من و انکار شراب این چه حکایت باشد

آیا این داستان و حکایت که روزی ممکن است من نوشیدن شراب را انکار کرده و با آن مخالفت کنم، محال و عجیب نیست؟ چرا که من صاحب این مقدار شایستگی و فهم هستم که مرا به نوشیدن شراب دعوت می کند و این عقل همان عقلی
چهارشنبه، 24 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
 من و انکار شراب این چه حکایت باشد

 

به کوشش: رضا باقریان موحد





 
من و انکار شراب این چه حکایت باشد *** غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمی دانستم *** ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز *** تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد راه به رندی نبرد معذور است *** عشق کاری است که موقوف هدایت باشد
من که شب ها ره تقوی زده ام با دف و چنگ *** این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند *** پیر ما هرچه کند عین عنایت باشد
دوش ازین غصّه نخفتم که رفیقی می گفت *** حافظ ار مست بود جای شکایت باشد

تفسیر عرفانی
1. آیا این داستان و حکایت که روزی ممکن است من نوشیدن شراب را انکار کرده و با آن مخالفت کنم، محال و عجیب نیست؟ چرا که من صاحب این مقدار شایستگی و فهم هستم که مرا به نوشیدن شراب دعوت می کند و این عقل همان عقلی است که با عشق آشنا است.
2. تا این زمان به میخانه نمی رفتم، چراکه راه آن را نمی دانستم و سرانجام باده نوشی و مستی برای من روشن نبود،و گرنه تا این اندازه از رفتن پرهیز نمی کردم و پارسایی پیشه نمی نمودم.
3. نماز زاهد با تکبّر و خودبینی همراه است و مستی و عاشقی من با نیاز به درگاه معشوق و امید به بخشودگی او نزدیکی دارد و باید منتظر بود و دید که تو از میان این دو کدام یک را بهتر می پذیری و به او توجه بیشتری داری. واضح و آشکار است که تو به عبادت ظاهری زاهد توجه نداری و به من که سرا پا نیازم، عنایت داری.
4. عذر و گناه زاهدی که از رندی عشق و عاشقی آگاهی ندارد، پذیرفته است؛ زیرا پیمودن راه عشق بدون آگاهی و داشتن راهنما میسّر نیست.
5. من که شب های بسیار با ساز و آواز گذرانده ام و به مدد سماع و سرخوشی، تقوی را از راه به در کرده و با پرهیزکاری درافتاده ام، اکنون می توانم ترک عادت کنم و سر به راه آورم؟ آیا این حکایت عجیبی نیست؟
6. آن پیر خرابات و انسان کاملی که مرا به رندی و عاشقی هدایت کرده و از بی خبری رهانیده است، این کمال لطف اوست.
7. دیشب از غصّه سخن دوستم نتوانستم بخوابم؛ او می گفت:اگر حافظ مست باشد، جای شکایت و گله مندی است. غم و غصّه خواجه از این سخن به این خاطر است که دوستش نمی داند که حافظ همیشه مست و حیران است و نباید او را سرزنش کرد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط