نویسنده : سمیه هاشم زاده (1)
منبع :راسخون
منبع :راسخون
چکیده:
قرآن کریم این کتاب معجز آسمانی و بی نظیر در مسائل علم بلاغت برای مخاطبان خود شیوه ای دلنشین دارد. سوره حدید پنجاه وهفتمین سوره این کتاب مقدس به دلیل داشتن وجوه متعدد بلاغی بسیار پر محتوا و از لحاظ اعجاز بیانی نیز در جایگاهی والا از جذابیت و زیبایی قرار گرفته است.در این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی تلاش شده است که با استعانت از کتب تفسیر وعلوم بلاغت و ترجمه آیات وجوه متعدد بلاغی و آفرینشهای هنری سوره حدید از قبیل اسلوب استفهام و معانی ثانویه آن، اغراض ثانویه جملات خبریه واسمیه، اسلوب قصر، فصل و وصل، ایجاز و اطناب، براعت استهلال، تشبیه، استعاره، کنایه، و .... ضمن تحلیل، عناصر و جلوههای هنری نهفته در این سوره تبیین شود.
کلیدواژه ها: سوره حدید، بلاغت، معانی، بیان، اسلوب.
مقدمه
بدون شک قرآن کریم آکنده از ذوق و هنر و دقت و مهارت و سرچشمه فیاض بلاغت است. و به تناسب و مقتضای حال به ایراد سخن میپردازد، و اندیشه را تعالی و روشنی میبخشد و قلبها را مجذوب حقایق خود میکند وتشنه کامان و حقیقت جویان را سیراب میسازد.سوره حدید از سورههای مدنی و دارای بیست و نه آیه و از سورههای مسبحات است. این سوره با یک بخش توحیدی که جامع حدود «بیست وصف» از اوصاف الهی است آغاز میشود، اوصافی که شناخت آنها سطح معرفت انسانی را بالا میبرد و به ذات مقدس او آشنا میکند، و هر قدر اندیشمندان بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازهای دست مییابند بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند یعنی «عزّت» و «حکمت» به «مالکیت و تدبیر و تصرّفش در عالم هستى» که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته.
این سوره در فرازهای متعددی بیانگر تبلور اعجاز ادبی قرآن در گزینش واژهها است، که با واژههای دیگر نهایت سازگاری را دارد. این هم آغوشی واژه، رمز شناس را به تأمل میکشاند. شروع سوره با فعل ماضی و عدم تکرار ما موصوله در آیه نخست خود بیانگر این واقعیت است.
در این مقاله ابتدا به تعریف علم بلاغت به صورت مختصر پرداخته شد سپس به تقسیمات این علم و موارد ذکر شده از وجوه بلاغت که در سوره یافت میشود به عنوان شاهد مثال بلاغی ضمن بیان نظر مفسرین بصورت فشرده و موجز و استدلالی نیز پرداخته شد.
1 ـ تعریف علم بلاغت:
بلاغت: دانش بلاغت از زمره دانشهای کاربردی به شمار میرود که هدف از آن زینت بخشیدن به سخن و یا مصونیت آن از اشتباهات غیر دستوری است که گاه به شیوهی بیان معانی و گاه به شیوهی هماهنگی سخن با موقعیت بیان آن و گاه به شیوهی گزینش کلمات مربوط میشود. این سه شاخه به ترتیب در دانشهای بیانی، معانی و بدیع بحث میشوند (تفتازانی، 1385، ص 35-30). ابن رشیق در عمده میگوید: «بلاغت یعنی هدیه کردن مفهوم به قلب با زیباترین نماد واژگانی و نهادن کلام در موضع خویش اعم از اطاله یا ایجاز همراه با حسن عبارت یا استوارگرداندن کلام با معانی، اگر چه عبارت کوتاه باشد برخوردار از حسن تألیف اگر چه سخن، طولانی باشد.الف: ـ تعریف علم معانی:
علمی است که با آن، حالات هماهنگی لفظ عربی با مقتضای حال شناخته میشود (تفتازانی، 1385، ص 38).فایدهی علم معانی: علّت و غرض اصلی از وضع علم معانی بیان وجوه اعجاز قرآن کریم در فصاحت و بلاغت بوده است (رجایی، 1379، ص 22).
1 ـ اسلوب استفهام در سوره حدید:
گاهی ادوات استفهام از معنای حقیقی خود که طلب علم به امر مجهول باشد خارج شده و در معانی دیگر که مناسب با مقام است استعمال میشوند و در این حال اگر چه کلام به ظاهر استفهام است ولی حقیقتاً طلب فهم از مخاطب نیست بلکه اغراض دیگری در نظر است که به خاطر حصول آنها کلام را به صورت استفهام در آورند و این استفهام مجازی را استفهام تولیدی نیز گویند (رجایی، 1379، ص 142). یکی از این معانی توبیخ است خداوند متعال در آیه 8 سوره حدید میفرماید (وَمَا لَکُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) و شما را چه میشود که به خداوند ایمان نمیآورید (موسوی گرمارودی،1383، ص 538). به عبارت دیگر یعنی و چه چیز شما را منع میکند و باز میدارد از ایمان به خدا با دلائل واضحه بر یکتایی و وحدانیت او در این آیه استفهام به کار برده شده به قصد توبیخ است (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 334؛ طبا طبایی، بی تا، ج 19، ص 266؛ طبرسی، ج 24، 1360، ص 207). و أبو حیّان اندلسی استفهام به کار برده شده در این آیه را علاوه بر سرزنش، انکار را نیز بیان کرده است و اینگونه تأویل نموده است: «أی کیف لا تثبتون علی الأیمان؟» (ابو حیان اندلسی غرناطی، 1426، ص 102).آیه 10 سوره حدید خداوند متعال میفرماید: (وَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ) و شما را چه میشود که در راه خدا هزینه نمیکنید؟ (گرمارودی، 1383، ص 538). غرض از استفهام در این آیه تشویق است (طبرسی، ج 24، 1360، ص 207).
آیه 11 سوره حدید که خداوند میفرماید (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ) کیست که به خداوند وامی نیکو دهد (گرمارودی، 1383، ص 538). در این آیه استفهام به قصد تشویق است (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 341؛ طبرسی، ج 24، 1360، ص 216). و بستانی میگوید: «قرض رمز است برای انفاق» (بستانی، 1371، ج 4، ص 477).
آیه 14 سوره حدید منافقان به اهل ایمان چنین میگویند (یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قَالُوا بَلَی). آیا ما با شما نبودیم (گرمارودی، 1383، ص 539). استفهام به کار برده شده در این آیه استفهام تقریری است (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 346). تقریر یعنی وا داشتن مخاطب بر اقرار نمودن به آنچه که از حکم نزد او معلوم است (رجایی، 1379، ص 144).
آیه 16 سوره حدید خداوند متعال میفرماید: (أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آَمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ) آیا هنگام آن نرسیده است که دلهای مؤمنان از یاد خداوند فروتنی یابد (گرمارودی، 1383، ص 539).
علامه طباطبایی غرض از این آیه را عتاب به مؤمنین بیان نموده است (طباطبایی، بی تا، ج 19، ص 284) و ابن عاشور غرض از این آیه را استفهام تقریری و استفهام انکاری برشمرده است (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 352-351).
توضیح آن که گاهی تقریر به معنی تحقیق و تثبیت است (عرفان، 1379، ج 2، ص 307) س. در این آیه شریفه (أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آَمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ) یعنی وقت آن رسیده که دلهای مؤمنان خاشع شود.
و استفهام انکاری به این صورت است که همزه برای انکار آمده این آیه شریفه که به معنای یأ ن للذین امنوا است چون انکار نفی به معنی نفی در نفی است، و نفی نفی، اثبات است. به دیگر سخن «ألَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آَمَنُوا» منفی است؛ همزه انکاری در آغاز آن نیز به معنی منفی میآید. از این رو معنی «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آَمَنُوا»، «یأن للذین آمنوا» میشود. و به نطر میرسد همین مسلّم شدن معنی «یَأْنِ لِلَّذِینَ آَمَنُوا» در «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آَمَنُوا» مراد ابن عاشور است که همزه را در این آیه شریفه برای تقریر نیز میداند. بدین شکل که: این آیه مخاطب را وادار به اقرار میکند.
نکته دیگر آن که تقریر و به اقرار در آوردن واجب نیست نسبت به حکمی باشد که همزه بر آن در آمده بلکه نسبت به چیزی است که مخاطب از حکم میفهمد، چه مثبت باشد چه منفی (عرفان، 1375، ج 2، ص 310).
و ابن هشام غرض از استفهام در این آیه را «استبطاء» دانسته است (ابن هشام، 1386، ص 41).
دکتر الهی قمشه ای در ذیل این آیه چنین میگوید: «این آیه کلامی است تیغ در دست که به ناگاه سینهی غافلان و فراموش کردگان را میشکافد اگر چه زرهی از آهن و پولاد بر خود پوشیده باشند و در برج ها باروهای مستحکم از تعلقات دنیوی خود را محفوظ داشته باشند (قمشه ای، 1390، ص 746).
2 ـ اغراض ثانویه جملات خبری:
بدون تردید خبر دهنده ای که به صدد خبر دهی و به قصد آگاهاندن مخاطب است، مقصودش رساندن حکم خبر به مخاطب است و یا رساندن آگاهیش از خبر به مخاطب است که اولی را فایده خبر و دومی را لازم فایده گویند (عرفان، 1375، ج 1، ص 199). ولی گاهی خبر دهنده از این دو هدف خارج میشود و انگیزههای دیگری را دنبال میکند مانند قول خداوند متعال در آیه 6 سوره حدید (وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) یعنی اوست که دانای به اسرار خلق و چیزهایی از ضمایر و عقاید و اندیشهها و کرامتها و قصدهایی در دلهایشان مخفی میکنند چیزی بر او از آنها مستور و پوشیده نیست، و در این (آیه) تحذیر و دور باش از گناهان است (طبرسی، 1360، ج 24، ص 202).آیه 15 سوره حدید مؤمنان خطاب به کافران میگویند: (مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ(2) وَبِئْسَ الْمَصِیرُ) جایگاهتان آتش است، همان (دوزخ) یار شماست (گرمارودی، 1383، ص 351). غرض از این جملهی خبریه تهکم است (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 351).
آیه 13 سوره اشاره به گفتگوی بین منافقین و مؤمنان است که منافقان طلب نور از مؤمنان میکنند و مؤمنان در جواب به آنها میگویند: (قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا) به آنان گفته میشود به پس پشت خود باز گردید (گرمارودی، 1383، ص 539). غرض از این جمله خبریه تهکم است (صافی، 1418، ج 12، ص 146؛ زمخشری، 1407، ج 4، ص 475؛ ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 345). این خطابی است طعنهآمیز و استهزایی، و این عکس العمل همان استهزایی است که در دنیا به مؤمنین میکردند. و أبو حیان اندلسی غرض از این آیه را توبیخ و طرد دانسته است (ابوحیان اندلسی،1426، ص 106).
ولیکن به نظر میرسد غرض از این آیه بیشتر تهکم است تا طرد و توبیخ.
می توان در این آیه به دو عنصر تصویر و حوار نیز اشاره کرد.
دکتر الهی قمشه ای در ذیل این آیه چنین میگوید: این پاسخ اگر چه طعنه آمیز به نظر میآید یعنی آن ها را حواله ای میدهند که امیدی در آن نیست، اما به حقیقت نور ایمان چیزی است که آدمیان باید از خود کسب کنند و راه ایمان را باید به پای خود بسپرند و به گفته نظامی:
پایت را درد سری میرسان ره نتوان رفت به پای کسان (قمشه ای، 1390، ص 746-745).
3 ـ اسلوب قصر:
قصر در لغت به معنی «حبس» است. و در اصطلاح، منحصر کردن چیزی است بر چیز دیگر به شیوهی مخصوص به چیز اول مقصور و به چیز دوم مقصور علیه میگویند (و فی الإصطلاح تخصیص شیء بشیء بطریق مخصوص) (عرفان، 1379، ج 2، ص 197).قصر بر دو نوع است: حقیقی و غیر حقیقی
ویژه ساختن چیزی به چیز دیگری، یا بر اساس حقیقت و واقع است؛ بدین شکل که چیز نخست از چیز دوم به دیگری اصلاً تجاوز نمیکند، و این حصر حقیقی است.
و یا تخصیص و منحصر کردن بر مبنای نسبت به چیز دیگری است. بدین شیوه که: چیز نخست از چیز دوم به آن تجاوز نمیکند، گرچه ممکن است از آن شیء دوم به چیزهای دیگری اجمالاً تجاوز کند. و این حصر غیر حقیقی یعنی اضافی است (همان، ص 198). هر یک از حصر حقیقی و اضافی بر دو قسم است:
ـ قصر موصوف بر صفت: یعنی این که: موصوف، از آن صفت به صفت دیگری نرسد، لیکن میشود آن صفت برای موصوف دیگری باشد.
ـ قصر صفت بر موصوف، یعنی این که: آن صفت از آن موصوف به موصوف دیگری نرسد؛ ولی میشود آن موصوف، صفات دیگری داشته باشد (همان، ص 200).
طرق قصر: قصر شیوه هایی دارد از جمله: 1 ـ عطف. 2 ـ نفی و استثنا. 3 ـ انّما. 4 ـ تقدیم.
تقدیم: یکی از شیوههای قصر، تقدیم چیزی است که حقّ آن تأخیر باشد؛ چون تقدیم خبر بر مبتدا (عرفان، 1379، ج 2، ص 230). مانند آیه 2 سوره حدید (لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) فرمانروایی آسمان ها و زمین از آن اوست (گرمارودی، 1383، ص 538). قصر مسند بر مسند الیه است از آنجایی که در ابتدای آیه خبر مقدم بر مبتدا ذکر شده و حق کلام این بود که بفرماید: «ملک السموات و الأرض له:ملک آسمان ها و زمین از آن خدا است» ولی چنین نفرمود، بلکه فرمود: «از آنِ خدا است ملک آسمان ها و زمین»، و این عبارت انحصار را میرساند (طباطبایی، بی تا، ج 19، ص 252، ابن عاشور، ج 27، ص 324).
سید قطب در تفسیر فی ظلال خود چنین میگوید: تسبیح و تقدیس بنده برای مالک منحصر به فردی است که زنده میگرداند و میمیراند. حیات را میآفریند و مرگ را میآفریند. (سید قطب، ج 6، ص 184).
یکی دیگر از طرق قصر تعریف دو جزء است (عرفان، 1379، ج 2، ص 230، به نقل از سیوطی) مانند: آیه 3 سوره حدید (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآَخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ) هو الاول و هو الاخر قصر است از طریق تعریف دو جزء جمله و (الظاهر و الباطن) قصر ادعایی است (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 328). توصیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفی است از ازلیت و ابدیت او، زیرا میدانیم او وجودی است بیانتها و واجب الوجود، یعنی هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون، تا پایان گیرد یا آغازی داشته باشد، و بنابر این از ازل بوده و تا ابد خواهد بود. او سر آغاز و ابتدای عالم هستی است، و اوست که بعد از فنای جهان نیز خواهد بود. بنابر این تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصی را در بر ندارد و اشاره به مدت معینی نیست. (بابایی، 1382، ج 5، ص 94).
4 ـ اسلوب براعت استهلال:
«براعت» مصدر «برع» است؛ هنگامی که مردی از همگنانش برتری یابد میگویند: «برع الرجل» و «استهلال»، در لغت به این معانی آمده است: هلال ماه نو جستن، گریستن و بانک بر آوردن کودک، آهنگ بلند بر آوردن، ریزش شدید باران، آوای بلند لبیک گویان، شمشیر از نیام بر آوردن، جهش آذرخش و بر افروخته شدن چهره (عرفان، حسن، 1375، ج 1، ص 28).براعت استهلال بدین معناست که: شاعر، گوینده، یا نویسنده چنان آغاز سخن کند تا نشانگر مقصودش باشد. مانند آیه 1 سوره حدید خداوندگار هستی چنین آموخته است: (سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) آنچه در آسمانها و زمین است، خداوند را به پاکی میستاید و او پیروز فرزانه است (گرمارودی، 1383، ص 537). این آیه براعت استهلال است برای کل سوره (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 323).
5 ـ اسلوب جمله اسمیه و فعلیه:
جمله فعلیه که از فعل و فاعل یا از فعل و نائب فاعل تشکیل شده است برای افادهی تجدد و حدوث وضع شده است و گاهی جمله فعلیه افادهی استمرار تجدّدی نیز میکند بر حسب جایگاهش (هاشمی، 1381، ص 62). مانند آیه 2 سوره حدید که دو نام از نامهای خداوند بیان شده است: (یحیی و یمیت) زنده میگرداند و میمیراند (گرمارودی، 1383، ص 537). در این آیه به جای (محیی و ممیت) فعل مضارع آورده برای اینکه اشاره کرده باشد به شمول و عمومیت آن نسبت به هر احیاء و هر اماته، تا در نتیجه شامل آفرینش ملائکه هم بشود، چون حیات ملائکه مسبوق به مرگ نیست، و نیز زنده کردن جنین در شکم مادرش، زنده کردن مردگان در روز قیامت، و پدید آوردن جمادات مرده که قبلاً زنده نبودند، تا میراندن درباره ان ها صادق باشد، و میراندن انسان در دنیا و برای بار دوم در برزخ که آیهی شریفهی (قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ) (غافر/ 11) به آن اشاره دارد، علاوه بر این، در تعبیر مضارع دلالت بر استمرار نیز هست (طباطبایی، بی تا، ج 19، ص 253).6 ـ اسلوب فصل و وصل:
وصل عبارتست از عطف جمله ای بر جمله دیگر و فصل عبارتست از ترک این عطف.نکته قابل توجه اینکه باب فصل و وصل از ابواب مهم علم معانی و از ارکان عمده بلاغت است زیرا معرفت به اوضاع و احوال جمل و آگاهی بر مواقع ان ها و تشخیص موارد عطف جمله ای بر جمله دیگر و فصل بین دو جمله و به کار بردن حرف عطف هر کدام به جای خود بسی دشوار است (رجایی، 1379، ص 165).
موارد فصل:1 ـ کمال انقطاع. 2 ـ کمال اتصال. 3 ـ شبه کمال انقطاع. 4 ـ شبه کمال اتصال
ـ.شبه کمال اتصال: هنگامی است که جملهی دوم جواب باشد برای سؤالی که از جملهی نخست برداشت میشود (عرفان، 1379، ج 2، ص 384). مانند آیه 14 سوره حدید (یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قَالُوا بَلَی) منافقان آنان را ندا میدهند: آیا ما با شما نبودیم؟ (گرمارودی، 1383، ص 539). این آیه مطلبی استینافی را به عنوان پاسخ از سؤالی تقدیری بیان میکند، گویا شخصی بعد از شنیدن آیهی قبلی پرسیده: منافقین و منافقات بعد از آن که با دیوار برخورد میکنند، و آن عذاب را از پشت دیوار مشاهده مینمایند چه تدبیری میاندیشند و چه میکنند؟ در پاسخ فرموده: «ینادونهم: فریاد بر میآورند) (طباطبایی، بی تا، ج 19، ص 276).
همچنین آیه 27 سوره حدید (وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ) بر آنان مقرّر نداشتیم (گرمارودی، 1383، ص 541). این جمله در پاسخ از سؤالی تقدیری است. گویا کسی پرسیده: معنای بدعت گذاری آنان چیست؟ فرموده: اینکه چیزی را جزء دین کنند که ما بر آنان ننوشته ایم (طباطبایی، بی تا، ج 19، ص 304).
7 ـ اسلوب ایجاز و اطناب:
الف ـ تعریف اطناب: زیادت لفظ بر معناست به خاطر فایده ای که این فایده تقویت و تأکید است (هاشمی، 1381، ص 182).ـ انواع اطناب: 1 ـ ایضاح بعد از ابهام. 2 ـ ذکر خاص بعد از عام. 3 ـ ذکر عام بعد از خاص. 4 ـ تکرار. 5 ـ اعتراض 6. ـ ایغال 7 ـ احتراس 8. ـ تتمیم 9. ـ تذییل
ـ احتراس یا تکمیل: یعنی در کلامی که خلاف مقصود را به وهم میاندازد، چیزی بیاوریم تا ایهام خلاف مقصود را بزداید. و آن دافع ایهام، گاه در وسط کلام، و گاه در آخر آن میآید (عرفان، 1379، ج 2، ص 527-526). مانند آیه 10 سوره (و کلاً وعد الله الحسنی) و خداوند به همه نوید پاداش نیک داده است (گرمارودی، 1383، ص 538). در این آیه احتراس است (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 339).
ـ.تتمیم: تمیم یعنی در کلامی که خلاف مقصود را به وهم نمیاندازد فضله ای چون حال، مفعول، مجرور و تمییز از قلمرو چیزهایی که جملهی مستقل و رکن کلام نیست، میآوریم (عرفان، 1379، ج 2، ص 529). مانند آیه 5 سوره (إلی الله ترجع الأمور) کارها به سوی او باز گردانده میشود (گرمارودی، 1383، ص 538). جمله «إلی الله ترجع الأمور» تتمیم است برای جمله (له ملک السموات و الأرض) (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 330).
ـ.تذییل: تعقیب جمله ایست به جملهی دیگر که مشتمل باشد بر معنی جملهی قبل از آن برای تأکید منطوق یا مفهوم جملهی قبل (رجایی، 1379، ص 215). به عبارت دیگر یعنی در افادهی مراد مستقل نیست بلکه به ما قبلش وابسته است (عرفان، 1379 ج 2، ص 523). مانند آیه 2 سوره حدید (و هو علی کل شی ء قدیر) و او بر هر کاری توانست (گرمارودی، 1383، ص 537). جملهی «و هو علی کل شیء قدیر» تذییل است برای جملهی «یحیی و یمیت» (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 325). و آیه 10 سوره (وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَی وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ) و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است (گرمارودی، 1383، ص 538). این جمله نیز تذییل است (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 340). و آیه 12 سوره (ذلک هو الفوز العظیم) این همان رستگاری سترگ است (گرمارودی، 1383، ص 539). این جمله نیز تذییل دارد همهی محاسنی که در بشری واقع شده را در بر میگیرد (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 344). و آیه 15 سوره (و بئس المصیر) و این پایانه، بد است (گرمارودی، 1383، ص 539). این جمله نیز تذییل است و همهی عذابی را که به انها میرسد را شامل میشود (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 351).
8. التفات:
گفته شد که بلاغت موقوف است بر مطابقت کلام با مقتضای حال ولی گاهی متکلم بلیغ در ایراد سخن از مقتضای ظاهر عدول کرده که دارای وجوه و انواعی است یکی از انواع عدول از ظاهر التفات است.التفات عبارتست از عدول از هر یک از طرق سه گانه: «تکلم، خظاب و غیبت» بطریق دیگر از همان طرق بر غیر اسلوب و روشی که مخاطب انتظار دارد (رجایی، 1379، ص 328-327). مانند آیه 12 سوره (بشراکم الیوم جنات) التفات از ضمیر خطاب در (بشراکم) به ضمیر غایب در (خالدین) است (ابو حیان اندلسی، 1426، ص 105، صافی، ج 27، ص 147).
ب ـ تعریف علم بیان:
علم بیان: بیان در لغت به معنی واضح بودن و آشکارا ساختن است و در اصطلاح علمی است که بدان شناخته میشود کیفیت ایراد معنی واحد به طرقی که مختلف باشد در وضوح دلالت بر آن معنی پس از رعایت مقتضای حال (رجایی،1379، ص 239).مقاصد اصلی علم بیان منحصر است در چهار چیز: 1 ـ تشبیه 2 ـ استعاره 3 ـ مجاز مرسل 4 ـ کنایه
1 ـ تشبیه:
تشبیه عبارتست از مانند نمودن چیزی به چیزی در معنایی با ادواتی خاص، به عبارت دیگر بیان مشارکت دو چیز است در وصفی از اوصاف به توسط الفاظ مخصوص (همان، ص 244).یکی از زیبا ترین ابتکارات قرآن کریم ابتکار در تشبیه و تمثیل است. تبیه یکی از گسترده ترین اسلوبهای ادبی جهان است.
تشبیه به اعتبار ارکان و غرض به اقسامی چند منقسم میگردد.
آیه 20 سوره (اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآَخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ). بدانید که زندگانی این جهان، بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است میان شما و افزون خواهی یی در دارایی ها و فرزندان است؛ چون بارانی که رستنی آن، شگفتی کشتکاران را بر انگیزد، سپس خشک گردد و آن را زرد بینی، آن گاه ریز و خرد شود؛ و در جهان واپسین، عذابی سخت و (نیز) آمرزش و خشنودی یی از سوی خداوند خواهد بود و زندگانی این جهان جز مایهی فریب نیست (گرمارودی، 1383، ص 540). در این آیه حال دنیا و سرعت گذر آن را با کمی فایده اش تشبیه کرده به گیاهی که باران آن را میرویاند و زراعت کاران از روییدن آن خوشحال میشوند و آن گیاه رشد میکند تا به حد نهایی نموّش میرسد و رفته رفته رو به زردی رفته و سپس گیاهی خشکیده و شکسته شود و بادها از هر سو به سوی دیگرش ببرند (طباطبایی، بی تا، ج 19، ص 289؛ زمخشری، 1407، ج 4، ص 478).
و بستانی میگوید: در این قسمت از سوره تصویر به شکل تمثیلی بیان شده است (کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا) این تصویر تشبیهی است که داخل در تصویر تمثیلی شده است (بستانی،1371، ص 484).
نوع تشبیه در آیه مورد بحث تشبیه تمثیل است.
2 ـ استعاره
استعاره در لغت به معنی طلب کردن چیزی بعاریت است و در اصطلاح لفظی است که استعمال شود در غیر معنای اصلی که موضوع له باشد به علاقه مشابهتی که بین معنی اصلی و معنی مستعمل فیه است با بودن قرینه مانع از ارادهی معنی اصلی (رجایی، 1379، ص 287).مانند آیه 11 سوره که حضرت حق جلّ و علی میفرماید: (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ) کیست که به خداوند وامی نیکو دهد؟ (گرمارودی، 1383، ص 538). در این آیه شریفه استعاره تصریحیه تبعیه وجود دارد (صافی، 1418، ج 27، ص 146). در این آیه انفاق در راه خداوند تشبیه شده به قرض حسن و سپس انفاق حذف شده و قرض حسن آورده شده است به عبارت دیگر مشبه حذف شده و مشبه به باقی مانده است و چون لفظ مشبه به فعل است تبعیه میشود. و زمخشری در الکشاف این آیه را مجاز دانسته است (زمخشری، 1407، ج 4، ص 273).
نکته قابل ذکر آن که قاعدة ً باید استعاره و مجاز مرسل هر دو در یک مقصد تحت عنوان مجاز مورد بحث قرار گیرد لکن علمای بلاغت فن استعاره را با توجه به اهمیت و کثرت انواع آن از سایر انواع مجاز جدا ساخته و بابی به آن اختصاص داده اند (رجایی، 1379، ص 243).
و آیه 12 سوره (یَسْعَی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ(3)) نورشان از جلو و کنارهی راستشان، پیش میشتابد (گرمارودی، 1383، ص 539). در این آیه استعاره تصریحیه اصلیه وجود دارد (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 344؛ صافی، 1418، ج 27، ص 146، ابو حیان اندلسی، 1426، ص 105). توضیح آن که در این آیه هدایت و رضوان به نور تشبیه شده و مشبه حذف شده و مشبه به که نور است باقی مانده است و چون لفظ نور جامد است اصلیه است. و علامه طباطبایی در خصوص این آیه چنین گفته اند: این آیه شریفه مطلق است، شامل مؤمنین هر امتی میشود، و اختصاصی به امت اسلام ندارد، و اگر از تابیدن نورتعبیر به سعی و دویدن کرده برای این بود که اشاره کرده باشد به اینکه چنین کسانی به سوی درجاتی از بهشت که خداوند برایشان تهیه دیده میشتابند (طباطبایی، بی تا، ج 19، ص 272). و بستانی میگوید: نور در این آیه رمز نیست و حقیقت است (بستانی، 1371، ج 4، ص 479).
آیه 17 سوره حدید خداوند گار هستی چنین میآموزاند: (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآَیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ) بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور میکند (گرمارودی، 1383، ص 539).
در این آیه استعاره تمثیلیه تصریحیه وجود دارد (صافی، 1418، ج 27، ص 150). علامه طباطبایی در مورد این آیه چنین نظر میدهند: این تمثیل را آورده که خدا زمین مرده را زنده میکند، تقویتی است از حس امید مؤمنین و ترغیبی است به خشوع (طباطبایی، بی تا، ج 19، ص 284). و زمخشری از قول دیگران نقل کرده در این آیه تمثیل است برای بیان اثر ذکر در قلوب " وقیل هذا تمثیل لأثر الذکر فی القلوب " (زمخشری، 1407، ج 4، ص 478). و أبو حیّان نیز در بحر المحیط چنین میگوید: «یظهر أنه تمثیل لتلیین القلوب بعد قسوتها، و لتأثیر ذکر الله فیها. کما یؤثر الغیث فی الأرض فتعود بعد إجوابها مخصبة، کذلک تعود القلوب النافرة مقبلة، یظهر فیها أثر الطاعات و الخشوع (أبو حیان اندلسی، 1426، ص 108).
3 ـ کنایه:
کنایه در لغت به معنی ترک تصریح است و آن مصدر است برای کنی یا کنا و در اصطلاح اطلاق میشود بر دو معنی الف-ذکر ملزوم و اراده لازم ب- لفظی که اراده شود از آن لازم معنی اصلیش با جواز اراده معنی اصلی در حین اراده لازم (رجایی، 1379، ص 324).آیه 4 سوره (ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ) سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت (گرمارودی، 1383، ص 538). استوای بر عرش کنایه است از شروع در تدبیر ملک وجود (طباطبایی، بی تا، ج 19، ص 255). و ابن عاشور در التحریر و التنویر این آیه را تمثیل گرفته برای جمله (لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) (ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 329). دکتر بستانی این آیه را جزء عنصر تصویر دانسته ورمز گرفته است (بستانی، 1371، ج 4، ص 476). و قسمت دیگر آیه 4 (وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ) و هر جا باشید او با شماست (گرمارودی، 1383، ص 538). این آیه کنایه از احاطه خداوند سبحانه و تعالی به اقوال و اعمال و جمیع احوالاتشان است (صافی، 1418، ج 27، ص 138، ابن عاشور، بی تا، ج 27، ص 330). و علامه طباطبایی معیت را معیت مکانی دانسته اند (طباطبایی، بی تا، ج 19، ص 256). و طبرسی این معیت را معیت مجازی دانسته، که منظور از آن احاطه علمی است (همان).
بدیع:
کلمهی بدیع از ماده بدع الشیء یبدعه میباشد یعنی ایجاد کرد و آغاز کرد و کلمهی «بدیع» و «بدع»: الشیء الذی یکون أولا، یعنی چیز تازه، کاری که قبلا نظیر نداشته است.علم بدیع هم، در اصطلاح امروز، علمی است که از آرایشهای سخن فصیح بلیغ، بحث میکند. یعنی «علم یعرف به وجوه تحسین الکلام» و در واقع یکی از شاخصههای علوم بلاغی، یعنی معانی، بیان و بدیع است (تفتازانی، 1427، ص 407).
صنایع بدیعی به طور کلی از دو قسم بیرون نیست یا لفظی است یا معنوی یکی از مهم ترین صنایع معنوی طباق است که آن را مطابقه و تطبیق و تضاد و تکافؤ نیز گویند و آن چنان باشد که دو معنی را که بینشان تقابل و تنافی باشد فی الجمله، خواه تقابل حقیقی خواه تقابل اعتباری باشد و یا تقابل بین دو کلمه، دو حرف و یا دو اسم باشد مانند قول خدایتعالی در آیه 3 سوره حدید (هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن) که در این آیه تقابل بین دو اسم است (ابن عاشور، ج 27، ص 328). و آیه 20 سوره (و فی الاخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان) و در جهان واپسین، عذابی سخت (ونیز) آمرزش و خشنودی از سوی خداوند خواهد بود (گرمارودی، 1383، ص 540). در این آیه صنعت طباق وجود دارد (صافی، الجدول، ج 27، ص 156).
از عناصر لفظی سوره حدیدعنصر تقابل است مانند قول خداوند حکیم: (یحیی و یمیت) و (هو الأول و الآخر) و (الظاهر و الباطن) و (یعلم ما یلج فی الأرض و ما یخرج منها) (یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل) این تقابل بین زنده کردن و میراندن، بین اول و آخر، بین ظاهر و باطن، بین وارد شدن و خارج شدن، بین شب و روزعنصری هنری است که بر مخاطب تأثیر میگذارد (بستانی، 1371، ج 4، ص 473).
یکی دیگر از صنایع بدیعی لف و نشر است و این صنعت چنان است که اول دو یا چند چیز را مفصلا یا مجملا ذکر کنند و این را لف گویند بعد از آن متعلق به هریک از انها را بدون تعیین مذکور سازند و این را نشر گویند (رجایی، محمد خلیل، معالم البلاغه، ص 255-254). مانند آیه 4 سوره حدید (یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها) آنچه به زمین درون میرود یا از آن برون میآید و انچه از آسمان فرود میآید یا به آن فرا میرود، میداند (گرمارودی، 1383، ص 538). در این آیه لف و نشر مرتب وجود دارد (ابن عاشور، ج 27، ص 330).
یکی دیگر از صنایع بدیعی جناس است که جزء محسنات لفظی محسوب میشود. جناس، همانندی دو لفظ در گفتار و نا همانندی آنها در معناست. و به دو گونه لفظی و معنوی است. یکی از انواع جناس لفظی جناس تام و جناس غیر تام است. جناس تام آن است که دو لفظ متجانس آن، در چهار چیز اتحاد داشته باشد:1. نوع حروف 2. عدد حروف 3. هیأت هایی که پدیده حرکت ها و سکون هاست 4. ترتیب حروف. و جناس غیر تام دو لفظ متجانسی است در یکی از چهار مورد ذکر شده با هم اختلاف دارند (عرفان، حسن، ج 2، ص 323-327). مانند قول خداوند گار هستی در آیه 26 سوره حدید «و لقد أرسلنا رسلنا» که جناس غیر تام است.
اشارتی به ایقاع و موسیقی سوره:
در این مجال تلاش خواهد شد که به بخشی از عناصر ایقاعی (موسیقیایی) سوره بپردازیم.غالب فرازهای سوره حدید با صفت مشبهه به اتمام میرسد واژگانی چون (حکیم، قدیر، علیم، بصیر، کبیر، رحیم، خبیر، کریم، عظیم، کریم) میدانیم که در ادبیات عرب صفت مشبهه بر صفتی ثبوتی دلالت میکند.
اصوات مد گاهی اوقات برای مبالغه و تعظیم به کار میروند. آن گاه که ضمیر متکلم در سوره حدید به حق تعالی باز میگردد اصوات مد، غرض تعظیم را بیان میکنند، مانند: «لقد أرسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و أنزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب إن الله قوی عزیز» (آیه 26) که حرکات فتحه بلند در تعظیم خطاب خداوند به جنس انسان و ارزش این بشارت ایفای نقش میکنند. درجه این تعظیم به سبب وجود ضمیر متکلم جمع مع الغیر «نا» که به حق باز میگردد، چندین برابر شده است. همین اثر تعظیمی در آیات 26 و 27 نیز دیده میشود نکته دیگر اینکه تکرار «نا» ی متکلم در آیه 25 حدید نه تنها به آن زیبایی خاصی بخشیده، بلکه این تکرار به پیام خداوند قوت و تأکید بیشتری داده است درآیه کریمه «لقد أرسلنا رسلنابالبینات» نوعی انسجام صوتی و آوایی جذاب وجود دارد.
آیه 26 سوره تکرار ضمیر «نا» (قفینا، رسلنا، قفینا، آتینا، جعلنا، کتبنا، آتینا) و تکرار «ها» (ابتدعوها، کتبناها، رعوها، رعایتها) باعث آهنگین شدن این آیه شده است. که نه تنها به آن زیبایی خاصی بخشیده، بلکه این تکرار به پیام خداوند قوت و تأکید بیشتری داده است درآیه کریمه «لقد أرسلنا رسلنابالبینات» نوعی انسجام صوتی و آوایی جذاب وجود دارد.
(ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَی آَثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَآَتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآَتَیْنَا الَّذِینَ آَمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ)
آیه 14 سوره تکرار ضمیر «کم» (معکم، ولکنّکم، أنفسکم، غرّتکم، غرّکم) و ضمیر «تم» (فتنتم، تربّصتم، ارتبتم) باعث زیبایی متن شده است. (یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قَالُوا بَلَی وَلَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الْأَمَانِیُّ حَتَّی جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
نتایج
1. آشنایی با فنون ادبی و کاربردهای آن مخاطب را پیشا پیش متوجه عظمت و اعجاز این مصحف شریف خواهد کرد.2. معجزه نبی اکرم-سلام الله علیه و آله-زمانی نمود بیشتری مییابد که متوجه باشیم هیچ کلمه ای و حتی هیچ حرکتی در این مصحف بیهوده نیامده است.
3. اهمیت اصول بیانی زمانی هویدا میشود که متوجه باشیم تمامی این فنون در قرآن حکیم به بهترین وجه مراعات شده است و از هر گونه تصنّع و تکلفی خالی است.
4. تمامی فنون ادبی به کار گرفته شده در قرآن کریم طبیعی است.
5. قدرت کلمات، نقش انگیزی و هنر آفرینی قرآن کریم زمانی آشکارتر میشود که با این فنون آشنا باشیم.
پی نوشت ها :
1- دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عرب دانشگاه اصفهان
2- مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُأی:هی أولی بکم(الفرّاء،1403،ص134).
3- یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یرید : عن إیمانهم(اخفش، 1424، ص597).
کتابنامه :
* قرآن کریم
1. آلوسی، محمود. تفسیر روح المعانی. بیروت: دار الکتب العلمیه، 1415 ق.
2. . ابن عاشور، محمد بن طاهر. التحریر و التنویر، بی تا، بی جا.
3. بابایی، احمد علی. برگزیده تفسیر نمونه. چاپ سیزدهم، تهران: دار الکتب الاسلامی، 1382 ش.
4. بستانی، محمد. اسلام و هنر، تج: صابری، حسین، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، مشهد. 1371 ش.
5. بستانی، محمود. التفسیر البنایی للقرآن الکریم، الطبعة الاولی، مشهد: الطباعة الآستانة الرضویة المقدسة، 1424 ق.
6. . تفتازانی، سعد الدین. شرح المختصر. چاپ دوم، قم: نشر اسماعیلیان، 1427 ق.
7. رجایی، محمد خلیل. معالم البلاغه، چاپ پنجم، شیراز: نشر دانشگاه شیراز،1379 ش.
8. زمخشری، محمود. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407 ق.
9. سید قطب. تصویر فنی: نمایش هنری در قرآن، تج: عابدی، محمد علی، تهران: نشر انقلاب، 1359 ش.
10. سید قطب، فی ظلال القرآن، تج: خرمدل، محمد، قم، نشربوستان، 1370 ش.
11. . شفیعی کدکنی، محمد رضا. صور خیال در شعر فارسی، چاپ سوم، تهران: انتشارات آگاه، 1366 ش.
12. . صافی، محمود بن عبد الرحیم. الجدول فی اعراب القرآن، دار الرشید، بی جا. 1418 ق.
13. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، تج: موسوی همدانی، محمد باقر،، قم: انتشارات اسلامی 1374 ش.
14. طبرسی، ابی علی الفضل بن حسن. تفسیر مجمع البیان، تهران: ناشر فراهانی، 1360 ش.
15. عتیق، عبد العزیز. علم البیان، بیروت: دار النهضة العربیة، بی تا.
16. ــــــــــــ. علم المعانی، بیروت: دار النهضة العربیة، بی تا.
17. عرفان، حسن. کرانه ها، چاپ سوم، قم: ناشر هجرت، 1379 ش.
18. عرفان، حسن، پژوهشی در شیوههای اعجاز قرآن، قم: دار القرآن الکریم، 1369 ش.
19. قرآن و هنر (مجموعه مقالات)، بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه، چاپ اول، مشهد: انتشارات بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه، 1388 ش.
20. قمشه ای، حسین محی الدین. در صحبت قرآن، تهران: انتشارات سخن، 1390 ش.
21. نصیریان، یدالله. علوم بلاغت و اعجاز قرآن، چاپ اول، تهران: سمت، 1378 ش.
22. موسوی گرمارودی، علی. قرآن کریم، تج، چاپ دوم، تهران: انتشارات قدیانی، 1383 ش.
23. معرفت، هادی. علوم قرانی، نشر مهر، بی تا.
24. هاشمی، احمد. جواهر البلاغه چاپ چهارم، قم: ناشر واریان، 1381 ش.
25. محمد بن یوسف الشهیر بأّبی حیان الاندلسی الغرناطی. البحر المحیط فی التفسیر، الجزء العاشر، لبنان، دارالفکر،1426 هـ.
26. أبی زکریا یحیی بن زیاد الفراء. معانی القرآن،عالم الکتب، بیروت، 1403 هـ.
27. أخفش، سعید بن مسعدة البلخی. معانی القرآن، عالم الکتب، بیروت، 1424 هـ..
28. ابن رشیق، أبی علی الحسن. العمده، المکتبة العضریة، بیروت، 2003 م.
29. سکاکی، یوسف بن ابی بکر محمد بن علی. مفتاح العلوم، المطبعة الأدبیة، بیروت، 1317 ق.
30. علوی مقدم، محمد. در قلمرو بلاغت: مجموعه ای از مقاله ها و پژوهشها، نقدها و بحثهای بلاغی و تفسیری، آستان قدس رضوی، 1372.
31. ابن هشام الأنصاری. مغنی اللبیب، مؤسسة الصادق، الطبعة الأولی، تهران، 1386 ش.