نگاهی به ایران

کشور ایران را می توان از چند جنبه مورد بررسی قرار داد و به شناخت هرچه بیشتر آن نائل آمد، به طوری کلی هر کشوری با یک محدود جغرافیایی معین را ویژگی های مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و ... در بر می گیرد،
چهارشنبه، 28 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به ایران
نگاهی به ایران

 

نویسنده: هاجر مهرجویان (1)
منبع:راسخون




 

حرف اول

کشور ایران را می توان از چند جنبه مورد بررسی قرار داد و به شناخت هرچه بیشتر آن نائل آمد، به طوری کلی هر کشوری با یک محدود جغرافیایی معین را ویژگی های مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و ... در بر می گیرد، آنچه که در این مقاله مورد نظر می باشد بررسی نام کشور ایران از جنبه تاریخی است. چرا که همیشه با دسته ای از ابهامات همراه بوده است. در ابتدا لازم دانسته به یک واکاوی و جستار پیرامون اسم ایران و معنی خود کلمه‌ی که برای این محدوده جغرافیایی به کار رفته است می پردازیم، این سوال را مطرح کرده که نام ایران به چه معنایی است و از کجا گرفته شده است؟ در حقیقت نوعی ریشه یابی برای این کلمه می باشد.
بعد نیز، آنچه که مهمتر است بررسی سیر نام گذاری برای این سرزمین می باشد، چرا که در زمان های مختلف (باستان، دوران اسلامی) تغییراتی را در بر داشته براساس منابع بر جای مانده از همان ابتدا این کشور را با نام ایران معرفی نمی کرده اند، اینکه رسمیت یافتن آن مربوط به چه دورانی است نیز خود می تواند چرایی و سوالات دیگری به دنبال داشته باشد. برای روشن شدن این مسأله به بررسی اجمالی پیرامون آن پرداخته ایم، هرچند که بیان آن نیاز به بررسی های گسترده تر و جامع تری دارد.
کلید واژه:کلمه ایران، آریا، باستان، بعد از اسلام،

جستاری در کلمه ایران

برای بررسی کلمه ایران و کشوری که به آن ایران گفته می شود اول باید از موقعیت جغرافیایی آن اطلاعاتی را کسب کرده تا محدوده آن را در ذهن نگه داشته و بعد به تعاریف آن پرداخت. ایران از نظر جغرافیای واقع در فلات ایران، که از شرق به کوه های هندوکش و رودخانه جیحون (آمودریا)، از غرب به بین النهرین، همچنین از شمال به کوه های قفقاز و از جنوب به دریای عمان و خلیج فارس محدود می شود، پراکنده است با دشتهای وسیع و صحراهای بزرگ و کویرها و نمک زارها که از هر سو به وسیله جبال بزرگ احاطه شده، کوههای البرز در شمال، کوههای زاگرس در باختر، کوههای بلوچستان در جنوب خاوری قرار دارند، نصف خاک ایران کوهستانی و یک ربع آن بیابان ها تشکیل داده اند. کشورهای مجاور این کشور از سمت شمال روسیه شوروی، از مشرق افغانستان و پاکستان و از مغرب ترکیه و عراق عرب است. (دهخدا؛ 1342: 552) ولی این تعریف کلی از جغرافیای ایران کنونی است تصور کلی از جغرافیای "ایران باستان" به سرزمین دولت ملی ایران کنونی محدود نمی شود بلکه «سراسر سرزمین هایی را شامل می شود که اقوام ایرانی در دوران باستان در آن سکونت داشته اند و مرزهای شاهنشاهی هخامنشی و اشکانی و ساسانی را در بر می گرفته است. برخی از این قلمروها اکنون جزو کشورهای افغانستان، پاکستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان هستند» (ویسهوفر؛ 1368: 14) ایران به عنوان مفهوم سیاسی، تاریخ طولانی را پشت سرگذاشته و طبیعی می نماید که در سه هزار سال گذشته مرزهای متعددی داشته است.
قبل از پی گیر شدن استفاده از نام ایران برای این سرزمین به بررسی خود واژه می پردازیم و به بار معنایی آن در طول تاریخ نظری می افکنیم، «ایران در زبان اوستائی بصورت"ائیرانه" airya ، در فارس باستان"اریه" ariya و در سانسکریت"آریه" آمده است. واژه اوستائی"ائیرانه" در زبان پارتی Aryan و در پهلوی ساسانیeran شده است که ترکیبی است از "ار" er و پسوند"آن" an که علامت نسبت است و "ایران" یعنی منسوب به قومer، منسوب نجیب زادگان.» (فره وشی؛1370: 11) بنا به گفته فره وشی کلمه ایران از ریشه "ار" می باشد که احتمالأ آن را به کلمه آریا نسبت می دهند و نام ایران را مترادف با نام آریا و آریائی دانسته اند، که در صحت و نادرستی آن نیز سخن بسیار رفته است، از آن جنبه که آیا می توان این کلمه را با آریا یکی دانسته یا نه؟ نام های بسیاری وجود دارد که معنای آنها ریشه در گذشته های بسیار دور دارد و دریافت ریشه و معنایی آنها کاری بسیار سخت و پیچیده می باشد، این نام ها در گذر زمان دچار تغییرات آوایی و معنایی جدی شده اند. و این تغییرات در میان نام هایی که قدمت بیشتر و کاربرد فراوان تر داشته اند، چشمگیر تر است و علاوه بر اینکه به معنای آنها به سادگی نمی توان پی برد، حتی دریافت ریشه آغازین آنها که ممکن است معنایی نخستین خود را در آن مستتر داشته باشد، امکان پذیر نیست، و به طور کلی دست یابی به معنایی آن نام ها ناممکن و همین باعث می شود که نتوان معنایی ثابت از آن کسب کرد و گاه معنایی متناقض نیز نمایان می شود، این مورد درباره‌ی کلمه ایران که در گذر زمان معنایی گوناگون را برای خود دریافت کرده است تطابق دارد.
با این ریشه یابی و نسبت دادن آن به آریا معانی با بارهای مثبت و منفی بسیاری بیان شده است، ولی با گستردگی آراء و عقاید تاکنون نتیجه ای جز کم گشتکی بیشتر به همراه نداشته است. ریشه این کلمه در تمامی زبان های باستانی با معانی متفاوت و متنوعی بکار رفته و تأکید و اصرار بر یکی از آنها تنها با نیروی ذوق و سلیقه امکان پذیر است و تکیه بر این معانی پیش از آنکه بر شواهد عملی متکی باشد بر مبنای ذوق و احساسات شخصی و گرایش های قومیتی بوده است. حتی می توان دید که کسانی نیز از روی عناد نا به جا به معانی ای همچون درد و دشمن روی آورده اند و برخی دیگر از روی مهر و علاقه نابجا به معانی ای همچون نجیب و آزاده گرایش نشان داده اند. (غیاث آبادی؛1390: 52) نویسنده فرانسوی کنت دوگوبینو که در روزگار قاجار به ایران سفر کرده بود یکی از کسانیست که به کلمه آریا و نژاد آریا بسیار شاخ و برگ داده و بررسی در این زمینه بسیار پرداخت بود، نیز کلمه ایران را برگرفته از آریا می داند به بیان مثبتی از واژه می پردازد وی بیان می کند که «از روی کمال و صحت می توان ثابت کرد که این ملت امروز دارای همان اسمی است که از قرون بیشمار قبل از آنکه تاریخ دنیا شروع شود برده است و آن اسم همانا آیریان Ayrian یا آریان Arian است و آریان اسمی است که تمام ملل نژاد ابیض در ابتدای امر خود را بدان نامیده اند و معنی آن ( انسان با شرافت قابل ملاحظه و احترام) است.» (گوبینو؛ بی تا: 5)
«خاستگاه ایرانیان بنابر اوستا که کهن ترین نوشته‌ی بازمانده ایرانی است، ائیرایانم وئجو ( ariyan emaejo) آمده که در زبان پهلوی (eramvej) " ایرانویچ" شده است. خود ایرانویچ واژه مرکبی است که از دو جزء ترکیب یافته است. جز نخست آن ایران، و جزء دوم آن "ویج" به معنی تخمه و نژاد است و در زبان فارسی بیج از این ریشه است . از این رو ایرانویچ بمعنی نژاد و تخمه‌ی ایرانیهاست» (فره وشی؛1370:32) بنا بر این گفته اوستا نام ایران برگرفته از نام خاستگاه اولیه اقوام مهاجر به این سرزمین می باشد و شاید این اقوام به یادمان آن سرزمین اولیه این نام را برگزیدند. اما سوالی که می شود و در ادامه نیز به آن می پردازیم این می باشد که چرا این ساکنان مهاجر بعد از چند قرن این نام را برای محل سکونت جدید خود انتخاب می کنند طوری که حتی در قبل از آن نیز در کتیبه های خود به آن اشاره نمی کنند؟ ناگفته نماند که اوستا در دوران ساسانیان دوباره نویسی می شود. (برای اطلاع از نگارش اوستا ر.ک گریستن سن؛ 1384: 100 به بعد) از دوره ساسانیان نیز این نام به گونه ای رسمی برای میهن خود انتخاب می کنند.

سیر تاریخی نامگذاری ایران برای ایران!

به خاستگاه تاریخینام گذاری برای این سرزمین باز میگردیم تا بفهمیم از چه زمانی این نام برای این قلمرو برگزیده شده، رونق یافته است. ابتدا به نقل های اسطوره ای رجوع می کنیم، آن نیز به زمان فریدون پادشاه کیانی،" سرزمین پهناور آریا به وسیله شاه آ فریدون به سه بخش تقسیم شد. فریدون پس از آزمونی که از سه فرزند خود به عمل آورد، نامی در خور برای هر یک از آنان برگزید و به هریک سرزمینی در خور نامشان بخشید. روم را به سلم، توران را به تور و ایران را به ایراج داد. زیرا " ایران" و "ایراج" از واژه" ایر" به معنای آزاده می باشد. و چنین سرزمینی در خور شخصیتی چون ایرج بود که خود آزاده و فروتن بوده است و این صفت ایرانیان می باشد.» (زنجانی؛ 1372:97) این نگاه اسطوره ها به تاریخچه نام این سرزمین قدمت آن را به دوران بسیار طولانی می رسانند در حالی که در ادامه خواهیم گفت تا قبل از روزگار ساسانی نامی از ایران به میان نیامده است.
از مملکت آریایی یا ایران و از قوم ائیریه غالبأ در اوستا بسیار یاد شده است: «از آنجمله در فروردین یشت فقره‌ی 87 گیّه مر تن که در فارسی کیومرث گوئیم و در اوستا نخستین بشر شمرده شده، مانند آدم در ادیان سامی، نخستین کسی است که منش و آموزش اهورا مزدا را دریافت، اهورا مزدا از او نافه‌ی (دودمان) ممالک ایرانی و نژاد ممالک ایرانی پدید آورد ان ایریه یعنی غیر آریایی یا غیر ایرانی و خارجه و بیگانه در مقابل کلمه‌ی ایریه در اوستا بسیار آمده است.» (یسنا؛1340: 35)
اما جدایه از همه‌ی این داستانهای افسانه ای و اسطوره ای که طولانی تر از آنچیزی ست که اینجا به میان آمد، شکل گیری نام ایران در میان دولتها برای این قلمرو پهناور از زمان ساسانیان می باشد، که بعد از فرمانروایی خود این نام را انتخاب کردند.
در دوره قبل از ساسانی، روزگار هخامنشی واشکانی نام واحد مستقلی به نام ایران برای این سرزمین گفته نشده است و در کتیبه ها نشانی از آن نیست. هخامنشیان به موجب کتیبه های باقی مانده در نواحی مختلف از ابتدا نام مشخصی را برای قلمرو تحت فرمانروایی خود برقرار نکردند، و در کتیبه ها حتی از ملت ها و مردمان گوناگونی با قومیت های مختلفی نام می برند که زیر نظر آنها اداره می شدند، ولی نام واحدی نداشتند، به طور نمونه از کتیبه بیستون مربوط به روزگار هخامنشی یاد می کنیم که متعلق به داریوش اول هخامنشی می باشد، در آن ابتدا داریوش برای معرفی خود می گوید:
«من (هستم) ، داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، شاه کشورها پسر ویشتاسب، نوه‌ی آرشام و...» (ویسهوفر؛1368:49) و همانطورکه ملاحظه میشود، داریوش خود را " شاه کشور ها" معرفی می کند، و قلمرو خود را با نام بردن از مجموع کشورهای کوچکتری که تا پیش از زمان پادشاهی او از هویت سیاسی مشخص و متمایزی بهره مند بودند، معرفی کرده است. در این معرفی، نام"پارس" که سرزمین و کشور بومی هخامنشیان تا پیش از تشکیل امپراتوری بود، در آغاز فهرست کشورها آمده و سپس نام های 32 کشور دیگر به دنبال آن افزوده شده است. اما یکی از اقدامات داریوش پس از نخستین سال های پادشاهی خود «تصمیم گرفت که نام پارس را که خاستگاه خودش بوده و تاکنون یکی از کشورها و مناطق تحت قلمرو هخامنشیان بشمار رفته، به عنوان نام عمومی تمامی شاهشاهی خود معرفی کند. این تصمیم با پذیرش دیگران مواجه می شود. و از آن پس با توجه به قدرت سیاسی هخامنشیان، نام پارس به عنوان کشوری که هخامنشیان بر آن فرمان می رانند، متداول می شود و سپس به تاریخ نامه ها و زبان های غربی نیز راه می یابد.» (غیاث آبادی؛1390: 22). و حتی پس از ورود اسلام نیز هنوز از همین نام برای این قلمرو استفاده می کنند و کمتر نام ایران را به طور واضح می توان مشاهده نمود. تداوم نام پارس (Persia) پس از تأکید هخامنشیان بر آن در طول تاریخ ادامه پیدا کرد و با تغییرات آوایی گوناگونی به تمامی زبان های غربی و شرقی راه پیدا کرد. در متون فارسی و عربی سده میانه این نام معمولأ به شکل" فرس" و "فارس" نوشته می شد.
بر خلاف روزگار قبل، در دوره ساسانیان می توانیم نام ایران را به وضوح در میان کتیبه ها و آثار ملی باقی مانده ببینیم. نخستین و کهن ترین کتیبه از دوره ساسانی که نام ایران را در بر دارد، «اثری از اردشیر بابکان (نخستین پادشاه ساسانی/ سده سوم میلادی) در نقش رستم می باشد.» (غیاث آبادی؛1390:36) در این برجسته کاری اردشیر شاه در حال گرفتن دیهیم پادشاهی خود از اهورمزدا می باشد، خطوطی نیز به زبان یونانی و پهلوی ساسانی بر اسب شاه نقره شده است که گوید: «این سوار پرستنده مزدا خدایگان اردشیر شاهنشاه ایران و از نژاد ایزدان پسر پابگ شاه است.» (کریستن سن، 1384، 63) که البته علاوه بر این سنگ برجسته عبارت شاه ایران، شاهان شاه ایران و نیز شاه ایران و انیران را به فروانی در بسیاری از دیگر کتیبه های پادشاهان ساسانی می توان دید.
«نام مورد استفاده برای این سرزمین که در اوستا برای میهن اسطوره ای آریائیان ذکر شده، دیگر به منطقه تحت فرمانروایی ساسانیان اطلاق می شد. این اندیشه را تمام مردم زرتشتی و بسیاری غیر زرتشتی ساکن امپراتوری پذیرفتند و در حافظه جمعی ایرانیان در مراحل مختلف تاریخ ایران و لایه های گوناگون جامعه ایران تا روزگار کنونی که از طریق ناسیونالیسم ایرانی اشاعه یافت،زنده ماند.» (دریایی؛1386: 14) اما نکته مهم اینجاست که چرا نام ایران را برای محدود جغرافیایی خود انتخاب می کنند و اردشیر این نام را از کجا پیدا کرده؟ آیا در اوستا بوده است؟ اگر این چنین می باشد پس چرا در دوران قبل در مراجعه به اوستا به این نکته پی نبرده و این نام را انتخاب نکردند؟
در روزگار ساسانی با مفهوم "ایرانشهر" نیز مواجه می شویم، که احتمالأ ساسانیان برای سرزمین ایران به کار می برده اند. به عبارتی دیگر نیز شاید نام ایران از مفهوم و واژه ساسانی ایرانشهر گرفته شده باشد که «پادشاهان نخستین دودمان ساسانی در سده‌ی سوم میلادی این اصطلاح سیاسی را باب کردند، زیرا برای مشروعیت بخشیدن به قدرت خود می خواستند خویشتن را وارثان امپراتوری قدیمی نابود شده ایران (یعنی هخامنشیان)، جانشینان پادشاهان اسطوره ای باستانی ایران، و نیز پیروان دین زرتشت نشان دهند که ریشه های ژرفی در ایران داشت.» (ویسهوفر؛1386: 23)
اما نام "ایران و پارس" در دوران پس از اسلام تا اندازه ای مهجور شد و استفاده از آنها "جز در متون ادبی" به ندرت دیده می شود. با پایان دوران باستان، در روزگار جدید، این سرزمین دیگر کشوری مستقل با یک شاهنشاهی جداگانه نیست، بلکه ایران یا فارس یا بلاد عجم (بعد از حضور اعراب دراین قلمرو، به این سرزمین داده اند) زیر نظر یک قدرت برتر به نام خلافت اسلامی (امویان یا عباسیان) اداره می شد، و یکی از ایالت های دار الخلافه اعراب به قدرت رسیده منسوب شد، که البته بیشتر نیز نام "بلاد عجم" را می توان مشاهده کرد. در آثار تاریخی و جغرافیای دوران اسلامی نام های «ایران، ایرانشهر، پارس، فرس و عجم همگی با یکدیگر مترادف هستند و همانا نام کشور یا مردم ایران زمین را براساس یک خاطره‌ی تاریخی و یا با توجه به گستره‌ی معاصر آن می رسانده است.» (غیاث آبادی؛1390: 30) ولی این نام ها صرفأ برای یک منطقه‌ی جغرافیایی بوده است، دیگر مفهوم زنده سیاسی نداشته فقط خاطره ای تاریخی از آن باقی مانده بود، چرا که شرایط سیاسی همانطور که گفته شد به خاطر حضور یک قدرت برتر به اسم " خلیفه اسلامی" که برای خود جهان اسلام را زیر نظر داشت، تغییر کرده بود.
اما با حمله مغول و انقراض خلافت، ایران موجودیت سیاسی مستقل خود را باز یافته، غرور از دست رفته مردم پس از چند سده بیدار شد و سعی در دوباره سازی استقلال از دست رفته خود کردند و هویت خود را شکل داده و نام ایران نیز به دنبال آن برگشته شد. «مجددأ مفهوم سیاسی ایران زنده می شود و پادشاهان آنان خود را با خط و زبان فارسی، خطاب می کنند.» (غیاث آبادی؛1390: 32) و «فقط با ظهور مغولان و خانات ایلخانان بود که نام رسمی " ایران" دوباره به کار رفت و مفهوم سیاسی ایران مزر اعتبار یافت.» (ویسهوفر؛1386: 14) و در دوره های دیگر نیز همین نام بر روی ایران باقی ماند و حتی گوبینو که خود در دستگاه قاجار و ناصر الدین شاه حضور داشته بیان می کند: «مع ذلک چناچه در فوق گفتیم اسم حقیقی و لفظ صحیح همان ایرانی است رعایای امروزی ناصرالدین شاه هم خود را مثل همان اجداد و اسلاف دیرینه خود که از شمال شرقی هجرت کرده بودند ایرانی می خوانند استعمال این لفظ همانطور که قدیم تر از لفظ پارس بود باز هم بر او غلبه کرد و جانشین او شد.» (گوبینو؛ بی تا: 4)
اما مهمترین تغییر در مورد برقراری نام ایران برای این سرزمین «در سال 1934/1313 روی داد. شاه به ترغیب سفارت ایران در برلین، دستور داد که از این پس نام "ایران" باید جایگزین "پرسیا" شود، در یک بخش نامه حکومتی توضیح داده شده بود که واژه " پرسیا" یادآور فساد دوران قاجار است و تنها بخشی از ایران، استان فارس، اطلاق می شود. در حالی که "ایران" یادآور، شکوه باستانی کشور و نشانگر اهمیت زادگاه نژاد آریایی است.» (آبراهامیان؛1390: 161) این مطلب گفته شده مربوط به دوره قاجار احتمالأ جای تردید می گذارد چرا که نام ایران از همان دوره قاجار مورد استفاده قرار می گرفته و حتی در روزنامه های دولتی نیز این نام رایج بوده به طور مثال حتی نام یکی از روزنامه های این عصر روزنامه "دولت علیه ایران" بوده است و حتی زمانی که از گوبینو سخن رفت وی نیز که خود در دربار قاجار حضور داشته و بسیاری مسائل را از نزدیک بررسی کرده است. هر چند از این سالها دولت ایران اصرار کرد که همه کشورها نام ایران را به طور رسمی بپذیرند، اما بسیار می توان دید که نام پارس هنوز به حیات هرچند غیر رسمی خود ادامه میداد تا آنکه می توان گفت: «واژه " ایران" با انقلاب 1357 همه جا را فراگرفت. با این همه، از نظر بسیاری از مردم غرب،" پارس" یا " پرشیا" هنوز بار تاریخی و فرهنگی بیشتری دارد تا ایران (Iran) ، که در الفبای لاتین تنها یک حرف با عراق (Iraq) تفاوت دارد و گاه اشتباه گرفته می شود. بسیاری نمی دانند که ایران و "پرشیا" هر دو نام یک کشورند، و ایران را یکی از کشورهای عرب می انگارند.» (کاتوزیان؛1392: 8)

حرف آخر:

کلمه ایران و بار معنایی آن نیاز به بررسی بیش از اینها دارد و ناگفته نماند که مطالعات در این زمینه نیز هنوز به صورتی جدی پی گیر نشده است، اینکه بخواهیم این کلمه را برگرفته از نام آریا بدانیم از نظر نگارنده موثق نمی باشد و این ربط دهی به کلمه آریا را مربوط به دوران معاصر آنهم با سیاستهای باستان گرایانه و برتری دادن به نژاد آریا دانسته که به ویژه در دوران رضا شاه بسیار چشمگیر شده بود. و باید ریشه ای تر به این مسأله نگریست و به سوالات پیرامون آن پاسخ داد.
نام گذاری این سرزمین به ایران نیز که بخشی دیگر از مقاله را در بر می گرفت، به طور جد می توان گفت از دوره ساسانیان رسمیت یافت و تا قبل از آن نیز نامی از ایران به میان نبوده است. البته این نام گذاری نیز گمان می رود که بیشتر نشأت گرفته از سیاست ایجاد یکپارچگی می باشد که از سوی اردشیر بابکان مطرح شد آنهم بعد از دوران ملوک الطوایفی و اداره مستقل سرزمین توسط هر حاکم به صورتی جداگانه که اردشیر با آوردن نامی واحد از شیوه حکومتی دوران پارتی جلوگیری کرد. بعدها در دوره معاصر نیز، از روزگار رضاشاه به بعد با ایجاد وحدت در ایران آنهم با شعارهای ملی گرایی و رواج تفکر باستان گرایی در رسمیت بخشیدن این نام برای کشورش بسیار تلاش کرد. در انتها اینکه این نام گذاری بیشتر از سر سیاست های حاکم بر دولتها بوده است و بخشی از مطالب گفته شده درباره این موضوع تعمق بیشتری را می طلبد.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناسی ارشد تاریخ ایران بعد اسلام

کتابنامه
آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی، چاپ ششم، نشرنی، تهران،1390
دریایی، تورج، شاهنشاهی ساسانی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، چاپ سوم، ققنوس، تهران، 1386
زنجانی، محمود، فرهنگ جامع شاهنامه، چاپ اول، انتشارات عطائی، تهران، 1372
فره وشی، بهرام، ایرانویج، چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران، 1370
کاتوزیان، همایون، ایرانیان دوران باستان تا دوره معاصر، ترجمه حسین شهیدی، چاپ دوم، نشر مرکز، تهران،1392
کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چاپ چهارم، صدای معاصر، تهران،1384
گوبینو، کنت، تاریخ ایرانیان، ترجمه ابوتراب خواجه نوریان، چاپخانه شرکت مطبوعاتی، بی تا
مرادی غیاث آبادی، رضا، ایران چیست؟، چاپ اول، انتشارات نوید شیراز، شیراز، 1390
ویسهوفر، جوزف، ایران باستان از 550 پیش از میلاد تا 650 پس از میلاد، ترجمه مرتضی ثاقب فر، چاپ نهم، ققنوس، تهران، زمستان 86
لغت نامه دهخدا، زیر نظر دکتر محمد معین، چاپ سیروس، تهران، مرداد 1342



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.