ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟

ای نسیم سحر -که از جایگاه آن معشوق باخبری و اجازه ی ورود به کوی او را داری -به من بگو جایگاه امن و آسایش آن یار دلربا و آن زیباروی عاشق کش چالاک کجاست؟
يکشنبه، 18 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟
 ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟ *** منزل آن مَه عاشق کُش عیار کجاست؟
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش *** آتش طور کجا موعد دیدار کجاست؟
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد *** در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند *** نکته هاست بسی محرم اسرار کجاست؟
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است *** ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست؟
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش *** کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست؟
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو *** دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست؟
ساقی و مُطری و می جمله مهیاست ولی *** عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج *** فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست؟
تفسیر عرفانی

1.ای نسیم سحر -که از جایگاه آن معشوق باخبری و اجازه ی ورود به کوی او را داری -به من بگو جایگاه امن و آسایش آن یار دلربا و آن زیباروی عاشق کش چالاک کجاست؟
2.شب تاریک است و راه سرزمین اَیمن در پیش روست و انسان عاشق مانند حضرت موسی نگران است که آیا عنایت حق، چشم باطن او را به نور عالم غیب روشن خواهد کرد یا نه؟ آتش کوه طور و جایگاه و دیدار معشوق در کدامین جهت است تا به وصال معشوق نائل شویم؟
3.این جهان خاکی مانند خراباتی است که هر کس قدم در آن می گذارد، نقش و داغ مستی و بی خبری و بی قراری با خود دارد و هوشیاری و سلامتی در آن یافت نمی شود؛ اما به راستی آن که راه به حقیقت می برد، کیست؟
(اشاره به آیه ی 26 سوره الرحمن:کل من علیها فان، آیه ی 88 سوره ی قصص:کل شیء هالک الا وجهه.)
4.مژده ی وصال معشوق و تجلی حق در دل را به کسی می دهند که راز و رمز طریق عشق را دریابد.درین رابطه اسرار و نکته های بسیاری است، ولی راز دان و محرمی کجاست تا آنها را دریابد.
5.ای معشوق!همه ی ذرات وجود من، عاشق و مست تو و محتاج لطف و عنایت تواند؛ اما این نکته را انسانی که از عشق و مستی بویی نبرده است و همیشه ما عاشقان را ملامت می کند، نمی فهمد، ما کجا و او کجا؟
6.در راه عشق، هزاران پیچ و خم و سختی وجود دارد که عاشق باید از آنها بگذرد؛ از زلف تابدار و به هم پیچیده ی معشوق بپرسید که این دل غمگین و سرگشته و گرفتار من در کدامین چین و شکن آن گرفتار و اسیر است؟
7.راه عشق، راهی است که عقل را نیز دیوانه می کند و فقط زلف خوشبوی معشوق است که می تواند این مجنون آواره را به بند کشیده و به راه آورد.در این راه، حتی دل انسان نیز می رمد و دوری می کند، ابروی معشوق کجاست تا این دل گریزان را به دام آورم و آرام سازم.
8.اگرچه ساقی و مطرب و شراب -که همگی اسباب عیش و مستی و شادی اند -همه آماده و مهیا هستند، ولی بی حضور آن معشوق و محبوب، هیچ عیشی دلپذیر نیست؛ به راستی آن یار کجاست؟
9.ای حافظ!از سختی ها و ناملایمات روزگار ناراحت نشو؛ پس عاقلانه فکر کن؛ زیرا هیچ گل بی خاری در این دنیا نیست و پس از هر شادی، غم و ناراحتی و پس از هر غمی، شادی و عیشی خواهد آمد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط