دلم رمیده لولی وشی است شور انگیز

دل من، عاشق و حیران معشوقی است که آرام نمی گیرد و عاشق را هم بی قرار می کند و او را در برابر دلبری های خود به شور و هیجان می آورد.معشوقی که بی وفا است و وعده ی دروغ می دهد و فتنه انگیز و عاشق کش و فریبنده نیز می باشد.
دوشنبه، 8 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلم رمیده لولی وشی است شور انگیز
 دلم رمیده لولی وشی است شور انگیز

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

دلم رمیده لولی وشی است شور انگیز *** دروغ وعده و قتّال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد *** هزار جامه ی تقوی و خرقه پرهیز
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد *** که تا ز خال تو خاکم شود عبیر آمیز
فرشته، عشق نداند که چیست ای ساقی *** بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر *** به می ز دل بِبَرم هول روز رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی *** که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت *** که در مقام رضا باش و ز قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست *** تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

تفسیر عرفانی
1.دل من، عاشق و حیران معشوقی است که آرام نمی گیرد و عاشق را هم بی قرار می کند و او را در برابر دلبری های خود به شور و هیجان می آورد.معشوقی که بی وفا است و وعده ی دروغ می دهد و فتنه انگیز و عاشق کش و فریبنده نیز می باشد.
2.هزار خرقه ی تقوی زاهدان ریایی، فدای پیراهن چاک خورده ی معشوقان زیبارو باد.یعنی مدعیان زهد و پرهیز در برابر جلوه و دلبری زیبارویان مقاومت ندارند و دل و دین خود را از دست می دهند.
3.ای معشوق!نقش و خیال خال زیبای تو را با خود به گور خواهم برد تا از خال سیاه و خوشبویت خاک گورم معطّر و عبیر آمیز گردد.مرگ هم تو را از یاد من نخواهد برد.
4.ای ساقی!فرشته از عشق بی خبر است و آن را نمی شناسد، پس جام شرابی بخواه و جرعه ای از آن را به مانند گلاب بر خاک آدم بریز، چرا که این شایستگی را داشته که عشق را بشناسد، پس در خور ستایش است.
5.از احوال قیامت هراسانم و هیچ پناهی و دستاویزی ندارم مگر جام باده که چون پس از مرگ، دستم از آن نیز کوتاه می شود، پیاله ای بر کفنم ببند تا در صحرای محشر شراب بنوشم و به مدد آن هر گونه ترس و وحشتی را از خود دور کنم.
6.ای یار!تهیدست و آزرده خاطر و درمانده به درگاه تو آمدم، بر من رحم نما و گناهان مرا ببخش که جز عشق و محبّت تو ای محبوب!هیچ بهانه و دست آویزی برای رهایی از کیفر گناهان برایم نمانده است.
7.بیا که سروش عالم غیب، دیشب از میکده ندا داد که این قضای الهی است و نمی توان از آن گریخت، به عفو الهی امیدوار باش و به آنچه برایت مقدّر شده راضی و خشنود باش تا خدا هم تو را ببخشاید.راضی به رضای حق و تسلیم آن بودن، بندگی است نه چیز دیگر.
8.ای حافظ!میان عاشق و معشوق هیچ پرده و مانعی نیست؛ این وجهه ی نفسانی و وجود مادی تو مانع و حجاب است، آن را محو و نابود کن تا به وصال معشوق برسی.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط