هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمائل *** هر کاو شنید گفتا لله درّ قائل
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول *** آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید *** از شافعی نپرسند امثال این مسائل
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم *** گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری *** مرضیه السّجایا محموده الخصائل
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت *** و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مائل
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم *** وز لوح سینه ی نقشت هرگز نگشت زائل
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است *** یا رب ببینم آن را در گردنت حمائل
تفسیر عرفانی
1.هر نکته و سخن نغز و لطیفی که در توصیف آن زیباروی خوش خلق و نیکوسرشت بیان کردم، هر کس که آن را شنید، مرا تحسین کرد و مورد ستایش قرار داد و گفت:خداوند به گوینده ی آن خیر و خوشی دهد.
2.به دست آوردن عشق و رندی در ابتدا آسان و راحت به نظر می رسید، ولی سرانجام جانم در راه کسب این فضیلت ها و هنرها سوخت و رنج فراوان دید.
3.حلاج، حق عشق را ادا کرد و بر بالای دار شیواترین شعر را سرود.این گونه دقایق عرفانی و مسایلی چون عشق و رندی را از امثال حلاج باید پرسید نه از امثال شافعی.
4.گفتم:چه وقت بر جان ناتوان و رنجور من رحم می کنی و کی روزگار هجران تمام می شود؟ گفت:آن هنگام که تو به خود و هستی خود نیندیشی و پاکبار راه عشق باشی.
5.عاشق یاری گستاخ، زیبا، نازنین و دلربا شده ام.نگاری که اخلاق او پسندیده و صفات او مورد ستایش است.
6.مانند چشمان مست و خمارآلود تو غرق در انزوا و اوج تنهایی بودم و حالا چون ابروی کمانی تو که متمایل به چشمان مستت است، متوجه و شیفته یاران شدم.
7.آن قدر گریستم و از اشک چشمانم صد بار طوفان نوح برپا کردم، ولی این همه اشک که باید چون سیل همه چیز را می شست و می برد، هرگز خیال و عشق تو را از دل من پاک نکرد و تصویر آن را محو ننمود.
8.ای معشوق!دست حافظ مانند دعای چشم زخم است و برای دفع چشم زخم می تواند مؤثر باشد؛ خدا کند که آن را مانند حمایل به گردنت بیاویزی.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول