علل توسل به تئوری توطئه

دایی جان ناپلئون

یکی از سازوکارهای دفاعی انسان از بعد روان شناختی، فرافکنی است. انسان تمایل دارد بسیاری از ضعف ها و کمبودهای خود را به دیگران نسبت دهد، ناکامی های خود را به دلیل یا دلایل خارجی و بی ارتباط به ناتوانی های خود بداند و
شنبه، 27 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دایی جان ناپلئون
دایی جان ناپلئون

 

نویسنده: محمّدابراهیم فتّاحی




 

علل توسل به تئوری توطئه

الف. علل عام

یکی از سازوکارهای دفاعی انسان از بعد روان شناختی، فرافکنی است. انسان تمایل دارد بسیاری از ضعف ها و کمبودهای خود را به دیگران نسبت دهد، ناکامی های خود را به دلیل یا دلایل خارجی و بی ارتباط به ناتوانی های خود بداند و رفتار دیگران با خود را، در صورتی که به زیان وی تمام شود، به خاطر انگیزه های نامشروع آنان بداند. انسان در کل تلاش می کند از بعد روانی توجیه مقبولی برای ناکامی های خود بتراشد و برای کسب آرامش طبعاً خودش را متهم نسازد و ضعف های شخصی، دور از دسترس بودن اهداف و ایده آل ها یا عدم تناسبِ ابزارها با هدف ها را به شکل معقول به عنوان عامل اصلی ناکامی ها نشناسد، بلکه با نسبت دادن همه ی اینها به اقدامات شریرانه ی دیگران، خود را تبرئه نماید. البته انسان ها در شرایط عادی به آمیزه ای از هر دو- دلایل واقعی و فرافکنی - متوسل می شوند و فقط به هنگام بیماری روانی، همه ی رویدادها را به دیگران و نیات سوء آنان نسبت داده، و گرفتار «پارانویا» می شوند و حتی اقدامات بی ربط دیگران را در ارتباط با خود و علیه موجودیت خود تصور می کنند.
در عرصه ی سیاسی و اجتماعی هم این گونه است. یعنی سیاستمداران و مجریان تمایل دارند ضعف های خود را بپوشانند و بافرافکنی، مشکلات و ناکامی ها را به توطئه ها و اقدامات بیگانگان نسبت دهند. در این عرصه عوامل زیر را می توان برخی از دلایل توطئه باوری بر شمرد:

-توجیه ضعف های داخلی

در بسیاری از مواقع واقعاً عامل خارجی مانع تحقق یک آرمان و هدف می شود- نظیر برخی از حوادث تاریخ معاصر ایران- و یا سطح توانایی های دشمن به حدی است که اگر تمامی نیروهای داخلی هم بسیج شوند باز توان رویارویی با دشمن وجود ندارد و لزوماً یا شکست می خورند و یا اصل رویارویی منتفی می شود. اما در بسیاری از موارد، علت اصلی و نهایی ناکامی ضعف هایی است که در داخل وجود دارد و حاکمان یک کشور و حتی افکار عمومی تمایل دارد این ضعف ها را علت آن ناکامی نداند، بنابراین آنها را به توطئه دیگران نسبت می دهد.

-ساده کردن تحلیل و ایجاد حالت اقناع

تحلیل و تبیین رویدادهای اجتماعی و مشکلات و نارسایی ها کار پیچیده ای است که تمامی افراد قادر به انجام آن نیستند. این امر هم در مورد کسانی که مسئولیت تحلیل و تبیین امور را دارند صادق است و هم در مورد مردمی که قرار است مسائل پیچیده را درک نمایند. از این رو تحلیل گران با انتساب موضوع به بیگانگان کار تبیین را به سطح مکانیکی تقلیل می دهند و با تک علتی کردن یک پدیده ی چند علتی، آن را برای سایرین قابل فهم می کنند. این امر چون با ذائقه ی مخاطبان نیز تناسب دارد مورد پسند آنان واقع می شود و همین مسئله تحلیل گران را به ارائه ی این گونه تحلیل ها تشویق می کند.

- کاستن از انتقاد به بهانه ی بهره گیری بیگانگان

در این وضعیت وجود توطئه و دشمن می تواند بهانه ای برای پوشاندن ضعف ها، آگاه نکردن مردم، جلوگیری از مشارکت دیگران در تصمیم گیری ها و... باشد.

-ایجاد نفرت روانی از مخالفان و سرکوب آنان

طبیعی است بیگانه و هر کسی که منافع ملی را زیرپا بگذارد و در مسیر تسلط خارجی بر کشور با بیگانگان همکاری نماید، مورد نفرت مردم قرار خواهد گرفت. حاکمان نیز با نسبت دادن افراد و اندیشه ها و جریان های مخالف به بیگانگان، در واقع از نظرروانی در مردم حالت انزجار پدید می آورند و از این طریق روند سرکوب مخالفان را تسریع می کنند و اصل برخورد با مخالفان را مشروع جلوه می دهند.(1)

ب. علل و زمینه های توطئه پنداری در ایران

در مورد علل و زمینه های توطئه پنداری در فرهنگ سیاسی ایران به موارد متعددی می توان اشاره کرد. از یک دیدگاه نظریه ی توطئه راه فرار عمدی از بحران برای گروهی است که اندیشه های آرمانی را اعلام می نمایند ولی از عملی کردن این اندیشه ها ناتوان هستند. این بحران را نمی توان با رجوع به اصول و بنیادهای اندیشه توجیه و تعدیل کرد چرا که این اصول خدشه ناپذیراند. پس تنها راه حل برای توجیه این ناهمخوانی آرمان ها با واقعیت ها توسل به عوامل بیرونی به عنوان مانع و عامل بازدارنده است. برای آنکه در عمل نیز از این توجیه بهره برداری شود، فردی، عده ای، گروهی، سازمانی و یا کشوری خائن و توطئه گر نام می گیرد و مؤمنان به آرمان ها برای سرکوب بسیج می شوند تا توطئه گر از میان برداشته شود.(2)
از دیدگاهی دیگر، رواج نظریه ی توطئه در ایران و شیوع آن معلول بی خبری است. بر این اساس شبح شایعه و گمان توطئه، هر دو، فرزندان ناخلفِ عصرِ بی خبری اند. هر چه اطلاعات محدودتر، آرشیوها برای محققان نایاب تر و بسته تر و هر چه اندیشه و قلم در جامعه منقادترند، این دو فرزند ناخلف هم رایج ترند. استبداد سیاسی انسان ها را از درون و برون تحقیر می کند و تنها انسان هایی به غایت تحقیر شده عنان تاریخ و سرنوشت خویش را در کف نیروهای «بیرونی» و «برتر» می گذارند. تنها پادزهر واقعی شایعه و توطئه چیزی جز آزادی اطلاعات و اندیشه از یک سو و جامعه ای خود بنیاد و متکی به خود از سوی دیگر نیست.(3)
دیدگاه دیگری که در خصوص علل و زمینه های توطئه پنداری مطرح شده است، تحلیل تاریخی ساختارهای قدرت مطلقه در ایران را مد نظر قرار داده است. بر اساس این دیدگاه یکی از عوامل مؤثر در شکل گیری ساخت قدرت مطلقه در ایران فرهنگ سیاسی الیت است: « فرهنگ سیاسی الیت در ایران همواره فرهنگی پاتریمونالیستی بوده است که ریشه در تاریخ استبداد شرقی و سلطه ی طبقات حاکم قدیم در ایران دارد.»(4)
از این نظر تحولات اجتماعی و سیاسی اخیر نه تنها این فرهنگ سیاسی را دچار تحول اساسی نکرده بلکه زمینه های جدیدی را برای تقویت آن به وجود آورده است:«الگوی رابطه ی قدرت سنتی در ایران رابطه ای مبتنی بر حکم و اطاعت از بالا به پایین بوده و با مفاهیم اسطوره ای و مذهبی سخت در آمیخته است. بر این اساس تصور وجود رابطه ای میان حاکم و خداوند به صورت های مختلف چنان مشروعیتی به قدرت سیاسی می بخشیده که هرگونه رقابت در زندگی سیاسی را امری غیر حقانی قلمداد می کرده است. بنابراین در این فرهنگ سیاسی، سیاست مشغله ای خصمانه تلقی گردیده و در آن بهترین راه حل برای تأمین منافع هر طرف، ادامه ی منازعه و عدم سازش به شمار رفته است و در واقع چنین نگرشی در نزد الیت سیاسی موجب تداوم و تشدید چند پارگی های جامعه گردیده است، به نحوی که در شرایط ضعف حکومت، همواره تعداد کثیری حزب و گروه سیاسی در صحنه ظاهر می شوند. از سوی دیگر وقتی قدرت سیاسی نیرومند و سرکوب گر است، نگرش منازعه ستیز و در عین حال سازش ستیز گروه حاکم مانع فعالیت تشکیلات و سازمان های لازم برای مشارکت و رقابت سیاسی گردیده است.»(5) بنابراین از این دیدگاه تصور الیت های سیاسی ایران در مورد «امپریالیسم»یا «قدرت مطلقه ی نیروهای خارجی» که در مواردی بر اساس تئوری توطئه به حد هراس گسترده ای رسیده، موجب شده است که الیت سیاسی بر پرهیز از ستیزه ی سیاسی مسالمت آمیز داخلی و رقابت سیاسی و تحزب به دلیل یا بهانه ی حفظ وحدت ملی و مبارزه با نیروهای خارجی تأکید نماید.
در همین راستا نظریه ی دیگری نقش دولت های خودکامه در ایران را در شکل دهی به زمینه های توطئه پنداری اساسی و مؤثر می داند. این نظریه با بی اساس خواندن نظریه ی توطئه معتقد است که ملایم ترین تعبیر آن نوعی بازخوانی واژگونه ی تاریخ است- یعنی تفسیری از گذشته که صرفاً بر پایه ی تجربه های بعدی استوار است- و در بدترین تعبیر آن در واقع بی توجهی کامل به نقش و تأثیر نیروهای اجتماعی و آگاهی انسانی در رویدادهای تاریخی است.(6) بر اساس این نظریه تا صد و پنجاه سال پیش هیچ کس بیداد ملموس در جامعه را به دسیسه های قدرت های غربی یا دست نشاندگان ایرانی آنان نسبت نمی داد. اما از این زمان به این سو، به دلیل ضعف فزاینده ی ایران در برابر قدرت های امپریالیستی، تقریباً هر بیدادی که سر منشأ آن دولت های خودکامه بوده به امپریالیسم نسبت داده شده است. امپریالیسم در ایران واقعیتی مسلم است ولی نظام حکومت خودکامه را در ایران امپریالیسم ایجاد نکرده است و اگر کشور دارای یک چارچوب حقوقی بود و دولت و جامعه آن را محترم می شمردند، تأثیر امپریالیسم حتی از آن چه که بود هم کمتر می شد.(7)
البته در خصوص تئوری توطئه، علل و زمینه های آن در ایران نباید عوامل تاریخی و جامعه شناختی و نقش حوادث تاریخی و نیز نحوه ی تقسیم قدرت در جامعه را در شیوع توطئه پنداری نادیده گرفت. به عقیده ی یکی از کارشناسان برجسته ی مسائل ایران معاصر، پارانویا علامت نابسامانی روانی نیست بلکه فراورده یک تجربه ی تاریخی است. یعنی تجربه مداخله کشورهای امپریالیستی که از اوایل سده ی نوزدهم آغاز شد و در سده ی اخیر به سرعت اوج گرفت و نه تنها یک بلکه سه قله ی برجسته پیدا کرد: کودتای 1299 خورشیدی رضاشاه، مداخله نظامی و اشغال خاک ایران در سال 1320 و تبعید رضاشاه و به سلطنت رساندن محمدرضا شاه و سوم کودتای 28 مرداد 1332. به باور وی تأثیر این عوامل تاریخی به وسیله ی یک عامل جامعه شناختی دیگر تشدید می شود. یعنی این واقعیت که جامعه ی ایرانی در سده های گذشته، جامعه ای کاملاً تقسیم شده بین طبقات حاکم تصمیمات اصلی جامعه را بگیرند و سایر طبقات تنها اجرا کننده و مطیع باشند. به سخن دیگر، مداخله ی واقعی در برهه های سیاسی تاریخی بدان حد صورت گرفت که مردم عادی تصور کنند هر تغییر کوچک و بزرگ که در ایران روی دهد به دست خارجی ها است.(8)

سخن پایانی

از لحاظ تاریخی نمی توان انکار کرد که قدرت های برتر در دوره های گوناگون به طور مستقیم یا غیر مستقیم در مسائل داخلی کشورها مداخله کرده اند. این نکته ای است که خود آنان بارها بدان اشاره داشته و در بیشتر موارد به طور علنی آن را اعلام کرده اند. اما مسئله ی اساسی این است که در تحلیل های مبتنی بر دیدگاه توطئه بدون توجه به عوامل داخلی زمینه ساز توطئه ی خارجی و نقش نیروهای اجتماعی، هیچ گونه جایگاهی برای رقابت، حوادث عادی و طبیعی و کنش و واکنش انسان ها و جوامع در سطوح عقلانی و عاطفی در نظر گرفته نمی شود.
در سیاست جهانی معاصر مبنای رفتار کشورها و حکومت ها کسب منافع بیشتر است و نمی توان کشوری را با تأکید بر اصول اخلاقی شخصی محکوم کرد. نظریه ی توطئه با پیش فرض قراردادن برخی اصول خاص ویژه ی خود، همه ی حکومت ها، گروه های مخالف داخلی و جوامع غیر خودی را دشمن تلقی می کند و حکم به محکومیت و اهریمن صفتی آنان می دهد. سیاست جهانی و نظام بین الملل یک محیط رقابتی است. محیطی است که کشورها به اندازه ای که در درون خودشان انسجام داشته و از عوامل داخلی برای توسعه بهره مند می شوند، می توانند از این نظام بهره برداری نمایند.(9) به عبارت دیگر میان توسعه نیروهای درونی و بهره مندی از محیط خارجی ارتباطی مستقیم وجود دارد. در واقع مسئله این است که بار سنگین توسعه و پیشرفت هر کشوری بر عهده ی عوامل و نیروهای داخلی است. اگر پیشرفت و توسعه را مانند یک ترازو فرض نماییم، کفه ی داخلی به مراتب سنگین تر از کفه ی خارجی است و این عامل خودش را در تاریخ توسعه یافتگی چند قرن اخیر به خوبی نشان داده است.(10)
بدیهی است که ساختار نظام بین الملل کاملاً نابرابر و مبتنی بر رابطه ی قدرت است. پس باید با ایجاد زمینه های لازم در داخل (توسعه ی سیاسی و توسعه ی اقتصادی) توان رقابت در این نظام نابرابر را ایجاد نمود. برای کسب توانایی رقابتی توجه به مسائل درون بیش از مسائل بیرونی اهمیت دارد. بنابراین اصالت با درون است و نباید در تحلیل ها و ارزیابی ها به بهانه های گوناگون از جمله توسعه نیافتگی سیاسی و روان شناختی، بهای اصلی را به خارج و عوامل خارجی داد، چرا که توسعه ی درون در واقع راه مقابله با عوامل بیرونی است.
اما متأسفانه عوامل بی شماری که در این مجموعه از آنها یاد شده، از جمله ساختارهای بسته ی سیاسی و شیوه ی مدیریت آنها، به گونه ای است که همواره با برجسته کردن خطر خارجی و مقصر دانستن عوامل بیرونی به دنبال توجیه عملکردهای خود هستند. در صورتی که نگاه واقع بینانه به مسائل و حتی گرایش به نقادی از خود، بهتر می تواند عوامل واقعی شکست ها و ناکامی ها را تبیین نماید.

پی نوشت ها :

1-تاریخ سده ی بیستم مملو از سرکوب سیاسی و کشتار مخالفان نظام های مستبد و توتالیتر تحت عنوان «همکاری با دشمن و بیگانگان» بوده است. بر اساس برخی آمارها در این سده حدود 170 میلیون نفر در جهان توسط دولت های سرکوبگر از بین رفتند. این تراژدی کشتار جمعی مردم توسط دولت ها همواره به بهانه های مختلف از جمله همکاری با دولت های اجنبی بوده است. بر اساس این آمار در سده ی گذشته میلادی 62 میلیون نفر در شوروی، 35 میلیون نفر در چین، 21 میلیون نفر در آلمان نازی، 10 میلیون نفر ناسیونالیست چینی، 6 میلیون نفر ژاپنی و 2/4 میلیون نفر (توسط خمرهای سرخ) در کامبوج جان خود را از دست دادند:
Concpirachy-interview with Daniel Piprs, C-SPAN Book notes,jan. 25, 1998, p.12
2-مجید محمدی، «نظریه توطئه»، نگاه نو، آذر 1370، صص 7-8 نقل از اشرفی، پیشین، ص 14.
3-عباس میلانی، معمای هویدا، تهران، نشر آتیه، نشر اختران، 1380، ص 110.
4-حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، گام نو، 1380، ص31.
5-همان، صص 330-332.
6-محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ج اول، تهران، پاپیروس، 1368، ص 89.
7-محمدعلی همایون کاتوزیان، تضاد دولت و ملت و نظریه ی تاریخ و سیاست در ایران، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران، نشرنی، 1380، ص 620.
8- یرواند آبراهامیان، پیشین، صص 102-103.
9-مجید محمدی، نظریه ی توطئه، نگاه نو، آذر 1370، ص9.
10- محمود سریع القلم، «مبانی عقلی توسعه»، مجله ی فرهنگ و توسعه، شماره ی 13، صص 12-190.

منبع مقاله :
آبراهامیان، یرواند، اشرف، احمد، همایون کاتوزیان، محمدعلی؛ (1382) جستارهایی درباره ی تئوری توطئه در ایران، گردآوری و ترجمه ی محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشرنی، چاپ هشتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.