ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

ای معشوق که زیبایی ات ملکوتی و بهشتی است!چه کسی حق دارد که روی زیبای تو را ببیند و به وصال تو برسد؟ ای مرغ بهشتی!چه کسی لیاقت این را دارد که به تو آب و دانه بدهد و از تو پذیرایی کند؟
يکشنبه، 18 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
 ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت *** وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت
خواهم بشد از دیده درین فکر جگر سوز *** کآغوش که شد منزل آسایش و خوابت
درویش نمی پرسی و ترسم که نباشد *** اندیشه ی آمرزش و پروای ثوابت
راه دل عشّاق زد آن چشم خماری *** پیداست ازین شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت *** تا باز چه اندیشه کند رأی صوابت
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی *** پیداست نگارا که بلند است جنابت
دور است سر آب ازین بادیه هشدار *** تا غول بیابان نفریبد به سرابت
تا در ره پیری به چه آیین رَوی ای دل *** باری به غلط صرف شد ایام شبابت
ای قصر دلفروز که منزلگه اُنسی *** یا رب مکُناد آفت ایام خرابت
حافظ نه غلامی است که از خواجه گریزد *** لطفی کن و باز آ که خرابم ز عتابت
تفسیر عرفانی

1.ای معشوق که زیبایی ات ملکوتی و بهشتی است!چه کسی حق دارد که روی زیبای تو را ببیند و به وصال تو برسد؟ ای مرغ بهشتی!چه کسی لیاقت این را دارد که به تو آب و دانه بدهد و از تو پذیرایی کند؟
2.ای معشوق!این فکر اندوه بار که چه کسی جایگاه خواب و آرامش توست، آتشی به جانم زده است و خواب را از چشمانم گرفته است.
3.ای یار!از این عاشق فقیر و تهیدست خود سراغی نمی گیری و از او دلجویی نمی کنی و من از آن می ترسم که توجهی به ثواب و آمرزش روز قیامت نداشته باشی.
4.ای معشوق!آن چشم های خمار و زیبای تو دل های بسیاری را غارت کرد و آنها را شیفته و عاشق تو نمود؛ این طرز رفتار و این دلربایی ات نشان می دهد که نه تنها شراب نگاهت مست کننده است، بلکه خود عین مستی است.
5.ای دوست!تیری که با ناز و غمزه به قصد کشتن دلم رها کردی، به خطا رفت و بر دل ننشست؛ اینک ببینم دفعه ی بعد به هدف می زنی یا باز تیر غمزه ات به خطا می رود؟!یا بار دیگر اندیشه ی درست تو چه تدبیری برای صید دل ما می کند.
6.ای معشوق زیباروی من!هر قدر ناله و فریاد کردم، تو نشنیدی و به خواسته های این عاشق حقیر خود توجهی ننمودی؛ پیداست که مقام و منزلت تو بسیار بلند و رفیع است.
7.سرچشمه ی حقیقت، از این دنیا که مانند بیابان است دور می باشد و به آسانی نمی توان به مقصود رسید؛ مراقب باش که مادیات و علائق دنیایی که مانند راهزنانی هستند، تو را نفریبند به سرابی.
8.ای دل!روزگار جوانی را به نادرستی در راه عشق و مستی سپری کردی؛ ببینم که دوران پیری را چگونه طی خواهی کرد.
9.ای دل عاشق که خانه ی اُنس و محبت یار هستی!از خدا می خواهم که آسیب روزگار و آفات ایام -که انسان را از محبت و عشق دور می کند -هرگز ویران و نابودت نکند.
10.ای محبوب!من بنده و غلامی نیستم که از سرور و ولی نعمت خود رویگردان شوم و او را ترک کنم؛ من همیشه به تو وفادارم؛ پس لطفی کن و به سوی من بازگرد که من مست و خراب سرزنش های محبت آمیز توام.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط