمود من حاضر نیستم که اوّلین شخص شهود باشم. خوف آن دارم که بعضی از شهود نکول کنند و من تازیانه ی قذف بخورم. (68)
قسمت اوّل این خبر در کافی و تهذیب (69) در یک جا نقل شده و بخش دیگرش در جای دیگر. (70) نیز به نظر می رسد که عبارت متن در بخش اوّل تصحیف شده و به جای «لا یُرْجَمُ»، «لا یُجْلَدُ» آمده است و در کافی و تهذیب «لایُرجَمُ» است، (71) و معنا و مفاد حدیث این است که رجم تنها به بیّنه (یعنی چهار شاهد عادل که در حین عمل، ایلاج و اخراج را دیده باشند) ثابت می شود، نه به اقرار مرتکب گناه چهار بار؛ بلکه اقرار موجب حدّ است یعنی صد تازیانه، نه سنگسار.(72)
3. گاهی تصحیف باعث می شود که پیروان مذاهب گوناگون با استناد به آن به نفع مذهب خود بهره برداری کنند؛ برای نمونه برخی از زیدیه برای تأیید مذهب خود به روایت مصحَّف «أن الائمةَ اثنا عَشَرَ مِنْ وُلْدِ أمیرالمؤمنین علیه السلام» متمسک شده اند. (73)
برای رهایی از این گونه پیامدهای نامطلوب، افزون بر مراجعه ی به نسخه های متعدد، ابواب دیگر جوامع حدیثی را باید بررسی کرد. به دیگر سخن در اغلب موارد یا بررسی همه جانبه و فراگیر حدیث، نقل درست و خالی از تصحیف شناخته خواهد شد.
و. راههای شناسایی روایات مصحَّف
در اغلب موارد، شناسایی تصحیف در حدیث آسان نیست. از این رو، جستجوی راههایی که تصحیف احتمالی در روایات را روشن و چگونگی تصحیح آن را هموار سازد، ضرروی می نماید؛ به ویژه در مواردی که با مشکل فهم یا تعقید لفظی و معنوی روبه رو می شویم. برای این هدف می توان راهکارها و قراینی را ارائه نمود تا تصحیفهای احتمالی روایات را شناخت و حتی الامکان آنها را از دامن روایات زدود. از جمله راهکارهایی که می تواند در تصحیف شناسی کارساز باشد و ما را در دستیابی به متن اصلی یاری رساند، موارد زیر است:1. عرضه ی حدیث بر معصوم علیه السلام در زمان حضور، بدین گونه که راوی متن حدیث را برای امام بازگو می کند و یا به صورت نوشتاری ارائه می دهد تا نظر ایشان را درباره ی آن کسب کند. امام هم آن را تأیید و یا ردّ و اصلاح می نماید. بسیاری از این گونه اخبار در کتب روایی موجود است؛ (74) برای نمونه به حضرت صادق علیه السلام گفتند: «إنَّ النّاسَ یَرْؤُونَ عَنْ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم أنَّهُ قالَ إنَّ الصَّدَقَةَ لا تَحِلُّ لِغَنیٍّ ولا لِذِی مِرَّةٍ سَوِیٍّ فَقالَ علیه السلام قَدْ قالَ لِغَنیٍّ وَ لَمْ یَقُلْ لِذِی مِرَّةٍ سَوِیٍّ؛ (75) مردم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کنند که فرمود: گرفتن صدقه برای کسی که بی نیاز و سالم است، حلال نیست. امام علیه السلام فرمود: پیامبر غنی و بی نیاز را فرموده، امّا برای فرد سالم نفرموده است».
2. مطابقت و مقایسه ی نسخه های مختلف خطی یا غیرخطی یک کتاب روایی با همدیگر؛ (76) زیرا ممکن است، تصحیف مربوط به برخی از نسخه ها باشد. از این رو با کنار هم قراردادن نسخه های متعدد یک روایت از یک کتاب، می توان به تصحیف احتمالی پی برد. در اینجا چند نمونه را ذکر می کنیم.
الف. در مکاسب محرمه باب «جواز عمل سلطان» بحثی است که آیا کار کردن برای دولت غاصب، جائز است؟ در این باب حدیثی از شیخ صدوق رحمه الله به نقل از عبید بن زراره روایت شده است که گفت: امام صادق علیه السلام مردی را نزد حاکم مدینه زیاد بن عبیدالله بن عبدالله بن عبدالمدان فرستاد و فرمود: «وَلِّ ذا بَعْضَ عَمَلِک؛ (77)؛ این مرد را به کاری بگمار». این در حالی است که در برخی از نسخه های فقیه «و أراد نقص عملک»، در برخی «وَأَدَّ نَقْصَ عَمَلِک»، در برخی «داوِ نَقْصَ عَمَلِکَ»، در برخی «اِذَنْ نَقَصَ عملُک» و در برخی «وإذا نقص عملک» ثبت شده است؛ آن چنان که در وافی و وسائل هر دو به نقل از فقیه «وَأدَّ نَقْصَ عَمَلِکَ»، (78) و در برخی از کتب فقهی به نقل از فقیه «داوِ نَقْصَ عَمَلِک»(79) آمده است.
محقق و مصحح من لا یحضره الفقیه در پی نقل نسخه های متعدد در پانوشت می نویسد: همه ی این نقلها از تصحیفات نساخ سرچشمه گرفته و درست همان است که در متن آوردیم. (80)
ب. ابوعلی بن راشد روایت کرده است که به امام هادی علیه السلام گفتم: «جُعِلْتُ فِداکَ اشْتَرَیْتُ أرْضاً إلَی جَنْبِ ضَیْعَتی بِألْفَی دِرْهَمٍ فَلَمَّا وَفَّیتُ المالَ (81) خُبِّرْتُ أنَّ الارْضَ وَقْفٌ فَقالَ: لا یَجُوزُ شِراءُ الوَقْفِ (82) و لا تُدْخِلِ الغَلَّةَ فِی مالِکَ (83) ادْفَعها إِلَی مَنْ أُوقِفَتْ (84) عَلَیْهِ قُلْتُ: لا أعْرِفُ لَها رَبّاً: قالَ: تَصَدَّقْ بِغِلَّتِها؛ (85) فدایت شوم! زمینی را در کنار زمین خودم به دو هزار درهم خریدم، پس چون بهای زمین را کاملاً آماده نمودم باخبر شدم که آن زمین وقف است. امام علیه السلام فرمود: خریدن وقف جایز نیست، و درآمد آن را به مال خود داخل مکن. آن را به کسانی که زمین برای آنان وقف شده است، تسلیم کن، گفتم: سرپرستی برای آن نمی یابم! فرمود: درآمد آن را صدقه بده».
چنانچه ملاحظه شد حدیث فوق با اختلاف نسخه ی فراوانی نقل شده است، ولی در هیچ یک از نسخه های چاپی کتب حدیثی به جای «فَلَمّا وَفَّیْتُ المالَ»، عبارت «فَلَمّا عَمَرتُها» آن گونه که در مکاسب (86) شیخ انصاری رحمه الله آمده، وجود ندارد. گویا شیخ با تکیه بر حافظه ی خود این گونه آورده است. این در حالی است که برخی از حاشیه نویسان مکاسب بدون مراجعه به کتب حدیثی، بر اساس نقل شیخ اشکال نموده و دیگران جواب داده اند!(87) از این رو، امام خمینی رحمه الله در کتاب بیع در پی نقل همین حدیث به عالمان و دانش پژوهان سفارش می کنند که در نقل احادیث به حافظه ی خود و یا کتب فقهی-استدلالی متأخران تکیه ننمایند. با تأسف فراوان، پس از گسترش دانش فقه و اصول، از قرائت کتب احادیث بر مشایخ و یا قرائت آنان برای ما، محروم شده ایم و از این جهت، در اشتباهات زیادی گرفتار گشته ایم که منشأ آن اختلاف نسخه ها و حتی اختلاف در قرائت یک کلمه است که باعث تغییر در احکام می شود.(88)
ج. حضرت علی علیه السلام فرمود: «صَلاةٌ فی بَیْتِ المَقْدِسِ تَعْدِلُ ألْفَ صَلاةٍ وَ صَلاةٌ فِی المَسْجِدِ الاعْظَمِ تَعْدِلُ مِائَةَ ألْفِ صَلاةٍ؛ (89) یک نماز در بیت المقدس برابر است با هزار نماز و یک نماز در مسجد اعظم (90) برابر است با صد هزار نماز».
این حدیث در کتب روایی گوناگون نقل شده است. در اکثر نسخه های الفقیه «مِائَةٌ ألْفِ صَلاة» آمده است. نُسَخ ثواب الأعمال نیز مختلف است، در نسخه ی چاپی «مِائَةٌ صَلاة»(91) ولی در نسخه ای که علامه ی مجلسی رحمه الله و شیخ یوسف بحرانی رحمه الله به نقل از آن آورده اند «مِائَةُ أَلْفِ صَلاة»(92) است.
شیخ طوسی رحمه الله در التهذیب ضمن حدیث سکونی (93) «مِائَةُ صَلاة» بدون لفظ «ألْف» آورده و نیز در کتاب المحاسن برقی (94) چنین آمده است. شیخ یوسف بحرانی رحمه الله می گوید: «الظاهرُ زِیادةٌ لفظِ «ألْفَ» مِنَ النُسّاخِ فی الصدرِ الأولِ أو أحدِ الرواة و استمَرَّ عَلَیها النُسَخُ».(95)
د. از امام کاظم علیه السلام نقل شده که از پدرم ابوعبدالله علیه السلام پرسیدم:
«رَجُلٌ لا یَدرِی أثْنَتیْنِ صَلَّی أَمْ ثَلاثاً أَمْ أرْبعاً فَقالَ یُصَلَّی رَکْعَةً [رَکْعَتَیْنِ] مِنْ قِیامٍ ثُمَّ یُسَلِّمُ ثُمَّ یُصَلِّی رَکعَتَینِ وَ هُو جالِسٌ؛ (96) شخصی در نماز نمی داند دو رکعت خوانده یا سه یا چهار رکعت، چه کند؟ فرمود: یک (دو) رکعت در حال ایستاده به جا می آورد و سلام می دهد، سپس دو رکعت در حال نشسته می خواند».
علامه ی مجلسی رحمه الله می نویسد: نسخه های فقیه مختلف است؛ در بیشتر نسخه ها یک رکعت ایستاده و در پاره ای از آنها موافق فتوای مشهور دو رکعت (97) نقل شده است: «لکن نُسَخ الفقیهِ مختلفةٌ ففی اکثرِها کما نَقَلناه و فی بعضِها یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ مِنْ قیامٍ فیکونَ موافقاً للمشهورِ».(98)
از دیرباز حدیث پژوهان حاذق توجه ویژه ای به نسخه ها و اصلاح آنها داشته اند، چنان که روش علامه ی مجلسی رحمه الله بر این منوال بوده است: «النُسخةُ کانَت فی هذه الروایةِ سَقیمةٌ جداً و لم نِجِدها فی مکانٍ آخر نُصلِحها به فَتَرَکناها کَما کانَت». (99) وی در جای دیگر می گوید: در برخی از قسمتهای این حدیث طولانی تصحیفاتی وجود دارد، امید است نسخه ی دیگر به دست آید تا تصحیح شود. (100) از این رو ایشان در مقام بیان نقل نسخه های یک حدیث از عبارت «فی بعض النسخ»(101) در بیش از 1230 مورد و از «فی اکثر النسخ» (102) در 215 مورد و از عبارت «فی نسخة» در بیش از 85 مورد بهره برده است. در پانوشت نمونه هایی از توجه ایشان به نقل نسخه های مختلف ارائه می شود. (103)
نمونه های دیگری از توجه فقیهان به اختلاف نسخه های حدیث از این دست است: محقّق سبزواری می نویسد: «فمسحها إلی الکعبین إلی ظاهر القدم و فی بعض نسخ الکافی علی الکعبین». (104) نیز آورده است: «و فی بعض نسخ التهذیب (105) «التّمجید بدل التّحمید». (106) شیخ یوسف بحرانی رحمه الله می گوید: «لکن العجبَ هنا من صاحِبَی الوافی و الوسائل انهما فی نقلِهما حدیثِ الفقیه لم یَذکُرا فیه هذه الزیادَةَ، و لعلّ ما عندهما مِن نُسَخ الکتاب کان عاریاً عن ذلک إلّا انّها موجودةٌ فیما عندنا (107)من نسخ الکتابِ».(108)
3. مراجعه به اصول روایی و منابع اصلی؛ در سفینة البحار آمده است: «قال الطبرسی: قال الباقر علیه السلام: لَمْ تسْتَشِفِ النِساءُ بِمِثْلِ الرُّطَب اِنْ اللهَ تعالی اطعَمهُ مریم فی نفاسه؛ (109) امام باقر علیه السلام می فرماید: چیزی مانند خرمای تازه مایه ی شفای زنان نیست؛ زیرا خداوند در ایّام زایمان، مریم را از آن إطعام فرمود».
به نظر می رسد بی ارتباطی و ناهمگونی میان صدر و ذیل حدیث، فهم آن را مشکل ساخته است که این امر با مراجعه به نقل دیگر این روایت و شناخت قسمت تصحیف شده ی آن، برطرف خواهد شد. با مراجعه به منبعی که مؤلف سفینة البحار از آن نقل کرده، فهم این متن، روشن می گردد؛ در آن آمده است: «لَمْ تَسْتَشِفِ النُّفَساءُ بِمِثْلِ الرُّطَب».(110)
4. مراجعه به شروح کتب حدیثی و نیز جوامع روایی ثانوی. با توجه به مهارت صاحبان جوامع حدیثی و یا شارحان در حدیث پژوهی و نسخه شناسی و نیز در اختیار داشتن نسخه های معتبر و متعدد و نزدیک به عصر مؤلفان، می توان با مراجعه به جوامع روایی ثانوی؛ مانند وافی، وسائل الشیعه و بحار الانوار، و یا شروح کتب حدیثی، مانند مرآة العقول، لوامع صاحبقرانی، ملاذ الاخیار و استقصاء الاعتبار، تصحیف و تحریف احتمالی آن را روشن ساخت. به چند حدیث اشاره می شود:
الف. فقها در مسأله ی «تغلیظ دیه» به معنای تشدید در مقدار آن فرقی میان قتل عمد و خطا نگذاشته اند. (111) و تنها روایتی که به صورت تصریح، مسأله «خطا» در آن مطرح شده، روایت ذیل از کافی است:
«عنْ زُرارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ سَألْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَتَل رَجُلاً خَطَأَ فِی الشَّهْرِ الحرَامِ قالَ تُغَلِّظُ عَلَیْهِ الدِّیَةُ وَ عَلَیْهِ عِتْقُ رَقَبَةٍ أوْ صیامُ شَهْرَینِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ أشْهُرِ الحُرُم...». (112)
با مراجعه به جوامع حدیثی که این روایت را از کلینی رحمه الله روایت می کنند، به اختلاف نسخ پی می بریم. شیخ الطائفه، این حدیث را از کلینی در کتاب تهذیب الاحکام (113) و ملا محسن فیض کاشانی، که صحیح ترین نسخه های کافی را در اختیار داشته در کتاب وافی (114) به جای «تُغَلِّظُ عَلَیْهِ الدِّیَةُ»، عبارت «تُغَلِّظُ عَلَیْهِ العُقُوبَة» آورده اند و می دانیم مسأله ی عقوبت که جنبه ی «تعزیری» دارد، با مسأله ی دیه، متفاوت است.
ب. در روایتی در اصول کافی تعداد آیات قرآن هفده هزار گزارش شده در حالی که خلاف ضروری دین است. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «إنَّ القرآنَ الَّذِی جاءَ بِهِ جَبْرَئیلُ علیه السلام إِلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم سَبْعَةَ عَشَرَ ألْفَ آیةٍ؛ (115) قرآنی را که جبرئیل نزد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم آورد، هفده هزار آیه دارد».
در کتاب وافی این روایت به صورت «سبعة آلافِ آیةٍ» نقل شده است که گویا مؤلف آن نسخه ی دیگری از کافی را داشته است. (116) علامه شعرانی لفظ «عشر» را از اشتباهات نساخ می داند؛ لکن با تأسف بسیار علامه مجلسی (117) و ملا صالح مازندرانی (118) این روایت را قرینه ای بر تحریف قرآن دانسته اند.
ج. نمونه هایی از تصحیف به نقل از مجلسی اول رحمه الله در لوامع صاحبقرانی (شرح متن لا یحضره الفقیه): رَوَی أبُو أیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: «إذا اعْتَکَفَ الرَّجُلُ یَوْماً وَ لمْ یَکُنِ اشْتَرَطَ فَلَهُ أنْ یَخْرُجَ وَ أَنْ یَفْسَخَ اعْتِکافَهُ وَ إنْ أقامَ یَوْمَیْنِ وَ لَمْ یَکُنِ اشْتَرطَ فَلَیْسَ لَهُ أنْ یَفْسَخَ اعْتِکافَهُ حَتَّی تَمْضِی ثَلاثَةُ أیّام؛ (119) امام باقر علیه السلام فرمود: هرگاه معتکف یک روز را به اعتکاف بگذراند، و شرطی نکرده باشد، می تواند از محل اعتکاف خارج شود، و اعتکافش را فسخ کند، و اگر دو روز در اعتکاف به سر برد، و شرطی نکرده باشد، نمی تواند اعتکافش را فسخ کند، تا سه روز بر آن بگذرد».
مؤلف لوامع صاحبقرانی آورده است: «اگر شرط کرده باشد، فسخ می تواند کرد و عدم فسخ در صورت عدم شرط است تا بگذرد یعنی سه روز در بعضی از نسخ «یَعنی» هست و ظاهراً تصحیف «یَمضِی»، «یَعنی» کرده اند و جزو حدیث کرده اند؛ چون در کتب حدیث نیست.»(120)
نیز می نویسد: سید ابن طاووس ذکر کرده است که نسخه های قدیمی تهذیب موافق نقل کلینی است که برعکس این است که اگر از جانب راست است از حیض است و اگر از جانب چپ است از قرحه است و این سهو از نساخ بعدی تهذیب است. (121)
مجلسی اول رحمه الله آورده است: (این حدیث) در نسخه کافی که نزد ماست، وجود ندارد. ممکن است که در نسخه ی شیخ باشد یا از کتاب دیگر از کتب کلینی نقل کرده باشد. گمان بیشتر آن است که این حدیث در کتاب محمّد بن احمد بوده است و سهو در نسبت به کافی شده است و از این باب چند جا از شیخ واقع شده است. (122)
5. مراجعه به منابع روایی اهل سنّت که ممکن است این حدیث را نقل کرده باشند. بخش قابل توجهی از روایاتی که در جوامع روایی ما موجود است در جوامع روایی اهل سنت نیز آمده است. (123) شیخ صدوق رحمه الله می نویسد: «وَرُوِیَ أنَّ فِی أسْماءِ مَکَّةَ أَنَّها مَکَّةٌ و بَکَّةٌ وَ أُمُّ القُرَی وَ أمُّ رُحْمٍ وَ الْباسَة؛ (124) روایت شده است که از جمله اسامی مکّه، بکّه و أمّ القری و امّ رُحم و باسّه است. مصحّح من لایحضره الفقیه گوید: «امّ رحم» در بیشتر نسخه ها با جیم آمده است، و صواب در این باب-چنان که در خبر ابوبصیر و نهایه ابن اثیر ذکر شده-امّ رحم (با حاء مهمله) است. خبر ابوبصیر چنین است: «و مکّه امّ رُحم نامیده می شود؛ زیرا مردم زمانی که مجاور آنجا می شدند، رحم می کردند». ظاهراً آنچه مصنّف ذکر کرده مضمون همین خبر است، و کاتبان تصحیف کرده اند؛ و یا اینکه این خبری دیگر است، و منافاتی میان آن دو خبر نیست. نیز در نهایه ی ابن اثیر آمده است: «رحم»-به ضم-رحمت است، و از همین باب است حدیث مکّه «آن امّ رُحم است» یعنی اصل رحمت است. (125)
6. مقایسه و مطابقت دادن روایات هم مضمون یا مشابه. گاه روایاتی مشابه در ابواب گوناگون یک کتاب و یا کتب متعدد روایی آمده است. در این مقایسه تصحیفات احتمالی راه یافته به متن حدیث تا حد زیادی قابل شناسایی است؛ برای نمونه برخی فقیهان مانند سید محمد عاملی،(126) محقق سبزواری (127) و مقدس اردبیلی (128) برای عدم وجوب تسلیم در نماز به این روایت تمسک جسته اند: «عَنْ عَلیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ اخیهِ مُوسیَ بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ خَلْفَ الأمامِ فَیُطَوِّلُ الإمامُ التَّشَهُّدِ فَیَأخُذُ الرَّجُلَ البَوْلُ اوْ یَتَخَوَّفُ عَلَی شَیءٍ یَفُوتُ أوْ یَعْرِضُ لَهُ وَجَعٌ کَیْفَ یَصْنَعُ قالَ یَتَشَهَّدُ هُوَ وَ یَنْصَرِفُ وَ یَدَعُ الإمامَ؛ (129) علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر علیه السلام درباره شخصی سؤال کرد که پست سر امام نماز جماعت می خواند و امام تشهّد را طولانی می کند و او را بول می گیرد یا می ترسد که چیزی از دست برود یا دردی عارض او شود. چه بکند؟ آن حضرت علیه السلام فرمود: تشهد را بخواند و از نماز فارغ شود و امام را به حال خود رها کند».
این در حالی است که در کتاب الفقیه و در باب دیگری از تهذیب این گونه آمده است: «... کَیْفَ یَصنَعُ قالَ یُسَلّمُ وَ یَنْصَرِفُ وَ یَدُعُ الاِمامَ؛ (130) امام علیه السلام فرمود: سلام دهد و از نماز فارغ شود و امام را به حال خود واگذارد». در کتاب مسائل علی بن جعفر علیه السلام نیز با هر دو ضبط «یُسلِّمُ»(131) و «یَتَشَهَّدُ»(132) آمده است.
نویسنده ی جواهر می نویسد: روایت «یُسَلِّمُ» علاوه بر اینکه در کتاب فقیه آمده که به طور قطع اضبط از تهذیب است و نیز در باب دیگر از تهذیب وارد شده، موافق است با دو حدیث صحیح دیگر از زراره و حلبی که در آنها مشابه همین روایت از امام صادق علیه السلام سؤال شده است. (133)
زراره از امام صادق علیه السلام روایت کرده که از آن حضرت درباره ی شخصی پرسیدم که پشت سر امام جماعت است و امام تشهّد آخر را طولانی کند. او چه می تواند بکند؟ «قالَ: یُسَلِّمُ وَ یَمْضِی لِحاجَتِهِ إنْ اَحَبَّ؛ (134) حضرت علیه السلام فرمود: اگر دوست داشته باشد می تواند سلام نماز را بدهد و دنبال حاجت خود برود».
گاهی با مقایسه روایات مشابه، ادعای تصحیف در یک حدیث به نقد گذاشته می شود. سیدعبدالکریم ابن طاوس در کتاب فرحة الغری پس از ذکر دو حدیث در فضیلت انگشتر عقیق می گوید: این دو حدیث ردّ قول حمزة بن حسن اصفهانی در کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف است که می گوید: این روایت مشهور از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: «تَخَتَّمُوا بالعقیق» تصحیف است و حضرت فرموده اند: «تَخَیَّمُوا بالعقیق؛ در وادی عقیق (اسم صحرایی در بیرون مدینه) خیمه بزنید». از این دو حدیث ظاهر شد استبعاد اصفهانی خطاست و مراد از عقیق همین سنگ معروف است. (135)
7. اجمال و نارسایی متنی؛ برخی محقّقان بر این باورند که «هر جایی که معنای عبارت مکلّفانه است، اصل، مصحّف بودن عبارت است»؛ زیرا در چنین مواردی، با وجود علم اجمالی به خطا، نمی توان اصلِ عدم خطا را جاری ساخت. (136)
8. ناسازگاری ظاهری با مسلمات و بدیهیات شرعی و عقلی. در کافی پنج خبر در باب «ما جاء فی الاثنی عشر و النص علیهم» وجود دارد که امامان معصوم شیعه علیهم السلام را برخلاف مذهب و اعتقادات این طایفه، ظاهراً سیزده نفر می شمارد. (137) از جمله ضروریات مذهب، اعتقاد به امامت دوازده امام است که اگر حدیثی خلاف آن باشد، پذیرفتنی نیست: «مُحَمَّدُ بنُ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الخَشّابِ عَنْ ابْنِ سَماعةً عَنْ عَلیَّ بنِ الحَسَنِ بْنِ رِباطٍ عَنْ ابْنِ أُذَیْنَة عَنْ زُرارةَ قالَ سَمِعْتُ أَبا جَعْفَر علیه السلام یَقُولُ الاثنا عشَرَ الأمام مِنْ آل محمد علیهم السلام کُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم و مِنْ وُلْدِ عَلیٍّ وَ رَسُولُ الله وَ عَلیٌّ علیهما السلام هُما الوالِدان؛ ... (138) زراره گوید، شنیدم: امام باقر علیه السلام می فرمود: دوازده امام از آل محمد علیهم السلام همگی محدَّثند و از فرزندان رسول خدا و از فرزندان علی باشند، و پیغمبر و علی علیهما السلام دو پدرند».
از امام باقر علیه السلام نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إِنِّی وَ اثْنَی عَشَرَ مِنْ وُلْدِی وَ انْتَ یا عَلیُّ زِرُّ الأرضِ یَعْنِی أوْتادَها وَ جِبالَها بِنا أوْتَدَ الله الارْضَ أنْ تَسیخَ بِأهْلِها فَإذا ذَهَبَ الإثْنا عَشَرَ مِنْ وُلْدِی ساختِ الارْضُ بِأهْلها و لَمْ یَنْظَرُوا؛ (139) به راستی من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی! بند و قفل زمینیم (یعنی میخها و کوههای زمین). به سبب ما خدا زمین را استوار داشته تا اهلش را فرو نبرد. چون دوازدهمین فرزندم از دنیا برود، زمین اهلش را فرو برد و مهلت داده نشوند [دیده نشوند].
اما شیخ طوسی رحمه الله در کتاب الغیبه آورده است: «إِنَّی واحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی ...». (140) و طبق ضروریات مذهب شیعه، یازده امام از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند.
با توجّه به ضبط شیخ صدوق رحمه الله در کتاب عیون اخبار الرّضا، (141) شیخ مفید در کتاب ارشاد، (142) طبرسی در کتاب اعلام الوری، (143) و بعضی دیگر از عالمان شیعه، (144) ابتدا این روایات در نسخه های کافی منطبق با عقاید شیعه بوده است و پس از تجدید نسخه و یا در مواقع دیگر، تصحیف شده اند.
جابر بن عبدالله انصاری گوید: خدمت فاطمه علیها السلام رسیدم، در برابرش لوحی بود که نامهای اوصیاء از فرزندان او در آن بود، من شمردم، دوازده نفر بودند، آخر آنها قائم علیه السلام بود: «ثَلاثَةٌ مِنْهُمْ محَمَّدٌ وَ ثَلاثَةُ مِنْهُمْ عَلی؛ (145) سه محمد در میان آنها بود و سه علی». «ثَلاثَةٌ مِنْهُمْ عَلِی»؛ یعنی از فرزندان فاطمه سه علی نام بود، نه از همه ی ائمه علیهم السلام که چهار علی نام باشند، و ظاهر این است که نسخه نویسان تصحیف کرده اند؛ زیرا در روایات صدوق در کمال الدین (146) و عیون (147) و فقیه (148) و در روایت شیخ مفید در کتاب ارشاد این حدیث از جابر نقل شده است (149) و در کتب دیگر هم نقل شده (150) و به جای سه علی نام، چهار علی نام ضبط شده است. (151)
9. اطلاعات رجالی در خصوص راوی، آگاهی او به لغت و مقدار دقت و ضبط وی، خوش خطی او و ...؛ از همین رو دیدگاه عالمان نسبت به راویانی همچون عمار ساباطی که از ضبط و لغت ضعیفی برخوردار بود با ابان بن تغلب که خود لغت دان و ادیب ماهری است، متفاوت می باشد. (152)
پی نوشت ها :
1. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار الی أصول الاخبار، ص 119: «و من المهم أیضا علی الفقیهِ و المحدث معرفةٌ المُصَحَّفِ و المُحَرَّفِ و قلَّ أن یَتَنَبَّهَ لَه إلا الحُذّاق».
2. عبدالهادی مسعودی، روش فهم حدیث، ص 60.
3. ابوالقاسم قمی، القوانین المحکمه، ج1، ص 487.
4. یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج7، ص 76؛ و ص 120؛ ج4، ص 209؛ ج15، ص 462؛ محمد بن محمد ابراهیم کلباسی، الرسائل الرجالیه، تحقیق محمدحسین درایتی، ج4، ص 196؛ یوسف بحرانی، لؤلؤة البحرین، صص 65 و 296.
5. یوسف بحرانی، الحدائق الناظره، ج3، ص 156: «و فیه أنه لا یخفی علی من راجع التهذیب و تدبر أخباره ما وقع للشیخ رحمه الله من التحریف و التصحیف فی الأخبار سندا و متنا و قلما یخلو حدیث من أحادیثه من علة فی سند أو متن، و أما فتواه رحمه الله فالکلام فیها أظهر من أن یخفی علی من مارس الفن، و الترجیح بهذه القاعدة فی جانبه روایة الکافی أظهر، و یعضده أن فی الذکری نقل أنه وجد الروایة فی کثیر من نسخ التهذیب کما فی الکافی، و فی المدارک عن ظاهر کلام ابن طاووس أن نسخ التهذیب القدیمة کلها موافقة له أیضا و به یظهر ترجیحها».
6. محمدباقر وحید بهبهانی، مصابیح الظلام، ج1، ص 14.
7. محمدباقر وحید بهبهانی، الفوائد الحائریه، ص 119.
8. زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 231؛ علی کنی، توضیح المقال فی علم الرجال، تحقیق محمدحسین مولوی، ص 253 و 256؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 445؛ نورالدین عتر، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص 214؛ عثمان بن عبدالرحمن شهرزوری، مقدمه ی ابن الصلاح، ص 98؛ حسن بن عبدالله عسکری، تصحیفات المحدثین، تحقیق محمود احمد میره، ص 23(مقدمه).
9. زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی) الرعایة فی علم الدرایه، ص 193؛ حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار، ص 187؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 253؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج2، ص 47؛ فخرالدین طریحی، جامع المقال، ص 19؛ محمدباقر بن محمد میرداماد، الرواشح السماویه، ص 43.
10. ابن ندیم این کتاب را کتاب التنبیه علی حروف المصحف نامیده است. ابن ندیم، الفهرست، تحقیق و ترجمه ی رضا تجدّد، ص 154.
11. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج2، ص 277؛ برای آگاهی بیشتر درباره ی حمزه ر.ک: تاریخ اصفهان، تصحیح و تعلیق جمشید مظاهری، ص 339 و 408؛ ابن ندیم، الفهرست، تحقیق و ترجمه ی رضا تجدّد، ص 154؛ محسن امین، أعیان الشیعه، ج6، ص 240؛ تاریخ التراث العربی، ج1، جزء 2، صص 184-186، تاریخ ادبیّات در ایران، ج1، ص 643؛ اثر آفرینان، ج2، ص 310؛ معجم المؤلّفین، ج4، ص 78؛ و ... علّامه سیّدمحسن امین عاملی می گوید: ما دلیلی بر تشیّع حمزة بن حسن اصفهانی نداریم، ولی صاحب الذرّیعه او را در شمار مصنّفان شیعه یاد نموده و مستندش را در این باب یاد نکرده است. مفصّل ترین شرح حالی که از حمزه اصفهانی به قلم آمده، از یوجن میتوخ است که به آلمانی نوشته و خلاصه آن به زبان فارسی در مجلّه روزگار نو (ج2، ش 1، تابستان 1942 م) منتشر گردیده است. اثر پژوهشی دیگر از حسین علی محفوظ، دانشور نامور و شیعی عراقی است که در مجله ی سومر بغداد (ج19 و 20، سال 1963 و 1964) منتشر گردیده، پیش گفتار عبدالمجید قطامش بر الدرّة الفاخرة فی الأمثال السّائره حمزه (طبع دارالمعارف)، گزارشی پژوهشی است. به نقل از پانوشت: عبدالکریم بن احمد بن طاووس حلی، قرحة الغری، ترجمه ی علامه مجلسی، تصحیح: جویا جهانبخش، ص 168.
12. حسن بن عبدالله عسکری، تصحیفات المحدثین، مقدمه و تحقیق محمود احمد میرة، ص 29.
13. محمدتقی شوشتری، الأخبار الدخیله، ص 48.
14. حسن بن زین الدین عاملی، منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان، تصحیح علی اکبر غفاری، ج1،ص 2: «والذی حدانا علی ذلک ما رأیناه من تلاشی أمر الحدیث، حتی فشا فیه الغلط و التصحیف، و کثر فی خلاله التغییر و التحریف».
15. فیومی می نویسد: «التَّصحیفُ تغییرُ اللَّفْظِ حَتَّی یَتَغَیَّرَ المَعْنَی المُرادُ مِنَ المَوْضِعِ وَ أصْلُهُ الخَطَأُ یُقالُ «صَحَّفَهُ فَتَصَحَّفَ» ای غَیَّرَهُ فَتَغَیَّرَ حَتَّی التَبَسَ». احمد فیومی، المصباح المنیر، ص 334؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص 78؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج3، ص 120؛ ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص 187.
16. زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 110؛ محمد بن حسین بهایی عاملی، الوجیزة، ص 5؛ محمد جعفر استرآبادی، لب اللباب (میراث حدیث شیعه، دفتر دوم)، ص 456؛ علی کنی، توضیح المقال فی علم الرجال، ص 279؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 304؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 237.
17. علی کنی، توضیح المقال فی علم الرجال، ص 280؛ محمدرضا مامقانی، مستدرکات مقباس الهدایة فی علم الدرایه، ج5، ص 223.
18. عبدالله مامقانی، مقباس الهدایة، ج1، ص 243.
19. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ص 86، ح14، 15، باب الثلاثه.
20. ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ص 47؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج74، ص 152، ب7: ما جمع من مفردات کلمات الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و جوامع کلمه.
21. منظور این است که این سه طایفه به حق خود راضی نیستند و طبعاً مایل به تجاوز تعدی از حدود خود می باشند. مراد این نیست که ستم بر آنها جائز باشد بلکه ناچار باید با ایشان مدارا نمود و به اندازه ی مشروع، سختگیری نمود تا بر انسان مسلط نشوند. محمدباقر کمره ای، ترجمه ی تحف العقول، ص 46.
22. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 359، باب النوادر و هو آخر ابواب الکتاب: «یا عَلیُّ ثَلاثَةٌ إنْ أنْصَفْتَهُمْ ظَلَمُوکَ السَّفِلَةٌ وَ أهْلُکََ وَ خادِمُکَ»؛ ای علی! سه گروهند که اگرچه به انصاف با ایشان رفتار کنی بر تو ستم می نمایند: فرومایگان، و خانواده، و خدمتکارت». شرح: مراد بیان روحیّات آن افراد است به حقیقت و واقع، نه آن که تجویز ترک انصاف باشد، بدین معنا که اینان چون این چنین هستند، لذا انسان لابد و ناگزیر است با ایشان به مدارا و صبر و نرمی رفتار کند، و آزار آنها را تحمّل نماید. ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ج6، ص 285.
23. مصاحبه با استاد غفاری رحمه الله، سایت دانشگاه امام صادق علیه السلام، احیاگر تشیع؛ نیز ر.ک: محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، تصحیح علی اکبر غفاری، مقدمه مصحح، ص 14.
24. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج6، ص 394، باب أصل تحریم الخمر.
25. ابن اثیر و جوهری «الحبلة» را به «القضیب من شجر الأعناب؛ شاخه ای بریده شده از درخت انگور» معنا نموده اند. ابن اثیر جزری، النهایة، ج1، ص 334؛ اسماعیل جوهری، صحاح اللغه، ج4، ص 1665.
26. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج25، 286، ب 2.
27. روح الله خمینی، الطهاره، ج3، ص 200.
28. ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، ص 141.
29. زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 111؛ علی کنی، توضیح المقال فی علم الرجال، ص 280؛ محمدباقر میرداماد، الرواشح السماویه، ص 207، در این کتاب مثالهای متعددی از تصحیف (صص 206-234) وجود دارد.
30. عَنْ أبی أیُّوبَ الأنصاریِّ قالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ: «مَنْ صامَ رَمَضانَ ثُمَّ أَتبَعَهُ سِتّاً مِنْ شَوّالٍ فَذلِکَ کَصیامِ الدّهْرِ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر کسی ماه مبارک رمضان را روزه بگیرد، سپس در پی آن شش روز از شوّال را هم روزه گیرد، چنان است که تمام دهر را روزه بوده است». حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج7، ص 509.
31. این تصحیف را ابوبکر صولی مرتکب شد. ر.ک: جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی، ص 385.
32. این تصحیف به دست ابن لهیعه انجام شده است. ر.ک: تدریب الراوی، ص 385 و مانند جمله: «الدُّنیا رَأسُ کلِّ خَطیئَةٍ» که در اخلاق ناصری به «الدینارُ أُسُّ کلِّ خَطیئةٍ» تصحیف شده است. هدیة المحصلین، ص 71؛ و مانند تصحیف «زُر غِبّا تَزدَد حُبّا؛ روز در میان زیارت کن تا موجب زیادی دوستی گردد»، که بعضی به «زُر عَنّا تَزدَد حُبّا؛ از جانب ما زیارت کن تا موجب زیادی دوستی شود»، خوانند. ر.ک: تدریب الراوی، ص 385).
33. در زیارت عاشورا آمده است: «وَ لَعَنَ اللهُ أمَّةً أسْرَجَتْ وَ ألْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ وَ تَهیَّأَتْ لِقِتالِک...». محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج98، ص 293، ب 24.
34. ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص 772، ذیل ماده.
35. محمّد جواد شبیری، درنگی در واژه «تَنَقَّبَت» در زیارت عاشورا، مجله علوم حدیث، ش 21، ص 45. البته به نظرمی رسد «تَنَقَبَّت» به قرینه ی «أَسْرَجَتْ وَ ألْجَمَت» به معنای نقاب زدن بر چهره اسبان جنگی باشد نه جنگجویان؛ چه اینکه این عمل برای جلوگیری از فرار اسبان و متوحش نشدن آنها از میدان جنگی مرسوم بوده است.
36. حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 305؛ زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 111.
37. عَنْ أَبی عَبْدِالله علیه السلام قالَ: «کانَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم یَجْعَلُ العَنَزَةَ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذا صَلَّی». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 296، باب ما یستتر به المصلی ممن یمر بین یدیه. امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عصا کوتاهی در هنگام نماز در مقابل خود قرار می داد. در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوار خود روایت کرده که می فرماید: «کانَتْ لِرَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم عَنَزَةٌ فِی أسْفَلِها عُکّازٌ یَیوکَّاٌ عَلَیْها و یُخْرِجُها فِی العِیدَینِ یُصَلِّی إلَیها». محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 509، باب صلاة العیدین. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عصایی داشت که دسته اش از آهن بود، بر آن تکیه می کرد، در عید فطر و عید قربان آن را بیرون می آورد و به طرف آن نماز می کرد.
38. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار إلی أصول الاخبار، ص 119؛ محمد جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص 126.
39. ورام ابن ابی فراس، مجموعه ی ورام (تنبیه الخواطر)، ج1، ص 21.
40. مبارک بن محمد جزری (ابن اثیر)، النهایه، ج2، ص 488؛ محمد بن مکرم افریقی (ابن منظور)، لسان العرب، ج14، ص 437.
41. محمد بن ادریس حلّی، السرائر، ج2، ص 626.
42. سیدابن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج2،ص 459.
43. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص 448، أبواب المتعة؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج14، ص 436.
44. از این باب است، حدیث «إِنَّ مِنَ السُّنَةِ لُبْسَ (لباسَ) الخاتَم؛ انگشتر به دست کردن سنت است». حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله و سلم، ص 366.
45. زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 110؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 305؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، صص 240-241.
46. سیدمحمد جواد شبیری، تصحیف و تحریف، دانش نامه ی جهان اسلام، ج7، ص 354.
47. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج55، ص 33، ب4 العرش و الکرسی و حملتها، ح 51. در جایی دیگر می نویسد: «مع أن فی تلک الأخبار الطویلة المشتملة علی المعانی المعضلة کثیراً ما یقع التحریف و الإسقاط من الرواة؛ با اینکه در چنین اخبار طولانی مشتمل بر معانی ژرف و پیچیده، فراوان از سوی راویان، تحریف و اسقاط در لفظ رخ می دهد». ر.ک: بحارالانوار، ج10، ص 328، ب 19 مناظرات الرضا.
48. محمدبن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ص 776؛ ابراهیم کفعمی، المصباح، ص 484؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج98، ص 293، ب 24.
49. خداوندا لعنت کن گروهی را که حسین علیه السلام را انکار کرده و آن جناب را نپذیرفته اند. محمد تقی شوشتری، الاخبار الدخیله، ج3، ص 318.
50. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 178، ب 71.
51. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 211، باب فضائل الحج، ح 2182.
52. محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج7، ص 100، وقوف به عرفات.
53. «خِبائِکَ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج8، ص 303؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج2، ص 360، ب 22؛ «حبلک»؛ ابراهیم کفعمی؛ المصباح، ص 185.
54. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 282، باب حمل الآلات و السلاح فی السفر، ح 2458؛ سید ابن طاووس، الأمان، ص 54؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج73، ص 270، ب 49؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج2، ص 360، ب 22.
55. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ج3، ص 160.
56. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج8، ص 303، ح 466؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج2، ص 360، ب 22.
57. محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج7، ص 362.
58. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 457.
59. محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، ج1، ص 51.
60. عباس قمی، نزهة النواظر فی ترجمة معدن الجواهر، ص 92، باب نهم در نه خصلت است؛ ابوالفضل تهرانی، شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشورا، ج1،ص 80.
61. ر.ک: علی سیستانی، الرافد فی علم الاصول، به کوشش سید منیر سیدعدنان، ص 27؛ علی دلبری، مبانی رفع تعارض اخبار، ص 141.
62. محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج1، ص 87، ب 52، ح 2 و ص 169، ب 101، ح 2؛ ج2، ص 49، ب 25، ح 3.
63. همان، ج1، ص 195، ب 115، ح 6؛ ج3، ص 81، ب 52، ح5.
64. همان، ج2، ص 49، ب 25، ح3.
65. چنان که مرحوم فیض در وافی آورده است: به احتمال قوی عدد «ستّة» به «اربعة» تغییر یافته است (نه امداد به ارطال). مؤید این توجیه، قید مدنی است. محمد محسن فیض کاشانی، الوافی، ج10، ص 257، ح 9548.
66. محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج1، ص 313، ب 171، باب وجوب الجهر بالقراءة؛ همو، تهذیب الأحکام، ج2، ص 162، ب 9؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 344، باب أحکام السهو فی الصلاة؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج6، ص 86، ب 26.
67. محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج3، ص 536؛ و ج4، ص 246، باب بلند و یواش خواندن نماز.
68. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ج4، ص 24، ح 4991.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ قالَ أمیرُالمُؤْمِنینَ علیه السلام: «لا یُجْلَدُ رَجُلٌ وَ لا امْرَاةٌ حَتَّی یَشْهَدَ عَلَیْهِ أرْبَعَةٌ شُهُودٍ عَلی الإیلاجِ والْإخراجِ و قالَ لا أکونُ أوَّلَ الشُّهودِ الأربَعَة أخْشَی الرَّوْعَةَ أنْ یَنْکُلَ بَعْضُهُمْ فَأجْلَد».
69. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج7، ص 183، باب ما یوجب الرجم؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج10، ص 2، ب 1-باب حدود الزنی.
70. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج7، ص 210.
71. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج7، ص 183، باب ما یوجب الرجم؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج10، ص 2، ب1-باب حدود الزنی.
72. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ج5، ص 339، ح 4991؛ ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 293، ح 55.
73. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی (فهرست أسماء مصنفی الشیعه)، ص 440، ش 1185؛ حسن بن یوسف حلی، رجال العلامة (خلاصة الأقوال فی معرفة أحوال الرجال). حتی فرزند خدا دانستن حضرت عیسی به تصحیفی در انجیل مستند شده است. ر.ک: محمد جواد شبیری، تصحیف و تحریف، دانش نامه جهان اسلام، ج7، ص 356.
74. علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج1، ص 65؛ علی کنی، توضیح المقال، ص 49؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 421، ح1240 و ج 3، ص 177، ح 3671.
75. همان، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 178، باب المعایش و المکاسب، ح 3671؛ نیز ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 72، ص 408، ب 87، ح 48 و ح 90.
76. سیدجعفر مرتضی عاملی، دراسات و یحوث فی الاسلام و التاریخ، ج2، صص 108 و ج 1، ص 11-32. وی برای نمونه، از 27 کتاب نام می برد که برخی از چاپهای آنها با تحریف همراه است. این موارد اگر ذیل تحریف جای نگیرد، دست کم حاکی از تغییراتی است که در فهم دخیل می باشند.
77. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج3، ص 176، باب المعایش و المکاسب و الفوائد و الصناعات، ح 3667.
78. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 17، ص 193، ب 46: باب جواز الولایة من قبل الجائر لنفع المؤمنین و الدفع عنهم و العمل بالحق بالقدر الإمکان، ح 22329؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج 17، ص 169، ب 10.
79. محمدعلی اراکی، المکاسب المحرمه، ص 74، الأخبار الواردة علی الأئمة علیهم السلام فی جواز معاونة الظالمین.
80. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 176، ح 3667.
81. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه: «إلَی جَنْبی بِألفِ درْهَمِ فَلَمّا وَفَّرْتُ المالَ»؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام: «فَلَما وَفَّرْتُ المال»؛ همو، الاستبصار: «إلَی جَنْبِ ضَیْعَتی»(؟) فَلمَّا وَفَّرْتُ المال». محمدباقر مجلسی: «و فی بعض نسخ الکافی: وفیت، و فی بعضها: وزنت. و هما أظهر»، ملاذ الأخیار، ج14، ص 398؛ مکاسب شیخ انصاری: «فَلَمّا عَمَرتُها»، ص 163، به خط: طاهر خوشنویس.
82. تهذیب الأحکام و وسائل الشیعه: «الْوُقُوفِ»، هر دو به نقل از کلینی رحمه الله.
83. محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام: «مِلْکِکَ».
84. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه: «وُقِفَتْ».
85. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج7، ص 37؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 242؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج9، ص 130، ب 3، به نقل از کلینی رحمه الله؛ محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ص 4، ص 97، ب 61، به نقل از کلینی رحمه الله؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج17، ص 364، ب 17، به نقل از کلینی رحمه الله.
86. مرتضی انصاری، مکاسب، ص 163، به خط طاهر خوشنویس.
87. محمدحسین اصفهانی کمپانی، حاشیه ی کتاب المکاسب، ج3، ص 114؛ رضا همدانی، حاشیة کتاب المکاسب، ص 356.
88. روح الله خمینی، کتاب البیع، ج3، ص 150: «فعلی العلماء الأعلام و المحصلین عدم الإتکال علی الحافظة فی نقل الأحادیث، و لا علی کتب الاستدلال، و لا سیما مثل کتاب الجواهر و ما بعده. و مع الأسف الشدید، فاتتنا قراءة کتب الأحادیث علی المشایخ و قراءتهم علینا بعد توسعة الفقه و أصوله بهذه التوسعة، و لذلک وقعنا فی اشتباهات کثیرة، منشؤها اختلاف النسخ، و اختلاف قراءة کلمة واحدة تختلف معها الأحکام، کما هو ظاهر للمراجع».
89. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 233، باب فضل المساجد و حرمتها.
90. با توجّه به سایر اخبار مقصود از مسجد اعظم، مسجد الحرام است و محتمل است مسجد جامعه هر شهر باشد.
91. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، ثواب الأعمال، ص 30.
92. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج81، ص 15، ب 8-تتمة فضل المساجد و أحکامها؛ ج99، ص 270، ب 3: فضل بیت المقدس.
93. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج3، صص 253، 25، باب فضل المساجد و الصلاة فیها.
94. احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج1، ص 57، ب 72. نیز در کتب زیر بدون لفظ «الف» آمده است: سید ابن طاووس، فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 91؛ تاج الدین شعیری، جامع الأخبار، ص 70، الفصل الثانی و الثلاثون فی فضائل المساجد؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج2، ص 338، مجلس فی ذکر فضل المساجد.
95. یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج7، ص 326.
96. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج85، ص 185.
97. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 350، باب أحکام السهو فی الصلاة. «فقالَ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ مِنْ قیامٍ ثُمَّ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ وَ هُوَ جالِس».
98. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج85، ص 185: «و یؤید النسخة المشهورة قول الصدوق و والده إذ الظاهر أنهما لا یقولان إلّا عن نص وَیؤید النسخة الأخری عدم تعرض العلامة و الشهید و غیرهما لهذا الخبر و لَم یوردوه حجة له و إنما تمسکوا له بالاعتبارات العقلیة».
99. همان، ج55، ص 256، ب 10؛ نسخه این حدیث بسیار سقیم و مغلوط است و من آن را در جای دیگر نیافتم تا به کمک آن، تصحیح نمایم؛ لذا آن را همان گونه که بود، واگذاشتیم.
100. همان، ج57، ص 262، ب 37 نادر. «فی بعضها تصحیفاتٌ نَرجُو مِنَ اللهِ الظَفرِ بنسخةٍ أخری لِتَصحیحها».
101. همان، ج40، ص 196، ب 93، (فی بعض النسخ «غیره» مکان «عنده» و هو أظهر)؛ همان، ج40، ص 354، ب 98، (و فی بعض النسخ «عرادة» مکان «جرادة»)؛ ج 52، ص 37، ب 18، (فی بعض النسخ «أجبت» مکان «جلت»)؛ ج 56،ص 240، ب 23، (و فی بعض النسخ «قائم» مکان «السائق» و السائق أوفق بالآیة و لا یتغیر المعنی)؛ ج 56، ص 241، ب 23، (فی بعض النسخ «إذ» بدون الألف و «علیهم» مکان «علینا»)؛ ج62، ص 85، ب 3، (فی بعض النسخ «الخامیر» مکان «الیحامیر» و هو أنسب بما ذکره الفیروزآبادی لکن ظاهر العنوان فی المحاسن الأول حیث قال لحوم الظباء و الیحامیر و ذکر هذه الروایة فقط و ضم الظباء مع الخامیر غیر مناسب)؛ ج 63، ص 122،ب 2، (روی الکلینی الخبر الأول عن العدة عن البرقی و فی بعض نسخه «الإملیسی» مکان «الملاسی» و هو أظهر)؛ ج63، ص 179، ب 9، (فی بعض النسخ مکان «بالزیت»، «بالزبیب» لکن ذکره الراوندی فی دعواته و الطبرسی فی مکارم و فیهما «علیکم بالزیت»)؛ ج64، ص 160، ب 8، (فی بعض النسخ «عزیز» مکان «غریب»)؛ ج65، 338، ب 27، (فی بعض النسخ «فیما» مکان «مما»)؛ ج 65، ص 375، (فی بعض النسخ «عزائمه» مکان «غرائبه»)؛ ج 65، ص 387، ب 27، (فی بعض النسخ «کل مسکر» مکان «کل منکر»)؛ ج65، ص 391، ب 27، (کان فی نسختی الروایتین سُقم و تشویش لا سیّما فی حدود الزکاة)؛ ج66، ص 282، ب 37، (و فی بعض النسخ مکان «و عهده»، «و عمر» و هو تصحیف)؛ ج 68، ص 221، ب 66، (فی بعض النسخ مکان «الصوم»، «الیوم»)؛ ج71، ص 257، ب 15، (فی بعض النسخ «التعاقد» مکان «التعاون»)؛ ج 84، ص 60، ب 2، (فی بعض النسخ مکان «ثم» «بِمَ»).
102. همان، ج29، ص 289، (و المبتدأ فی أکثر النسخ بالباأ الموحدة مهموزاً، فلعلّ المعنی أنکم فی مکان یبتدأ منه الأمور و الأحکام، و الأظهر أنّه تصحیف المنتدی بالنون غیر مهموزة بمعنی المجلس، و کذا فی المناقب القدیم)؛ ج 63، ص 378، ب 11، (وَفی أکْثَرِ النُّسَخِ مکانَ «وَ أهْلَ بَیْتِهِ وَ «آلَ محمد صلی الله علیه و آله و سلم»)؛ ج84، ص 277، ب 12، (و فی أکثر النسخ و معاکف الهمم قد تعطلت و فی بعضها تقطعت و یحتمل کون المعاکف اسم مکان و لعله بالنسخة الأولی أنسب)؛ ج85، ص 239، (أن فی أکثر نسخه مکان «قوله بإیقان»، «قوله باتفاق»).
103. همان، ج25، ص 280، ب 10، (فی نسخة «أصیبت» مکان «أصلیت»)؛ همان، ج25، ص 302؛ ج29، ص 135، ب 11؛ ج29، ص 262، (و «الواو» مکان «حتی» کما فی روایة ابن أبی طاهر أظهر)؛ ج29، ص 284؛ ج29، ص 314، (و فی روایة سید مکان «عدت»، «رجعت»)؛ ج29، 596؛ ج33، ص 222، ب 18؛ ج 51، ص 311، ب 15، (فی الکافی مکان قوله «و إلّا أنفقته فی ملاذی و شهواتی» و کأنه نقل بالمعنی)؛ ج63، ص 163، ب 7، (فی الکافی فی الخبرِ الأول إلّا «أبادت داء» مکان «أنارتها»)؛ ج72، ص 336، ب 81، (مِثْلَهُ إلّا أنَّ فیهِ «القُرّاء» مکانَ «الْفُقَهاءُ»)؛ ج74، ص 118، ب 6، (مِثْلَهُ إلّا أنَّ فیهِ «حَوَی» مکانَ «وَعَی» وَ «وَعَی» مکانَ «حَوَی»)؛ ج 76، ص 35، ب 70؛ ج76، ص 255، ب 101، (فی رِوایةِ عَلیِّ بْنِ جَعْفَرٍ «ما لَمْ یَزْمُرْ» مکانَ «ما لَمْ یُعْص بِه»)؛ ج 85، ص 151، ب 5؛ (مع أنه رواها الشیخ فی الزیادات و فیها «فاصنع» مکان «فاقض») و ج 85، ص 185؛ ج 85، ص 272، (لکن فیه مکان «فامض فی صلاتک» قوله «فدعه»).
104. محمدباقر سبزواری، ذخیرة المعاد فی شرح الإرشاد، ج1، ص 32؛ محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 30.
105. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج3، صص 174، 13، باب صلاة المطاردة.
106. محمدباقر سبزواری، ذخیرة المعاد فی شرح الإرشاد، ج2، ص 296، و أفضله تسبیح الزهراء؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج8، ص 445، ب 4، ح 11125.
107. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 426، باب القنوت فی صلاة الجمعة و الدعاء؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج3، ص 18، 1، باب العمل فی لیلة الجمعة و یومها؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج6، ص 275، ب 7؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج84، ص 272، ب 12؛ ج86، ص253؛ ج98، ص 324، ب 24؛ سید ابن طاوس، جمال الأسبوع، ص 412، الفصل الثالث و الأربعون؛ محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ص 152.
108. یوسف بحرانی، الحدائق الناظرة فی أحکام العترة الطاهره، ج3، ص 365.
109. عباس قمی، سفینة البحار، ج1، ص 466، ذیل واژه «تمر».
110. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج6، ص 790؛ همو، جوامع الجامع، ج2، ص 393؛ عبد علی بن جمعه حویزی، تفسیر نور الثقلین، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، ج3، ص 331؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج8، ص 403؛ ذیل آیه 25 سوره ی مریم؛ نعمان بن محمد مغربی، دعائم الاسلام، ج2، ص 147؛ محمد بن محمد بن اشعث کوفی، الجعفریات، ص 243؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج21، ص 404؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج14، ص 226، ب 17، ولادة عیسی علیه السلام، حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج15، ص 136، ب 24، ح 17777.
111. محقق حلی رحمه الله می نویسد: اگر شخصی کسی را در ماههای حرام (رجب، ذوالقعده، ذوالحجة و محرم) بکشد؛ یک سوم بر مقدار دیه افزوده می شود: «ولو قتل فی الشهر الحرام ألزم دیة و ثلثا من ای الأجناس کان تغلیظا». جعفر بن حسن حلّی، شرایع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص 229؛ همو، المختصر النافع فی فقه الإمامیه، ج2، ص 302.
112. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص 139؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج10، ص 380، ح 13642.
113. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج4، ص 297، ح 896.
114. محمد محسن فیض کاشانی، وافی، ج9، ص 85، ابواب الدیات و القصاص باب تدارک القتل فی الحرم.
115. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 634، ح28.
116. محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج5، ص 1781.
117. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج12، ص 525.
118. ملاصالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج11، ص 79.
119. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 186، باب الاعتکاف، ح 2096.
120. محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج6، ص 696.
121. همان، ج1، ص 656.
122. همان، ج3، ص 536.
123. قابل توجه است از دیرباز مراجعه به کتب اهل سنّت به هدف کشف تصحیف و تصحیح لفظ و به دست آوردن معنای درست حدیث و یا در برخی موارد برای ردّ یا تثبیت دیدگاهی مورد نظر اندیشمندان شیعی بوده است. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج1، ص 381؛ علامه مجلسی می نویسد: «و أما کتب المخالفین فقد نرجع إلیها لتصحیح ألفاظ الخبر و تعیین معانیه مثل کتب اللغة کصحاح الجوهری و ... و شروح أخبارهم کشرح الطیبی علی المشکاة و فتح الباری فی شرح البخاری لابن حجر و .. و قد نورد من کتب أخبارهم للرد علیهم أو لبیان مورد التقیة أو لتأیید ما روی من طریقنا مثل ما نقلناه عن صحاحهم السنة و ...». محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج1، ص 25-24.
124. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 257، لقطة الحرم.
125. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ج3، ص 117.
126. محمدبن علی موسوی عاملی، مدارک الأحکام فی شرح عبادات شرائع الإسلام، ج3، ص 430.
127. محمدباقر سبزواری، ذخیرة المعاد، ص 289.
128. احمد أردبیلی، مجمع الفائدة، تحقیق مجتبی عراقی و دیگران، ج2، ص 279؛ ج3، ص 338.
129. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج2، ص 349، ب 16: باب أحکام السهو، ح 34؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج8، ص 413، ب 64، ح 11047.
130. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 401، باب الجماعة و فضلها، ح 1192؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج3، ص 283، ب 25: باب فضل المساجد و الصلاة فیها، ح 162؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج10، ص 280، ب 17؛ ج85، ص 55.
131. علی بن جعفر علیه السلام، مسائل علی بن جعفر علیه السلام.
132. همان: ص 255.
133. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج10، ص 295: «مع أن المروی عن الفقیه الذی هو أضبط من التهذیب قطعا «یسلم و ینصرف و یدع الامام» کموضع آخر من التهذیب، و لعله الحق لموافقته حینئذ لصحیحی زرارة و الحلبی عن الصادق (علیه السلام) المسؤول فیهما عن مثل ذلک»؛ نیز ر.ک: علی طباطبایی، ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلایل، ج3، ص 245.
134. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 393، باب الجماعة وَ فضلها، ح 1164. نیز روایت حلبی از امام صادق علیه السلام: «عَنِ الحَلَبِیِّ عَنْ أَبی عَبْدِ الله علیه السلام فِی الرَّجُلِ یَکُونُ خَلْفَ الإِمامِ فَیُطیلُ الإِمامُ التَّشَهُّدَ قالَ یُسَلِّمُ مَنْ خَلْفَهُ وَ یَمضِی فِی حاجَتِهِ إِنْ أَحَبّ». محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج2، ص 317، ب 15، ح 155 و ص 349، ب 16، ح 33؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج6، ص 416، ب 1، ح 8315.
135. عبدالکریم بن طاووس، فرحة الغری بصرحة القری، ص 89؛ ابوالفضل تهرانی، شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، ج1، ص 574.
136. محمدجواد شبیری، درنگی در واژه «تَنَقَّّبَت» در زیارت عاشورا، مجله علوم حدیث، ش 21، ص 42.
137. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، کتاب الحجّه، باب «ما جاء فی الاثنی عشر و ...»، ح 7 و 17 و 18.
138. همان، الکافی، ج1، ص 531.
139. همان، الکافی، ج1، ص 534، باب ما جاء فی الاثنی عشر و النص علیهم.
140. محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص 139؛ هاشم بحرانی، الإنصاف فی النص علی الأئمة علیهم السلام، ترجمه ی هاشم رسولی محلاتی، ص 65.
141. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص 60، ح 24؛ همو، الخصال، ج2، باب الاثنی عشر، ص 480، ح 49.
142. محمد بن محمد عکبری (شیخ مفید)، الارشاد، باب «فی معرفة حجج الله علی العباد»، ج2 ص 347.
143. فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 390.
144. هاشم بحرانی، الإنصاف فی النص فی الأئمة علیهم السلام، ترجمه ی هاشم رسولی محلاتی، ص 65.
145. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 532، باب ما جاء فی الاثنی عشر و النص علیهم السلام.
146. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 269، ب 24: باب ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی النص علی القائم علیه السلام و أنه الثانی عشر من الأئمه علیهم السلام.
147. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ج 47، ب 6: باب النصوص علی الرضا علیه السلام بالأمامة فی جملة الأئمة الاثنی عشر علیهم السلام.
148. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 180، باب الوصیة من لدن آدم علیه السلام.
149. محمد بن محمد عکبری (شیخ مفید)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص 346، فصل فی نص الأئمة علیهم السلام علی إمامة المهدی علیه السلام جملة و تفصیلا.
150. محمد محسن فیض کاشانی، الوافی، ج2، ص 309، (از کتاب کافی نقل نموده است)؛ هاشم بحرانی، الإنصاف فی النص علی الأئمه علیهم السلام، ترجمه ی هاشم رسولی محلاتی، ص 63؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 386؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص 244، ب 33؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج2، ص 448.
151. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه ی محمدباقر کمره ای، ج 3، ص 841.
152. عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج2، ص 319؛ محمدباقر صدر، بحوث فی الاصول، ج7، ص 33. برای اختلال در روایات عمار ر. ک: محمد بن حسن طوسی، الإستبصار، ج1، ص 372؛ ج3، ص 95، ب 62.
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول