شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش

شراب تلخی می خواهم که قدرت مستی اش چنان باشد که پهلوانان را هم از پای در می آورد تا به این وسیله لحظه ای از دنیا و گرفتاری های آن آسوده خاطر باشم.
سه‌شنبه، 9 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
 شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش *** که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش *** مذاق حرص و آزای دل بشنو از تلخ و از شورش
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن *** به لعب زهره ی چنگیّ و مریخ سلحشورش
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بر دار *** که من پیمودم این صحرانه بهرام است و نه گورش
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم *** به شرط آنکه ننمایی به کج طبعان دل کورش
نظر کردن به درویشان منافیّ بزرگی نیست *** سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
کمان ابروی جانان نمی پیچد سر از حافظ *** ولیکن خنده می آید بدین بازوی بی زورش

تفسیر عرفانی
1.شراب تلخی می خواهم که قدرت مستی اش چنان باشد که پهلوانان را هم از پای در می آورد تا به این وسیله لحظه ای از دنیا و گرفتاری های آن آسوده خاطر باشم.
2.ای دل!در سفره ی این روزگار -که انسان های پس و فرومایه ای را پرورش می دهد -راحتی و آسایش یافت نمی شود، دهان خود را از دلبستگی های تلخ و شور آن بشوی و از حرص و طمع نسبت به متاع آن دست بکش که حاصلی جز رنج و عذاب ندارد.
3.می بیاور تا بی محنت و اندیشه زندگی بگذرانیم؛ زیرا نه شادی و صبح جویی آسمان قابل اعتماد است و نه جنگجویی آن، مظاهر بزم و رزم آسمان را نباید جدّی گرفت و به آنها سرگرم شد، چرا که سرانجام روزگار، مکر خود را به خرج خواهد داد و ما را از لب بحر فنا به کام آن خواهد کشاند.
4.همانند بهرام گور، عزم سلحشوری و جهانگیری مکن و به جایش با برداشتن جام شرابی و نوشیدن آن به صلح و صفا و شادی بپرداز؛ زیرا گردنکشان و جنگجویان جهانگیر نیز خاک می شوند و بر باد می روند و من همه ی عالم را طی کرده ام و در این پهن دشت اثری از بهرام و گور او نیافته ام.
5.بیا تا اسرار عالم و راز عشق را در آینه ی شراب صاف و پاک به تو نشان بدهم، به شرط آنکه این راز را با نامحرمان در میان نگذاری و به زاهدان ریاکار و ناآگاه و بی ذوق نگویی.
6.توجه نمودن و محبت کردن به حال فقیران و تهیدستان، خلاف بزرگی و سروری نیست؛ سلیمان با آن همه قدرت و حشتمی که داشت، باز به مورچه ی ناتوان توجه و عنایت داشت.
7.ابروی کمانی معشوق من از حافظ سرپیچی نمی کند، ولی کشیدن هر کمانی به ویژه کمان ابروی یار احتیاج به زور دارد و یار من از بازوی بی زور من که توانایی کشیدن چنین کمان نازک و ظریفی را هم ندارد، خنده اش می گیرد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط