حالیا خانه برانداز دل و دین من است *** تا در آغوش که می خُسبد و همخانه ی کیست؟
باده ی لعل لبش کز لب من دور مباد *** راح روح که و پیمان دِهِ پیمانه ی کیست؟
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو *** باز پرسید خدا را که به پروانه ی کیست؟
می دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد *** که دل نازک او مایل افسانه ی کیست؟
یا رب آن شاه وش ماه رخ زُهره جَبین *** دُرّ یکتای که و گوهر یکدانه ی کیست؟
گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو *** زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست؟
1. ای خدا! این زیبارویی که دل ها از دیدن او شاد و روشن می شود، از کدامین خانه است؟ از او بپرسید که یار چه کسی است که این گونه جانم را سوزانده است؟
2. اکنون که دل و دین و ایمان مرا ویران و نابود کرده است، باید دید که در آغوش چه کسی می خوابد و در خانه ی که منزل دارد؟
3. لب های او به رنگ لعل است و بوسه اش مستی آور است؛ خدا کند که این لب ها از لبان من دور نمانند؛ به راستی این لب، مست کننده ی چه کسی است و به که تعلق دارد؟
4. به خاطر خدا بپرسید که با اجازه و فرمان چه کسی می توان به هم نشینی و دیدار آن معشوق زیبارو رسید؟ زیبارویی که روشنی بخش مجلس است و نور دیدار او خوشبختی عاشقان مجلس است.
5. همه می خواهند که دل او را به دست آورند و هر کس حیله ای به کار می برد و افسونی می خواند و معلوم نیست که دل لطیف او به کدامین جانب تمایل دارد و چه کسی به وصال او خواهد رسید؟
6. ای خدا! آن معشوق که از هر زیبارویان زیباتر است و چهره ای درخشان مانند ماه و پیشانی ای تابناک مانند زهره دارد، گوهر یک دانه ی چه کسی است و کیست که او را مثل صدف در بر می گیرد؟
7. ای یار! آه از دل شیدای حافظ که بی تو چه خواهد کرد؟! زیر لب خندید و گفت:می دانم که دیوانه ات کرده ام؛ تو عاشق و دیوانه ی چه کسی هستی؟!
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول