بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم *** فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد *** من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم *** نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش *** که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز *** بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد *** بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم
بهشت عَدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه *** که از پای خُمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانی و خوشخوانی نمی ورزند در شیراز *** بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
تفسیر عرفانی
1. بیا تا همه جا را گل باران کنیم و شراب عشق در جام بریزیم و بنوشیم، سقف این آسمان کج رو را بشکافیم و طرح تازه ای بنا کنیم تا عاشقان به کام دل خود برسند.
2. چنانچه سپاهی از غم و اندوه، قصد ریختن خون عاشقان را داشته باشند، من و ساقی با هم متحّد می شویم و به غم حمله می کنیم و نابودش می سازیم؛ او شراب می ریزد و من می نوشم و غم به شادی بدل می گردد.
3. در جام شراب سرخ، گلاب بریزیم تا خوشبو شود و در آتشدان نسیم عطر گردان شکر بیفشانیم تا هوا را بیشتر معطّر کند.
4. ای مطرب! اکنون که سازی خوش و دلپسند در دست داری، پس بنواز و ترانه ای دلنشین بخوان تا دست افشان و رقصان غزل بخوانیم و از شدت شور و هیجان به شیوه ی سماع صوفیان و صاحبدلان به این سوی و آن سو خم شویم.
5. می دانم که در زمان حیات، وصال یا دیدار آن شاه خوبان برایم میسر نمی شود، حال ای باد صبا! پس از اینکه درگذشتم و غبار شدم، خاک وجود مرا با خود ببر و به آستانه و درگاه خانه ی معشوقم برسان؛ شاید بدین ترتیب بتوانم نظری بر منظر او بیندازم.
6. یکی از عقل و کمال خود سخن می گوید و به آن می نازد، دیگری مدعی معرفت حق است و حرف هایی می زند و راه به جایی نمی برد و یاوه می گوید. من درباره ی این مدعیان و یاوه گویان چه می توانم بگویم؟ بیا تا این ادعّا را نزد قاضی عالم یعنی خداوند ببریم تا داوری کند.
7. اگر خواهان بهشت جاودان هستی با ما به میخانه بیا تا روزی تو را از پای خم شراب به داخل حوض کوثر بیندازیم؛ زهد و پرهیز راه به جایی نمی برد، اگر خواهان بهشتی به رندان تکیه کن تا راه بهشت بر تو هموار گردد.
8. ای حافظ! بیا به سرزمین دیگری سفر کنیم، زیرا که در شیراز کسی ارزش ادب و سخن و شعر خوب و خوش آوازی را نمی داند و آن را به کار نمی گیرد.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول