سرم خوش است و به بانگ بلند می گویم

من سرمست و شاد و با نشاطم و با آوازی بلند و صریح و روشن می گویم که من بوی خوش زندگی را از ساغر شراب می جویم؛ در واقع پیاله ی شراب است که مرا شاد و زنده نگه می دارد.
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سرم خوش است و به بانگ بلند می گویم
 سرم خوش است و به بانگ بلند می گویم

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

سرم خوش است و به بانگ بلند می گویم *** که من نسیم حیات از پیاله می جویم
عبوس زهد به وجه خُمار ننشیند *** مرید خرقه ی دُردی کشان خوشخویم
شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست *** کشید در خم چوگان خویش چون گویم
گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید *** کدام در بزنم چاره از کجا جویم
مکن درین چمنم سر زنش به خود رویی *** چنان که پرورشم می دهند می رویم
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین *** خدا گواه که هر جا که هست با اویم
غبار راه طلب، کیمیای بهروزی است *** غلام دولت آن خاک عنبرین بویم
ز شوق نرگس مست بلند بالایی *** چو لاله با قدح، افتاده بر لب جویم
بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک *** غبار زرق به فیض قدح فرو شویم

تفسیر عرفانی
1. من سرمست و شاد و با نشاطم و با آوازی بلند و صریح و روشن می گویم که من بوی خوش زندگی را از ساغر شراب می جویم؛ در واقع پیاله ی شراب است که مرا شاد و زنده نگه می دارد.
2. ترشرویی و تلخی چهره ی زاهد را با شراب نمی توان فرونشاند، چون این تلخی و گرفتگی از باطن و درون اوست. من هوادار و مرید رندان دُردی کش عاشق هستم که خوی خوش دارند و تلخی و عبوسی بر چهره ی آنها نیست.
3. داستان در به دری و سرگشتگی من همه جا مشهور شد و آبروی دوست، مرا از پای درآورد؛ همان طور که گوی، اسیر و گرفتار چوگان است، من نیز اسیر و گرفتار زیبایی معشوق و کمان ابروی او هستم.
4. چنانچه پیر و مرشد مغان در میکده را به رویم نگشاید و مرا در محفل عاشقان نپذیرد، کدامین در را بزنم و به کجا روی بیاورم و چاره از کجا بجویم؟
5. مرا در باغ این دنیای فانی به خود رویی سرزنش و مؤاخذه مکن، زیرا آنچه می بینی در خلقت من، مشیّت پروردگار است، همان گونه که مرا پرورش می دهند، می رویم.
6. تو خانقاه و میخانه را سبب و واسطه ی میان من و او مدان؛ خدا گواه است که هر چه که هست، همیشه با اویم و او را می بینم؛ خانقاه و میکده هیچ یک هدف نیستند، بلکه وسیله اند.
7. گرد و غبار راه طلب، اکسیر نیکبختی و بهروزی است و من بنده ی آن خاک و غبار سعادتمند و خوشبو هستم. تحمل سختی ها و تنگناهای رندی و درویشی، کیمیای نیکبختی است و من بنده ی نتیجه ی خوش رنج های راه طلب هستم.
8. از اشتیاق چشمان مست و دلربای معشوق بلند قامت زیبا، مانند لاله تنها و جام به دست در فراق معشوق بر لب جوی افتاده ام؛ من عاشقی غریب و بی کس هستم.
9. شراب بیاور تا به فتوای حافظ از دل خود، گرد و غبار ریا و تزویر را به فیض جام شراب بزداییم؛ باده نوشی از ریاکاری بهتر است؛ پادزهر ریاکاری، شراب نوشی است.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط