انسان شناسی اجتماعی پی یر بوردیو

در میان متفکران علوم اجتماعی چند دهه ی اخیر شاید هیچ کس را نتوان از لحاظ میزان نفوذ و تأثیرگذاری بر مجموعه ی شاخه های این حوزه و از لحاظ فراتر رفتن و نفوذ بر سایر حوزه های علمی، با پیر بوردیو مقایسه کرد.
پنجشنبه، 22 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انسان شناسی اجتماعی پی یر بوردیو
انسان شناسی اجتماعی پی یر بوردیو

 

نویسنده: ناصر فکوهی




 

در میان متفکران علوم اجتماعی چند دهه ی اخیر شاید هیچ کس را نتوان از لحاظ میزان نفوذ و تأثیرگذاری بر مجموعه ی شاخه های این حوزه و از لحاظ فراتر رفتن و نفوذ بر سایر حوزه های علمی، با پیر بوردیو مقایسه کرد(1). بوردیو تنها متفکر فرانسوی است که پس از دورکیم، موس و لوی- استراوس توانسته است در حوزه ی زبان انگلیسی به یک منبع اساسی و یک مرجع اصلی تبدیل شود. از این رو جای دارد که بخشی را که در مقاله حاضر به او اختصاص دهیم. به ویژه آن که بوردیو، که خود را جامعه شناس می داند، از این واژه درکی کاملاً مشابه دورکیم دارد یعنی از یک سو جامعه شناسی را علمی عام می داند که انسان شناسی را نیز دربرمی گیرد و از سوی دیگر اصولاً چندان باوری به جدایی میان شاخه های متفاوت علوم اجتماعی و حتی علوم انسانی ندارد و این باور را در مجموعه ای غنی از آثاری که تمامی عرصه های زندگی اجتماعی، هنر، ادبیات، ورزش و... را دربرگرفته اند، نشان می دهد.
پیر بوردیو در سال 1930 در یک خانواده ی کارگری به دنیا آمد و پس از تحصیلاتی درخشان و اخذ دکترای خود از دانشسرای عالی فرانسه در رشته ی فلسفه کار میدانی گسترده ای را در الجزایر، که در آن هنگام در جنگ بود، آغاز کرد که نتایج آن در کتاب جامعه شناسی الجزایر در سال 1958 منتشر شد.(2) بوردیو از همین دوران که به عنوان استادیار در الجزایر کار می کرد، مواد خام بسیاری گرد آورد که بعدها در نوشتن کتاب طرحی از یک نظریه ی عمل(3) به کار گرفت. آغاز فعالیت بوردیو به مثابه ی یک انسان شناس و پژوهشگر میدانی سبب شد که او در جامعه شناسی خود روندی کاملاً متفاوت با سایر جامعه شناسان پیش بگیرد و در عین اتکا بر داده های کمّی بار عمده اندیشه و رویکرد خود را بر داده های کیفی و عمیق شدن بر موضوع تحقیق قرار دهد.
بوردیو پس از چند سال تدریس در دانشگاه لیل و سپس در مدرسه ی عالی مطالعات اجتماعی در پاریس از آغاز دهه ی 70 تا امروز کرسی جامعه شناسی در کلژدوفرانس را به خود اختصاص داده است. بوردیو همچنین به مثابه ی یک مبارز سیاسی فعال در عرصه های مبارزاتی حضوری فعال و همه جانبه داشته است به صورتی که بسیاری این فعالیت را نقطه ی ضعفی برای او تلقی کرده اند و آن را در تضاد با شخصیت علمی وی شمرده اند. اما بوردیو با حرکت از یک دیدگاه کاملاً شخصی همواره مرزهای سخت جامعه را شکسته و پشت سر گذاشته است. او نه فقط محدودیت های «شخصیت علمی» را نپذیرفته، بلکه در نظریه ی خود تلاش کرده است مکانیسم های شکل گیری این شخصیت و سایر ابعاد نمادین حاکمیت ایدئولوژیک سرمایه داری را تشریح کند.(4)

محورهای نظری

نظریات بوردیو با بیان بسیار پیچیده و فلسفی او، دشواری بسیاری را برای خوانندگان به ویژه دانشجویان علوم اجتماعی ایجاد می کنند. با این حال این نظریه ها از چنان عمق و دقتی برخوردارند که کم تر کسی توانسته است آن ها را زیر سؤال برد. نظریه ی اجتماعی بوردیو با تأثیرپذیری از مارکس، وبر، دورکیم، لوی- استراوس و گروهی از فلاسفه ی معاصر به ویژه لودویگ ویتگنشتاین شکل گرفته است و آن را می توان در چندین محور اساسی ارائه داد.
نخستین و مهم ترین نظریه ی بوردیو، نظریه ی عمل(5)است(6). این نظریه را او در کتاب طرحی از یک نظریه ی عمل و همچنین در کتاب منطق عمل ارائه داده است. اساس این نظریه نزدیکی زیادی با مفهوم عمل در نزد مارکس دارد. در نظریه ی مارکسی«عمل» مشخصه ی اساسی هر نوع زندگی اجتماعی است و پیش از هر چیز در«کار»متبلور می شود، یعنی فرایند تبادل با طبیعت. این دیدگاهی است که مارکسیسم از اقتصاد سیاسی قرن نوزدهم اخذ کرده است. اما مارکسیسم به این مفهوم محدود بسنده نمی کند، بلکه با طرح مفهوم«شیوه ی تولید» و «ماتریالیسم تاریخی» عمل را مجموعه ای از روابط انسانی تعریف می کند که درون خود مبارزه ی طبقاتی با هدف استثمار طبقه ی محکوم به دست طبقه ی حاکم و به دست گرفتن قدرت سیاسی از خلال دستگاه دولتی را نیز تعقیب می کند. از این لحاظ مفهوم عمل در مارکسیسم با واژه ی «پراکسیس»بیان می شود که به خودی خود نیز به کار رفته است، چنان که گرامشی مارکسیسم را فلسفه ی پراکسیس می دانست.
نظریه ی عمل بوردیو از این ریشه بیرون می آید. اما شکل بسیار پیچیده تری به خود می گیرد. در این نظریه چندین مفهوم مهم مطرح می شوند که مهم ترین آن ها مفهوم«منش»(7)است. منش ها نظام هایی از قابلیت های پایدار و قابل انتقال( از خلال آموزش و فرایند اجتماعی شدن یا از طریق تقلید و تأثیرپذیری)هستند که ساختارهای بیرونی را در افراد درونی می کنند به صورتی که افراد با عمل خود ساختارها را بازتولید کنند.
اما ابتدا باید به این نکته توجه داشته باشیم که ساختارها، به باور بوردیو، روابطی اجتماعی هستند که میان بازیگران یا گروه های اجتماعی با قدرت های نابرابر ایجاد می شوند. این ساختارها در واقع هدف تداوم حاکمیت و استیلا را درون یک میدان(حوزه)(8)دنبال می کنند. این میدان می تواند کل یک جامعه را دربربگیرد مثل میدان مبارزه ی طبقاتی(9)، یا ممکن است بخشی از جامعه یا قشری خاص از آن را شامل شود، مثل میدان تولید فرهنگی(10) یا میدان طبقه ی حاکم و غیره. هر میدانی، عرصه ای است که در آن نیروهای بالقوه یا بالفعل با یکدیگر وارد تبادل می شوند. بوردیو خود در این باره چنین می گوید:
«قابلیت های شکل دهنده ی منش تربیت یافته، تنها در حالتی شکل می گیرند و به کارکرد خود عمل می کنند که در یک میدان قرار گرفته باشند یا در رابطه ای با یک میدان وارد شده باشند که به قول بشلار درباره ی میدان فیزیکی، خود" میدانی است از نیروهای ممکن" که در آن نیروها تنها در رابطه با برخی از قابلیت ها آشکار می شوند: به این ترتیب است که عمل هایی یکسان چنانچه در میدان های متفاوت قرار بگیرند یا در حالت های متفاوت یا در بخش های متضادی از یک میدان، می توانند معانی و ارزش هایی متناقض نیز دریافت کنند»(11).
پس برای درک معنی عمل باید معنی میدان را درک کرد که خود حاصل تبادل میان نیروهاست. به عقیده ی بوردیو در هر میدانی میان بازیگران یا گروه های اجتماعی چهار نوع سرمایه ردوبدل می شوند که عبارتند از:
1.سرمایه ی اقتصادی، یعنی ثروت و پولی که هر بازیگر اجتماعی در دست دارد.
2.سرمایه ی فرهنگی، یعنی قدرت شناخت و قابلیت استفاده از کالاهای فرهنگی در هر فرد.
3.سرمایه ی اجتماعی، یعنی شبکه ای از روابط فردی و گروهی که هر فردی در اختیار دارد.
4.سرمایه ی نمادین، یعنی مجموعه ی ابزارهای نمادین، پرستیژ، حیثیت، احترام و قابلیت های فردی در رفتارها(کلام و کالبد)که فرد در اختیار دارد.(12)
هر سرمایه ای می تواند شکلی کالبدی شده(13) یعنی نوعی قابلیت ذهنی داشته باشد یا شکلی عینی شده(14)یعنی مادیت یافته و به شکل یک کالای واقعی. افراد یا گروه ها با هدف به دست آوردن موقعیت برتر، یعنی ایجاد حاکمیت و استیلا در هر میدانی وارد رقابت با یکدیگر می شوند و از طریق تبادل این چهار نوع سرمایه با یکدیگر بر سر آن استیلا مبارزه می کنند. در جامعه ی طبقاتی یک میدان عمومی مبارزه ی طبقاتی وجود دارد که در آن، ساختار حاکمیت طبقه ی برتر بر سایر طبقات باید خود را از طریق«منش»ها به افراد منتقل کند. این امر از خلال تبدیل ساختارهای حاکمیت به بازنمودهای نمادین انجام می گیرد به صورتی که منشأ اختلاف میان بازیگران و به وجود آمدن حاکمیت پوشانده شود و این حاکمیت به امری بدیهی یا طبیعی تبدیل شود.
در اینجا بوردیو سه مفهوم اساسی را مطرح می کند: مفهوم«باور»(15)، مفهوم«راست باوری»(16)و مفهوم «دگرباوری»(17). زمانی که بازیگران یا گروه های اجتماعی دقیقاً عمل اجتماعی خود را بر جهان طبیعی منطبق بدانند، یعنی اعتقاد داشته باشند که این دو جهان(طبیعی و اجتماعی) به صورتی بدیهی یکسان هستند، ما با یک «باور» رو به رو هستیم. مثلاً زمانی که از «ذوق» برتر طبقه ی حاکم یا توانایی«ذاتی»این طبقه در حاکمیت سخن می گوییم، «باور»به عقیده ی بوردیو در مقابل«راست باوری»و«دگرباوری»خود را مشخص می کند زیرا در هر دو آن ها، به طور ضمنی یا به طور صریح وجود باوری متناقض یا متفاوت به رسمیت شناخته شده است. اگر«باور» به هر صورتی مورد سؤال قرار گیرد، وارد حوزه ی گفتمان عمومی می شود. در این حالت، این برعهده ی «راست باوری»خواهد بود که بتواند به موقعیت پیشین یعنی«باور»بازگردد، در حالی که«دگرباوری» در رقابت خود با«راست باوری»، نقشی تعیین کننده در شکل گیری عمل دارد(18). به هر صورت زمانی که ساختار حاکمیت یا استیلا در هر میدانی از خلال منش به بازیگران یا گروه های اجتماعی منتقل شد، برای تداوم آن استیلا دیگر ضرورتاً نیازی به دخالت مستقیم طبقه یا گروه حاکم وجود ندارد. این امر از خلال دخالت آنچه بوردیو«خشونت نمادین»(19) می نامد، انجام می گیرد. خشونت نمادین خود را از طرق مختلف، چه به صورت اشکال رسانه ای(به ویژه تلویزیون و سینما) و چه به صورت اشکال مناسکی(مناسک قدرت، تابوها و...)به افراد منتقل می کند و رفتارهای آن ها را مورد کنترل قرار می دهد به صورتی که حق انتخاب عمل از آن ها گرفته می شود و به ناچار بر اساس«منش» عمل می کنند. به این ترتیب منش ها نه فقط ساختارها را درونی می کنند، بلکه از طریق این درونی کردن، بازتولید آن ها و در نتیجه بازتولید حاکمیت را نیز ممکن می کنند. در شکلی عمومی می توان طرح عمل اجتماعی را از دیدگاه بوردیو به صورت زیر ترسیم کرد:
انسان شناسی اجتماعی پی یر بوردیو
شکل1: طرح عمل اجتماعی فرد از دیدگاه بوردیو
بوردیو خود در طرحی دیگر رابطه منش را با شیوه ی زندگی نشان می دهد.
انسان شناسی اجتماعی پی یر بوردیو
شکل2. رابطه ی منش و شیوه ی زندگی در نزد بوردیو
همان گونه که در شکل 2 مشاهده می شود، «شیوه ی زندگی» خود را بیش از هر چیز در «سلیقه»یعنی در برداشت ها و ارزیابی های زیباشناختی یعنی در حقیقت در انتخاب های فرهنگی بازیگران و گروه های اجتماعی نشان می دهد که سبب«تمایز» یافتن آن ها از سایر گروه ها و بازیگران، مرزبندی و شکل گرفتن و بازتولید ساختارها و منش ها می شود. این موضوع را بوردیو در کتاب پرباری با عنوان تمایز، نقد اجتماعی داوری(1979)و بر اساس یک پژوهش میدانی گسترده در فرانسه نشان می دهد. در این کتاب بوردیو تلاش می کند با فاصله گرفتن از مفهوم زیباشناختی کانتی، ثابت کند که« سلیقه» نه انتخابی ذاتی بلکه حاصل انعکاس یافتن ساختارهای حاکمیت در منش ها، یعنی حاصل قدرت نمادین است که پیش تر به آن اشاره شد. این امر را بوردیو با طیف گسترده ای از انتخاب ها شامل غذا، نوع مسکن، نوع دکوراسیون، نوع خودرو، نوع موسیقی و آواز، نقاشی، موضوع های موردعلاقه برای عکاسی و... نشان می دهد.
موقعیت افراد و گروه ها در عرصه ی اجتماعی و در حقیقت در میدان های اجتماعی، سبب موضع گیری های متفاوت و حتی متناقض آن ها می گردد. بوردیو با حرکت از این استدلال، سهم مهمی در نظریه ی «بازتاب» دارد. این نظریه، که در بخش بعدی به آن خواهیم پرداخت، بر آن است که رابطه ی میان پژوهشگر و موضوع پژوهش رابطه ای پویاست به گونه ای که پژوهشگر براساس موقعیت خود، موضوع را درک کرده، انعکاس داده یا تحلیل می کند. بوردیو معتقد است که توجه به مفهوم بازتاب، می تواند نقش مهمی در پیشبرد نظریه ی جامعه شناختی از نظر علمی تر شدن آن داشته باشد. سه نوع موقعیت که بر ارزیابی پژوهشگر بر موضوع پژوهش مؤثر هستند عبارت اند از:
1.منشأ و موقعیت اجتماعی محقق(طبقه ی اجتماعی، قومیت، جنسیت و...)
2.موقعیت محقق در جهان علمی(گرایش های نظری و روش شناختی، موقعیت در سلسله مراتب دانشگاهی).
3.موقعیت محقق به عنوان روشنفکر، جهان بینی و زیباشناختی او.

نقد

موقعیت چشمگیر و منحصر به فرد بوردیو در عرصه ی اجتماعی جهان، او را نه فقط موضوع تحسین های بسیار، بلکه هدف حملات بی شماری نیز قرار داده است. مهم ترین این انتقادات را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1.مبارز بودن و فعالیت سیاسی بوردیو به عنوان عاملی در به انحراف کشیدن قضاوت علمی او مطرح شده است. به ویژه آن که بوردیو از مارکسیسم ریشه گرفته و هرگز به رغم بحران های گسترده ای که این ایدئولوژی را متزلزل کرد، این منشأ را نفی نکرده است. در حقیقت، انتقاد در اینجا با حرکت از بحث خود بوردیو در رابطه ی میان پژوهشگر و موضوع پژوهش، تعهد سیاسی را موقعیتی کاملاً مؤثر در جایگزینی دیدگاه پژوهشگر به جای واقعیت پژوهش می داند.
2.سهم ذهنی گری در تبیین نظریه ی عمل بوردیو، مورد انتقاد زیادی بوده است. در واقع، این تقدیر بر بوردیو وارد می شود که در عین حال که دائماً ادعا می کند از ساختارگرایی ذهنی لوی- استراوس فاصله می گیرد، خود مفاهیمی مجرد همچون «منش» و «میدان» را مطرح می کند که نوعی ساختارهای به زحمت قابل تعریف و مبهم هستند.
3.انتقاد دیگر به مجموعه ی نظریه ی بوردیو، بار گسترده ی فلسفی در آن است که در نثری بسیار سخت و پیچیده متبلور می شود. این سؤال مطرح می شود که ‌آیا بوردیو یک فیلسوف اجتماعی است یا یک جامعه شناس؟ اگر او یک فیلسوف است، چه استدلالی می توان برای به کارگیری گسترده ی ابزارهای کمّی جامعه شناختی در کار او داشت و اگر یک جامعه شناس است، به چه دلیل تا این حد در تجرد و انتزاع پیش می رود؟

منش و فضای شیوه های زندگی
«فضای اجتماعی به گونه ای که تشریح شد، یک بازنمود انتزاعی است که کافی است یادآوری کنیم می تواند به شکل یک قالب نمایانده شود. این بازنمود انتزاعی به بهای تلاشی خاص در جهت ساختن و ارائه ی یک چشم انداز و دید عمومی، همچون یک نقشه، نسبت به مجموعه ی نقاطی که بازیگران عادی(از جمله جامعه شناس یا خود خواننده در رفتارهای متعارفشان) با حرکت از آن ها بر جهان اجتماعی می نگرند، به وجود می آید. رابطه ی فضای اجتماعی که به دلیل همزمانی کلیت برداشت شده در یک چشم برهم زدن- و همین، ارزش اکتشافی آن را تشکیل می دهد- از موقعیت هایی که بازیگران خود هرگز نمی توانند در چندگانگی روابط خویش بر مجموع آن ها احاطه داشته باشند، با فضای عملی موجودیت روزمره، با فواصلی که این فضا ایجاد می کند و قابل شناسایی هستند و با نزدیکانی که در آن وارد می شوند و از بیگانگان نیز دورترند، رابطه ای است که می توان آن را با رابطه ی فضای هندسی با فض ای راه شناختی(25)تجربه ی عادی با کمبودها و گسستگی هایش مقایسه کرد. اما مهم ترین مسئله بی شک آن است که پرسش درباره ی این فضا در خود این فضا مطرح می شود، و این که بازیگران بر این فضا، که عینیت آن را نمی توان انکار کرد، دیدگاه هایی دارند که به موقعیت آن ها در آن بستگی دارد و اراده ی آن ها به دگرگونی یا به حفظ آن اغلب در همان فضا بیان می شود. به همین دلیل است که بسیاری از واژگانی که علم برای اطلاق به طبقاتی که به وجود می آورد به کار می گیرد، از واژگان عادی به عاریت گرفته شده اند یا از واژگانی هستند که به مصرف بیان بینش اغلب جدل گرایانه ی برخی گروه ها درباره ی برخی دیگر می رسند. جامعه شناسان گویی خود تحت تأثیر تمایل خویش به عینیت بیشتر از خود بیخود شده باشند، تقریباً همواره از یاد می برند که 'موضوع'هایی که آن ها طبقه بندی می کنند خود نه فقط تولیدکننده ی اعمالی هستند که به طور عینی قابل طبقه بندی اند، بلکه عملیاتی به همان اندازه عینی هم در طبقه بندی به وجود می آورند که آن ها نیز به نوبه ی خود قابل طبقه بندی هستند. تقسیم به طبقات، که نتیجه ی عمل علمی است، ما را به ریشه ی مشترکی از اعمال قابل طبقه بندی هدایت می کند که حاصل بازیگران و داوری های طبقه بندی کننده ی آن ها بر اعمال دیگران و بر اعمال خود آن هاست: در واقع منش در آن واحد هم یک اصل زاینده ی اعمال عیناً قابل طبقه بندی است و هم یک نظام طبقه بندی کننده(26)این اعمال. جهان اجتماعیِ بازنموده، یعنی فضای شیوه های زندگی، در رابطه ای شکل می گیرد که میان دو نوع قابلیت تعیین کننده ی منش به وجود می آید: قابلیت تولید اعمال و آثار قابل طبقه بندی[ از یک سو] و قابلیت تفاوت گذاری و ارزیابی این اعمال و این محصولات(سلیقه)[‌ازسوی دیگر]».
(Pierre Bourdieu,La Distinction,critique sociale du jugement,Paris,Minuite,1979,pp.189-90)
(پیر بوردیو، تمایز، نقد اجتماعی داوری).

پی نوشت ها :

1.Flanagan 1994;Fowler 1997;Giddens 1986;Hopkins 1996;Jenkins 1989;Miller 1987;Robbins 1991;Swartz 1996
2.Bourdieu 1961
3.Bourdieu 1972
4.پیر بوردیو در ژانویه 2002 در پاریس درگذشت.
5.Practice/Pratique
6.Humes 1998
7.habitus این واژه به صورت های مختلف به فارسی ترجمه شده است از جمله«عادت»، «عادت واره»و غیره، واژه ی منش به صورتی موقت و تا یافتن واژه ای بهتر در اینجا برگزیده شده است.
8.champ
9.champ des luttes de classes
10.champ de la production culturelle
11.Bourdieu 1979: 103
12.Humes 1998
13.incorporé
14.objectivé
15.doxa
16.orthodoxy
17.heterodoxy
18.Bourdieu 1979;499-536
19.Ibid,569-570
20.interiorisation de I'extériorité
21.Bourdien 1979: 191.
22.Bourdien 1979: 191.
23.structure structurante
24.structure structuré
25.hodologique
26.principum divisionis

منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛(1390)، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران، نشر نی، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط