از دیدگاه علامه طباطبایی و ویلیام آلستون
4.دیدگاه آلستون درباره ی ماهیت و اوصاف الاهی
هارتس هورن(2) در کتاب تصویر انسان از خدا رقیب اصلی دیدگاه خود را تصوّر تومیستی از خدا دانسته است و یکی از برتری های دیدگاه خود را موفق بودن در مواردی می داند که دیدگاه تومیستی قادر به حلّ آن نیست. هارتس هورن بر این باور است که تمام عناصر مجموعه ی تومیستی به طور منطقی چنان به هم پیوسته اند که یا باید تمام آنها را پذیرفت و یا تمام آنها را کنار گذاشت. بنابراین، وقتی اشکالاتی به برخی مؤلفه های سیستم تومیستی وارد می شود، هارتس هورن کلّ مجموعه را کنار می گذارد. آلستون با این نظر هارتس هورن مخالفت می کند و عقیده دارد می توان برخی از مجموعه سیستم تومیستی را قبول کرد و برخی دیگر را کنار نهاد. آلستون می گوید می توان اوصاف نومدرسی گروه اول یعنی نسبیت، بالقوه بودن، ضرورت و امکان و ترکیب را پذیرفت؛ ولی اوصاف نومدرسی گروه دوم یعنی ضرورت خدا و جهان آفرینش، وجود برخی محدودیت ها برای خدا، جسمانی بودن، زمان داری، تغییرپذیری و کمال نسبی را نپذیرفت. لازم به ذکر است که خود آلستون می گوید من این را اثبات نکرده ام و فقط نشان داده ام که جمع بین این دو امکان پذیر است.(3)
کارکردگرایی(4) از دیدگاه آلستون
آلستون در مقالات مختلف برای تبیین دیدگاه خود در زمینه ی زبان الاهیات، از کارکردگرایی استفاده کرده است.(6) نویسندگان مختلفی که در این زمینه مطلب نوشته اند، به مقالات مختلف آلستون استناد کرده اند.(7) باید توجه داشت که آلستون در تمام این مقالات، از یک شیوه استفاده کرده، و اختلاف این مقالات، بسیار اندک است. آلستون در تمام این مقاله ها برای اثبات کارکردگرایی در مورد اوصاف الاهی، مراحل ذیل را طی می کند:
الف)باید بدانیم وجود خدا، کاملاً از وجود انسان متفاوت است و ما برای سخن گفتن از خدا، ناچاریم از واژه های متداول بین خودمان استفاده کنیم.
ب)ما می توانیم مفهومی یکسان از مصادیق متفاوت انتزاع کنیم؛ به شرطی که این دو امر متفاوت، حیثیتی مشترک داشته باشند که منشأ انتزاع باشد. ایشان به بلندگو و تله موش مثال می زند و می گوید کارکرد این وسائل است که صدق اسم آنها را بر انواع آن با اختلافات آن وسائل جایز می کند.
ج)اوصاف شخصی(8) را به دو دسته روانی و فعلی تقسیم می کند و با تحلیل هایی از فعل پایه و غیرپایه، کارکردگرایی، بررسی اوصاف الاهی و تطبیق آنها با اوصاف روانی و فعلی، به این نتیجه می رسد که هیچ مانعی از جهت اوصاف جسم نداشتن، بی نهایت بودن و بی زمان بودن خدا در اطلاق اوصاف علم، اراده، میل و ...بر خدا نیست.
الاهیات و اسناد ظاهری
تعیین دقیق محل بحث
قلمرو بحث از نظر آلستون
معنای صبحت کردن ظاهری
تمایز گفتار از زبان
تمایز حقیقی(ظاهری) از استعاری
وقتی می گوییم «او یکی از بازیگرهاست» اگر شخص مشارٌالیه حقیقتاً ویژگی های بازیگر به معنای چهارم را داشته باشد، لفظ بازیگر به طور ظاهری به کار رفته است؛ امّا در جمله ی شکسپیر در مکبث که می گوید: «زندگی بازیگر فقیری است که با افاده راه می رود و نگران لحظه ی حضورش بر روی صحنه است و سپس دیگر خبری نمی شود»، بازیگر به طور ظاهری به کار نرفته است؛ زیرا زندگی ویژگی های یک بازی گر را ندارد، پس آن استعاری است. البته شباهت هایی بین زندگی و بازیگر فرض می شود تا زندگی به معنای بازیگر استعمال شود، که این مبنای کار استعاره است.(13)
بدیهی است که یک معنای خاص، به یک واژه ی محمولی ربط دارد؛ فقط اگر یک مفهوم از آن ویژگی ای که به وسیله ی آن واژه تعریف شده است، وجود داشته باشد. از طرف دیگر، اگر مفهومی از آن ویژگی وجود داشته باشد، به کار بردن واژه ای برای توضیح دادن آن ویژگی نباید غیرممکن باشد، و اگر یک تعداد کافی از اعضای جامعه ی زبانی در آن مفهوم سهیم باشند، در اصل توضیح آن ویژگی در زبان برای یک لغت نمی تواند غیرممکن باشد. بنابراین، زبان ما می تواند حاوی لغاتی باشد که از صفات ذاتی خدا حکایت می کنند؛ اگر بتوانیم مفاهیمی از صفات ذاتی خدا را ایجاد کنیم. این پرسش که آیا لغات خاص می توانند به طور ظاهری درباره ی خدا صادق باشند، با این پرسش که آیا آن لغات در مفاهیمی که بیرون از الاهیات دارند، به طور ظاهری درباره خدا صادق هستند، یکسان تلقی می شود. دلیل این امر آن است که انسان راه یادگیری ای غیر از زبان عرفی ندارد و هر واژه ای چه عرفی و چه تخصصی از طریق زبان عرفی قابل انتقال است. البته این بدان معنا نیست که معانی عرفی، تنها معنای حقیقی واژه های الاهیاتی هستند؛ بلکه همانند تمام واژه های تخصصی، الاهیات نیز واژه های تخصصی دارد که در معانی خود به صورت حقیقی و ظاهری به کار می روند. برای بحث مناسب درباره مسئله ی حاضر، باید الف.گزارشی از ماهیت خدا و ب.تحلیلی از محمول های شخصی مورد نظر را ارائه، و از آن دفاع کرد.(14)
آلستون برای پیشبرد تحقیق خود، فقط بر صفت غیرجسمانی بودن خدا متمرکز می شود. دلایل تمرکز بر غیرجسمانی بودن به جای تمرکز بر بساطت، نامتناهی بودن، بی زمان بودن یا نامتغیر بودن، این است که امروزه این وصف بیش از دیگر اوصاف، به طور وسیعی به مثابه یک صفت الاهی مورد پذیرش است و اینکه این وصف، در برخی استدلال های اخیر علیه قابلیت کاربرد ظاهری محمول های شخصی به کار رفته است. از طرف دیگر، تحقیق خود را بر محمول های شخصی متمرکز می کند و محمول های شخصی را نیز به روانی و فعلی تقسیم، و کاربرد هر دو را برای خدا بررسی می کند. محمول های روانی(M) به شناخت، احساس، عاطفه، نگرش، خواسته، تفکر، تخیل و دیگر حالات درونی مرتبط اند. محمول های فعلی(A) به آنچه یک فاعل انجام می دهد، مرتبط اند. برخلاف دیگر مقالات، آلستون در اینجا به تفصیل به بررسی کاربرد محمول های روانی و فعلی، با توجه به صفت غیرجسمانی خدا می پردازد.(15) وی اثبات می کند که صفت غیرجسمانی بودن خدا، منع منطقی برای استعمال واژه های محمولی بر خدا ایجاد نمی کند؛ ولی در مقاله ی «کارکردگرایی و زبان الاهیات» سه صفت غیرجسمانی، بی نهایت بودن و بی زمان بودن خدا را نیز تحلیل می کند که در ادامه به آن پرداخته ایم.
زبان الاهیات و نظریه کارکردگرایی
اولین تغایر غیرجسمانی بودن است که بدن نداشتن خدا، موجب می شود نتوانیم مفهوم کار را به خدا نسبت دهیم؛ زیرا «کار» عبارت است از حرکت دادن بدن و از آنجایی که اوصافی نظیر علم، اراده، قدرت و قصد، کار را جهت دهی می کنند، بنابراین این، اوصاف نیز منتفی می شوند. آلستون این اشکال را قابل دفع می داند؛ زیرا کار را به معنای حرکت دادن بدن نمی داند، بلکه کار به معنای پدید آوردن چیزی در جهان خارج با اراده و قصد است و فرقی نمی کند که با بدن باشد یا با بدن نباشد.(16)
دومین وجه تغایر، بی زمانی خداست. بی زمانی، مانع انتزاع مفاهیم کارکردی از خداست؛ زیرا کار در بستر زمان و به صورت تدریجی اتفاق می افتد. پس مفاهیم کارکردی بر خداوند قابل اطلاق نیست. آلستون می گوید مفهوم عرفی «کار» مشتمل بر استمرار زمانی است، ولی با اندک توسعی در معنای کار می توان آن را مجرد از معنای زمانی در نظر گرفت و بر موجود غیرزمانی نیز اطلاق کرد.(17)
سومین وجه تمایز، بی نهایت بودن خداست. بی نهایت بودن بدین معناست که خدا دارای تمام کمالات مانند علم مطلق، قدرت مطلق و خیر محض است. آلستون برای اینکه ثابت کند صفت بی نهایت بودن خدا مانع اشتراک کارکردی اوصاف برای خدا و انسان نمی شود، دو وصف خواستن و علم را برای نمونه انتخاب، و آن دو را تحلیل می کند.(18) به منظور رعایت اختصار، تحلیل آلستون از این دو صفت در اینجا آورده نمی شود.(19)
بررسی و نقد
آلستون از عقیده ی «اشتراک معنوی جزئی» حمایت می کند؛ یعنی معتقد است برخی محمول های ذهنی و محمول هایی فعلی وجود دارند که در مورد خداوند و بشر به یک معنا و یا دست کم تا حدی به یک معنا به کار می رود و به کارگیری این گزاره ها در مورد خداوند، به معنای حقیقی است نه استعاری. این موضوع نشان دهنده ی آن است که نظریه ی آلستون جامع نیست.(20)
2.این نظریه محدود است و همه اوصاف الاهی را شامل نمی شود. اوصافی وجود دارند که نه روانی اند و نه فعلی؛ مانند وصف «حیات» و «وجود» و به یقین کارکردگرایی در مورد اینها صدق نمی کند؛ زیرا کارکرد مشترک از اوصاف حیات و وجود برای انسان و خدا متصور نیست.(21)
3.تحلیل آلستون از اوصاف «خواست» و «علم» بی اشکال نیست؛ نخست اینکه ارجاع خواست الاهی به «علم به خیر» در صورت وجود احتمالات دیگر، ارجاعی بدون دلیل است؛ دوم اینکه وصف خواست را در نهایت با افزودن وصف تمایل تصحیح کردند که این پرسش تکرار می شود که آیا تمایل در مورد خدا و انسان معنای مشترک دارد یا خیر؟ این پرسش جواب داده نشده است و گویا فرض بر این است که معنای مشترک دارد که این نامعقول، و ثابت نشده است.(22)
4.این نظریه به حل مشکل ما در زبان الاهیات کمک نمی کند. نزاع اصلی در این است که اوصافی که درباره ی خدا به کار می بریم، چه معنایی دارند؟ آیا دقیقاً همان معنای اوصاف انسانی را دارند؟ آیا زبانی نمادین و سمبلیک دارند؟ این بحث به حوزه معنا ارتباط دارد؛ در حالی که آلستون بحث خود را به حوزه کاربرد می کشاند و می گوید ما می توانیم مفاهیم را به گونه ای بازسازی کنیم که قابل کاربرد بر خدا و انسان باشند. گویی آلستون تغایر مفهومی بین اوصاف الاهی و انسانی را می پذیرد و سپس در صدد برمی آید این مشکل را حل، و این نظریه را ارائه می کند. در صورتی که ما با نظریه اشتراک معنوی در مفهوم و تشکیک در وجود می توانیم بگوییم که اوصاف انسانی و الاهی معنای یکسانی دارند؛ هرچند در مصداق اختلاف دارند.
4.مشی آلستون در تمام بحث ها این است که آن مباحث را ساده کند. برای مثال، واقع گرایی را ساده، و در همه ی زمینه ها روش میانه را اتخاذ می کند؛ ولی درباره ی این موضوع، در میان نظریه های مختلف علمی، مسئله را دشوار کرده است.(23)
پی نوشت ها :
1.ر.ک: به مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 115، 140 و 207.
2.ترجمه Hartshorn به هارتشورن در بین نویسندگان فارسی زبان مصطلح است، اما طبق تصحیح آقای دکتر لگنهاوزن، هارتس هورن صحیح است و لذا در این نوشتار شیوه درست آن اختیار شده است.
3.William Alston، Divine Nature and Human Language، Opcit، pp121-143.
4.Functionalism.
5.David Papineau، "Functionalism" in Routledge Encyclopedia of Philosophy، Opcit، V3، p805.
6.C.F: William p.Alston، "Can We Speak Literally of God"، "Functionalism and Theological Language" & " Divine and Human Action " in " Divine Nature and Human Language"، Opcit and " Speaking Literally of God" in Michael Peterson and Others، Philosophy of Religion، Opcit.
7.امیرعباس علی زمانی، علم، عقلانیت و دین/احمد واعظی، «کارکردگرایی و زبان الاهیات»، معرفت، ش 19، ص 57.
8.Personal Predicate.
9.William p.Alston، " Speaking Literally of God" in Michael Peterson and Others، Philosophy of Religion، Oxford University Press، 1996، part 7، p366.
10.Ibid، p 366 & 367.
11.Ibid، p367 & 368.
12.William Alston، Divine Nature and Human Language، Opcit، p20.
13.William Alston، " Speaking Literally of God" in Peterson، Michael and Others، Philosophy of Religion، Opcit، p 368-369.
14.Ibid، pp 370-371.
15.برای اطلاعات تفصیلی رجوع شود به حسین نقوی، زبان الاهیات از دیدگاه علامه طباطبایی و ویلیام آلستون، پایان نامه، موجود در کتابخانه مؤسسه امام خمینی، 1385، ص 93ــ 98.
16.William Alston، Divine Nature and Human Language، Opcit، p 72.
17.Ibid، pp 72-73.
18.Ibid، pp 74.
19.ر.ک: حسین نقوی، زبان الاهیات از دیدگاه علامه طباطبایی و ویلیام آلستون، پیشین، ص 100ــ102.
20.Mohammad Legenhousen، "Religious Deascours" in Al~Tawhid، Vol XII، No2، 1994، p123.
21.احمد واعظی، «کارکردگرایی و زبان الاهیات»، ص 62 و 63/ امیرعباس علی زمانی، علم، عقلانیت و دین، ص 397.
22.همان/همان، ص 398.
23.امیرعباس علی زمانی، علم، عقلانیت و دین، ص 399.