چکیده
*کلید واژه:
ایل بختیاری، ساختار اجتماعی، چهارلنگ، هفت لنگ، خاستگاه نژادی.
*خاستگاه نژادی ایل بختیاری
تا پیش از صفویه منطقه ای به نام بختیاری وجود نداشته و به نظر می رسد برای نخستین بار در تاریخ گزیده (730 ه.ق) به صورت نام یکی از قبایل لُر بزرگ ضبط گردیده است. (مستوفی، 1362: 540) همچنین واژه لُر بزرگ در زمان مغول رایج شد و تا زمان صفویه همچنان به کار می رفت. اما پیش از سده هشتم این منطقه و همچنین لر کوچک را با هم لرستان (بلاد اللور) می نامیدند. (امان اللهی، 1370: 84-88) بنابر این ایل بختیاری یکی از شعبه های لر است و شناخت خاستگاه نژادی اقوام لر پیش از بختیاری ها ضروری به نظر می رسد.
لرد کرزن در رابطه با خاستگاه نژادی لرها می گوید: «این موضوع که لرها از چه قوم و طایفه ای بوده اند و از کجا آمده اند از راه های باز نشده ی تاریخ بوده و خواهد بود. اینان قومی هستند بدون تاریخ و بدون آثار مکتوب و حتی بدون هر گونه روایتی درباره ی گذشته ی خود.» (Curzon، 1966: 273) با این وجود واژه لر برای اولین بار در نوشته های بعضی از مورخین و جغرافیانگاران قرن چهارم هجری و پس از آن اغلب به صورت اللُریه، لاریه، بلاد اللور و لوریه ضبط شده است. (مسعودی، 1365: 84-85؛ ابن حوقل،1345: 114؛ ابوالفداء،1349: 356) وجه تسمیه لرها را می توان به سه گروه تقسیم کرد. 1- برخی لُرها را از نسل شخصی به نام لُر دانسته اند. 2- واژه لر را مشتق از کلمات ایرانی چون لهراسب و غیره گرفته اند. 3- واژه لُر نسبت مکانی دارد. (امان اللهی، 1370: 19) از آن جایی که طبری مورخ قرن دوم و سوم ه.ق تمام مردم کوهستانی زاگرس را کُرد خوانده، دیگر مورخان نیز از آن پس، لرها را شعبه ای از کردها دانسته اند؛ مسعودی، اصطخری، مستوفی، معینی و شرف خان بدلیسی لرها و کردها را از یک نژاد ضبط کرده اند. در واقع آن چه جغرافیانویسان و مورخان از طبری نقل کرده اند؛ یک تعبیر غلط و نا صحیحی از معنی کلمه "کُرد" بیشتر نبوده است؛ زیرا اطلاق کلمه کُرد از طرف نویسندگان قرون اسلامی به مردمان کوهستانی زاگرس به دلیل همبستگی و یک پارچگی ملیت و زبان آنها نبوده، بلکه قصد آنان از ذکر کلمه "کُرد" تمام مردم صحرانشین و کوهستانی آن سامان بوده است. (لایارد و دیگران، 1371: 165-166 یادداشتهای مترجم) اصولاً واژهی کرد در زبانهای ایرانی به معنی چادرنشینی و بیابانگردی است و به همین جهت است که جغرافیانگاران ایرانی- اسلامی اقوام ایرانی زبان چادرنشین و بیابانگرد را کُرد قلمداد کرده اند. (امان اللهی، 1370: 36؛ مینورسکی، 1362: 25-26) کرد در زبان های ایرانی به معنی بیابانگرد و مترادف کلمه فرانسوی نوماس است که ریشه یونانی به معنی چراننده است. بنابراین کُرد به معنی گله چران است؛ (نفیسی، 1336: ج 1، 10) و فردوسی نیز در داستان ضحاک "کرد" را در معنای شبان و پرورش دهندهی دام (بز- گوسفند) به کار برده است. (فردوسی،1374: 12-13) لمبتون در رابطه با تفاوت واژه لر و کرد می گوید: «جغرافیادانان و مورخین اولیه از گروه صحرانشین و نیمه صحرانشین با عنوان کلی الاکراد یاد می کردند. منظور آنها لزوماً مردمان کرد نژاد نبود؛ بلکه همه چادرنشینان و گله داران غیر عرب و غیر ترک را چنین می نامیدند.» (لمبتون، 1362: 198) البته بین گویش لری و کردی شباهت های زیادی وجود دارد به طوری که راولینسون زبان بختیاری و لرها را یکی از گویش های کردی می داند. (راولینسون، 1362: 149) اما با وجودی که این زبانها به تدریج از یک ریشه به وجود آمده اند؛ اما چندین قرن است که زبان های جداگانه ای محسوب می شوند. «زبان لری و کردی جزو زبان های ایران غربی به شمار می آیند که زبانهای اخیر به دو شعبه شمال غربی و جنوب غربی تقسیم می شوند که در این میان زبان کردی جزو زبانهای شمال غربی است و حال آنکه زبان لُری در زمره ی زبانهای جنوب غربی قرار می گیرد...زبانهای شمال غربی که زبان کردی جزو آنهاست در محدوده ی دولت باستانی ماد پراکنده، در صورتی که زبانهای جنوب غربی منجمله زبان لری در سرزمین های پارسیان یافت می شوند. به گفته ی یکی از مؤلفین یونانی اراتوستن (194-276ق.م) تا قرن سوم پیش از میلاد بین زبانهای رایج در سرزمین پارس (زبانهای جنوب غربی) و ماد (شمال غربی) تفاوت فاحشی وجود نداشته است.» (اُرانسکی، 1358: 137) بنابراین لرها شعبه از کردها نیستند و قومی آریایی، پارسی زبان و ایرانی الاصل اند که از نظر جسمی و فرهنگی کمابیش با اقوامی چون عیلامیان، کاسی ها، اعراب و ترکان آمیخته اند اما با این حال توانسته اند اصالت خود را بیش از دیگر گروه های ایرانی حفظ کنند. (امان اللهی، 1370: 45)
قوم لر مانند دیگر اقوام در برهه های مختلف تاریخی، مردمانی از اقوام ایرانی، عرب، مغول و ارمنی را در درون خود جای داده است. به همین خاطر دربارهی خاستگاه بختیاری، دو نظریه وجود دارد. برخی از مردم شناسان و محققین بختیاری ها را ایرانی الاصل می دانند. ویلسون می گوید: «لوریمر در مقاله تحقیقی خود نشان داد که گویش بختیاری در اصل ایرانی آمیخته با کلماتی از پهلوی قدیم و همچنین مخلوطی از واژه های عربی، ترکی و کردی است که ریشه قومی و عشیره ای دارد.» (لایارد و دیگران، 1371: 265) برخی از محققین شباهت لباس زنان بختیاری به لباس زنان زرتشتی دورهی ساسانی و گویش وزبان آمیخته با لغات پهلوی ساسانی را دلیل ایرانی الاصل بودن بختیاری ها ذکر کرده اند. همچنین عده ای به قضاوت زبانشان که فارسی شکسته و حاوی بسیاری واژه ها و اصطلاحات منسوخ قدیمی است؛ چنین نتیجه می گیرند که بختیاریها ساکنین عهد کهن این خاک بوده اند. (مینورسکی، 1362: 20-21) نظریه دوم بختیاری ها را غیر ایرانی دانسته و تبارشان را به یونانی ها، ترک ها و مغول ها رسانیده اند. (شنیدلر، 1376: 95-98) به نظر می رسد، نتیجه گیری دربارهی خاستگاه نژادی بختیاری مستلزم دانستن وجه تسمیه واژه بختیاری می باشد. البته در مورد نام واژه بختیاری، نظریههای گوناگونی وجود داردکه هر کدام حاکی از آن است که این واژه، صفت نسبی یک فرد یا رویداد یا محلی است. هرودوت تاریخ نگار یونانی، بختیاری را "باکتری" دانسته که نام قبیلهای است و از بلخ و خاور دریای مازندران به جنوب سفر کرده و در آن جا مستقر شدهاند. همچنین بختیاریها را به باختریان نیز نسبت دادهاندکه از روزگاران کهن همواره ساکن باختر بودهاند و نام خود را از آن مکان گرفتهاندو باختر را محلی بین عراق عرب، همدان و پارس میدانند و این همان منطقهای است که امروزه جایگاه ایل بختیاری است و بی گمان نام آن، نخست "باختری" بوده که به مرور زمان به "بختیار" بدل گشته و در سدههای نخستین اسلامی "بختیاری" شده است. (افشارسیستانی، 1367: ج 1، 454)
برخی معتقدند که واژه بختیاری از دو جزء "بخت" و "یاری" تشکیل شده و «سبب این امر آن که چون این قوم در یکی از جنگ های سخت به مدد شاه اسماعیل شتافتند و دشمن را از میان برداشتند پادشاه صفوی از این اقوام خشنود گردیده و گفت امروز بخت یار من گشت؛ از این رو از آن زمان به بعد ایل مزبور به بختیاری موسوم گردیده است.» (سردار اسعد،1363: 386)
و برخی بر اساس یک روایت محلی این قوم از نسل شخصی به نام بختیار می باشند و به همین سبب به بختیاری موسوم گردیده است. (امان اللهی، 1370: 93) ویلسون وجه تسمیه بختیاری را با دقت مورد بررسی قرار داده و می گوید سه روایت در رابطه با وجه تسمیه بختیاری وجود دارد. یکی این که بختیاریها به استناد یک روایت افسانه ای بازماندگان مردمانی هستند که از زمان ضحاک پسر مرداس باقی مانده اند. مردمانی که از ظلم و ستم ضحاک به دشت و کوهستان فراری شدند "بخت یار" یعنی مردم خوشبخت نامیده شدند. بنا به روایتی دیگر بختیاریها از نژاد مردی مغول به نام بختیارند که همراه لشکر افراسیاب از توران برای تصرف قلمرو گشسب به ایران آمده بودند. روایت سوم بختیاریها در زمان داریوش سوم از ظلم و ستم حکام این پادشاه به کوه ها فراری شدند و بعدها بختیاری نام گرفتند. (لایارد و دیگران، 1371: 245- 246) پیش از این روایت دیگری نیز آورده که خود چندان بهایی به آن نمی دهد. «بختیاری ها شاید از نژاد کلنی های یونانی باشند که از زمان اسکندر کبیر در آسی باقی مانده اند و این به دلیل شباهت رقص بختیاری به رقص یونانی هاست.» (لایارد و دیگران، 1371: 244) این نظریه توسط شیندلر رد شده است. (شنیدلر، 1363: 55) این شباهت دلیل درستی برای هم نژاد بودن بختیاری ها با یونانی ها یا هر گروه دیگری نیست. کما این که بنجامین بختیاری ها را از نظر پاره ای آداب و رسوم شبیه سرخ پوستان آمریکا می داند. (بنجامین، 1369: 110) بدلیسی نام یکی از طوایفی که به لرها پیوستند را بختیاری ذکر کرده است. «در سال 505 لرها قوی شدند چون اقوام بسیاری از جبل السماق شام به لرها پیوستند که بختیاری جزو آن ها آمده ...» (بدلیسی، 1373: 47) برخی از محققین این نظریه را بر دیگر نظریه ها ارجحیت داده اند و قابل قبول تر دانسته اند. در هر حال این روایت ها تصدیق می کنند که بختیاریها هیچ گاه همهی افراد آن از قوم واحدی نبوده و نیستند. در بین بختیاریها مردمانی از اقوام ایرانی، عرب، مغول و ارمنی وجود دارند. مردمان بختیاری مخلوطی از اقوام مختلف هستند که تشکیلات سیاسی- اجتماعی خود را در مقابل همسایگان خود در قرن نوزدهم میلادی انسجام بخشیدند. (امان، 1374: 27-28) بنابراین ایل بختیاری از طوایف مختلفی ترکیب یافته است که از نژادهای دیگر هستند و به مرور زمان به تابعیت این ایل در آمده اند.
کتابنامه
ابن حوقل، ابوالقاسم محمد (1345): صوره الارض، ترجمه جعفر شعار، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
ابوالفداء (1349): تقویم البلدان، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
افشار سیستانی، ایرج (1366): نگاهی به خوزستان، تهران، هنر.
افشار سیستانی، ایرج (1367): مقدمه ای بر شناخت ایل ها، چادرنشینان و طوایف عشایری ایران، ج 1، تهران، ایرج افشار سیستانی.
افشار سیستانی، ایرج (1373): خوزستان و تمدن دیرینه آن، ج 2، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
افشار سیستانی، ایرج (1382): گردشگری و میراث فرهنگی استان چهار محال و بختیاری، تهران، قلم آشنا.
امان اللهی بهاروند، سکندر (1360): کوچ نشینی در ایران پژوهشی دربارهی عشایر و ایلات، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
امان اللهی بهاروند، سکندر (1370): قوم لُر پژوهشی دربارهی پیوستگی قومی و پراکندگی جغرافیایی لُرها در ایران، تهران، آگاه.
امان، دیتر (1374): بختیاریها: عشایر کوه نشین ایرانی در پویهی تاریخ، ترجمه محسن محسنیان، مشهد، مؤسسهی چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم.
بدلیسی، امیر شرف خان (1373): شرفنامه تاریخ مفصل کردستان، تهران، حدیث، چاپ سوم.
بنجامین، س. ج. و (1369): ایران و ایرانیان، ترجمه محمدحسین کردبچه، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ دوم.
راولینسون، هنری (1362): سفرنامهی راولینسون، ترجمه سکندر امان اللهی، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه.
سردار اسعد، علیقلی خان (1363): تاریخ بختیاری، با مقدمه جواد صفی نژاد، تهران، فرهنگسرا، چاپ دوم.
سردار اسعد، علیقلی خان (1376): تاریخ بختیاری، تهران، اساطیر.
شنیدلر، هوتم (1363): "ایل بختیاری"، در تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری، با مقدمه جواد صفی نژاد، تهران، فرهنگسرا، چاپ دوم.
صفی نژاد، جواد (1368): عشایر مرکزی ایران، تهران، امیرکبیر.
صفی نژاد، جواد (1381): لرهای ایران، تهران، آتیه.
فردوسی، ابوالقاسم (1374): شاهنامه فردوسی، به سعی و کوشش محمد روشن و مهدی قریب، تهران، فاخته و شرکت آترپات.
لایارد، سراوستن هنری (1367): سفرنامه لایارد یا ماجراهای اولیه در ایران، ترجمه مهراب امیری، تهران، وحید.
لایارد، سراوستن هنری و دیگران (1371): سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمه و حواشی مهراب امیری، تهران، فرهنگسرا.
لمبتون، آن. ک.س (1362): "تاریخ ایلات ایران"، ترجمه علی تبریزی، مجموعه مقالات ایلات و عشایر، تهران، آگاه، صص 195-240.
لمبتون، آن. ک.س (1375): ایران عصر قاجار، ترجمه سیمین فصیحی، جاودان خرد، تهران.
مستوفی، حمدالله (1362): تاریخ گزیده، باهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم.
مسعودی، ابوالحسن (1365): التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
مینورسکی، ولادیمیر (1362): دو سفرنامه دربارهی لرستان همراه با رساله لرستان و لرها، ترجمه سکندر امان اللهی بهاروند و لیلی بختیار، تهران، بابک.
نفیسی، سعید (1336): تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورهی معاصر، ج 1، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ.
ویلسون، آرنولد (1371): "منطقه بختیاری"، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمه و حواشی مهراب امیری، تهران، فرهنگسرا.
Curzon، George N (1966): Persia and Persian Question، London، Frank Cass.
پینوشتها:
1- دانشیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان.
2- دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه اصفهان
/ج
نویسندگان:
دکتر فریدون اله یاری (1)
سمیه بختیاری (2)
منبع:راسخون