گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

به معشوق خود گفتم:ای پادشاه زیبارویان!به این عاشق رنج کشیده و دور از وطن رحم کن و لطف و عنایتی به من بنما؛ او در پاسخ گفت:کسی که عاشق می شود و به دنبال دل خود می رود، سرانجام دچار سختی ها و جدایی ها و
يکشنبه، 18 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
 گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب *** گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش بنشین زمانی، گفت معذورم بدار *** خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم *** گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست *** خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
می نماید عکس می در رنگ روی مهوشَت *** همچو برگ ارغوان بر صفحه ی نسرین غریب
بس غریب افتاده است آن مور خط گر دِرخت *** گرچه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
گفتم ای شام غریبان طره ی شبرنگ تو *** در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند *** دور نبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب
تفسیر عرفانی

1.به معشوق خود گفتم:ای پادشاه زیبارویان!به این عاشق رنج کشیده و دور از وطن رحم کن و لطف و عنایتی به من بنما؛ او در پاسخ گفت:کسی که عاشق می شود و به دنبال دل خود می رود، سرانجام دچار سختی ها و جدایی ها و غریبی ها می شود.
2.به معشوق گفتم:لحظه ای صبر کن و لطفی در حق ما عاشقان بنما.گفت:عذرم را بپذیر، زیرا ناز پرورده ای چون من، تحمل این همه عاشق آواره و غریب را ندارد و نمی تواند برای همه غمخواری کند.
3.ناز پرورده ای که بر بستر نرم و لطیف شاهانه خفته است، چه غم دارد اگر عاشق غریب بر بستری از خار و گیاهان خشک بخوابد و زیر سرش به جای بالش، پاره سنگی باشد!
4.ای معشوق!ای که دل های عاشقان بسیاری در زنجیر گیسوی تو اسیر است، آن خالِ سیاه بر چهره ی خوش آب رنگ و رنگ تو چه خوب جای گرفته است.
5.ای معشوق!سرخی گونه های می زده ی تو بر چهره ی روشن تو، مانند آن است که گلبرگ سرخ ارغوان بر صفحه ی سپید گل نسرین افتاده است و این چنان زیباست که غریب و شگفت می نماید.
6.آن موهای ظریف و کم پشت که دور صورت تو روییده، مثل نوشته ای است که در کنار یک نگارستان (چهره ی زیبای تو)باشد و عجیب هم نیست که در یک مجموعه زیبا، دست نوشته ای سیاه هم باشد که آن هم زیباست.
7.گفتم:ای معشوق که موهای سیاه رنگ تو به رنگ شب های تار من است!از ناله ی سحرگاهی من -این عاشق غریب و آواره -بترس و بر حذر باش.
8.معشوق گفت:ای حافظ!عارفان و مقربان که مقیم بارگاه ما هستند نیز در مقام سرگشتگی و حیرتند، حال اگر غریبی مانند تو درمانده و خسته باشد، تعجبی ندارد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط