بررسی انگاره ای جامعه شناسانه درباره تاثیر رسانه بر آموزش های شهروندی

رسانه و شهروندی (1)

در این بخش ابتدا مفهوم شهروندی و رسانه را مورد بحث قرار می دهیم و سپس به تحلیل مفهوم آموزش شهروندی می پردازیم. سپس، به رابطه میان رسانه های شهروندی و آموزش شهروندی خواهیم پرداخت. مجموعة این تعاریف مفهومی ، بنیاد
سه‌شنبه، 2 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رسانه و شهروندی (1)
رسانه و شهروندی (1)

 

نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون



 

بررسی انگاره ای جامعه شناسانه درباره تاثیر رسانه بر آموزش های شهروندی (1)

مقدمه

در این بخش ابتدا مفهوم شهروندی و رسانه را مورد بحث قرار می دهیم و سپس به تحلیل مفهوم آموزش شهروندی می پردازیم. سپس، به رابطه میان رسانه های شهروندی و آموزش شهروندی خواهیم پرداخت. مجموعة این تعاریف مفهومی ، بنیاد تحلیلی لازم را برای فهم دقیق تر فضاهای شهروندی فراهم می آورد. همچنین شهروندان باید از حقوق و تکالیف خود آگاهی داشته باشند(هر چند میزان تمرکز نظری در اندیشه های مختلف فرق دارد) اما این آگاهی ها به صور گوناگون به شهروندان منتقل می‌شود. یکی از این شیوه ها عملکرد رسانه ای است که اینک به آن ها می‌پردازیم.

شهر، حقوق شهروندی، شهروند، رسانه، شهرنشینی

- تعریف حقوق شهری

در عصر حاضر، به «شهرنشینی » به عنوان یک پدیده اجتماعی،و به عنوان انگاره ای از تفاوت دنیای مدرن با عصر سنت نگریسته می شود شهروندان عموماً با سلایق و انگیزه های مختلف درجامعه شهری به فعالیت می پردازند. عد ه ای برای کسب و کار، گروهی برای پرکردن اوقات فراغت و گروهی دیگر برای آموختن مهار ت های فردی و جمعی و ... . از این رو، زندگی اجتماعی مستلزم وجود روابط حقوقی بین افراد و گروه های مختلف جامعه می باشد و این روابط اجتماعی می بایست تحت نظم و قاعده ای درآید. چه آنکه، در صورت عدم وجود نظم و ضوابط در جامعه، زور، اجحاف و تزویر بر روابط بین افراد حاکم شده و این موضوع موجب ایجاد هرج و مرج و نابسامانی خواهد شد. فلذا، دولت ها و نهادهای عمومی با تعیین و تدوین قواعد و مقررات مربوطه، سیاست خاصی را در جهت تنظیم این روابط در پیش گرفته اند. اصولاً «حقوق شهروندی » را می توان مجموعه قواعدی که بر روابط اشخاص در جامعه شهری حکومت می کند تعریف نمود. از این رو، «حقوق شهری » که موضوع آن چگونگی روابط مردم شهر، حقوق و تکالیف آنان در برابر یکدیگر و همچنین دربرابر جامعه و اصول و هدف ما و وظایف و روش انجام آن است را می توان به عنوان اصولی بدانیم که منشعب از حقوق اساسی کشور است.

- شهروندی(citizenship)

کلمه شهروند از cite مشتق شده است. مفهوم شهروند در زبان لاتین معادل کلمه polis در زبان یونانی است که همان شهر است و تنها مجتمعی از ساکنین نیست بلکه واحدی سیاسی و مستقل به شمار می‌رود. شهروند فقط به ساکن شهر گفته نمی‌شود، آن کس شهروند به شمار می‌آید که شرایط لازم برای مشارکت در ادارة عمومی در چارچوبه شهر را دارا است.
در واقع واژه شهروند، لفظی نسبتاً جدید است که قدمت آن به 150 تا 100 سال اخیر باز می گردد. این واژه مهم از حقوق یونان باستان است که در مورد افرادساکن یونان به کار می رفته و دارای دو درجه نیز بوده است یعنی در یونان باستان دو نوع یا دو طبقه از شهروندان وجود داشته اند. یکی شهروند درجه یک که به ساکنان اصلی یونان اطلاق می شده است و دیگری شهروند درجه دو که به بردگان و دیگر افرادی که یونانی نبوده اند اما ساکن یونان بوده اند، اطلاق می شده است. امروزه معنی واژه شهروند در کشورهای مختلف تقریباً همسان و مشابه است و به کسی اطلاق می شود که در شهری ساکن و به واسطه این سکونت دارای حقوق و وظایفی است.
در فرهنگ لغت دهخدا شهروند اینگونه تعریف شده است: «شهروند: اهل یک شهر یا یک کشور » و نیز آمده که «وند » موجود در این واژه در گذشته «بند » بودهو در واقع این واژه «شهربند » بوده به معنای کسی که به شهری بند است؛ در اثرگذشت زمان این بند تبدیل به «وند » شده است و نیز گفته شده که «ی » موجود در شهروندی یعنی هر چیز مربوط به شهروند مانند حقوق شهروندی، وظایف شهروندی و.... . در فرهنگ سخن نیز در تعریف واژه شهروند نوشته شده: «ساکن یک شهر .»
شهردر لغت به معنی آبادی بزرگ که دارای خیابان ها، کوچه ها، خانه ها، و مغاز ه ها و ساکنین بسیار باشد گفته می شود. شهری به کسی گفته می شود : که در شهرزندگی می کند و منسوب به شهر است. اما شهروند یعنی : «انسانی مدنی، که توانسته معیارها و ملاک های یک شهروند را به طور کامل در خود نهادینه کند و به همه وظایف و اختیاراتی که یک شهروند باید داشته باشد آگاهی داشته و خود راملزم به رعایت آنها بداند، اگر چه در شهر هم ساکن نباشد.
شهروندی همانطور که روشن است از مشتقات شهر است . شهروندی را قالب پیشرفته «شهرنشینی » می دانند. به باور برخی از کارشناسان، شهرنشینان هنگامی که به حقوق یکدیگر احترام گذارده و به مسئولیت های خویش در قبال شهر و اجتماع عمل نمایند به «شهروند » ارتقاء یافته اند. شهروندی تا پیش از این در حوزه ی اجتماعی شهری بررسی می شد اما پس از آن شهروندی مفاهیم خود را به ایالت و کشور گسترش داده است، اگرچه امروزه بسیاری به شهروندی جهانی نیز می اندیشند. شهروندی امروزه کاربردها و معانی مختلفی یافته است. شهروندی اشاره به زندگی روزمره، فعالیتهای فردی وکسب و کار افراد اجتماع و همچنین فعالیت های اجتماعی ایشان دارد و بطور کلی مجموعه ای از رفتار و اعمال افراد است. شهروندی پویا یا شهروندی فعال در واقع از این نگرش برخاسته است. شهروندی از این منظر، مجموعه گسترده ای از فعالیت های فردی و اجتماعی است. فعالیت هایی که اگرچه فردی باشند اما برآیند آن ها به پیشرفت وضعیت اجتماعی کمک خواهد کرد. همچنین است مشارکت های اقتصادی، خدمات عمومی، فعالیت های داوطلبانه و دیگر فعالیت های اجتماعی که در بهبود وضعیت زندگی همه شهروندان مؤثر خواهد افتاد. در واقع این نگاه ضمن اشاره به حقوق شهروندی مدون و قانونی در نگاه کلی تر به رفتارهای اجتماعی و اخلاقی می پردازد که اجتماع از شهروندان خود انتظار دارد. دریافت این مفاهیم شهروندی نیازمند فضایی مناسب برای گفت وگو و مشارکت مردم با نقطه نظرات متفاوت و نظارت عمومی است.

-حقوق شهروندی

همانگونه که ملاحظه می شود هیچ کدام از این تعاریف در برگیرنده مفهوم جدید شهروند که مدنظر حقوقدانان و متخصصان در کاربرد این مفاهیم است نمی باشند. واژه شهروند یک بار اجتماعی دارد و یک بار حقوقی؛ یعنی محتوای شهروند از سویی به نحوه تعامل انسان در محیط اجتماعی باز می گردد و از سویی این حقوق در کنار سایر حقوق معنا پیدا می کند. فراموش نشود که در هر تعریفی از واژه شهروند باید به خاطر داشت که لفظ شهروند اعم از حقوق شهروندی است و به مجموعه ای از حقوق، وظایف و تعهدات هر فرد اطلاق می شود. زیرا یکی از دلایل تعریف شهروند و وضع حقوق شهروندی حفظ آزادی های دیگران است ،این امر مستلزم وضع وظایف و تعهدات در کنار هر حقوقی اعم از حقوق شهروندی است. همه جوامع سیاسی با هر مرام سیاسی باید تقاضاهایی از شهروندانشان داشته باشند و تنها در این بستر اجتماعی است که روابط انسانی پایدار بوده و بنابراین حقوق، قابل استیفاء هستند. برای حفظ جوهره واقعی شهروندی، فرد نباید به رفتار خودسرانه و تنها خودبینانه اجازه بروز دهد. در اینجا شاید به نظر برسد که شهروندی و شهروند بودن تنها یک موقعیت منفعلانه است؛ اما لازم به ذکر است که شهروندی یک موقعیت کاملاً فعالانه ولی با حفظ و رعایت حدود و موازین واقعی آن است که البته با سلطه گری ناسازگار است. حقوق طبیعی با گذشت زمان شناخته شده و کاملاً در اذهان جای گرفته ونسبتاً پذیرفته شده است. اکثر اندیشمندان، به خصوص حقوقدانان، این حقوق را همیشگی و همه جایی و به تعبیری ازلی می دانند و اعتقاد دارند که وظیفه انسان تنها کشف و ارائه آن به دیگران می باشد و مانند حقوق موضوعه نیازی به وضع و ساختن و بررسی ضرر و زیان آن نیست و در واقع اجتماع و اراده انسان در ساختن آن نقشی ندارد و برخی نیز معتقدند که حقوق طبیعی مجموعه ای از مقررات نیست تا قابل تدوین باشد، بلکه این حقوق اصولی الهام بخش برای نظارت بر تهیه و تدوین قوانین موضوعه هستند که به وسیله قانون گذار وضع و ارائه می شود. در واقع این اصول روح قوانین و مقررات هستند و نباید فراموش کرد که شناخت روح قانون کاری سخت و دشوار است. در اینجا اگر حقوق شهروندی را تطبیقاً در مقایسه با حقوق فطری بررسی کنیم به جرات می توان گفت حقوق شهروندی بعد از حقوق فطری تنها کشف و ارائه شود زیرا این حقوق وجود دارندو نیازی به ساختن و به وجود آوردنشان به وسیله شخص یا نهاد خاصی نیست، در حقیقت حقوق شهروندی همان حقوق طبیعی کاملاً تکامل یافته در متن یک زندگی اجتماعی مدرن در قرون جدید و معاصر است. به تعبیری عناصر اصلی حقوق شهروندی ناظر به حقوق مطلق، دائم، ثابت و عینی بشر است و هیچ یک از افراد بشر از این حیث بر دیگری برتری ندارد . به بیان کلی تر، حقوق شهروندی به منزله روحی واحد است که در قالب قوانین مختلف موضوعه تجلی پیدا می کند، نه چند ماده جداگانه که موضوع قانونی خاص باشد. بنابر تطبیقی که بیان شد، حقوق شهروندی دارای ویژگی هایی است که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1) هدیه ای است الهی بنابراین جزء حقوق ذاتی و فطری انسا نهاست، ازصفات انسانی محسوب می شود، وابستگی به هیچ قرارداد و صنفی ندارد و هیچ مقام بشری از جمله حکومت ها و یا مقامات مذهبی این حقوق را هدیه نمی کنند.
2) غیرقابل انتقال است و از انسان انفکا کناپذیر، چرا که بدون آن فرد را نمی توان بشر(به معنای واقعی کلمه) دانست.
3) تقسیم ناپذیر است و نمی توان به خاطر تشخیص در کم اهمیت بودن یا عدم ضرورت آن را از کسی سلب کرد.
4) عناصر آن لازم و ملزوم یکدیگرند و نیز متمم و مکمل هم.
5) جهانی است، زیرا حق مسلم هر عضو خانواده بشری است و هر فرد درهر مکانی که باشد و از هر رنگ، نژاد، جنس، زبان و مذهبی که باشد استحقاق برخورداری از آن را دارد و کسی نباید مجبور به، به دست آوردن آن باشد.

موقعیت شهروند بودن را، معمولاً قانون معین می کند. در نظام های جمهوری، صلاحیت کسب شهروندی به حقوق و وظایف شهروندان بستگی دارد و تعهد نسبت به برابری میان شهروندان با اعمال محرومیت های قابل ملاحظه در کسب شرایط صلاحیت شهروندی همراه است. برای نمونه جمهور ی های کلاسیک قدیم، بردگان، زنان و برخی طبقات کارگران راز شهروندی محروم می کردند . بطورکلی، صلاحیت و شرایط شهروندی منعکس کننده مفهوم اهداف جامعه سیاسی و دیدگاهی است که براساس آن اشخاص قادر به سهیم شدن در خیر مشترک، برخورداری از منافع آن و کمک به آزادی شهر می شوند. افرادی که در یک جامعه زندگی می کنند، دارای حقوق فردی یا خصوصی و حقوق عمومی می باشند. اطلاق حقوق شهروندی بر این دو دسته حقوق، می تواند در برگیرنده مفاهیم موجود در هر دو دسته حقوق باشد. به بیان دیگر، حقوق شهروندی در مورد بحث شامل حقوق فردی و خصوصی و حقوق عمومی می گردد،که بدون در نظر گرفتن تقسیم بندی ها، از جوانب گوناگون مورد بررسی قرارمی گیرد.
در تعریف دیگری از حقوق شهروندی آمده است : «حقوق شهروندی آمیخته ای از وظایف و مسئولیت های شهروندان در قبال یکدیگر، شهر و دولت یا قوای حاکم ومملکت و همچنین حقوق و امتیازاتی که وظیفه تأمین آن حقوق بر عهده مدیران شهری (شهرداری) دولت و یا به طور کلی قوای حاکم می باشد. به مجموعه این حقوق ومسئولیت ها حقوق شهروندی اطلاق می شود.
از طرفی می توان گفت که حقوق شهروندی شامل سه نوع حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی است. حقوق مدنی شامل آزادی افراد در برابر زندگی در هر جایی که انتخاب می‌کنند آزادی در بیان و مذهب و حق مالکیت و حق دادرسی یکسان در برابر قانون است.
دومین نوع حقوق شهروندی، حقوق سیاسی است به ویژه حق شرکت در انتخابات و انتخاب شدن است. حقوق اجتماعی به حق طبیعی فرد به بهره‌مندی از یک حداقل استاندارد رفاه اقتصادی و امنیت مربوط می‌شود. این حقوق شامل حقوقی نظیر مزایای بهداشتی درمانی، تأمین اجتماعی در صورت بیکاری و تعیین حداقل دستمزد می‌ باشد. حقوق اجتماعی به خدمات رفاهی مربوط می‌شود.

- فرهنگ شهروندی

فرهنگ شهروندی بنا به محتویاتش هم شامل کسب آگاهی درباره زندگی سیاسی، محیط اجتماعی هر کس و نهادهای کانونی موجود می شود و هم در بر گیرنده آموزش عملی رفتار و اعمال مربوط به اجرای دموکراسی و پیوند و علاقه به ارزش های آزادی است و سر انجام مصرف تمام چیزهای اساسی است که از آن سرچشمه می گیرد.

-آموزش شهروندی

آموزش شهروندی بطور غیر رسمی در خانه یا محل کار یا کارگاه های آموزشی و یا بطور رسمی بصورت سرفصل درسی مجزا در مدارس و حتی مدارس ابتدایی ویا بصورت رشته تحصیلی دانشگاهی در واقع به شهروندان می آموزد که چگونه یک شهروند فعال، آگاه و مسئولیت پذیر باشند. در واقع مبنای این آموزش ها پرورش یک شهروند نمونه یا شهروند خوب یا ارائه یک الگوی شهروندی نیست بلکه به آنان می آموزد که چگونه تصمیمات خود را با توجه به مسئولیت هایشان در قبال اجتماع و زندگی فردی خود اتخاذ نمایند. تربیت شهروندی، یکی از فروع شهروندی است که باتوجه به تحولات سریع اجتماعی، فن آوری و سیاسی دوران معاصر، ازجمله دل مشغولی های برنامه ریزان و سیاستگذاران تعلیم و تربیت کشورهای جهان به شمار می آید. در کشورهای توسعه یافته مفاهیم شهروندی از دوران کودکی تا نوجوانی آموزش داده می شود و دولت نیز آموزش های لازم را در اختیار والدین و معلمان قرار می دهد. در انگلیس از سال ۲۰۰۲ میلادی، آموزش شهروندی و آشنایی با آن بطور رسمی در برنامه درسی مدارس از سنین ۱۱ تا ۱۶ سالگی قرار گرفت. اهداف این آموز ش ها عموماً موارد ذیل است:

• آشنایی با حقوق و مسئولیت های شهروندی
• بحث و بررسی درباره سرفصل ها و موضوعات مهم شهروندی
• فهم و شناخت جامعه و آشنایی با فعالیت های اجتماعی
• مشارکت فعال در یک برنامه اجتماعی یا گروهی

آموزش شهروندی عملا به عنوان وسیله ای برای پرورش احساس تعلق به جامعه و داشتن هدفی در زندگی برای اعضا مورد استفاده قرار خواهد گرفت. که آموزش شهروندی نباید دربرگیرنده نفع فردی باشد، بلکه جستجو برای عدالت اجتماعی آن را به وجود می آورد. به همین دلیل شهروند کسی است که به مسائل عمومی جامعه آگاهی دارد، واجد فضیلت های مدنی است و از مهارت های لازم برای مشارکت در عرصه سیاسی برخوردار است. علاوه بر این تأکید آموزش شهروندی براین است که کودکان را به عنوان شهروندان به گونه ای تربیت کند که در اجتماع و محیط پیرامون خود مشارکت کنند، با حقوق خود آشنا شوند و به وظایف خود در قبال جامعه عمل کنند.

- تربیت شهروندی

دایره المعارف انگلیسی فلسفه تعلیم و تربیت در تعریف تربیت شهروندی می‌نویسد: تربیت شهروندی به آموزش هایی گفته می‌شود که به توسعه شهروندی یا توانمندی های شهری مربوط می‌شود و اهداف آن الزاماً در ارتباط با انتظارات اعضای جوامع و ملت های خاص فهمیده می‌شود زیرا آن ها دانش و طرز تلقی‌ها، ارزش ها و مهارت های همراه با مشارکت در زندگی جمعی یا مدنی را انتقال می‌دهند.

نظریه‌های شهروندی

در رابطه با شهروندی و اینکه این مفهوم به لحاظ کمی و کیفی شامل کدامیک از حقوق و تکالیف برای افراد یا گروه های انسانی در ارتباط با یکدیگر یا در تعامل با دولت می شود، سه نظریه ی اصلی تا اواخر دهه ی 80 میلادی شامل لیبرالیسم، اجتماع گرایی و جمهوری گرایی مطرح بوده است. می توان گفت محور اصلی سه نظریه مذکور به ترتیب حقوق فردی، تعهدات اخلاقی و مشارکت اجتماعی است. در حالی که رویکرد لیبرالی در این میان به عنوان رویکرد مسلط شناخته شده است سایر رویکردها در نقد رویکرد لیبرالی خود را مطرح کرده اند. از اوایل دهه ی 90 و با جدی تر شدن پیامدهای ناشی از انقلاب اطلاعاتی و ارتباطی رویکردهای کلاسیک،‌ دیگر پاسخگوی شرایط جدید نبوده و به تدریج رویکردهای پسامدرن در نگاه به جهانی شدن و شهروندی جهانی مطرح شده‌اند.
گونشترن معتقد است که تقریبا از پایان دهه80 با کاهش نقاط قوت این سه دیدگاه (لیبرالیزم ، اجتماع گرایی و جمهوری گرایی) نقاط ضعف آن ها آشکارتر شد. در واقع در شرایط جدید اجتماعی و سیاسی این رویکردها دیگر جوابگوی مسائل شهروندی نبودند.
جورج ریتزر(2005) نیز معتقد است که رویکردهای اصلی شهروندی متأثر از ایدئولوژی های سیاسی بوده و تحولات اجتماعی را منعکس کرده است. از نظر وی روندهای مسلط در شهروندی را می توان در چهار گفتمان گروه بندی کرد: گفتمان حقوق نظریه ی لیبرال، نظریه ی جمهوری خواهی کلاسیک و مدرن، اجتماعی گرایی و تکثرگرایی رادیکال.
در رویکرد لیبرالی«فرض بر این است که همه ی شهروندان اشخاصی آزاد و برابر و در جایگاه شهروندی، افرادی همگون می باشند. این امر مستلزم تفکیک میان حقوق و تعهدات فرد و عضویت وی در گروه‌های خاص بر پایه قومیت، مذهب، طبقه ی اجتماعی و موقعیت منطقه ای است ». همچنین«در این دیدگاه، شهروندی موقعیتی قانونی است که ارتباط بین فرد با حکومت را تعریف می کند. و نیز مشتمل بر تکالیفی است که آن نیز به طور عمده به عنوان یکی از حقوق دیده شده است». از مهم ترین نقدهای به عمل آمده به رویکرد لیبرالی، کم رنگ کردن جایگاه مسئولیت ها و تعهدات اجتماعی در روابط فرد با اجتماع است. لیبرالیسم به مثابه یک نظریه دوگانه باور معرفی می شود که تنش میان فرد و جامعه را پیش فرض قرار می دهد. این دوگانه باوری اساسی می تواند سبب ساز یک سلسله مشکلات دیگر شود. یکی از این دوگانگی های لیبرال تقابل آشکار میان حقوق و مسئولیت هاست. نقطه عزیمت نظریه های دیگر، واکنش به همین تأکید لیبرال ها بر حقوق فردی است چنانکه نظریه های معاصر جمهوری خواهی و اجتماع گرایی وجهی پسالیبرال می یابند. «یک رویکرد پسالیبرال به شهروندی مستلزم این است که حقوق و مسئولیت‌ها به طور متقابل حمایت‌کننده ی یکدیگر تلقی می شوند و نه مانند آنچه از بسیاری از نظریه های لیبرال برمی‌آید مخالف یکدیگر». نظریه های جمهوری گرایی شهروندی گویا بر این واقعیت تأکید می‌کنند که شهروند بودن مستلزم تعلق به یک اجتماع در طول تاریخ توسعه یافته است. فردیت شهروند اقتباس‌شده از موقعیت‌های تعریف شده به وسیله اجتماع است. در این نگاه شهروند هنگامی مسئولانه عمل می‌کند که در درون محدودیت های پذیرفته شده توسط اجتماع قرار می گیرد. وفاداری و آموزش وفادارای، هم اجتماع و هم فرد را در عمل توانمند می‌سازد. رویکرد دیگر اجتماع گرایی است، اجتماع گرایان از مفهوم به شدت فردگرایانه ی «خود» در اندیشه ی لیبرال انتقاد می کنند و معتقدند که ایشان در تعریفشان این واقعیت را فراموش می کنند که «خود» به شدت تحت تأثیر پیوندهای اجتماعی(نظیر پیوندهای فامیلی و سنت های دینی) است. اجتماع گرایی را می توان نسخه ی اصلاح شده رویکرد لیبرالی هم دانست چنانکه بطور ساده به نام اجتماع گرایی لیبرال نیز نامیده می شود. آن ها در وهله ی اول بر عنصر«عضویت» در درون شهروندی متمرکز شده و شهروندی را به عنوان اساسی ترین«هویت» انسانی و بیان عضویت در یک اجتماع سیاسی تعریف می‌کنند. اجتماع گرایان، موقعیت شهروندی را بر اساس یک همبستگی عمیق و خاص بین فرد و اجتماع تعریف می کنند و از لیبرالیزم به خاطر تقلیل شهروندی به یک موقعیت صرفاً قانونی و حقوقی که افراد در برابر دولت دارا هستند، انتقاد می کنند.گفتمان چهارمی نیز توسط ریتزر تحت عنوان«تکثر‌گرایی لیبرال» مطرح می شود. نظریه پردازان این گفتمان با انتقاد از نظریه های کلاسیک معتقدند (1) نظریه ی لیبرال از مسأله ی حقوق گروهی غفلت می کند و حقوق را به حقوق فردی تقلیل می دهد. (2) نظریات لیبرال و جمهوری گرایی بحث از حقوق را در حوزه ی عمومی متوقف می کنند و حوزه خصوصی را فراموش می کنند. درحالیکه نقطه عزیمت تکثرگرایان اجتماع است،‌‌ رویکرد اجتماع گرایی را به خاطر تمایلش به اجتماعات بزرگ و به طور کلی اجتماعات ملّی و توجه اندک به تکثر فرهنگی رد می کنند.
بطور کلی این رویکرد ایده ای را که همه ی افراد و گروه ها را برابر دانسته و برابری را یک هدف تلقی می‌کند مردود می داند. تکثرگرایی رادیکال به طور عمده متأثر از فمینیسم و نظریه های دموکراسی رادیکال است. بر این اساس شهروندی در زمینه ای فرهنگی نمی تواند بوسیله محدودیت های موجود ساخت های سیاسی و اجتماعی محدود یا مقید شود. از طرفی شهروندی پست مدرن را می توان بدیع ترین الگوی نظری در این حوزه دانست. در مواجهه با شرایط نظام نوین جهانی و بویژه انقلاب اطلاعات و ارتباطات و پدیدآمدن مسائل جدید مربوط به تکنولوژی های نوین نظیر«تکنولوژی های باروری نوین، ژنتیک نوین، بیوتکنولوژی، تکنولوژی های کنترل و تکنولوژی های نظامی نوین که قدرت زیر و رو کردن جهان انسانی را دارا هستند» و همچنین با توجه به تهدیدهای جهان آینده همچون خطرات سیاره ای، مسایل زیست محیطی و هسته ای بحث شهروندی پست مدرن و تعلق فراملّی به گونه ای جدی مطرح شده است. در واقع پست مدرن ها ایده ای چند گانه را پیش کشیده اند.آن ها با به چالش کشیدن رابطه میان شهروندی و دولت، خواهان آنند که نهادهای اداره کننده ی جامعه و نیز حقوق و مسئولیت های شهروندی به فراسوی دولت گسترش یابند و مرزهای میان جوامع سیاسی چه به لحاظ مادی و چه فرهنگی تا ابد بسته نمانند.
آن ها با رد تقسیم بندی مبتنی بر حوزه ی عمومی و حوزه ی خصوصی تأکید می کنند «حقوق و مسئولیت ها به حوزه‌ی عمومی و روابط دولت و فرد محدود نمی ماند بلکه در روابط حوزه ی خصوصی نظیر ارتباط خانوادگی نیز راه می یابند. بنابراین حقوق پایمال شده زنان اعاده می شود و وجه مردسالارانه شهروندی مدرن از بین می رود».
بر این اساس وضعیت کلی که حقوق و تکالیف شهروندی نسبت به یکدیگر پیدا می کنند بر اساس ترکیب متفاوتی از این دو و نوع ارتباط آن ها با یکدیگر است. این سه حالت کلی که بیانگر سه نوع نظام اجتماعی است عبارتند از:
- اولویت به حقوق همراه با کم اهمیت تر بودن تکالیف: آنچه لیبرالیزم بر آن تأکید می کند.
- اولویت به تکالیف همراه با کم اهمیت تر بودن حقوق: آنچه اخلاق مسئولیت اجتماعی گرایی بر آن تأکید دارد.
- تلاش در جهت متوازن کردن حقوق و تکالیف: آنچه در اندیشه های جدید شهروندی(به عنوان اندیشه‌های پسالیبرال یا پست مدرن) به دنبال راهکارهایی برای دستیابی به آن هستند.
اما با رویکردی جزیی تر امروزه الگوی تی .اچ. مارشال در قالب گفتمان حقوق«به عنوان نقطه شروعی کلاسیک برای هر بحثی در این موضوع در نظر گرفته می شود». او این مدل را در مقاله‌ی مشهورش(1950) «شهروندی و طبقه ی اجتماعی»، ارائه کرد.که در آن شهروندی مرکب از حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی تلقی می شود. گونشترن(1998) الگوی مارشال را به عنوان الگوی مسلط در کشورهای غربی پس از جنگ دوم جهانی قلمداد می کند.گیدنز تقسیم بندی حقوق شهروندی مارشال را عمده ترین تقسیم‌بندی حقوق شهروندی می داند. اندیشمندان سیاسی و اجتماعی پس از مارشال در عین تأیید ابعاد مهمی از الگوی وی، آن را ناقص و ناکافی قلمداد کرده‌اند و سعی در تشریح، تدقیق و توسیع آن کرده‌اند. البته برخی نیز زیربنای فلسفی آن را مورد نقد قرار داده‌اند. ووگل و موران(1991)، تواین(1994) و اسپادا(1996) به اهمیت حقوق اجتماعی پرداختند. ناگل(1997) ابعاد چهارگانه ی حقوق اجتماعی شامل حقوق توانمند سازی، حقوق فرصت، حقوق توزیعی ترمیمی و حقوق مشارکت را تشریح کرد. اسپادا، راش(2002) و یانوسکی و گران(2002) به ساختارهای حمایت‌کننده از حقوق شهروندی توجه نشان دادند. کاستلز(2000) و راش نیز بر ارتباط متقابل حقوق سه گانه در الگوی مارشال تأکید کردند.کاستلز و دیویدسون (2000) از اندیشمندانی هستند که علاوه بر پذیرش طبقه بندی مارشال از حقوق شهروندی آن را کافی ندانسته و حقوق جنسی و حقوق فرهنگی را به آن افزوده اند. مارش واستوکر(1378) نیز همین رویکرد را دنبال کرده اند. حقوق جنسی به حقوقی اطلاق می شود که موجب برابری و عدالت اجتماعی بین زنان و مردان در جامعه می‌گردد. گسترش حقوق جنسی منجر به رفع تبعیض بین زن و مرد گردیده و آنان را از حقوق شهروندی رسمی برخوردار می‌نماید. در باره این موضوع که فاصله زنان و مردان در تحقق حقوق شهروندی امری واقعی است در مجموع اتفاق نظر وجود دارد چنانکه زنان تا همین اواخر از شهروندی رسمی محروم بوده اند. در نظریه ی لیبرالی،‌ زنان به عنوان جزئی از حوزه خصوصی(پیتمن، 1988) و به مثابه دارایی شوهران خود که نمایندگی زنان را در حوزه عمومی بر عهده داشتند در نظر گرفته می شدند. فرهنگ، حوزه دیگری است که به اهمیت آن در نظریه های رایج شهروندی کم توجهی شده است. درباره حقوق فرهنگی دو رویکرد وجود دارد: برخی توجه به حقوق فرهنگی به ویژه حقوق اقلیت ها و گروه های اجتماعی بر مبنای قومیت، مذهب، طبقه و …را متعارض با «واقعیت دولت- ملت» دانسته، معتقدند گروه های فرهنگی باید با فرهنگ غالب همگون شوند. دیدگاه دوم حاکی از توجه به حقوق فرهنگی اقلیت ها و گروه های اجتماعی است. «بدین ترتیب تنوع قومی- فرهنگی فزاینده ای که با جهانی شدن همراه است حقوق فرهنگی را جزئی ضروری برای شهروندی تبدیل می کند. چنین حقوقی شامل مواردی نظیر: دستیابی کامل به زبان و فرهنگ اکثریت، حق حفظ زبان ها و فرهنگ اقلیت، حق داشتن سنت ها و شیوه ی زندگی متفاوت، برابری آموزشی و حق داشتن ارتباطات بین فرهنگی و بین المللی می باشد». استدلال کیملیکا(1995) به عنوان نظریه پرداز حقوق فرهنگی و دیگر اندیشمندان این حوزه(بنت، روسالدو و...) این است که جوامع چند فرهنگی نیاز به حقوق شهروندی چند فرهنگی دارند. آن ها انواع چند فرهنگ گرایی (چندملی گرایی و چند قوم گرایی) را تحلیل می کنند و به عقیده آن ها «به رسمیت شناختن تفاوت های فرهنگی از طریق اعطای حقوق شهروندی چند قومی متمایز به یکپارچگی کامل کمک می کند». از طرف دیگر آن ها به توسعه‌ مفهومی تحت عنوان «شهروندی فرهنگی» می‌پردازند. «شهروندی فرهنگی علاقمند به بقا و توسعه تبار فرهنگی از طریق آموزش، آداب و سنن، زبان و مذهب و تصدیق یا اذعان مثبت از تفاوت است».

ارتباطات

واژه ی ارتباط که معادل Communication انگلیسی است در فارسی به صورت مصدر و به معنای پیوند دادن در بسط دادن استعمال می‌شود. در این زمینه پژوهشگران علوم اجتماعی و متخصصان علوم ارتباطات تعاریفی را ذکر کرده‌اند که یکی از بهترین تعاریف متعلق به چارلز هورتون کولی(جامعه شناس آمریکایی) است که در کتاب خود به نام سازمان اجتماعی، ارتباط را چنین تعریف می کند:
ارتباط سازوکاری است که روابط انسانی بر اساس و به وسیله ی آن به وجود می آید و تمام مظاهر فکری و وسایل انتقال حفظ در آن ها در مکان و زمان بر پایه ی آن توسعه پیدا می کند.
ارتباط حالات چهره و رفتار و حرکات و طنین صدا و کلمات و نوشته ها و چاپ و راه آهن و تلگراف و تلفن و تمامی وسایلی را که اخیراً در راه غلبه بر مکان و زمان ساخته شده اند، همه را دربرمی‌گیرد.
ادوین امری مفهوم ارتباط در معنای عام را چنین تعریف می کند:
ارتباط عبارت است از فن انتقال اطلاعات، افکار و رفتارهای انسانی از یک شخص به شخص دیگر به طور کلی هر فرد برای ایجاد ارتباط با دیگران و انتقال پیام های خود به ایشان از وسایل مختلف استفاده می کند.
ارتباط را نیز می توان جریانی دانست که در طی آن دو یا بیشتر به تبادل افکار، نظرات، احساسات و عقاید خود می پردازند و از طریق به کار بردن پیام هایی که معنایش برای کلیه آن ها یکسان است، به انجام این امر مبادرت می ورزند.
یکی از مهم ترین تقسیم بندی ها که امکان بررسی عملیاتی تر مفاهیم ارتباطی را فراهم می کند ،تقسیم بندی بر اساس سطوح ارتباطی است. انواع سطوح ارتباطات به طور مشروح تری در جدول زیر معرفی شده اند.

ر

سطوح

توضیح

1

درون فردی

ارتباط با خود مانند پرورش افکار، خودنگری و...

2

بین فردی

ارتباط با دیگری و مراودات بین دو فرد مانند گفت و گو، مذاکره

3

گروهی

ارتباط با جمع یا گروهی محدود و مشخص مانند یک کلاس یا همایش

4

جمعی

ارتباط از طریق رسانه های جمعی مانند: کتاب، رادیو، تلویزیون، مطبوعات وسینما

ارتباطاتی که به صورت رو در رو یا چهره به چهره انجام می شود را ارتباطات مستقیم و ارتباطاتی که به طورغیرمستقیم و با استفاده از یک وسیله خارجی(مانند نامه، رادیو و تلویزیون) است را ارتباطات غیر مستقیم می گویند. انسان ها در زمان واحد تحت تأثیر انواعی از ارتباطات مختلف از سطح درون فردی تا سطح جمعی هستند. از فرآیند انواع این تأثیرات، انسان ها جهت و نگرش خود نسبت به امور مختلف را انتخاب می کنند. از آنجایی که ارتباطات جمعی ازطریق یک وسیله خارجی انجام می شود، از نوع غیر مستقیم می باشد.

رسانه‌های جمعی

رسانه‌‌های جمعی یا عمومی و به تعبیر دیگر وسایل ارتباط جمعی اصطلاح فارسی شده از واژه ی Medium و جمع آن Media است و منظور از آن، دسته ای از وسایل هستند که مورد توجه تعداد کثیری هستند و از تمدن‌های جدید به وجود آمده اند و ویژگی اصلی آنان قدرت و توانایی زیاد و شعاع عمل وسیع است. رسانه های جمعی شکل های ارتباط مانند روزنامه‌ها، مجلات، رادیو یا تلویزیون هستند که به منظور رساندن پیام به پیام گیرندگان انبوه طرح‌ریزی شده‌اند.
توده واژه‌ی Mass در زبان فارسی در رشته های مختلف به گونه های گوناگونی ترجمه شده است. ترجمه‌ی رایج این واژه «توده» و به گروه کثیری از مردم اطلاق می‌شود. در ادبیات رسانه ای، این واژه هم معانی مثبت و هم معانی منفی را یدک می کشد. در معنای منفی توده به نمونه ی گروه اوباش و به ویژه مردم جاهل و بی اعتنا به قانون اطلاق شده است. و در معنای مثبت آن که بیشتر در سنت سوسیالیستی گسترش دارد به مردم معمولی و زحمت کشی گفته می‌شود که برای تحقق اهداف جمعی سازمان یافته اند. تعریفی که به استنباط جامعه شناسان نزدیک تر است آن است که توده را مجموعه ای که در آن فردیت از میان رفته است، تعریف کنیم.با ذکر این تعاریف می‌توانیم بپذیریم که برنامه‌های پس پشت آموزش‌های شهروندی نوعی رسانه به حساب می‌آیند که برای انتقال پیام‌هایی از پیش موجود برای توده ها (و در اینجا شهروندان) فراهم شده‌اند.

نظریه‌های وسایل ارتباط جمعی

در این بخش به معرفی تعدادی از نظریات حوزه ی رسانه‌‌ها می پردازیم. مطالعات نشان می دهد که تنوع این نظریه‌ها بسیار گسترده است. با این حال تعدادی از این نظریه‌ها را مورد بررسی قرار می دهیم .

- نظریه‌ برجسته سازی

این نظریه می گوید رسانه‌‌ها همیشه در این امر موفق نیستند که به ما بگویند به چه چیزی فکر کنیم بلکه آن ها همیشه در این امر موفق اند که به ما یاد دهند درباره ی چه چیز بیندیشیم. از این رو دو رکن اساسی در رسانه‌‌ها وجود دارد :1- روزنامه ها و رسانه‌‌ها حقایق را منعکس نمی کنند بلکه واقعیت ها را سانسور می کنند و به آن ها شکل می دهند 2- تمرکز رسانه‌‌ها بر موضوعات محدودی سبب می‌شود عامه ی مردم نیز همان موضوعات را با اهمیت در نظر بگیرند. یعنی از منظر این نظریه، رسانه‌‌ها با برجسته کردن برخی از اخبار، رویداد ها و ... بر اطلاعات مردم تأثیر می گذارند. این برجسته سازی بر رفتار مخاطبان تأثیر ندارد و تنها محدود به تأثیرات شناختی خواهد بود. به طور کلی مخاطب در این نظریه‌ پویا در نظر گرفته می‌شود اما مسئولیت جهت دهی به افکار مردم با رسانه‌‌هاست. بر طبق این نظریه، رسانه‌‌ها با استفاده از دو شیوه «دروازه بانی» و «برجسته سازی» محتوای اخبار، اطلاعات و سرگرمی ها را کنترل می کنند. دروازه بانی یا گزینش گری بدین معنی است که محتوای پیام‌های رسانه‌ای پس از عبور از ایستگاه های بازرسی و کنترل، یا حذف می‌شوند و یا پس از اعمال تغییرات مورد نظر دروازه بانان از طریق رسانه‌‌ها ارسال می‌شود. عوامل مؤثر بر محتوای رسانه‌‌ها ممکن است عوامل درون سازمانی نظیر گزارشگران، نویسندگان و سردبیران و یا عوامل برون سازمانی همچون محدودیت های قانونی، اعمال نفوذ اشخاص حقیقی و حقوقی، صاحبان آگهی و سرمایه و گروه های فشار باشند. میزان تأثیر هر یک از این عوامل به میزان نفوذ آن در سازمان و نهاد رسانه بستگی دارد. پس از دروازه بانی، برجسته سازی است که بر محتوای پیام‌های رسانه اثر می گذارد. عوامل درون سازمانی و برون سازمانی نه تنها به گزینش محتوای رسانه می پردازند بلکه توانایی تغییر ادراک افراد و سازماندهی و شکل‌دهی به افکار مخاطبان خود از طریق دستکاری محتوای پیام را دارند که این همان کارکرد برجسته سازی ارتباط جمعی است.

- نظریه‌ کاشت

این نظریه ‌یکی از اشکال اثر رسانه‌ها در سطح شناختی بوده و مربوط به این موضوع است که قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها، تا چه حد می‌تواند به باورها و تلقی عموم از واقعیت خارجی، شکل دهد؟ «گربنر» می گوید که تلویزیون به مهم ترین مرجع داستان گویی در جوامع امروز تبدیل گشته است. وی تلویزیون را ابزاری در دست نظم تثبیت‌شده صنعتی اجتماعی می‌داند، که بجای تغییر، تهدید یا تضعیف نظام سنتی باورها، ارزش ها و رفتارها، در خدمت حفظ، تثبیت یا تقویت آن هاست. او که اثر اصلی تلویزیون را جامعه‌پذیری یعنی اشاعه ی ثبات و پذیرش وضعیت موجود می‌داند، معتقد است که تلویزیون تغییرات را به تنهایی به حداقل نمی‌رساند؛ بلکه این امر با هماهنگی دیگر نهادهای عمده ی فرهنگی محقق می‌شود. «گربنر» با تفاوت قائل شدن بین مخاطب عادی و پرمصرف، تأثیر زیاد تلویزیون بر مخاطب پرمصرف را اثبات می‌کند. به باور وی کسانی که چهار ساعت یا بیشتر در طول روز به تماشای تلویزیون می نشینند تماشاگران سفت و سخت(پر مصرف) تلویزیون لقب می گیرند. برای تماشاگران پرمصرف، تلویزیون عملاً، دیگر منابع اطلاعات، افکار و آگاهی‌ها را به انحصار در‌آورده و یک کاسه می‌کند. و کسانی که کمتر از چهار ساعت تلویزیون می بینند تماشاگران خفیف نام دارند. دسته ی اول تحت تأثیر چیزی قرار می گیرند که وی«سندروم جهان» نام می نهد. این ایده می گوید که جهان بدتر از آن چیزی است که به نظر می رسد. «گربنر» بر این است که تماشای تلویزیون همگنی و ترس عامه ای برای مخاطبان تولید می‌کند.
نظریه‌ی کاشت از سوی کسانی چون «پل هیرش»، «رابین»، «تیلور» و «پرس» مورد انتقاد واقع شد و «گربنر» درصدد برآمد که در نظریه‌ی خود تجدید نظر کند. در تجدید نظری که توسط «گربنر» در این نظریه رخ داد، وی دو مفهوم «متداول‌سازی» و «تشدید» را به این نظریه افزود. با این مفاهیم این واقعیت‌ها در نظر گرفته می‌شود که تماشای بیش از حد تلویزیون نتایج متفاوتی برای گروه‌های اجتماعی مختلف دارد. متداول‌سازی هنگامی روی می‌دهد که تماشای بیش از حد تلویزیون، منجر به تشدید تقارن دیدگاه‌ها در گروه‌ها می‌شود و هنگامی روی می‌دهد که اثر کاشت در گروه خاصی از جمعیت بیشتر شود.
با افزودن این دو مفهوم، نظریه ی کاشت، دیگر مدعی اثر همسان و سراسری تلویزیون بر همه ی تماشاگران پرمصرف نیست؛ بلکه ادعای نظریه‌ این است که، تلویزیون با متغیرهای دیگر در تعامل قرار می‌گیرد؛ به شیوه‌ای که تماشای تلویزیون بر بعضی از گروه‌های فرعی اثر قوی گذاشته و بر بعضی دیگر تأثیری نخواهد داشت. براساس این تجدیدنظر، صرف پرمصرف بودن مخاطب، موجب تأثیر فراوان تلویزیون بر مخاطب و تغییر باورهای او نخواهد شد؛ بلکه متغیرهای محیطی نیز در این اثرگذاری نقش ایفا می‌کنند.

- نظریه تزریقی یا نظریه تأثیر قدرتمند

هیتلر، موسیلینی و کافلین در آمریکا از پیشگامان پیدایی این نظریه هستند و لازارسفلد و چاکوتین هم به نوعی به آن اشاره کرده اند. بر اساس این نظریه می توان پیام را به نحوی تجویزکرد که بتواند در قلب و ذهن افراد نفوذ کند و آن رفتاری که مورد نظر است را در مخاطبان به وجود آورد. در بین عناصرارتباط، تکیه بر پیام است. مخاطب منفعل و ارتباط گر همه کاره است. در واقع پیام ها مانند ماده ای است که در داخل سرنگ می توان آن را به افراد تزریق کرد. نام دیگر این نظریه، تأثیرات قدرتمند وسایل ارتباط جمعی یا نظریه گلوله است. محتوای این نظریه چنین است:
1. وسایل ارتباط جمعی قدرتمند می توانند مغزهای بی دفاع را تحت تاثیر قرار دهند.
2. جمعیت مخاطب با وسایل ارتباط جمعی در ارتباط هستند اما با یکدیگر ارتباط ندارند.
به طور کلی می توان گفت که این نظریه ممکن است فقط در کشورهای تک رسانه ای اثر گذار باشد.

- نظریه‌ سرمایه داری فرهنگی

این نظریه اذعان می دارد که ملت ها یا دولت های غربی بر رسانه ها در سراسر جهان سلطه دارند و با دیدگاه غرب محورانه تأثیر پرقدرتی بر فرهنگ کشورهای جهان سوم اعمال می‌کنند. نتیجه ی این سلطه تخریب و تضعیف فرهنگ های ملی کشورهای جهان سوم است. به نظر«هربرت شیلر» غرب و به ویژه آمریکا با استفاده از برتری تکنولوژیک سهم عمده ای در تولید محصولات رسانه ای در جهان دارد. بنابراین ابزار کافی را برای تأثیرگذاری بر ذهنیت افراد در اختیار دارد.

- نظریه‌ نیازجویی یا استفاده و رضایتمندی

این نظریه می گوید مخاطب به نیاز خود آگاه است و برای تأمین نیازها و رضایت خود، آگاهانه روش ها و رسانه های مختلف را جستجو و انتخاب می کند. در این مسیر رقابت رسانه ها برای تأمین نیاز مخاطبان و رقابت رسانه ها با سایر پدیده ها برای تأمین نیاز مخاطبان نیز مهم است. میزان تمایل فرد به وسایل ارتباط جمعی و موضوع آن به میزان ابهام موضوع و مناسبت داشتن آن با کار و زندگی فرد بستگی دارد. اساساً رویکرد افراد به رسانه ها به دلیل کسب دو پاداش است:
1. پاداش آنی مانند حوادث و رویدادها: نیاز به داشتن اطلاعاتی که در زندگی جاری و روزمره موثر باشد.
2. پاداش آتی مانند خدمات آموزشی: نیاز به یافتن شغل و جستجوی آگهی ها، استفاده های آموزشی و...

- نظریه‌ وابستگی رسانه

طبق این نظریه هر چه فرد به یک رسانه برای ارضای نیازهایش بیشتر وابستگی داشته باشد آن رسانه برای فرد اهمیت بیشتر خواهد داشت. در جوامع امروز مخاطب به دو دلیل به رسانه‌‌ها وابسته است. یکی از این نیازها، نیاز به بهداشت اطلاعات است یعنی مخاطب به اطلاعات درباره ی زندگی در جامعه‌ی مدرن شهری احتیاج دارد. نیاز دیگر چیزی است که «روکیچ» و «دیفِلر» آن را نیاز به ندانستن و گریز از واقعیت می نامند. به باور این دو این نیاز از طریق برنامه های کمدی در اوقات فراغت مخاطبان ارضا می گردد. به علاوه دو نکته ی با اهمیت درباره‌ی این نظریه وجود دارد؛ اول تداوم نیازها است چراکه با رفع یک نیاز، نیاز دیگری تولید می‌شود و این روند ادامه‌دار است. دوم، هر چه نیازها بیشتر باشد میزان وابستگی بیشتر شده و لذا تأثیر رسانه‌‌ها بر مخاطب بیشتر خواهد شد.

- رویکرد کارکردی به نظریه‌ی ارتباط جمعی

به طور کلی کارکردگرایان برای اجزای جامعه نقش و وظیفه ای را قائل اند که هر کدام نیازی از جامعه را برطرف می کنند و به دوام، ثبات و نظم جامعه ‌یاری می رسانند. از این منظر رسانه‌‌ها در هر جامعه ای دارای کارکرد هستند و به ضروریات و الزامات کل جامعه پاسخ می دهند. لاسوِل در کتاب خود پنج کارکرد اصلی برای رسانه‌‌ها تعریف کرده است. این کارکردها عبارتند از :

- نظارت : رسانه‌‌ها بر مناسبات موجود در جامعه نظارت دارند.
- انسجام: رسانه‌‌ها در افزایش انسجام و همبستگی افراد کارکرد دارند.
- انتقال: رسانه‌‌ها به انتقال و جابجایی جریان اطلاعات یاری می رسانند.
- سرگرمی: رسانه‌‌ها اوقات فراغت افراد را پوشش می دهند.
- بسیج: رسانه‌‌ها به بسیج و تجهیز عمومی کمک می کنند.

- نظریه‌ هژمونی رسانه‌ها

واژه «هژمونی» متعلق به آنتونیو گرامشی است. گرامشی عقیده داشت که عقاید طبقه ی حاکم عقاید رایج یک دوران نیستند؛ بلکه به جای آن، وی پیشنهاد کرد که «هژمونی فرهنگی» به وسیله‌ی ارتقاء هر نوع فرهنگی که مردم را به تقدیر اجتماعی شان تطبیق دهد، دوام دارد و این مهم تا جایی صورت می گیرد که علایق طبقه ی حاکم تهدید نشود. امّا این هژمونی فرهنگی به چه معنایی است؟ گرامشی بر این نظر است که طبقه ی حاکم با زور حکومت نمی کند؛ بلکه این گروه، سلطه ی خود را از طریق«رضایت خود انگیخته‌ی» گروه‌های تحت سلطه بدست می آورد. از این رو بر طبق این مفهوم رسانه‌‌ها در عرصه ی عمومی به نمایندگی از گروه ها و طبقات گوناگون وارد رقابت شده و سعی دارند با عقب زدن سایرین هژمونی خود را تثبیت و آن را از طریق برنامه های خود به مخاطبان اقناع شده ارائه دهند.

- نظریه‌ استحکام و نظریه تأثیر محدود

بر اساس این نظریه پیام قدرت ندارد و فرد به انتخاب خودش پیام را انتخاب می کند(برلسون و لازارسفلد). پس مخاطب پویاست و تأثیر پیام های ارتباطی تقویت عقاید موجود است. پیام های ارتباطی قادر نیستند تغییرات بنیادی در فرد به وجود بیاورند، بلکه آن ها عقاید و گرایشات را استحکام می بخشند.
بنابراین تکیه اصلی در این نظریه بر مخاطب است. نام دیگر این نظریه، تأثیرات محدود وسایل و پیام های ارتباطی است(رابرت من).
در مورد اثرات وسایل ارتباط جمعی، ژان کازنو معتقد است که برای شناخت روش های اعمال نفوذ بر توده ها از طریق رسانه ها، باید سه حالت را از هم تمیز داد:
1. تقویت عقیده موجود
2. ساختن عقیده تازه(بدون ارتباط با عقیده قبلی)
3. تغییر عقیده
از دیدگاه کازنو، تأثیر رسانه ها، بیشتر تقویت عقیده موجود است.

- نظریه‌ جبرگرایی تکنولوژیکی

تکنولوژی رسانه‌ای این امر را شکل می دهند که ما به عنوان افراد در جامعه چگونه فکر کنیم و احساس کنیم و چگونه جامعه به گونه ای عمل می کند که انگار ما از یک عصر تکنولوژیکی به عصری دیگر گام می نهیم. در این رویکرد تکنولوژی به طور اجتناب ناپذیری تغییرات عمیقی در نظم اجتماعی – فرهنگی ایجاد می کند و فرم رسانه محتوای فرهنگی را دگرگون می کند چراکه «رسانه پیام است».
نیل پستمن در مقاله ای تحت عنوان«پنج چیزی که ما نیاز داریم تا درباره ی تغییرات تکنولوژیکی بدانیم» ضمن معرفی این رویکرد پنج نکته ی نقادانه در این زمینه ابراز می دارد:

1- تغییرات تکنولوژیکی یک بده بستان و یک معاوضه ی فاوستی است، هرچه یک تکنولوژی شگفت‌انگیزتر باشد پیامدهای منفی اش بیشتر است.
2- به جای آنکه بپرسیم «یک تکنولوژی جدید چه می کند؟» باید بپرسیم یک تکنولوژی جدید چه چیزی را خراب می کند؟ از این منظر نفع ها و مضرات تکنولوژی های جدید هرگز میان مردم به طور عادلانه توزیع نمی‌شود بلکه برای برخی منفعت و برای گروهی دیگر ضرر دارد.
3- در هر تکنولوژی ایده ای قدرتمند حک شده است، ایده ای که اغلب از دید ما پنهان است چراکه ماهیتی انتزاعی دارد. داشتن ماهیت انتزاعی به این معنا نیست که آن ها پیامدهای عملی ندارند. یعنی در هر تکنولوژی بزرگی شکلی از جانبداری سیاسی، اجتماعی و معرفت شناختی وجود دارد. به عنوان مثال صنعت چاپ، سنت شفاهی را نابود کرد، تلگراف مکان را نابود کرد، تلویزیون کلمه را تحقیر کرد و کامپیوتر شاید زندگی اجتماعی را متلاشی کند.
4- تغییر تکنولوژیکی یک تغییر افزودنی نیست، یک تغییر اکولوژیکی است. یعنی یک رسانه جدید چیزی اضافه نمی کند، همه چیز را تغییر می دهد. از این رو پیامدهای تغییر تکنولوژیکی معمولاً گسترده و اغلب غیر قابل پیش بینی و غیر قابل بازگشت است.
5- رسانه گرایش به اسطوره شدن دارد. اسطوره در معنای مورد نظر رولان بارت تمایل به در نظر گرفتن مخلوقات تکنولوژیکی به مثابه ی پدیده ای خدادادی(یا قسمتی از نظم طبیعی امور)است.

- نظریه‌ پخش نوآورانه

از منظر این نظریه ارتباط برقرارکنندگان در جامعه با یک پیام مؤثر و تحریک کننده‌ی مردم دارای عقاید قوی‌ای در داخل رسانه‌ها هستند و بر توده‌ی مردم اثر می‌گذارند.

- نظریه برابری رسانه

این نظریه به این موضوع کلیدی می پردازد که چرا مردم به طور نا خودآگاهانه و خودبخودی به رسانه‌‌های جمعی پاسخ می گویند درست مثل اینکه آن رسانه را به مثابه ی یک موجود بشری در نظر گرفته باشند.

- رویکرد کنش انسانی

این نظریه می گوید افراد برای رسیدن به اهدافی که دارند، رفتاری را از رسانه‌‌ها بر طبق الگوهایی که دارند انتخاب می کنند.
ادامه دارد...



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.