سادات در عصر تیمور (1)

سادات در عصر تیمور به عنوان یک قشر مطرح و مهم اجتماعی جلوه گر شدند. تیمور لنگ یکی از بزرگ ترین جهان گشایان تاریخ ایران، به این قشر اعتنا و اعتبار خاصی قایل بود. او از سادات برای مقاصد مختلف سیاسی، فرهنگی و غیره
شنبه، 27 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سادات در عصر تیمور (1)
 سادات در عصر تیمور(1)

 

نویسندگان: دکتر علیرضا کریمی/ ابراهیم فتحی سلامت (1)




 

چکیده

سادات در عصر تیمور به عنوان یک قشر مطرح و مهم اجتماعی جلوه گر شدند. تیمور لنگ یکی از بزرگ ترین جهان گشایان تاریخ ایران، به این قشر اعتنا و اعتبار خاصی قایل بود. او از سادات برای مقاصد مختلف سیاسی، فرهنگی و غیره نهایت بهره برداری را نمود. بسیاری از سادات برای تیمور نقش هایی همچون سفیر، جاسوس، راهنما، مرشد و معلم اخلاق را ایفا نمودند. در عوض، تیمور نیز نه تنها تیغ قتل عام خود را از سر سادات برداشت، بلکه در مواردی امکانات ویژه ای نظیر سیورغال و متولی گری اوقات را به آنها اختصاص داد. سادات در بین مردم اعم از شیعه و سنی بسیار محترم و معزز بودند. الطاف فراوان تیمور نسبت به سادات باعث تلطیف موضع آنها نسبت به تیمور و حکومت او و به تبع آن، موضع مطلوب تر مردم نسبت به حکومت او شد. بی تردید، منزلت فراوان سادات در دوره ی تیمور از علل گسترش مذهب شیعه اثنا عشری در آن عصر محسوب می شود.
کلیدواژه ها: تیمور، سادات، سیدها، قشر اجتماعی.

مقدمه

دوره ی تیمور لنگ به واسطه ی گسترش قلمرو سیاسی، لشکرکشی های فراوان او و نیز تخریب ها و قتل عام مردم شهرهای مختلف در فلات ایران و نقاط دیگر جهان، یکی از ادوار مهم تاریخ ایران محسوب می شود.
موفقیت های فراوان تیمور ضمن برانگیختن تعجب همگان، محققان را نیز بر آن داشته تا به بررسی علمی اعمال او و موفقیت های مزبور بپردازند. بی تردید، بخش زیادی از دلایل موفقیت او در قابلیت های شخصی او نهان است. برخی مواضع اعتقادی و اجتماعی تیمور در تحقق توفیقات او نقش بسزایی داشته اند. توجه ویژه تیمور به سادات به عنوان یکی از اقشار جامعه ی ایران آن روز، از دلایل کامیابی او در برنامه هایش می باشند. البته سادات به دلیل انتسابشان به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پیوسته مورد اعتنا و اعتبار مردم بوده اند. اما اعتبار این قشر در جامعه ی ایران از زمان ایلخانان رو به فزونی گذاشت و در زمان تیمور این اعتبار بیش از گذشته گردید. توجه ویژه تیمور به این قشر از جامعه نیز عمدتاً در همین زمینه قابل توضیح است. او از همان آغاز تلاش برای تحصیل قدرت، احترام خاصی را برای این خاندان قایل بود. سادات نیز در مسیر تقویت و اعتبار بیشتر تیمور کمک های فراوانی به او نمودند. آنها اخبار بسیاری از سرزمین های مختلف را برای تیمور ارسال می کردند که این اخبار تیمور را در موفقیت آمیز بودن لشکرکشی هایش یاری می داد. از آن رو که سادات مورد اقبال عموم بودند، در مواردی از سوی تیمور به سوی بزرگان شهرها و فرماندهان استحکامات فرستاده می شدند تا مدافعان به اعتبار و احترام آنها از دفاع در مقابل تیمور منصرف شوند. تیمور از سادات برای مجاب کردن مردم و علمای آنها نهایت استفاده را می برد. چنانچه تیمور عزم تسخیر شهرهایی را می نمود و مردم آن شهرها از تسلیم شدن خودداری می کردند، به استثنای ساداتشان اکثر آنها را قتل عام می کرد. البته مردم نیز در برخی موارد سادات را وسیله مصالحه با تیمور و ممانعت از طغیان غضب او قرار می دادند.

تیمور و سادات در آغاز قدرت گیری

سادات، قبل از تیمور، بین مردم ایران از محبوبیت بی نظیری برخودار بودند، از این رو اعتبار سادات در بین مردم حتی به قبل از گسترش تشیع در ایران باز می گردد. اعتبار سادات در بین مردم، در دوره مغول رو به تزاید گذاشت (کریمی، 1389). در قرن هشتم، سادات در ناحیه گیلان موفق به تأسیس حکومتی حدوداً دویست ساله شدند (کنارردودی و نعیمی، 1390، ص 147 - 178). تیمور در سال 762 ق از سوی تغلق تیمورخان پادشاه قسمت شرقی ممالک اولوس جغتای، حکومت ناحیه کش و توابع آن را که به صورت ارثی در دست طایفه برلاس (طایفه تیمور) بود به دست آورد. چون تغلق تیمور ناگزیر از مراجعت به مملکت اصلی گردید و امرایش نیز در نگاه داشتن ماوراء النهر از خود بی لیاقتی نشان دادند، تمام خطّه ماوراء النهر را از ساحل جیحون تا سمرقند به تیمور سپرد (اقبال، 1360، ص 22) و این امر ابتدای اقبال تیمور بود. بدین ترتیب، تیمور بر ماوراء النهر تسلط یافت و در رمضان سال 771 ق به مساعدت امرا و سادات و علما و اعیان ماوراء النهر در بلخ تاج گذاری کرد (خواند میر، 1333، ج 2، ص 419). وی از آنجا به سمرقند آمد و آن شهر را پایتخت خود قرار داد.
در قضیه تاج گذاری تیمور باید گفت که سید برکه، یکی از سادات معتبر، نقش مهمی در جلوس تیمور بر تخت سلطنت ایفا کرد. او به همراه شماری دیگر از سادات و علمای ماوراء النهر «یک دل و یک زبان گشته، حضرت صاحبقرانی را که در تقویت دین و تمشیت مسلمانی از سلاطین عصر ممتاز بود شایسته پادشاهی جهانبانی دانسته...» (یزدی، 1337، ج 1، ص 157). وی به همراه جمعی دیگر از بزرگان و علما و مقامات سیاسی - نظامی نظیر خواندزاده ابوالمعالی و اعیان امرای ایل جغتای مثل امیر شیخ ولد بیان سلدوز و امیر زنده حشم اپروی و.. چنین موافقت و تأیید نمودند که تیمور را بر سریر سلطنت بنشانند و از این رو، سرداران مطابق رسم و عادت زانو زده، زبان به دعا و ثنا گشودند و علما نیز تاج شاهی را بر سر «صاحبقران» نهادند و با وی پیمان وعده بستند و بیعت خویش را آشکار نمودند (حسینی تربتی، 1342، ص 180- 194/ یزدی، 1337، ج 1، ص 157). تیمور پس از تاج گذاری نیز در گسترش قلمرو خود از توصیه ها و امید بخشی های سید برکه نهایت استفاده را کرد. تیمور پس از آنکه سید برکه بدو طبل و لوا داد، قاطعانه به گردآوری سپاه پرداخت (منز، 1377، ص 76).
به نظر می رسد ارادت و حمایت تیمور نسبت به سادات بیشتر جنبه ی سیاسی داشته است؛ چرا که در مواردی تیمور برای رسیدن به مقاصد سیاسی و نظامی حتی سادات را فدای خواسته ی خود می کرد. تیمور به منظور تصرف مازندران، سادات حاکم بر آن منطقه را به بهانه های واهی مورد حمله قرار داد. وی در حمله به مازندران بهانه ی مذهبی داشت؛ زیرا مرعشیان، فرمانروایان آن سامان، شیعه بودند. وی برای برانداختن شیعیان، آنها را متهم به الحاد و سبّ صحابه نموده، به آنجا حمله کرد (مرعشی، 1333، ص 231). پس از تسلیم سید کمال الدین مرعشی و تصرف قلعه ماهانه سر، خطاب به وی گفت: «من به ولایت شما جهت مال و ملک شما نیامدم. به سبب آن آمده ام که مذهب شما بد است. حیف باشد که شما دم از سیادت بزنید و مذهبی داشته باشید که لایق مسلمانان نباشد» (یزدی، 1337، ج1، صص 385 و 413- 414). البته بر سادات آن عصر بهانه جویی تیمور در حمله به آنها از طریق اتهام زنی کاملاً مکشوف بود. این مهم از نامه ی سادات گیلان نیز به وضوح قابل درک است. سیدعلی کیا از سادات گیلان در جواب نامه ای به تیمور - که وی را دعوت به انقیاد نموده بود - ظلم و ستم وی را دلیل بر کفر وی دانست و گفت: «با افعالی که بر مسلمانان اطراف روا داشته و صورتی که با بندگان خدای متعال به ظهور آمده است، از قتل و غارت و سوخت و تاز و اسیر و غیره ها معلوم شد که این معنی دین و دیانت نیست چه بر کفار غیر علت باشند مثل این حرکات جایز نیست و انبیا و اولیا رخصت نداده اند... به تخصیص با مسلمانانی که اهل قبله باشند» (نوایی، 1356، ص 137).
این اتهام زنی به سادات گیلان و مازندران، پاسخ متقابل را می طلبید؛ از این رو، خود تیمور نیز متهم گردیده بود. برخی تیمور را به همان بت پرستان قدیم ماوراء النهر منتسب می کردند. در نظر آنان، مردم این ناحیه وحشی و نیمه بت پرستانی بودند که باید برای جهاد، علیه آنها نیرو تجهیز کرد (لمب، 1334، ص 184).
تیمور نه تنها حکومت های سادات در گیلان و مازندران را برای خود خطرناک می دید و علیه آنها با خشونت برخورد می کرد، بلکه در مواردی نسبت به سیدی معتبر و بی اعتنا به دنیا که بین مردم محبوبیتی چشمگیر داشت نیز احساس خطر می نمود و با او برخوردی دفعی می کرد. برای مثال، هنگامی که مریدهای شاه نعمت الله ولی در حدود توران و خوارزم به طور قابل توجهی افزایش یافتند، بعضی از پیرامونیان تیمور از جمله امیر کلال بخاری، سعایت او را کرده و وی را به سبب کثرت یاران و مریدان، خطرناک خواندند و گفتند که او ممکن است علیه حکومت خروج نماید. تیمور نیز مصلحت را در آن دید که از او بخواهد سرزمین خود را ترک نماید (فرزام، 1351، ص9). این نکته گواه آن است که در دوره ی تیمور، سادات در بین مردم شاید معتبرترین قشر اجتماعی محسوب می شدند. سید نعمت الله پس از ترک محل به شیراز رفت. او در آنجا نیز مورد استقبال سادات و عموم مردم قرار گرفت. وی در شیراز مورد استقبال علمای شهر، مانند سید شریف جرجانی، قرار گرفت و به هنگام شرکت در نماز جمعه، به علت علاقه به سادات آنچنان جمعیتی در نماز حاضر گردیدند که «سید [شریف] در آن میان گم شد و نزدیک بود که از این غوغا هلاک شود و در این موقع بود که شاه نعمت الله دست وی را گرفت و سید گفت: اگر امروز نعمت الله دست شریف را نگرفتی پایمال و هلاک بود» (معصوم علیشاه، 1345، ج3، ص 8- 9).
با این حال، در مناطقی که حمایت از سادات برای وی منافعی به همراه داشت از آنها پشتیبانی می کرد. این مهم به ویژه در خراسان قابل رؤیت است. تیمور در خراسان، که علاقه به خاندان پیامبر از قدیم حتی پیش از ابومسلم خراسانی در آنجا دیده شده بود، به منظور جلب حمایت مردم خود را حامی سادات نمایاند (بارتلد، 1336، ص 42). در هنگام عزیمت تیمور به سبزوار و پس از آنکه سبزوار را فتح نمود، به دیدار پیر فرزانه ای به نام سید محمد رفت و از او برای تسلط بر خراسان راهنمایی خواست (ابن عربشاه، 1339، ص 28- 29). تیمور خود در تزوکات در باب احترام نسبت به سادات اشاره دارد. او در تزوک یازدهم از همین قسمت می گوید: «تزوک طوایفی که از ترک و تاجیک و عرب و عجم به درگاه من التجا آوردند، چنین کردم: اول امر نمودم که هر طایفه و هر طبقه را که سادات و علما باشند اعزاز و احترام نمایند» حسینی تربتی، 1342، ص 216).
او در فتح بسیاری از شهرها و ولایات سادات را از قتل عام معاف می داشت. تیمور هنگام فتح عراق عرب همین سیاست را اجرا نمود، به گونه ای که «غیر از سادات و علما کسی از آن بلیه نجات نیافت» (خواندمیر، 1333، ج 3، ص 321). در ماجرای فتح شهر تلمبی در هندوستان نیز به دستور تیمور، سادات از غارت و کشتار جان به در بردند (یزدی، 1337، ج 2، ص 46). او در جریان فتح شام نیز از قتل سادات بسیاری خودداری کرد، اما دستور داد آنها را به ماوراءالنهر انتقال دهند (ابن عربشاه، 1339، ص 166). در مواردی، هنگام فتح شهرها، اهالی شهر سادات را به عنوان شفیع خود به نزد تیمور می فرستادند تا از غضب تیمور مصون گردند. هنگامی که شهر حلب در محاصره سپاه تیمور قرار داشت. حاکم آنجا به مردم گفت: «اگر مصلحت دانید در انقیاد و اطاعت او در آییم و سادات و علما را که پیش او حرمتی تمام دارند وسیله سازیم و پیشکش های لایق و تبرکات مناسب مصحوب ایشان فرستیم، شاید که عنان توجه از این صوب بگرداند و خانمان و ناموس ما به سلامت بماند» (یزدی، 1337، ج2، ص 221). در نیمه ی دوم قرن هشتم، سادات در مواردی مسئولیت ابلاغ شکایت ها و درخواست های مردم به حاکم را به عهده می گرفتند. برای مثال، هنگامی که در سال 779 ق شاه شجاع بن مظفر در قصر زرد در شیراز اقامت داشت، امیر سید شریف جرجانی درخواست ملاقات با شاه را نمود. چون شاه وی را به حضور طلبید، وی به فوریت نامه ای مشتمل بر عریضه ها و شکایات مردم را از بغل بیرون آورد و به دست شاه شجاع داد و چون شاه او را شناخت، رسم تکریم را به جا آورد و او را همراه خود به شیراز برد و منصب تدریس دارالشفاء را بدو تفویض نمود (سمرقندی، 1946م، ج 2، ص 169). طبعاً تیمور نیز به دلیل ارادت عموم جامعه نسبت به سادات، متوجه آنها بود. از این رو، پس از فتح مناطق مختلف به هنگام برپایی بار عام و در تشریفات در بار، سادات را جایگاهی خاص می داد. در این مواقع، سادات معمولاً در طرف راست تخت تیمور می ایستادند (حسینی تربتی، 1342، ص 328). تیمور در تزوکات به این نکته اشاره کرده و چنین می گوید: «طایفه سادات، علما، مشایخ و فضلا را به خود راه دادم و همیشه به بارگاه من آمد و شد نمودند و مجلس مرا به زیب و زینت نگاه می داشتند. مسائل علوم دینی، حکمی و عقلی مذکور می ساختند و مسائل حلال و حرام از ایشان استفسار می نمودم» (همان، ص 204).

مناسبات تیمور و سادات

سادات به دلیل خویشی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همواره مورد لطف و محبت مردم بودند و حکام تازه مسلمان مغول نیز در این زمینه اهتمام زیادی به خرج می دادند. پس از ایلخانان مغول، تیمور گورکان که خویش را وارث آن امپراتوری می دانست، بسیاری از ابعاد سیاست ایلخانان، از جمله توجه و احترام به سادات را ادامه داد. تیمور همواره خود را حامی و ناجی سادات می دانست و همیشه سعی می کرد آنها را به گرد خویش جمع کند و هرگاه شهری را فتح می کرد، سادات را مورد نوازش قرار می داد و بزرگانشان را به سمرقند دعوت می کرد و امکانات و امتیازات زیادی را به آنها تخصیص می داد و بسیاری از مناصب دینی مانند صدارت، قضاوت، و نقابت سادات را به ایشان واگذار می کرده. او ظاهراً احترام به خاندان پیامبر را جزو وظایف خود می دانست و در تزوکات، مکرر شأن و ارزش آنها را ستوده است؛ چنان که می گوید: «اول امر نمودم که هر طایفه و طبقه را که سادات و علما باشند، اعزاز و احترام نمایند» (حسینی تربتی، 1342، ص 216)، تیمور اینان را به مثابه حامیان دین محمدی (صلی الله علیه و آله) و مفسّران وحی الهی و حافظان شریعت محمدی می دانست که وارث علوم انبیا و مرسلین اند و افراد، علوم دینی و فرایض اسلام را از ایشان می آموزند (همان، ص 192).
تیمور از همان بدو قدرت خود، سعی کرد حمایت سادات را به دست آورد. اولین اقدام او در این زمینه، آزاد نمودن سادات از اسارت قبایل غارتگر ازبک در ماورالنهر بود (همان، ص26) و بدین وسیله، خود را حامی و ناجی سادات دانست. تیمور زمانی که پس از مدتی سرگردانی و اسارت به دست ازبکان و ترکمن ها، با وساطت جانی بیک قربانی آزاد شد، از ماوراء النهر به خراسان رفت و در ماخان (1) اولین گروه سادات به او پیوستند (همان، ص 40).
قدرت گیری واقعی سادات در دربار تیمور زمانی آغاز گشت که سید برکه به او ملحق شد. این واقعه در سال 771 ق زمانی روی داد که تیمور برای جنگ با امیرحسین، مهم ترین رقیبش، از شهر کش به سوی بلخ، مرکز قدرت وی، می رفت و در نزدیکی ترمذ، سید برکه به او پیوست. تیمور تمام درآمد اوقاف را در اختیار او قرار داد. سید نیز در عوض طبل و علم را که از نشانه های سلطنت بودند به تیمور داد (شامی، 1956 م، ص 57/ سمرقندی، 1353، ج 1، ص 415). پس از فتح بلخ و پایان قدرت امیرحسین، تیمور در بلخ با حضور مؤثر سید برکه و سید ابوالمعالی و سید علی اکبر از خان زادگان ترمذ، رسماً به تخت سلطنت ماوراء النهر جلوس کرد (میر خواند، 1339، ج6، ص79- 80/ خواند میر، 1333، ج 3، ص 419) و در واقع، حضور سید برکه و دیگر سادات در مراسم تاج گذاری به منزله تأیید شرعی حکومت تیمور و در نتیجه، افزایش احترام سادات در نزد تیمور بود. چون مردم نیز از این احترام به سادات آگاه بودند، هرگاه وی عزم تسخیر شهری می نمود، سادات را برای طلب امان نزد تیمور می فرستادند که همیشه مورد احترام واقع می شدند. برای مثال، در سال 788 ق، به هنگام تسخیر تبریز، مردم شهر سید محمد کججی را برای طلب امان نزد تیمور فرستادند که مورد احترام تیمور واقع و به مردم شهر امان داده شد (یزدی، 1337، ج 1، ص 290). در هنگام فتح دهلی نیز بزرگان سادات شهر به استقبال تیمور آمدند و طلب امان کردند که مورد پذیرش واقع شد (همان، ج 2، ص 90- 91). مواردی که از این قبیل در جریان لشکرکشی های تیمور مکرر دیده شده است.
تیمور هنگام فتوحات نسبت به سادات ملاحظاتی را در نظر می گرفت و آنها را از نهب و غارت و قتل سپاهیان مصون می داشت (خواند میر، 1333، ج3، ص 458) و هرگاه بر شهری دست می یافت معمولاً مالیاتی بر ساکنان آنجا تحمیل می کرد و تنها سادات از پرداخت آن معاف می شدند؛ چنان که پس از شکست شهاب الدین مبارک، حاکم مولتان و تصرف آن شهر، به مردم آنجا مالیاتی تحمیل شد که تنها سادات از پرداخت آن معاف شدند (حافظ ابرو، 1372، ج2، ص 837). این طبقه اجازه داشتند هر وقت بخواهند به دربار آمد و شد نماینده و از این رو، ضمن مطلّع شدن از اخبار داخلی دربار، در بسیاری از جریان های سیاسی ایفای نقش می کردند. تیمور آنها را به حضور می پذیرفت و با آنان دمساز می گشت (کلاویخو، 1366، ص236) و بسیاری از شفاعت های سادات را می پذیرفت. هنگامی که تیمور در صدد برآمد برای تعریض یک خیابان در سمرقند برخی از خانه ها را ویران سازد، گماشتگانش بدون جلب نظر صاحبان منازلِ در معرض تخریب، این تصمیم را عملی کردند، اما آنها تنها راه جلب نظر تیمور را در شفیع قرار دادن سادات دیدند. از این رو، جمعی از مردم ناراضی، تصمیم گرفتند شکایت خود را از طریق سادات به سمع تیمور برسانند. یکی از سادات موضوع را با تیمور در میان نهاد. تیمور در ابتدا از این موضوع خشمگین شد؛ چون تمام سمرقند را مال خود می دانست و نظرش این بود که هر طور بخواهد با شهر رفتار خواهد کرد. اما پس از مدتی، وساطت سادات را پذیرفت و قول داد که موضوع را بررسی کند و اگر از کسی به ناحق چیزی گرفته شده تاوان آن را بپردازد (همان، ص 149).

نقش سادات در پیروزی های تیمور

بزرگان ساداتی که تیمور به سمرقند فرستاد، در بسیاری جهات یاریگر وی در پیشبرد اهدافش بودند. نمونه ی بسیار بارز آن، سید برکه است. خود تیمور نیز به این قضیه اشاره کرده و گفته است: «برکتی حاصل نکردم، مگر به یاری برکه» (ابن عربشاه، 1339، ص 9). تیمور سعی می کرد خود را مروج و مجدد دین اسلام معرفی کند و فتوحات خود را با این شیوه توجیه کند. ساداتی که در اطراف وی بودند، بر این ادعا صحه می گذاشتند. میرسید شریف جرجانی در مکتوبی که به تیمور نوشت، او را مروج و مجدد دین اسلام معرفی کرد که از طرف خدا برای این امر برگزیده شده (حسینی تربتی، 1342، ص182) و به وی اذن دخل و تصرف در امر ملک و دنیا داده است (همان، ص 194).
از آن رو که تیمور به عنوان یک فاتح خونریز، کمتر قابل اعتماد بود و دشمنانش جرئت نمی کردند به وی تسلیم شوند، سادات کمک زیادی به تیمور در پیشبرد فتوحات و به تسلیم واداشتن حکام رقیب نمودند. حاکمان و فرمانروایان نیز با آگاهی از نفوذ سادات نزد تیمور، خود را تسلیم می کردند و بدین وسیله، به واسطه سادات از تیمور برای خود امان می گرفتند. تیمور برای فتح خراسان، ابتدا در سبزوار به دیدار سید محمد سربداری رفت و از او خواست در فتح خراسان یاری اش دهد. سید پذیرفت و نامه ای به علی مؤید سربداری نوشت و او را به اطاعت تیمور دعوت کرد. (ابن عربشاه، 1339، ص 29- 30) و علی مؤید نیز تسلیم شد و به دنبال تسلیم او، تمام خراسان به تصرف تیمور درآمد. وی در سال 782 ق برای فتح سیستان، ابتدا سید محمد رضی را نزد حاکم آنجا فرستاد و او را به اطاعت دعوت کرد. او نیز سید را مورد محبت قرار داد و تسلیم تیمور شد. در سال 794 ق طی یورش پنج ساله به ایران، سید برکه را نزد کمال الدین مرعشی، حاکم مازندران فرستاد و او را به اطاعت فراخواند. وی نیز تسلیم شد (مرعشی، 1333، ص 224). علاوه بر آن، اصولاً وجود سادات در سپاه تیمور مایه دلگرمی سپاهیان می شد. در سال 793 ق در جنگی که میان تیمور و توقتمش خان، در دشت قبچاق درگرفت، چیزی به فرو پاشی سپاه تیمور نمانده بود که تیمور به سید برکه متوسل شد و او دست به دعا برداشت و مشتی خاک به طرف سپاه دشمن انداخت و به دنبال آن، تیمور و سپاهیانش به سپاه دشمن حمله ور شدند و آن را در هم شکستند (حافظ ابرو، 1372، ج2، ص 740). بعد از این واقعه، سید برکه مقامی ارجمند یافت و فرمان وی در سراسر قلمرو تیمور نافذ شد (ابن عربشاه، 1339، ص19).

برخی از بزرگان سادات

سید برکه (برکت):

وی از سادات و علمای بزرگ دوره تیمور بود که در جریان های مختلف سیاسی در این دوره مشارکت داشت. درباره موطن سید اختلافات نظر وجود دارد؛ برخی او را از مردم باختر دانسته اند که در مصر به کار حجامت مشغول بود و چون به سمرقند آمد عنوان علوی بر خود بست (ابن عربشاه، 1339، ص 19). ولی از مجمل فصیحی در می یابیم که این تهمت دروغ است و او نقیب بوده است (فصیحی خوافی، 1341، ص 148). برخی نیز او را اهل مکه و گروهی نیز اهل مدینه شریفه خوانند (ابن عربشاه، 1339، ص 19). وی بعد از پیوستن به تیمور، مدت ها به او خدمت کرد و سرانجام هنگامی که وی از جنگ گرجستان به همراه سپاه سمرقند باز می گشت در قراباغ، برکه را مرضی حادث شد و هر چه پزشکان ماهر به دوا و دارو متوسل شدند اثر نبخشید و او به سرای باقی شتافت (یزدی، 1337، ج 2، ص 398). به دستور تیمور نعش وی را به اندخود برده و به رسم امانت دفن نمودند (خواندمیر، 1333، ج3، ص 521).

میرسید شریف جرجانی:

وی از علمای بزرگ عصر خود بود که توسط شاه شجاع مظفری در سال 779 ق با احترام تمام از جرجان به شیراز آورده شد و در آنجا به تدریس پرداخت. در سال 789 ق که تیمور بر شیراز دست یافت، بنا به درخواست وی به سمرقند رفت و در آنجا به مدرسه ای مشغول تدریس شد و تیمور برای او اوقاف و صدقات زیادی مقرر کرد (شوشتری، 1376، ج 2، ص 217- 218).

میر سید علی همدانی:

وی یکی دیگر از بزرگان سادات بود که توسط تیمور به سمرقند آورده شد. وی شاگرد شیخ شرف الدین محمد المزقانی، از اقطاب صوفیه زمان خود بود. تیمور به او اجازه داد تا برای تبلیغ عقاید خود به خارج از قلمرو او سفر کند. سید نیز به کشمیر رفت و اسلام را در آن سرزمین رواج داد (جامی، 1336، ص 447).

سید برهان الدین اشرف بن مبارک شاه:

او از زمره سادات به شمار می آمد که مجالس درس و فتوای وی از اهمیت فراوان برخوردار بود و در سال 803 ق از دنیا رفت (نوائی، 1324، ص 72).

مناصب سادات

یکی از مناصب مختص سادات، مقام نقابت بود. صاحبان این مقام مدیریت امور سادات را عهده دار بودند. آنها و بقیه سادات در دارالسیاده ها تجمع می کردند. دارالسیاده را یک نقیب اداره می کرد و کارگزارانی همچون خادم که به میهمانان خدمت می کرد و همچنین باروچی که به کار اطعام میهمانان اشتغال داشت، در آنجا به خدمت مشغول بودند (خواندمیر، 1333، ج 3، ص 188). در رأس نقبا و سادات، «نقیب النقبا» قرار داشت (فصیحی خوافی، 1341، ص 149). وظیفه ی عمده ی نقیب نظارت بر کار سادات بود تا سادات اصیل از مدعیان دروغین شناخته شوند و همچنین هر سیدی را به فراخور حال به شغلی بگمارد. وظیفه ی دیگر او، نظارت بر کار اهل طریقت بود تا هر کس با درستی و راستی و بی ریب و ریا به کار خود مشغول باشد و مکر و حیله در کار او نباشد. نقیب النقبا اغلب از میان بزرگان سادات انتخاب می شد و هر شهری دارای نقیبی جداگانه بود که تحت امر نقیب بزرگ به کار اشتغال می ورزید (بیانی، 1371، ج2، ص 646). برای این اشخاص القابی طولانی برای ادای احترام به کار می بردند. هندوشاه نخجوانی در کتاب خود سه نوع از این القاب را در شأن و مقام آنها آورده است و لقب نوع دوم را چنین برمی شمارد: «ذات اطهر و عنصر ازکی و انور مرتضی اعظمی مجتبی اکرم افتخار آل عبا سلطان السادة العظام و النقباء نتیجة الرسول و سبط البتول حایز السادات منیل مآثر والمناقب مزین المراتب و المناصب نظام الحق والملة والدین وارث علوم انبیاء والمرسلین» (نخجوانی، 1971، ص 18).
برخی از کارهای دولتی که در رابطه با دین بود نیز به آنان واگذار می گردید. تیمور در مواقعی، فردی از ایشان را به عنوان «شیخ الاسلام» که دارای مسئولیت های مختلف بود به کار می گماشت (همان، ص 20). او خود در این رابطه می گوید: «یکی از سادات ذی قدر را به صدارت اهل اسلام مقرر کردیم که ضبط اوقات نماید و متولیان تعیین کند و به هر شهری و بلدی اقضی القضات و مفتی و محتسب معین سازد و سیورغال و وظایف از برای سادات و علما و مشایخ و ارباب استحقاق گرداند» (حسینی تربتی، 1342، ص 176). چیزی که در اینجا جالب توجه به نظر می رسد این است که گاهی سادات نقش ریاست دینی بر جامعه ای داشتند که مذهب رسمی آنها حنفی بود. این مطلب مؤید این است که طبقه ی سادات در بسیاری از ارکان حکومتی دولت تیمور نفوذ و قدرت پیدا کرده بودند.
بنابراین، مشخص است که سادات تا حد بسیار در دستگاه دولتی تیمور نفوذ داشتند و حتی ممکن بود به مقام وزارت که عالی ترین منصب دولتی به حساب می آمد نیز برسند. از همین روست که سید فخرالدین محمد در دستگاه دیوانی تیمور دارای مقام بلندی گشت و مدتی هم در دستگاه شاهرخ بر منصب وزارت تکیه زد (خواندمیر، 1317، ص 344). به واسطه ی این توجهات، سادات نیز به نوبه خود وی را محترم می داشتند و در حق او و خاندانش دعا می کردند (حسینی تربتی، 1342، ص 206).
و بدین وسیله، ارکان حکومتی و مشروعیت دینی تیمور هر چه بیشتر تقویت می گشت.
به واسطه ی اعتبار و منزلت و بعضاً مناصب بالای سادات، در نامه های رسمی غالباً آنها را با القاب و عناوین تشریفاتی و متکلفانه یاد می کردند؛ مانند «سیادت مآب مولانا مرتضی اعظم مجتبی اکرم قدوة السادات جامع اسباب السعادات ملاذالعترة الطاهرة النبویة کهف العصبة الشریفة المصطفویة جمال السلالة العلویة فخرالارومة المکرمة الهاشمیة شمس الملة و الدین برهان الاسلام والمسلمین» (همان، ص 20).

ادامه دارد...

پی نوشت ها :

1- استادیار گروه تاریخ دانشگاه تبریز/ دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ دانشگاه تبریز
2- ماخان در حدود ابیورد قرار داشت و جزو مرو شاهجان بود.

منبع مقاله :
فصلنامه ی علمی - پژوهشی، شیعه شناسی، سال نهم، شماره 36، زمستان 1390



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.