• Greaves,Rose Louise
• London: The Athlone Press,University of London, 1959 pp.301+xii,4maps+vi appendixes(2)
دهه های واپسین قرن نوزدهم میلادی، شاهد اوج گیری رقابت بریتانیا و روسیه در شرق و ارتقای جایگاه ایران در محاسبات بین المللی و عرصه بازی بزرگ بود.(2) اهمیت حیاتی هند در حفظ جایگاه جهانی انگلستان ایجاب می کرد که دستگاه سیاست خارجی این کشور، به ویژه دولت هند انگلیس، هرگونه تهدید محتملی از طرف همسایگان این سرزمین را در نظر بگیرد، و در جهت مقابله با آن برنامه ریزی کنند. در واقع، چنین سیاستی در سراسر قرن نوزدهم دنبال شده بود و از این رو، با توجه به موقعیّت جغرافیایی و راهبردی ایران، سیاست تماس با این کشور به عنوان «کشور حایل»(3) در کل این دوره، چه در لندن و چه در هند مورد توجه دولت مردان انگلستان قرار گرفته بود. با این وجود، نگاهی به رفتار و عملکرد سیاست خارجی انگلستان در قبال ایران در دوره زمانی مزبور حاکی از آن است که سیاست «تماس با ایران»(4) بسته به شرایط خاص زمانی روند پرفراز و نشیبی را طی کرده است. گریوز در مطالعه ی ارزشمند خود، که بر پایه ی مدارک و اسناد درجه اول مربوط به موضوع انجام شده است، یکی از مهم ترین بخش های این جریان، یعنی سال های 1884م/1301ق تا 1892م/1309ق را که شاهد اوج گیری خاص تحولات در عرصه ی بازی بزرگ بود، بررسی کرده است. این اثر در دوازده فصل تنظیم شده است. فصل نخست مقدمه و فصل آخر نیز جمع بندی مفصّل کتاب است. در فصل نخست کتاب، با عنوان «مدخل» چشم انداز فراگیری از تحولات سیاسی دوره مورد نظر، اوج گیری تهدید روسیه به ویژه پس از سقوط مرو در ژانویه 1884 و سیاست عمومی دولت انگلستان در قبال ایران و دلایل و عوامل آن ترسیم شده است. گریوز با نقل قولی از بنجامین، سفیر وقت آمریکا در ایران، بر آن است که در این زمان اهمیت یافتن روزافزون هند و بالا گرفتن تهدید روسیه، کانون مسأله شرق را از اسلامبول به تهران منتقل کند.(5) به نوشته ی وی، «در سراسر قرن نوزدهم روسیه و انگلستان تعلّق خاطر ویژه ای به ایران داشتند، اما در نیمه ی دوم این قرن کانون این توجّه از آذربایجان به خراسان منتقل شده بود.»(6) وی می افزاید: «تصرف خانات آسیای مرکزی توسط روسیه، عامل پراهمیتی در تعیین جهت سیاست خارجی دولت بریتانیا در قبال ایران بود. تا زمانی که ارتش تزاری از سیحون عبور نکرده بود و خانات بخارا، خوقند و خیوه به عنوان ناحیه ای با حکومت های مستقل، سدّ مقاومتی در حد فاصل قلمرو دو امپراتوری بود، نفوذ روس ها در تهران چندان به جدّ گرفته نمی شد. اما وقتی این ارتش بیابان ها و استپ ها را پشت سر نهاد و سد مذکور از میان برداشته شد، حفظ موقعیت و نفوذ برتر بریتانیا در تهران به همان اندازه ی افغانستان حیاتی شد.»(7) وی نهایتاً با ارزیابی موقعیّت روسیه و بریتانیا در جریان این رقابت و شرایط پیش آمده در سال های پایانی قرن نوزدهم، بر آن است که با توجه به جدّی شدن تهدید روس ها «وظیفه ی کارگزاران سیاست خارجی انگلستان در ایران، حمایت و تشویق تدابیری بود که می توانست به نحو معقولی اعتلای موقعیّت دولت و ارتش ایران و بهبود زندگی عمومی ایرانی ها را در پی داشته باشد. به نحوی که خود این مردم از روس ها استقبال نکنند و قدرت های خارجی نیز در سن پترزبورگ، درصدد همدلی با ایرانی ها و تشویق ایشان در حفظ استقلالشان برآیند.»(8)
فصل دوم با عنوان «منافع هند و ملاحظات نظامی در رابطه با ایران» موضوع نحوه ی برخورد و روند تصمیم گیری کاربدستان سیاسی و نظامی انگلستان در هند و لندن در قبال پیشروی قوای روسی در آسیای میانه و به ویژه پس از سقوط خیوه پرداخته است.(9) روندی که از نگاه مؤلف ایران با توجه به موقعیت راهبردیش جایگاه خاصی در آن داشت، به نوشته ی گریوز، «حتی از همان سال های آغازین قرن نوزدهم [که نگرانی از لشکرکشی یک قدرت اروپایی به هند وجود داشت] ایران جای خود را در محاسبات طرح ریزان دفاع از هند باز کرده بود و اهمیت این نقش به موازات تغییر کیفی شرایط، به ویژه ملموس تر شدن تهدید روسیه و وضعیت روابط این قدرت با انگلستان در اروپا در نوسان بود.»(10) از طرف دیگر، به زعم مؤلف، اهمیت دوجانبه ایران و کیفیت روابطش با هند و روسیه، پیچیدگی روند تصمیم سازی و تأمل در تدبیر سیاست تماس با ایران را ناگزیر ساخته بود. «نه تنها سه بخش وزارت امور خارجه، وزارت هندوستان و وزارت جنگ در تعیین خط مشی و تعریف چنین سیاستی دخیل بودند، بلکه سفرای انگلستان در تهران و سن پترزبورگ نیز نقش خاص خود را بازی می کردند. اگرچه بیشترین مسئولیت را در این میدان وزارت خارجه برعهده داشت.»(11) در ادامه این فصل نویسنده به بررسی عواملی که ضرورت تدبیر سیاست نظامی در ایران و نواحی همجوار هند را عینیت بخشیده بود. می پردازد و معتقد است «حضور روسیه در سرزمین های همسایه با هند، مسئولان نظامی و سیاسی در این سرزمین و لندن را برآن داشت تا قلمرو سرزمینی را که در راستای دفاع از هند اهمیت حیاتی داشت، تعریف کنند و درصدد پاسخ گفتن به این پرسش برآیند که با چه تدبیری می توان از پیشروی های بیشتر جلوگیری کرد.» به باورگریوز، در خلال دوره بیست و پنج ساله ای که بحران پیشروی روسیه در آسیای مرکزی شکل حادی گرفت، رهبران نظامی انگلستان از زوایای مختلفی به آن نگریستند. اما در سال های پایانی قرن نوزدهم کانون اهمیت راهبردی به حوزه خلیج فارس و سیستان در شرق محدود شده بود و از آن جای که جنگ منتظر در آسیای مرکزی، هرگز چهره عملی به خود نگرفت، مقدر بود که تدابیر مربوط به اقدام نظامی علیه روس ها در این منطقه، در همان حد نوشته ها و طرح های روی کاغذ باقی بماند.(12) فصل سوم، آغاز سیاست ایرانی لرد سالیزبری(Lord Salisbury)، را بررسی کرده است. به نوشته ی گریوز، سیاست خارجی بریتانیا در فاصله ی سال های 1885م/1302ق تا 1892م/1309ق عمدتاً دنباله رو خط فکری وزیری بود. وی به وزیر امور خارجه نوشت «لُرد سالیزبوری، صدر اعظم و وزیرامور خارجه شد، سابقاً در فقره هرات و در برلن بر سر قطور با ما خیلی مساعدت کرد و اگر مانده بود، هرات را موافق دلخواه به ما می داد و نمی گذاشت مرو و ترکمان از حدود ایران خارج شوند... مرد با عرضه [ایست.] با آلمان و اتریش موافق و به جد طالب تقویت ایران [است]»(13) نکته ی جالبی که در این فصل به آن پرداخته شده و در تلگراف ملکم نیز به آن اشاره شده بود، نگاه ویژه لرد سالیزبری به مسأله هرات و مذاکرات وی با شاه بر سر واگذاری دوباره این ایالت راهبردی به ایران است. گریوز با نقل بخشی از نامه محرمانه ی لرد به ملکه، هدف وی از این تدبیر را چنین عنوان می کند: «واگذاری هرات تحت نظارت و مسئولیت قدرتی که بتوان آن را [در صورت انحراف از توافق] با اقداماتی نظامی در سواحل گوشمالی دارد، چنان که در سال 1857 م اتفاق افتاد، توجیه پذیر است...[چرا که] اگر ما هرات را به ایران بدهیم و او وفاداری خویش را به اثبات رساند، می توانیم از مخاطرات چنین پیشروی [پیش روی روس ها در جهت هند] برای مدت ها آسوده باشیم»(14) ماهیت و سرشت این مذاکرات هرچه بود، شاه و وزیر در آستانه رسیدن به توافقی بودند که با کنار رفتن سالیزبری و به قدرت رسیدن لیبرال ها در سال 1880م/1929ق این طرح نیز کنار نهاده شد.
دو فصل بعدی کتاب در واقع به موضوع چند و چون پیش روی روس ها در سرزمین های آسیای مرکزی و چگونگی برخورد انگلیسی ها با این مسأله پرداخته است. در فصل چهارم با عنوان «تسلیم مرو، 1884م» تاریخچه ای از جریان پیش روی روس ها در آسیای مرکزی و مراحل اساسی این پیش روی ذکر شده است. همان طور که نویسنده نیز مورد تأکید قرار داده است، اگر چه روس ها از مدت ها پیش در اندیشه استیلا بر این سرزمین ها بودند، اما در فاصله سال های 1863م/1279ق تا 1884م/1301ق که مراکز تمدنی با سابقه و پراهمیتی چون تاشکند(1865م)، خوجند(1866م)، سمرقند(1868م)، خیوه (1873م) و خوقند(1876م) در برابر روس ها تسلیم شدند، این پیش روی شکل ویژه ای به خود گرفت. سقوط مرو در سال 1884م/1301ق که نگرانی شدید ایران و توسلش به بریتانیا را نیز در پی داشت، برای انگلستان در حکم هشداری جدی بود و تکاپوی دولتمردان انگلیسی را برای رسیدن به توافقی با روسیه بر سر تعیین مرزهای شمالی افغانستان و ایران باعث گشت. از این رو، پس از کش و قوس های فراوان «بریتانیا و روسیه در مه 1884، به توافق رسیدند که کمیسیون مشترکی برای تعیین مرزهای شمالی افغانستان تشکیل شود، اما روس ها با سرسختی تمام از پذیرش هرگونه ادعای انگلیسی ها برای حضور در مذاکرات ایران و روسیه و تعیین مرزهای شمال خراسان سرباز زدند.»(15) همان طور که در مقاله بعدی به تفصیل به آن پرداخته شده است، توافق حاصل شده در مه 1884 میان انگلستان و روسیه، به هیچ وجه به معنای حل مسائل مرزی شمال افغانستان نبود و خیلی زود با پیش روی روس ها در ناحیه «پنج ده» که به رویارویی نیروهای روسی و افغان و شکست سنگین افغان ها انجامید، (مارس 1885) رقابت بریتانیا و روسیه در آسیای مرکزی بار دیگر شکل حاد به خود گرفت. اگرچه این بحران خود بهانه ای گشت تا دولتمردان روسی و انگلیسی به شکل جدی وارد عمل شدند و در باب مرزهای شمالی افغانستان و شمال شرق خراسان، که در سال های آتی اهمیت تجاری ویژه ای می یافت، تا اندازه ای به توافق برسند. به نوشته ی گریوز، «پس از یک رشته مذاکرات زمان بر و توان فرسا که چندین بار با بحث های حاشیه ای و پراضطراب همراه بود، در اواخر سال 1885م/1302ق توافقی نسبی بر سر تعیین مرز حاصل شد»(16) جنجالی ترین مسائلی که در این مذاکرات مورد بحث قرار گرفته بود، نحوه ی تعیین مرز در مناطق پنج ده و گردنه ی ذوالفقار بود که نهایتاً به طور کامل حل نشد.
فصل ششم به بررسی تکاپوهای لرد سالیزبری و همکارانش در وزارت امور خارجه انگلستان در سال 1885م/1302ق در راستای پیشبرد سیاست نزدیکی به آلمان و ترتیب توافق با این قدرت علیه روسیه و به سود ایران پرداخته است. به نوشته ی گریوز، اخبار مربوط به حوادث پنج ده حتی بیش از مرو برای ایران نگران کننده بود. این رخدادها شاه و دستگاه سیاست خارجی دولت قاجار را برآن داشت که به طور جدی در جهت مقابله با تهدید روزافزون روسیه برآیند و در این میان انگلستان بار دیگر توجه خاص ایشان را جلب کرد. گریوز در این مورد به طور خاص به تلاش های ملکم خان در لندن و مذاکراتش با لرد سالیزبری پرداخته و معتقد است «ملکم خان که فرد فرهیخته و به لحاظ سیاسی باکفایتی بود، قلباً از وضعیت امور میهنش و استیلای روزافزون روس ها بر آن متأسف بود. او مدت ها بر باور بود که تداوم استقلال کشورش در گرو یکسان دانستن منافع خود با منافع ملی بریتانیای کبیر و همزمان پیشبرد یک برنامه اصلاحی خواهد بود.»(17) وی در ادامه می نویسد «شواهد حاکی از آن است که گفتگوهای ملکم خان با لرد سالیزبری در سال 1885 م، برخاسته از انگیزه های خود وی بود و به دستورات شاه مرتبط نمی شد.»(18) تلاش ها و دغدغه های دولت بریتانیا در باب چگونگی رویارویی با روس ها منجر به آن شد که لرد سالیزبری سیاست نزدیکی به آلمان را به نحو جدی تری در دستور کار قرار دهد. از این رو، تنها لرد شخصاً در لندن با سفرای آلمان وارد مذاکره شد؛ بلکه از سفرای انگلستان در برلین نیز خواستار تماس با بیسمارک و نمایندگان وی در این باب گشت. این مذاکرات در ماه های پایانی سال 1885 م و اوایل سال بعد به صورت فشرده دنبال شد، با این حال آلمان ها نهایتاً ورود به چنین توافقی را به صلاح خود ندانستند و در مه 1886، بیسمارک «به هر دلیلی که بود از درگیر نمودن آلمان در مسایل ایران روی برتافت» و اعلام نمود که «علاقه ای به جانب گیری از هیچ یک از دو قدرت انگلستان یا روسیه در مسائلی که مورد تنازع آن هاست ندارد.»(19)
به نظر می رسد بی نتیجه ماندن مذاکرات با آلمان، لرد سالیزبری و هم فکران وی در وزارت خارجه را به این واقعیت رهنمون شد که بهتر است در جهت توافق با روس ها بر سر افغانستان و ایران بیشتر تلاش کنند. گریوز در دو فصل بعدی اثر خود، این سیاست و نقش تلاش های لرد و همکاران وی را در روسیه و ایران، در پیشبرد آن به طور کامل به بحث می گذارد. وی در فصل هفتم نخست سابقه ی توافق های ضمنی دو قدرت را بر سر حفظ تمامیت ارضی ایران و حاکمیت سلسله قاجار، که از سال 1834م/1250ق تا 1888م/1305ق به طور مداوم مورد تأکید انگلستان قرار گرفته بود. ذکر و اشاره می کند که «البته شانزده سال بعد [=1904م] نگاه روس به این توافقات از طرف یکی از معماران سیاست خارجی روسیه مورد تهدید قرار گرفت.»(20) در ادامه این فصل، تکاپوهای سرّی روس ها در تهران در سال 1886م/1303ق در جهت دستیابی به توافقی با شاه برای واگذاری بخشی از خراسان به روس ها در صورت درگیری نظامی آن ها با انگلیسی ها، قرارداد محرمانه ی ژنرال شپلف (schepeleff) با شاه در بهار همان سال و واکنش بریتانیایی ها به این تلاش ها، نیز روند مذاکرات نمایندگان بریتانیا و روسیه در سن پترزبورگ، خصوصاً تکاپهای سررابرت موریه، سفیر بریتانیا در روسیه و مذاکرات وی با جیرز(N.k.Giers) وزیر خارجه روسیه در راستای رسیدن به توافقی در مورد ایران و افغانستان، رویارویی جدی دیپلماسی دو کشور بر سر مسأله هرات و فرجام این تلاش ها که نسبتاً موفقیت آمیز بود، مورد بحث قرار گرفته است. در فصل هشتم، نویسنده سهم «سرهنری دراموند ولف» سفیر انگلستان در ایران (1888م/1305ق-1891م/1308ق) را در تکوین توافق روسیه و انگلستان بر سر مسائل متنازع فیه شرق مورد بررسی قرار داده است. به زعم گریوز، سیاست ولف در قبال ایران دو بُعد اساسی داشت. بُعد نخست آن، اندیشه رسیدن به توافقی فراگیر با روس ها بود که بر مبنای آن این دو کشور رقابت خود بر سر منافعشان را در ایران کنار نهادند و در جهت رونق تجارت و بهبود وضع حکومت همکاری کردند. البته، در ذهن ولف طرحی مبتنی بر تقسیم ایران وجود نداشت و هدف اصلی وی از این سیاست اعتلای ایران و تبدیل کردن آن به یک دولت حائل باثبات بود. بُعد دیگر سیاست ولف در قبال ایران، اتخاذ تدابیری در راستای ارتقای شرایط عمومی این کشور بود. از این منظر، وی به تشویق و برانگیزاندن سیاست های مبتنی بر حمایت از تجارت، جذب سرمایه گذاران غربی، بهبود امنیت داخلی و توسعه ی روند بهره برداری از معادن داخلی پرداخت. اگرچه ولف هردوی این ابعاد را هم راستا با یکدیگر و با اصرار فراوان دنبال کرد، اما در نیل به آن ها چندان کامیاب نبود.(21) در ادامه این فصل، نویسنده به کوشش های ولف در جهت پیشبرد پروژه ی توافق با روس ها، مذاکراتش با الکساندر سوم و جیرز در روسیه و نهایتاً تعقیب این سیاست در تهران پرداخته است. گریوز معتقد است که تلاش های ولف در این راستا گام بسیار مهمی بود و زمانی که وی در بهار 1891م/1307ق در پی یک بیماری ناگزیر ایران را ترک کرد، ضربه شدیدی به این روند وارد شد، جانشینان ولف نیز همان مسیری را که او پی ریزی کرده بود، با این حال، تا سال 1907م/1325ق، شرایط برای یک توافق نهایی فراهم نشده بود.(22)
سه فصل بعدی کتاب به تدابیر اتخاذ شده از سوی نمایندگان دولت انگلستان در ایران و در راستای تحقق بخشیدن به سیاست «دولت حائل» پرداخته است. به نوشته گریوز «در سراسر قرن نوزدهم، سیاست خارجی دولت انگلستان در قبال ایران از دو قاعده اصلی پیروی می کرد. مورد نخست و در عین حال نه چندان استوار، اصل توافق با روسیه بود که هرازگاه مورد توجه قرار می گرفت و نگرش منسجم و پیوسته ای نیز بر آن حاکم نبود. قاعده دوم که سیاستی به مراتب استوارتر و پیوسته تر بود، اصل «دولت حائل» بود که دولتمردان انگلیسی بنا به مقتضیّات زمان آن را به کار می بستند و حاوی عناصری از انسجام و واقع گرایی بود.»(23) مراد اصلی نویسنده در این بخش از کتاب، در حقیقت اثبات این ادعاست که سیاست اصلی دولت انگلستان در قبال ایران در دوره مورد نظر، کمک به حفظ استقلال سیاسی و بهبود شرایط داخلی این کشور بوده است. به نوشته ی وی «در حالی که دولتمردان در آن سوی رود نوا (Neva) ضعف و کساد درونی ایران را به دیده رضا و خشنودی نظاره می کردند، بریتانیا در جهت جلوگیری از سقوط این کشور به ورطه ی تحت الحمایگی روس ها تلاش می کرد.» این در حالی بود که «انگلیسی ها در انجام این مأموریت خود، نه تنها با کارشکنی روس ها مواجه بودند، بلکه از پشتیبانی و همراهی خود ایرانی ها نیز چندان نصیبی نداشتند.»(24) وی بر ان است که اگرچه احساسات درونی ناصرالدین شاه به انگلستان گرایش داشت، اما تهدید ملموسی که از جانب روسیه متوجه کیان تاج و تخت و قلمرو وی بود، مانع از همراهی بیشتر او با منویات این قدرت بود. فصل های دهم و یازدهم همین موضوع را از زاویه ای دیگر یعنی سهم ولف در پیشبرد سیاست «دولت حائل» مورد توجه قرار داده اند. به نوشته گریوز «تحقق اهداف سیاست دولت حایل، بستگی مستقیمی به میزان کارایی و نفوذ سفیر مستقر در تهران داشت. این البته فقط به بریتانیا محدود نمی شد و روس ها نیز با سرسختی تمام اهداف خود را دنبال می کردند.»(25) دالگو روکی، سفیر وقت روسیه در تهران یک شاهزاده و از نزدیکان خاص تزار بود و از طرف دیگر، منشی اول سفارت روسیه نیز پسر جیرز بود. بدین ترتیب روس ها کاملاً از اهمیت جایگاه تهران آگاه بودند و ولف مأموریت دشواری داشت. این مأموریت به باور گریوز «احیا و تقویت دوباره سیاست دولت حایل بود.»(26) ولف به طور خاص بر اهمیّت توسعه ی تجاری ایران که از جمله پیش شرط های اساسی آن ساخت راه ها، احداث راه آهن و افتتاح آبراهه هایی نظیر مسیر قابل کشتی رانی کارون بود، تأکید داشت. این در حالی بود که دغدغه ی عمده ی شاه و امین السلطان حفظ تمامیت ارضی ایران از تهدید روسیه و تضمین عینی انگلیسی ها برای حمایت از دولت ایران، در صورت عملی شدن چنین تهدیدی بود. با این وجود، ولف دست کم در یک مورد اساسی کامیاب بود. رشته مذاکرات وی با شاه و امین السلطان نهایتاً در 30 اکتبر 1888 به صدور فرمان سلطنتی مبنی بر آزادی ورود و خروج کشتی های تمامی ملت ها به کارون انجامید. صدور این فرمان، که متن آن را امین السلطان و ولف تنظیم کرده بودند، اتفاقی پراهمیت و به معنای دور زدن پیمان سرّیی بود که شاه و روس ها در سپتامبر 1887 بر سر آن به توافق رسیده بودند و بر مبنای آن اعطای هرگونه امتیاز مربوط به افتتاح آبراهه یا احداث راه آهن به خارجی ها منوط به توافق دوطرف بود. اما همان طور که نویسنده در فصل یازدهم به تفصیل بررسی کرده است، دیگر تکاپوهای ولف در این راستا چندان قرین کامیابی نبود و اوج این ناکامی ها در جریان اعطای امتیاز تالبوت رخ داد. رخدادی که «گرفتاری های ناشی از آن، اگرچه تأثیری جدّی بر سیاست عمومی بریتانیا در قبال ایران نداشت، شهرت این کشور در محافل سرمایه گذاری تحت الشعاع آن قرار گرفت و جریان ورود سرمایه خارجی به این کشور را متوقف کرد.» (27)
مؤلف در فصل پایانی اثر خود با عنوان «نتیجه گیری» رقابت دو مکتب فکری حاکم بر سیاست خارجی انگلستان را در هند مورد توجه قرار می دهد. نخست مکتب «بی کنشی ماهرانه»(28) که به زعم وی، به نوعی سیاست «انتظار و مشاهده»(29) معتقد بود و از نظر باورمندان به آن که عمدتاً هم پیروان سرجان لارنس(Sir John Lawrence) بودند، اقتضای منافع هند پیشبرد یک سیاست دفاعی بود. از این نظرگاه صرفاً در صورت بروز تهدید عینی، مقابله با آن لازم بود و از این رو ضرورتی نداشت که انگلستان و حکومت هند خود را در افغانستان و ایران درگیر کند. این مکتب به جدّی بودن تهدید روسیه چندان اعتقادی نداشت و بر آن بود که در صورت عملی شدن چنان تهدیدی، جنگ با روس ها را در کل دنیا می توان در دستور کار قرار داد. امّا مکتب دوم که گریوز عنوان «کنش گری هوشمندانه»(30) را برای آن مناسب دیده است، نظری کاملاً خلاف این داشت، و معتقد بود دفاع از هند می بایست به صورتی فعّال و در ورای مرزهای آن صورت پذیرد. از این منظر، تهدید روسیه کاملاً عینی بود و موقعیّت متزلزل انگیسی ها در هند توجه ویژه به افغانستان، ایران و بلوچستان را ناگزیر می نمود. که این دو مکتب فکری در لندن نیز تالیان خود را داشت؛ چنان که لیبرال ها چون گلدستن (Gladstone) و هم فکران وی گرایش به خط مشی مکتب نخست داشتند، حال آن که محافظه کارانی چون دیزرائلی (Disraeli)و سالیزبری قائل به خط مشی مکتب دوم بودند. به اعتقاد نویسنده، اساس سیاست لرد سالیزبری در قبال هند بر دو درک عمده مبتنی بود و نخست آن که موقعیت بریتانیا در هند هیچ سازگاری با سیاست راهبردی دفاع صرف نداشت. دیگر آن که «جنگ با روسیه در سراسر دنیا» چیزی جز یک عبارت بی معنی و گمراه کننده نبود، چرا که «روس ها به خوبی آگاه بودند که هیچ آسیب جدی از جانب ما [انگلستان] متوجه قلمروشان نیست.»(31) این در حالی بود که سالیزبری در دوره ی زمامداریش، متحد و همفکر خود را در هند داشت. «لرد رابرتز»(Lord Roberts) در تمام دوره حضور خود در منصب فرماندار کل هند (1304/1885-1309/1892)، هم راستا با سیاست سالیزبری حرکت کرد و بر آن بود که سیاست دفاع صرف، جز خودکشی معنای دیگری ندارد. بدین ترتیب بود که در همین زمان و به همّت سر رابرت سندمن (Sndeman Sir R)، سیاست گسترش نفوذ بریتانیا در بلوچستان و کلات نیز مورد توجه خاص قرار گرفت و زمینه ی انضمام بخش شرقی بلوچستان به قلمرو هند بریتانیا فراهم شد. در نهایت مؤلف با اشاره به یک رشته رخدادهای ناخوشایند، که منجر به هم پاشیده شدن ترکیب سازگار سالیزبری-سندمن-ولف در اواخر سال 1892م/1309ق شد، می نویسد «ترکیب سالیزبری-سندمن-ولف چه بسا بصیرت و اراده لازم برای غلبه بر موانع و ناخشنودی ها و تحقق بخشیدن به برنامه ها را داشت، اما رخدادهایی که در سال 1892م چهره کرد، چنین چشم اندازی را تار نمود... وقتی ژنرال لاسلز به ایران آمد، اوضاع داخلی آشفته، اقتدار شاه به ویژه در ایالات شمالی رو به زوال، علما قدرتمند و نفوذ روسیه روبه افزایش بود... موقعیّت برای وی به اندازه کافی نومیدکننده بود بلکه نه در لندن و نه در هند امیدی برای پیشرفت کار وی وجود نداشت.»(32) البته همان طور که گریوز نیز خاطر نشان می کند، در این زمان در کنار آشفتگی اوضاع ایران و روی کارآمدن دولت لیبرال در لندن، تحوّل مهم دیگری نیز رخ نموده بود و آن توجّه جدی روس ها به پامیر و شمال چین بود.
در یک ارزیابی اجمالی از اثر مورد نظر، باید گفت بهره گیری مؤلف از اسناد و مدارک درجه اول و گاه نادر مربوط به موضوع، در کنار انتظام خاصّی که در طرح و ارائه ی مباحث رعایت شده، از مهم ترین مزایای این پژوهش است. گریوز در مطالعه ی خود به منابع، اسناد و مدارک آرشیوی معمول بسنده نکرده است و بخش قابل توجهی از منابع وی را یادداشت های شخصی بازیگران اصلی سیاست خارجی بریتانیا در دوره مورد نظر، که در بایگانی های بریتیش موزیوم، کلیساها و بایگانی های خصوصی تشکیل می دهد. همچنین نویسنده با برگزیدن دوره ای کوتاه و در عین حال پراهمیّت، توانسته است با مهارت خاصّ و از زوایای مختلف، سایست خارجی دولت بریتانیا را در این مرحله از بازی بزرگ مورد مداقّه و ارزیابی قرار دهد. افزون بر این در طرح مباحث، به نحو هنرمندانه ای تلاش شده است که ضمن تأکید بر موضوع هر بحث، ربط آن با زمینه ی کلّی موضوع رعایت شود. در عین حال بد نیست به این نکته نیز اشاره شود که سیمای کلّی پژوهش از نوعی گرایش انگلیسی محور مؤلف حکایت دارد. در واقع خواننده تا اندازه ای چنین در می یابد که همّ اصلی دولت مردان بریتانیا و خصوصاً لرد سالیزبری در دوره ی مورد نظر تلاش در جهت حفظ تمامیّت ارضی و استقلال ایران با وجود کارشکنی مداوم روس ها و ضعف دستگاه حاکمه ی ایران بوده است. مؤلف در مطالعه ی خود، عمدتاً برتابنده ی صدای انگلیسی بازی بزرگ است که البته با درنظر گرفتن موضوع اصلی کتاب موّجه می نماید. با این حال تأکید بر این نکته ضروری است که چه انگلستان و چه روسیه، در جریان رقابت مذکور، در وهله ی نخست پیگیر منافع خویش بودند و چه در زمینه ی کسب امتیازات تجاری و چه از نظر جدا نمودن بخش های قابل توجّهی از شرق و شمال شرق قلمرو قاجاریه، هم راستا با هم حرکت کردند. صرفاً توانمندی ساختاری حاکمیّت قاجار و هنر دیپلماسی سیاست مردان ایرانی بود که توانست در عرصه ی این بازی، تمامیّت ارضی و منافع ملی این سرزمین را حفظ کند.
پی نوشت ها :
1. دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه تهران.
2. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: کاظم زاده، فیروز؛ روس و انگلیس در ایران؛ 1864-1914، پژوهشی درباره امپریالیسم، ترجمه منوچهر امیری (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371).
3. Buffer State.
4. Persian Connection در مورد این اصطلاح بنگرید به:
Ingram,Edward, Britain 's Persian Connection, 1798-1828, Prelude to the Great Game in Asia (Oxford: Clarendon Press,1992), Idem, The Beginning of the Great Game in Asia,1828-1834(Oxford: Clarendon Press,1979) esp.pp.16-44.
5. Greaves,R.Louise, Persia and the Defence of India, 1884-1892, A Study of the Persian Policy of the Third Marquise of Salisbury (London: University of London, The Athlone Press,1959),p.5.
6. Ibid,p.10.
7. Ibid,p.14.
8. Ibid,p.20.
9. در رابطه با روند تاریخی پیش روی روس ها در امتداد سرزمین های آسیای مرکزی و در میان سایر منابع بنگرید به: کستنتکو، کاپیتان اتاماژور؛ شرح آسیای مرکزی و انتشار سیویلیزاسیون روسی در آن، ترجمه مادروس داودخانف، تصحیح و تحشیه غلامحسین زرگری نژاد (تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1383)، صص. 119-177، 289-315 و نیز:
Rawlinson, Henry, England and Russia in The East (London: praeger Publishers, 1970), pp.136-365, George, N.Curzon, Russia in Central Asia in 1889 and the Anglo-Russian Question (London: Longmans, Green, and Co.1889),pp.313-416.
10. Ibid.p.24.
11. Ibid.p.26.
12. Ibid.p
13. استخراج تلگراف ملکم خان ناظم الدوله به وزیر امورخارجه، بدون تاریخ، بایگانی مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، معاونت آموزش و پژوهش وزارت امور خارجه، سند شماره 19، پرونده 13، کارتن 18، 1301-1303.
14. Greaves, Persia and the Defence of India,p.51.
15. Ibid,p.69.
16. Ibid,pp.78-79.
17. Ibid,p.87.
18. Ibid.
19. Ibid,p.100
20. Ibid,p.102.
21. Ibid,p.122.
22. Ibid,p.135.
23. Ibid,p.137.
24. Ibid,p.138.
25. Ibid,p.156.
26. Ibid,p.157.
27. Ibid,p.186.
28. masterly inactivity
29. wait and see
30. mischievous activity
31. Ibid,p.196.
32. Ibid,p.208.
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ضمیمه ی شماره 115-114 (ویژه ی همایش ایران و سیاست جهانی در آغاز قرن بیستم، در یکصدمین سالگرد قرارداد 1907)،صص 140-131