شعرم به یُمن مدح تو صد ملک دل گشاد

شعر من به برکت ستایش تو، صد کشور دل را توانست که تسخیر کند؛ گویی زبان فصیح و رسای من، شمشیر کشور گشای توست.
يکشنبه، 14 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شعرم به یُمن مدح تو صد ملک دل گشاد
 شعرم به یُمن مدح تو صد ملک دل گشاد

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

شعرم به یُمن مدح تو صد ملک دل گشاد *** گویی که تیغ توست زبان سخنورم
بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح *** نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم
بوی تو می شنیدم و بر یاد روی تو *** دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم
مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست *** من سالخورده پیر خرابات پرورم
با سیر اختر فلکم داوری بسی است *** انصاف شاه باد درین قصّه یاورم
شکر خدا که باز درین اوج بارگاه *** طاووس عرش می شنود صیت شهپرم
نامم ز کارخانه ی عشّاق محو باد *** گر جز محبّت تو بود شغل دیگرم
شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من *** گر لا غرم و گرنه شکار غضنفرم
ای عاشقان روی تو از ذره ی بیشتر *** من کی رسم به وصل تو کز ذرّه کمترم
بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست *** تا دیده اش به گز لک غیرت بر آورم
بر من فتاد سایه ی خورشید سلطنت *** و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم
مقصود ازین معامله بازار تیزی است *** نی جلوه می فروشم و نی عشوه می خرم

تفسیر عرفانی
14.شعر من به برکت ستایش تو، صد کشور دل را توانست که تسخیر کند؛ گویی زبان فصیح و رسای من، شمشیر کشور گشای توست.
15.اگر مانند باد صبا از گلزاری بگذرم، نه عشق تماشای سرو در من است و نه اشتیاق دیدن صنوبر.
16.بوی خوش تو را استشمام می کردم و ساقیان زیباروی مجلس عیش و شادی به یاد روی زیبای تو یکی دو پیمانه به من نوشاندند.
17.من کسی نیستم که با نوشیدن یکی دو دانه آب انگور مست شوم؛ من در میخانه پرورده شده ام.
18.با گردش فلک، شکایت و نزاع بسیاری دارم؛ امید است که عدل و داد پادشاه در این ماجرا مرا یاری نماید.
19.سپاس خدا را که بار دیگر در این بارگاه، طاووس عرش (جبرئیل)آوازه ی شهپر مرا می شنود؛ من در آسمان ها نیز مشهورم.
20.اگر جز عشق و محبّت تو به کار دیگری بپردازم، امید دارم که نامم از دنیای عاشقان، محو و نابود گردد.
21.بچه ی شیر به قصد شکار دلم به سوی من حمله کرد، ولی من صید شیر بیشه ام چه لاغر باشم و چه فربه؛ من شاه منصور را مدح می کنم.
22.ای شاه!دوستداران تو بسیارند؛ من چه وقت می توانم به وصال تو برسم که از ذره هم ناچیز و بی ارزش ترم؟
23.به من نشان بده که چه کسی منکر چهره ی زیبای توست تا چشمش را با کارد خشم و حسد از کاسه بیرون بیاورم.
24.سایه ی لطف پادشاه بر سر من افتاد و من دیگر از خورشید بی نیاز و آسوده ام.
25.من این مدح مبالغه آمیز را برای بهره برداری وصله زیاد نگفته ام، خودنمایی و فریب هم در کارم نیست.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط