زروانیسم و اندیشه‌ی نور و تاریکی در ایران باستان

اسطوره چیست؟ جایگاه اساطیر در شناخت هر ملت و پیشینه‌ی آنان کجاست و آیا اساطیر باستانی قابل اعتماد برای پژوهش های جامعه شناسان هستند؟ اسطوره به عنوان مرز بین تاریخ و افسانه، پیشینه و قدمت تاریخی هر ملت را بیان
سه‌شنبه، 27 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زروانیسم و اندیشه‌ی نور و تاریکی در ایران باستان
زروانیسم و اندیشه‌ی نور و تاریکی در ایران باستان

 

نویسنده: آیناز نجفی (1)
منبع:راسخون




 

چکیده:

اسطوره چیست؟ جایگاه اساطیر در شناخت هر ملت و پیشینه‌ی آنان کجاست و آیا اساطیر باستانی قابل اعتماد برای پژوهش های جامعه شناسان هستند؟ اسطوره به عنوان مرز بین تاریخ و افسانه، پیشینه و قدمت تاریخی هر ملت را بیان می کند و به بیان و شرح دردها و آرزوها و آرمان های هر ملت می پردازد. اسطوره‌ی آفرینش در ایران باستان هم همانند دیگر ملت های باستانی با افسانه و تخیل دین مداران در آمیخته و تخمین حدودی قدمت آن را ناممکن کرده است. چنانچه در بررسی ادیان و آیین های باستانی ایران نیز مدارک آنقدر گویا و کافی نیستند که ما را به دستیابی به این امر مهم رهنمود سازند. سوال های بسیاری برای پژوهشگران همچنان مطرح است که ریشه‌ی این ادیان کجاست و آیا منابع موجود درباره‌ی آنان قابل اطمینان هست؟
در این مقاله سعی بر این شده است تا با بررسی آیین زروانیسم و مسئله‌ی آفرینش در این آیین، به بن مایه‌ی اعتقاد به نور و تاریکی در اندیشه های کهن ایرانی و تاثیر آن بر ایران زردشتی و حتی اسلامی پرداخته شود. چنانچه ریشه های اعتقاد به جبر و تقدیرگرایی که در آثار متکلمان و محدثان ایران اسلامی نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، سید رضی و غیره مشهود است. اگرچه هنوز هم کمبود منابع و قابل اطمینان نبودن آنها دست مورخین و پژوهشگران را بسته و روند تحقیقات را با مشکل روبه رو ساخته است.

کلید واژه ها:

اسطوره، زروانیسم، زردشت، زادسپرم، اهرمزد، اهریمن، ساسانیان، مانویست، مینوی خرد، بندهش.

مقدمه:

زروانیسم از دیرباز برای بسیاری از ایران شناسان معضلی بغرنج و زحت آفرین بوده است. مسئله ای که نه می شود از کنار آن به سادگی گذشت و نه می توان با قدرت با آن دست و پنجه نرم کرد. نا کافی بودن مدارک و شواهد و تنوع آنها، پیچیده بودنشان و همچنین زبان به کار رفته در این اسناد همه و همه باعث آن گردید که یک دسته از کنار آن گذشتند.
اما ریشه‌ی زروانیسم در کجاست؟ بین النهرین، ایران یا آسیای صغیر؟ مدارک آن قدر گویا و کافی نیستند؛ اما آثار و قرائن موجود در گاهان و متون پهلوی خبر از ریشه دار بودن این تفکر یا این تثلیث می دهند. به گفته‌ی آرسی زنر، زردشت خود دل خوش و سر موافقی با این فرقه‌ی بسیار کهن که اهریمن را همسان و همپای اهورامزدا می پرستیدند نداشت.
بخش های زروانی متن های زادسپرم، بندهشن، دینکرت و مینوی خرد، مخدوش تر از آن است که آدمی را به سوی ساختارهای ذهنی-فکری زروانی ها رهنمون شود. بلکه در این کتب سعی بر این شده است تا بین افکار زروانی و مزدیسنی یا به تعبیری دیگر میان تفکر تثلیثی و ثنوی آشتی برقرار گردد. یزدگرد دوم و مهرنرسی وزیرش که به احتمالی زروانی مذهب بوده اند، آن قدر در کتب دوره‌ی میانه چهره شان مخدوش گشته که حتی برای غیر زردشتیان هم چهره هایی ناخوش آیند هستند. (زینر،1388: 7-9)

زروانیسم چیست؟

روشن نیست که آیین زروان دین ایرانی ماقبل اسلام و مستقل از دین زردشت و از جهاتی رقیب آن است؛ یا اندیشه‌ی رایج فلسفی و دینی است که درون خود دین زردشت رشد و تحول یافته است. اما در هر حال آیین زروان را نمی توان بدعت گذاری در دین زردشت به شمار آورد. نام این دین برگرفته از نام پهلوی یک ایزد، زروان یا زمان است. زمان در مرکز اندیشه‌ی زروانی و نیز پهلوان اساطیر این آیین قرار دارد.
بر اساس لوح مسینی که در استان لرستان به دست آمده و بازمانده‌ی سده‌ی ششم قبل از میلاد است، می توان به رواج و گسترش زروانیت در آن عهد پی برد. به این ترتیب خطا نیست اگر قبول کنیم که این دین در اوایل هزاره‌ی قبل از میلاد پدید آمده است. (دولت آبادی،1379: 43) با برشمردن نشانه های قدمت زروان پرستی و به خصوص با تاکید بر قدیمی ترین نوشته های زردشتی و یا بازگو کردن تشریح شاهنامه، می توان با قاطعیت گفت که در زمان ظهور زردشت و پا نهادن این پیامبر به دربار گشتاسب، آیین زروان مقام استواری در ایران کهن داشته است. (همان، 65-66)
دیدگاهی که در بخش اعظمی از قرن حاضر وجه غالب و رایج داشته، اما به نوبه‌ی خود نیز مورد معارضه و مخالفت قرار گرفته، این است که اقوام هند و ایرانی دو نوع خدا را می پرستیدند که به نظر مخالف و دشمن همدیگر بوده اند. از یک طرف خدایانی را که ایرانیان آن ها را دیو و هندوها دوها می نامیدند (خدایان شر) و از طرف دیگ خدایانی که ایرانیان آن ها را اهورا و هندیان آسورا می خواندند. در نتیجه ایرانیان طبقه‌ی اول از این خدایان را به مرتبه‌ی دیو ها و شیاطین تنزل دادند. تنزل درجه و مرتبه را ایرانیها، به بنیانگذار دین مزدایی-زردشت- نسبت می دهند. بدین معنی که وی اهورامزدا را به مرتبه‌ی خدایی واحد، یا رئیس خدایان ارتقا داده و در نتیجه مذهب قدیمی ایران را متحول و اصلاح ساخته است. (فریدهلم،1377: 53) در اوستا از قبل یک خدای کهتر به نام زروان وجود دارد. مطابق گفته‌ی داماسیوس (قرن ششم پیش از میلاد) گزارش شده است که ایرانیان اعتقاد داشتند که اصل اول زمان یا فضا است. از دل این اصل اول بوده است که اهورامزدا و روح شر مستقیما بوجود آمده بودند. اگرچه در بعضی موارد اوستای موجود، زروان را به عنوان اولین خدا و پدر اورمزد و اهریمن نمی شناسند، بلکه تنها به عنوان یکی از ایزدان کم اهمیت تلقی می نماید. (کریستن سن،1388: 119)
اما این اختلاف نظر درباره‌ی ریشه‌ی این دین، زینر را چنین متقاعد ساخته که زروانیسم را به درستی یک بدعت بزرگ با تاثیر از آیین و فرهنگ بابلی خوانده است. بویس زمینه‌ی اصلی آن را از بین النهرین و حتی یونانی و با ویژگی های ستاره شناسانه می داند. به عقیده‌ی نیولی نیز بین النهرین در شکل گیری آیین زروانی سهم اصلی را داشته، بویژه با نظریه‌ی تاثیر ستارگان در احوال آدمی. (جلالی مقدم،1384: 24)
سرود های زردشت، با مرگ پیامبرش و زیر سلطه درآمدن حکومت های آسیانه میانه توسط شاهان بزرگ هخامنشی، در گردونه‌ی بازی های سیاسی قرار گرفت و بعد ها مغان در این سروده ها اعمال نظر کردند. تفکر زروانی آنقدر جذاب بود که کمتر کسی در آن دوران می توانست از تسری و سرایت آن به تودا های مردمی و حتی فرهیختگان جلوگیری نماید. شب و روز، پیری و جوانی، قیامت و معاد، همه و همه تجلی این باور ها بودند. عناصر اربعه‌ی آب، هوا، زمین و آتش، وجهی دیگر از این آیین محسوب می شود. و به همین گونه است دوازده ماه سال و سی روز.
متون ترفانی یا مانوی، به دو لهجه‌ی متمایز پارسی و پارتی نگاشته شده است. در متون پارسی، خدای غالب زروان است. اما در متون پارتی، خدای غالب بغ نامیده می شود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که زروانیسم در عهد مانی در جنوب غربی ایران حاکم بوده است. در حالی که چنین وضعی در شمال وجود نداشته است. همچنین نزدیکی پارس به بابل چنین تصوری را محتمل می سازد. (زنر،1388: 59)
از جمله کسانی که زروانی گری را بدعت و سربرآورده از دین زردشت می دانند جان هینلز است که عقیده دارد در دین زردشت، عقائد و اساطیر گوناگونی سربرآورد؛ که در این میان گروه عمده ای که عقائدشان با عقاید عموم متفاوت بود زروانیان اند. چنانچه معتقد است که کیش زروانی در دوره‌ی هخامنشیان بر اثر نفوذ عقائد بابلی پیدا شده است؛ در دوره‌ی اشکانی از مقبولیت عموم برخوردار بوده؛ اما در دوره‌ی ساسانی اهمیت بیشتری یافت. (هینلز،1368: 115)
اما چیزی که آشکار است این است که زروانیان خود را پیرو دین منسوب به زردشت می خواندند و اوستا را کتاب مقدس خود می دانستند. اگرچه در اوستا زروان جایگاه مهمی ندارد. اما در یسنه که سند کهنسالی از دین زردشتی است، از زروان یاد شده است. این بخش از اوستا که پس از گاثاها قدیمی ترین اثر مزدایی سات، دلیلی بر قدمت خدای زمان است.
اما آیا زروانیسم آیین حاکم در عصر ساسانی بوده است؟ کریستن سن اعلام داشت که زروانیسم صورت عادی و رایج زردشتی گری عهد ساسانی است. در عهد پادشاهی شاپور اول، مانی نام زروان را برای خدای غالب دینش انتخاب کرد. بعد از یک دوره افول و گمنامی موقت، تعالیم زروانی بار دیگر در عهد سلطنت بهرام پنجم و یزدگرد دوم ظاهر گردید و این فقط در عهد خسرو اول بود این آیین سرکوب شد. (زنر،1388: 97)
زروان پرستی، کیش رسمی ایرانیان باستان است که بر پایه‌ی اعتقاد به نیروی لایزال و غیر قابل تغییر سرنوشت استوار بوده است. پیروان این دین عقیده داشته اند که از ابتدا تا انتهای عالم، هیچ چیز جز به خواسته‌ی خدای زروان یا خدای زمان اتفاق نمی افتد. و همه‌ی موجودات فقط به راهی می روند که از پیش معین شده و سرپیچی از آن نه مقدور است و نه مقدر. اگرچه از این آیین در این روزگار، حتی نامی باقی نمانده است، اما باورهای زروانی هنوز در خلق و خوی ایرانیان نفوذ بسیار دارند و آثار زیانبار آن گریبانگیر ماست. در کیش زروان همه‌ی موجودات عالم بازیچه‌ی بی اختیار دست سرنوشت هستند و بدیهی است که به این ترتیب در دنیای زروانی نه مسئولیت وجود دارد و نه پاداش و کیفر. به عبارت دیگر از ابتدا برای هر موجودی صفحه‌ی از پیش نوشته ای در دفتر سرنوشت وجود دارد که غیر از آن هیچ چیز اتفاق نمی افتد. (دولت آبادی،1379: 7-8)
زروانی ها نه تنها برای خدایان بلکه برای دیوان نیز قربانی می کردند تا آزاری از جانب ایشان به آنان نرسد. یکی از تحولات در زروانی گری، اعتقاد به تکامل مادی جهان نه به وسیله‌ی آفرینش خدایی، بلکه از ماده ای نادیدنی به دیدنی، و یا از زمان و مکان نامحدود به محدود می باشد. چنین به نظر می رسد که این اعتقاد انکار بهشت و دوزخ را به همراه داشته است.
غالباً گفته اند که زروانیسم نوعی رقیق کردن الهیات ثنوی زردشتی و کاستن از ثنویت آن است. ولی این نوع تغییر مطابق با عقیده‌ی خود قائلان به اسطوره‌ی زروانی نیست. از نظر نوع شناسی، دشوار می توان ثنویت را یک مقوله‌ی مستقل در دین به شمار آورد. (شاکد،1387: 68)
مفاهیمی که از اسطوره‌ی آفرینش در زروانیسم استنباط می شود، اساساً خصوصیت فلسفی دارد و از این رو این استدلال موجه مطرح می گردد که کیش زروانی اساس دین متفکران بوده است. یکی از تحولات در اعتقاد به زروان، عقیده ای بوده دال بر تکامل مادی گرایانه‌ی جهان، بدون صورت؛ یعنی زمان و مکان نامحدود (زروان)، به آنچه دارای صورت است، یعنی محدود. بدین گونه نامحدود، محدود می گردد. که اساس با اعتقاد به وجود خالق و عقیده به زندگی پس از مرگ و تکیه بر پاداش یا عقوبت در دین زردشتی مقبول عموم ناسازگار بوده است.
تکامل تدریجی از زمان به نظر بعضی این مفهوم را در بر داشت که سپهر جهان را محدود می کند و بر آن نظارت دارد. به زبان اسطوره‌ی نجومی، تقدیر افراد ز طریق جدال کیهانی در ازل مقدر شده است. این اعتقاد به تقدیر که با دین زردشتی مقبول عموم بیگانه بود، نفوذ نسبتا زیادی در افکار ایرانی بر جای گذاشته، که نه تنها در بعضی نوشته های زردشتیان، که در قطعات شاهنامه نیز دیده می شود. (هینلز،1368: 119)

تفکر زروانی و تاثیر آن بر توده‌ی مردم:

جبریت حاکم در زروانیسم که امکان هرگونه گزینشی را به روی آدم سد می کند، به اخلاق ایرانی کشیده شده و تا به امروز نیز ادامه دارد. چنانچه در مینوی خرد گفته می شود: "حتی با نیرو و زورمندی خرد و دانایی هم با تقدیر نمی توان مبارزه کرد." این روحیه‌ی یاس و ناامیدی آن قدر مخرب و ویرانگر بود که در دراز مدت هرگونه ارتباط و امید به زندگی را در آدمی می کشت. چیزی که هم با تفکر زردشتی و هم با اندیشه‌ی اسلامی سازگاری نداشته و ندارد. دومین دستاورد این اندیشه، انکار هرگونه پاداش و پادافره اخروی است. (زنر،1388: 10)
نور و تاریکی و خاصیت شگفت آن ها در نفی یکدیگر، الهام بخش اساطیر، افسانه ها، اشعار و باورهای اعتقادی ایران باستان بوده است. در کتاب زردشتی بندهش، نویسنده نور را نماد هر چیز خوبی که بتوان در خاطر آورد و تاریکی را نماد همه‌ی بدی ها می دانست. چنانچه دانایی و سخاوت نور است و جهل و تنگ نظری، ظلمت. در باور سنتی زردشتی، نور و تاریکی دو گوهر جدا از هم بوده اند. این دو گوهر همیشه بوده اند، زیرا در ازل زمانی وجود ندارد که آغازی برای آن در نظر بگیریم.
همزمان با باور رسمی زردشتی، در لایه های مخفی جامعه، اندیشه‌ی زروانیسم با قدرت تمام جریان داشت. گروهی از پژوهشگران زروانیسم را بدعتی در دین زردشتی می دانند. اما باور درست آن است که پیدایش زروانیسم را به سال ها پیش از شکل گیری مذهب زردشتی بدانیم. به باور بسیاری از دانشمندان، زروانیسم از ادیان ریشه دار و بومی جنوب غربی آسیا بوده که بعدها آریاییان با آن آشنا شدند و به همان صورت عامه پسند و بومی در میان مردم به حیات خود ادامه داده است.
به نظر کریستن سن، مزدایی گرایی ساسانی تحت استیلای زروان گرایی بوده است. اوستا و تفاسیرش از آن اشباع است و سپس پس از حمله‌ی مسلمانان برای نبرد بهتر با دین جدید، یک واکنش ضد زروانی آغاز شد که تصفیه‌ی متون مقدس انجامید. همچنین بنا به عقیده‌ی ریچارد فرای، زروانیسم و مزداییسم از لحاظ عقیدتی دو دین هستند، اما از لحاظ عملی یکی می باشند. (دوشن گیمن،1375: 366)
پژوهش های اخیر نشان می دهد که در زمان تسلط دین رسمی زردشتی، مردم عامی به زروانیسم گرایش داشته اند. زروانیست ها خدای پدری را به نام زروان درنگ خدای در نظر می گیرند که پدر و مادر نور و تاریکی است. (نوروزی،1387: 13) زروانیسم به دلیل اعتقاد به قضا و قدر در بین مردم محبوبیت زیادی داشت.
در کیش زروان، "خواستن" در همه‌ی ابعادش آزمندی به حساب می آید. "آز" نماد خواستن سیری ناپذیر در همه‌ی ابعاد ممکن و قابل تصور است. اول به صورت نیاز انسان به خوراک، دوم نیاز انسان برای نزدیکی جنسی؛ و سوم خواستن هرچه را که انسان می بیند یا می شنود که موجب شوق او به تجاوز به حقوق دیگران و خست می شود.
-زروانی ها زیاده طلب نبودند زیرا کسی بیش تر از آنچه سهم او بود نمی توانست بخواهد و نمی توانست به دست آورد. این قناعت ضامن آن بود که عمر در طلب و طمع تلف نشود.
-در جامعه‌ی زروانی کسی احساس نمی کرد که به حقوقش تجاوز شده است. زیرا مردم به جای حق، فقط سهم داشتند.
-زروانی ها از مرگ که هولناک ترین و ناشناخته ترین واقعه‌ی زندگی است هراسی نداشتند؛ چون که مرگ در نظرشان جزئی از مشیت خدای زمان بود و در حقیقت نقطه‌ی نهایی راه زندگی بود که لحظه به لحظه طبق سرنوشت از پیش تعیین شده پیش می رفت.
-زروانی ها دغدغه‌ی عذاب ابدی پس از مرگ را نداشتند. چون اعمالشان در زندگی کاملا مطابق با روال معین شده از سوی تقدیر بود و برای رفتاری که بی اختیار و فقط به پیروی از مشیت خدا انجام بگیرد، پاداش و کیفری وجود ندارد. (دولت آبادی،1379: 43-46)

نور و ظلمت و اسطوره‌ی آفرینش:

در اساطیر قصه‌ی پیدایش اهرمزد و اهریمن، این سخنان دیده می شود: "زمانی که هیچ چیز اصلا وجود نداشت. نه آسمان، نه زمین و نه هیچ آفریده‌ی دیگری، چه در آسمان و چه در زمین..."
یا " زمانی که هیچ چیز وجود نداشت، به غیر از تاریکی..." و بعد تمام گزارش ها می پردازند به نقل اینکه زروان برای یک هزار سال قربانی کرد تا فرزندی داشته باشد.
عبارت "به غیر از تاریکی" با آنچه شهرستانی در اختیار ما گذاشته تناقضی آشکار دارد و خود برای آنهایی که در وجود زروان خدای روشنایی را می بینند، سبب دلسردی است. بنابراین در یکی از منابع اصلی ما، زروان در تاریکی حکمرانی می کند و در منبعی دیگر او بخشی از قلمروی روشنایی را تشکیل می دهد. رایزن اشتاین بر آن است که زروان منحصرا متصل به عالم روشنایی بوده است. پالیس هم این طور می گوید که اویل جوهره‌ی نور در واقع همان زروان است. اما هرگونه نظری که زروان و روشنایی را یکی بداند نامعقول است. زیرا این خدای دوجانبه، بر اساس عبارت زادسپرم مبنی بر "اهدای جامه ای خاکستری رنگ از سوی زروان به اهریمن"، او همزمان خدای روشنایی و تاریکی است. به این دلیل که زروان پدر اهریمن و اهرمزد است. پس او "در روشنایی بی کرانه" و "تاریکی بی کرانه" قرار گرفته است. (زنر،1388: 98-99)
زروان مطابق انتظار با دادستان یکی است که با نظم و قانون و میانه روی پیوند دارد. عدالت او بیش تر کلامی است تا معنوی (جوهری). او پادشاهی را به هرکدام از دو فرزندش، یعنی اهرمزد و اهریمن که قرار بود اول زاده شود وعده داد. چون اهریمن اول ظاهر شد، وی در عمل پادشاهی را به او اعطا کرد اما اهرمزد را بر او حاکم کرد.
خدای زمان برای هزار سال قربانی کرد تا صاحب فرزندی شود؛ فرزندی که باید نامش اهرمزد باشد؛ کسی که آسمان و زمین را بیافریند. بعد از هزار سال که قربانی می کند، به فکر فرو می رود و این طور می گوید: آیا این قربانی ها که تقدیم می کنم، فایده ای داشته یا که بیهوده می کوشم؟ در حالی که وی چنین می اندیشید اهرمزد و اهریمن در بطن مادرشان پدید می آیند.
شک نمایانگر یک نقص اساسی در ذات ربوبی است که با تولد اهریمن تجلی می یابد. و از ناحیه‌ی پاک و نا آلوده‌ی اوست که اهرمزد زاده می شود. زروان پدر خوبی و بدی و روشنایی و تاریکی است که به لحاظ اخلاقی هم خوب است و هم بد. شهرستانی این گونه می گوید: اهریمن از این شک و اهرمزد از خرد زروان پدید آمد. "ازنیک" در تفسیر این اسطوره چنین تفسیر کرده است که زروان خود باید هم پدر و هم مادر، و به عبارتی "دو جنسی" بوده باشد. (همان،103-107)
اهریمن با آگاه شدن از عهد پدر، دیواره‌ی شکم را درید و در مقابل زروان قرار گرفت. او گفت من فرزند تو هستم. یا بر اساس گفته‌ی دیگر منابع گفت من فرزند تو اهرمزد هستم. این شکل اخیر به طور قطع استوارتر است. زیرا از زمان زردشت، اصل بدی با دروغ یکی شمرده می شد. بنابراین طبیعی است که اولین عمل اهریمن این بوده است که به پدر خویش دروغ بگوید. در خلال گفت و گوی آن دو، اهرمزد خوش بو و روشن زاده می شود. پدر که پایبند به پیمان است، پادشاهی عالم را برای نه هزار سال به اهریمن می دهد ولی می گوید که هرمزد در مرتبه ای بالاتر از او قرار دارد و پادشاهی ابدی از آن اوست. بعد زروان "آز" را از نیروی خود، اما از جنس تار و پود اهریمن می سازد و آن را به صورت خرقه یا ابزار کار به اهریمن می دهد. (همان،113)
کارزار و نبرد بین اهرمزد و اهریمن ادامه داشت تا در پایان دوره‌ی سوم هزار ساله‌ی سوم، اهریمن تا یک قدمی پیروزی نهایی پیش رفت و همه‌ی آفریده های هرمزد را به نابودی کشید. اما با نابودی گیاهان و جانداران، دیوها در قحطی افتاده و به جان هم افتادند. تا آنجا که دیو آز که اشتهایی سیری ناپذیر داشت به جان اهریمن افتاد و اهریمن از ترس او به ژرفای تاریکی گریخت و برای همیشه ناتوان شد. دنباله‌ی مطلب این است که چون دیو آز هم چیزی برای خوردن نداشت، نابود شد و هرمز به پادشاهی عالم رسید. اما معلوم نیست که قلمرو حکمرانی او کجاست؛ زیرا زروان یا زمان محدود بعد از نبرد اهریمن و اهرمزد و نابودی دیو آز که از وجود خودش بود، در زمان بی کران جاری شد. (دولت آبادی،1379: 36-38)

جایگاه انسان در زروانیسم:

اولین زن و مرد از نطفه‌ی کیومرث پدید آمدند و اگر تن به وسوسه های اهریمن و آز نمی دادند، نیازی به خوردن و تولید مثل نداشتند. اما چنین نکردند و آواره و نیازمند شدند و برای همیشه به چنگ آز افتادند. تا این مرحله ظاهرا فرقی بین سرنوشت انسان در کیش زروان و ادیان دیگر نیست.
تفاوت ها هنگامی پدیدار می شوند که به یاد بیاوریم در آیین زروان و هیچ یک از آفریده ها اختیاری از خود ندارند. زروان همان خدایی است که از اولین لحظه‌ی آفرینش تا آخرین صحنه‌ی آن همه چیز را به مشیت خود تعیین کرده است. بنابراین رفتار مشی و مشیانه و انسان هایی که از نسل آنان پدید آمدند، خواه درست باشند یا نادرست، جزیی از تقدیر است وآز هم که بر آن ها چیره می شود، بخشی از نیروی خود زروان است که برای جاری شدن مشیت او به صورت ابزاری در اختیار اهریمن قرار می گیرد. اگرچه در آخر کار خود او را هم به نابودی می کشد. (همان،91-92)
بنابراین تعجبی ندارد که در آیین زروان اشاره ای به زندگی بعد از مرگ یا پاداش و کیفر در جهان دیگر وجود ندارد. چون اصلا جهان دیگری در کار نیست. پس اگر بپرسیم جایگاه انسان در آیین زروان چیست، می توانیم با اطمینان خاطر بگوییم که هیچ! انسان مانند آب و گیاه و جانداران دیگر، محصول راه آفرینش زروانی است. توانگر، توانگر است چون مشیت زروان است.
به عقیده‌ی بسیاری، نظر بدبینانه نسبت به زن، مشخصه‌ی دیگری از کیش زروانی بوده است. در بعضی از صورت های بازسازی شده‌ی روایات هبوط در کیش زروانی، "جهی" شریر، یعنی زن بدکاره نخست با اهریمن هم آغوش شد و بعد مرد راستکار یعنی کیومرث را اغوا کرد. اگر چنین باشد، زروانیان بر این باور بوده اند که هوس جسمی زن موجب حضور شر در این جهان است. البته مشخص نیست که این تاثیر دین زردشتی بر زروان و یا بالعکس است. (هینلز،1368: 120) بنابراین در آیین زروانی زن موجودی است که با جهی، پیوستگی محکمی دارد. و سرگذشت او با سرگذشت اهریمن پیوند می خورد. همانکه مردان را از راه زهد و تقوا باز می دارد. چنانچه چنین پدیده ای در بیش تر ادیان نیز وجود دارد و ناپسندیده است که به هر اعتقاد نادرستی برچسب زروانی بزنیم.

تفاوت ها و شباهت ها با آیین های دیگر ایرانی:

در قطعات مانویان ایران غربی، سغدی و اویغوری قرن سه میلادی، زروان به عنوان نخستین خالق دانسته شده است. در بحث آمیختگی نور و ظلمت، پژوهشگران اروپایی همیشه گزیده ترین بخش مقالات خود را به مانویت اختصاص می دهند. مانی که در نخستین سال های سیطره‌ی حکومت نوپای ساسانی می زیست، در آیین گنوستیکی خود عقایدی از دین های بودایی، مسیحی و زردشتی وارد کرد. این دین به دلیل تطابق و انعطاف چشمگیر در برابر فرهنگ های بومی، از چین تا اروپا را درنوردید.
مانی ایده‌ی جدایی نخستین نور از ظلمت را باور داشت ولی ادامه‌ی ماجرا را به شکلی دیگر ترسیم می کرد. به این گونه که ایزدان مینوی در برابر حمله‌ی اهریمن چاره ای جز قربانی کردن گروهی از خود نداشتند. اهریمنان نیز شروع به زاد و ولد کردند تا اسارت نور در درون خود را گسترده تر کنند. انسان هم نتیجه این زاد و ولد آن هاست.
مزدک نیز اصل آمیختگی نور و تاریکی را باور داشت، اما آن را نه عمدی و به خواست هرمزد، بلکه کاملا تصادفی می دانست. نور نیز در ازل از ظلمت جدا بود. چون اراده به پیش رفتن کرد، در ظلمت فرو رفت. مزدک همانطور که آمیختگی را تصادفی می دانست، جدایی آن را هم به تصادف محول کرد و هیچ توصیه‌ی مذهبی را برای این کار جایز نمی دانست. (نوروزی،1387: 14-15)
همچنین تفاوت های اصلی میان کیش زروانیسم و دین زردشتی عبارت اند از: اعتقاد به وجود "مطلق" به عنوان "زمان/مکان"؛ اعتقاد به اورمزد و اهریمن به عنوان جفت توامان؛ اعتقاد به نه هزار سال فرمانروایی اهریمن؛ و در آخر اعتقاد به تقدیر و ماده گرایی که از جانب زردشت شدیدا نهی شده است. (هینلز،1368: 120)

نتیجه گیری:

کیش زروانی پس از ساسانیان به حیات خود ادامه داد، چه هنوز بخشی از کل جامعه‌ی مزدایی بدان معتقد بودند و در بین موبدان عالی رتبه نیز هواخواهانی داشت. شاید هرج و مرج اواخر دوران ساسانی به زروانیان امکان تبلیغ و ترویج و گسترش دوباره‌ی مذهب خود را داده بود، به ویژه که در ایام عسرت و تنگی، گرایش های عرفانی و جبری امکان رشد خوبی پیدا می کند. (جلالی مقدم،1384: 77)
باید توجه کرد که این باورها هیچ گاه به طور کامل از بین نرفت. بلکه با تغییر چهره و با رنگ و لعاب جدیدی در نسل های گوناگون در باورهای عامیانه رواج یافتند. آیین اسلام با تاکید فراوان در جای جای قرآن کریم، دوبن نگری و اعتقاد به مجزا بودن منشا نور و تاریکی را نفی کرده و همه را آفریده‌ی خداوند می داند. قرآن برخلاف باور مانویان، انسان را مخلوق خدا میشمرد و زیاده روی مزدکیان را هم در اعتقاد به تصادفی بودن آمیختگی بدی ها در جهان مادی و عدم اعتقاد به معاد و قیامت، نمی پذیرد. به عقیده‌ی قرآن، خوبی و بدی، هردو مخلوق خدای خالق کل شئ است. و این انتساب انسان به تاریکی و فعل بد است که زشت و ناپسند است؛ نه خلق آن ها توسط خالقی که هرچه را که لیاقت پیدایش داشته است می آفریند. (نوروزی،1387: 15)
لازم به گفتن است که دین زردشتی از بسیاری جهات در زمانه‌ی خود انقلابی به نظر می رسید که به مردم پیام رستگاری ازطریق پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک می دهد. و انسان را دعوت می کند تا خود سرنوشت خود را در دست گیرد. اما در کیش زروانی، در ازل تقدیر هر انسانی از طریق جدال کیهانی میان بروج دوازده گانه که نماینده‌ی نیروهای خیر هستند و سیارات هفتگانه که اختیار مقدرات آفریدگان را در دست دارند، مقدر شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1-دانشجوی کارشناسی تاریخ دانشگاه اصفهان

کتابنامه
-جلالی مقدم، مسعود (1384): آیین زروانی: مکتب فلسفی-عرفانی زردشتی بر مبنای اصالت زمان، تهران، نشر امیرکبیر
-دوشن گیمن، ژاک (1375): دین ایران باستان، ترجمه رویا منجم، تهران، نشر فکر روز.
-دولت آبادی، هوشنگ (1379): جای پای زروان خدای بخت و تقدیر، بی جا، نشر نی.
-زنر، آرسی (1388): زروان یا معمای زردشتی گری، ترجمه دکتر تیمور قادری، تهران، نشر مهتاب
-شاکد، شائول (1387): تحول ثنویت تنوع آرای دینی در عصر ساسانی، ترجمه سید احمدرضا قائم مقامی، تهران نشر ماهی
-فریدهلم، هاردی (1377): ادیان آسیا: دین های تائویی، مزدایی، هندویی، سیک و جاینی، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، تهران، چاپ دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
-کریستن سن، آرتور (1388): مزداپرستی در ایران قدیم، تحقیقات در باب کیش زردشتی ایران باستان، ترجمه ذبیح الله صفا، تهران، نشر هیرمند.
-نوروزی، ایمان (1387): بن مایه‌ی نور و تاریکی در اندیشه های کهن ایرانی، مجموعه مقالات نشریه داخلی، شماره 51
-هینلز، جان (1368): شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژآله آموزگار، احمد تفضلی، تهران، نشر چشمه.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.