فرهنگ راهبردي Strategic culture

شيوه شكل گيري رويكرد هر كشور در قبال توسل به زور، بر اساس باورها و عرف هاي فرهنگي جاافتاده آن كشور. اين اصطلاح را نخستين بار جك اسنايدر (snyder 1977) براي توضيح نظام هاي اعتقادي ملي متبايني سكه زد كه به
پنجشنبه، 12 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ راهبردي Strategic culture
فرهنگ راهبردي Strategic culture

 

نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب




 
شيوه شكل گيري رويكرد هر كشور در قبال توسل به زور، بر اساس باورها و عرف هاي فرهنگي جاافتاده آن كشور. اين اصطلاح را نخستين بار جك اسنايدر (snyder 1977) براي توضيح نظام هاي اعتقادي ملي متبايني سكه زد كه به انديشه آمريكا و شوروي درباره آموزه نظامي به طور كلي و راهبرد هسته اي به طور خاص شكل مي بخشيد. از نظر اسنايدر، فرهنگ راهبردي جمع كل انديشه ها، واكنش هاي احساسي شرطي شده، و الگوهاي رفتار عادتي بود كه جامعه ي راهبردي يك كشور از طريق آموزش يا تقليد كسب مي كردند و در آن ها با هم شريك بودند. ديگران كوشيده اند با تأكيد بيش تر بر نتايج به جاي فرايند، اين مفهوم را فراخ تر سازند. براي نمونه، برخي پژوهندگان، پيگيري فوق العاده مصممانه دفاع ضد موشك هاي بالستيك توسط ايالات متحده از سال 1945 به اين سو را بازتاب هراس شديد به آن كشور از انجام حملات پيشدستي جويانه بر ضد خود دانسته اند، هراسي كه ريشه هاي عميق آن در ذهن راهبردي ايالات متحده به حملاتي باز مي گردد كه در 1941 به پايگاه پرل هاربر صورت گرفت.
يكي از راه هاي روشن تر ساختن اين مفهوم، مقابله و مقايسه انديشه هاي موجود در امريكاي شمالي و اروپا درباره فرهنگ راهبردي غرب با فرهنگ راهبردي شرق است كه طبق فرض مي توان آن را در دولت هاي منطقه آسيا به ويژه چين سراغ گرفت. غالباً انديشه كارل فون كلاوزويتس (1831-1780) نظريه پرداز نظامي پروس در سده نوزدهم و سون تزو نظريه پرداز چيني در سده چهاردهم پيش از ميلاد مسيح را با هم مقايسه مي كنند. كلاوزويتس در نوشته هايش درباره راهبرد، براي انديشه جنگ آفندي كه هدفش نابودي كامل نيروهاي دشمن بود و خودش آن را معيار اصلي دستيابي به موفقيت مي دانست اولويت قائل شد. سون تزور گرچه بر اهميت پيروزي در جنگ تأكيد مي ورزيد، معتقد بود كه اين پيروزي را مي توان با كم ترين ميزان نبرد-از طريق شناختن دشمن «مثل كف دست» خودمان، گمراه ساختن دشمن پيش از هرگونه درگيري در جريان آن، و بهره گيري از نقاط ضعف روان شناختي دشمن (كه «رويكرد غيرمستقيم» به جنگ خوانده شده است)-به دست آورد. برخلاف كلاوزويتس، سون تزو اوج هنر جنگ را مقهور ساختن دشمن بدون نبرد مي دانست. جنگ ويتنام را مي توان نمونه اصيل تقابل اين دو فرهنگ راهبردي دانست كه طي آن ايالات متحده موفقيت را اساساً با «تعداد تلفات» دشمن در درگيري هاي جنگي مستقيم مي سنجيد ولي مبارزان ويتنام شمالي اولويت را به تضعيف اراده ايالات متحده براي پيگيري کليت اين درگيري مي دادند.
اما هنگام انديشه ورزي درباره فرهنگ راهبردي بايد از صادركردن احكام كلي افراطي پرهيز كنيم. اين واقعيت كه شايد فرهنگ هاي راهبردي يكايك كشورها در مناطق خاص داراي برخي مضامين مشترك باشند به معني همسان بودن آن ها نيست. انسان به اين وسوسه مي افتد كه قائل به وجود نوعي فرهنگ راهبرديِ همگونِ اروپايي يا يك فرهنگ راهبردي يكپارچه آسيايي شود ولي چنين برداشت هايي به معني ناديده گرفتن شكاف هاي واقعي بسياري است كه كشورهاي اين مناطق را از نظر راهبردها از هم جدا مي كند. در اروپا، جغرافيا و تجربه تاريخي آلمان دلالت بر اين دارد كه سياست گذاران راهبردي آن كشور نظراتي درباره كاربرد زور دارند كه با نظرات همتايان شان در انگلستان كه از تاريخ و شرايط جغرافيايي ممتاز با ديگر كشورهاي اين قاره برخوردار است ناهمساز است. در آسيا كه از نظر تجربه تاريخي، نوعي رژيم، و جغرافيا حتي گوناگون تر است همگرايي دولت ها حتي به مراتب كم تر از اين محلي از اعراب دارد.
مفهوم فرهنگ راهبردي گرچه در دوره بلافاصله پس از جنگ سرد از رونق افتاد در سال هاي اخير گونه اي نوزايش را تجربه كرده است. به گفته برخي از پژوهشگران، فرهنگ راهبردي متغيري تعيين كننده است كه مي تواند نقش توانايي هاي مادي را در تبيين رفتار دولت ها در زمينه توسل به زور در روابط بين الملل تكميل كند و در برخي موارد، آن را تحت الشعاع قرار دهد. اين اصطلاح هرچه بيش تر با بُن نگره بَرسازي در نظريه روابط بين المل پيوند يافته است، با اين حال، ارزش خود اين مفهوم به منزله ابزار تبيين، موضوع بحث هاي پرشوري در كتاب ها و مقاله ها قرار گرفته است.
هواداران اين مفهوم، آن را دريچه ي مفيدي به روي شناخت اين مسئله مي دانند كه چرا تك تك دولت ها آموزه ها و سياست هاي معيني را به عنوان بخشي از راهبرد ملي شان مي پذيرند. به اعتقاد آنان اين مفهوم صرفاً تمريني علمي در نظريه پردازي انتزاعي نيست. مطابق اين ديدگاه، اذعان به اهميت فرهنگ راهبردي چهار هدف به هم مرتبط را برآورده مي سازد. نخست، و مهم تر از همه، بدين ترتيب تأثير قوم محوري در تحليل هاي راهبردي از بين مي رود. به ديگر سخن، اين مفهوم كمك مي كند تا اثرات «وارونه نمايي» را در برخورد با ديگر دولت ها برطرف سازيم يا دست كم كاهش دهيم. دوم، با تيزترساختن نگاه ما به نيات ديگر تصميم گيران كه خود مي تواند به ارزيابي هاي اطلاعاتي كامل تر و درست تري راه برد توانايي ما براي «شناخت دشمن» بهبود مي بخشد. سوم، اين مفهوم توجه تحليلگران را به نقش و تأثير تاريخ و فرهنگ سياسي در تعيين موضع گيري نظامي هر دولت جلب مي كند كه خود مي تواند به جلوگيري از افتادن به دام هميشه گشوده بدفهمي كمك كند. و چهارم، شناخت فرهنگ راهبردي هر دولت مي تواند به تبيين آن چه در ظاهر رفتار «نابخردانه» به نظر مي رسد ياري رساند.
برعكس، منتقدان اين مفهوم فرهنگ را اساساً داراي نقش حاشيه اي در تعيين چگونگي و چرايي موضع گيري هاي راهبردي خاص توسط دولت ها مي دانند. ممكن است فرهنگ اثرات حاشيه اي داشته باشد ولي متغيرهاي مهم تر ديگري هم در كارند. از اين ديدگاه، سرشت محيط امنيتي (ـــ امنيت) بيروني، ابعاد ساختاري، سياست توازن قدرت، شرايط جغرافيايي، و توانايي هاي مادي سياسيف اقتصادي، و نظامي، متغيرهاي تعيين كننده اي هستند كه آموزه ها و سياست هاي راهبردي دولت ها را رقم مي زنند. وانگهي، هواداران اين ديدگاه معتقدند كه شيء انگاري و شخصيت قائل شدن براي مفهوم فرهنگ راهبردي با خطر مبالغه درباره تفاوت هاي ظاهراً «ذاتي» ميان دولت ها همراه است. اگر با دقت كافي به دنبال تمايزات فرهنگي بگرديد قطعاً آن ها را خواهيد يافت.
گرچه آگاهي از مباحثه اي كه بين اين مكاتب متباين انديشه جراين دارد حائز اهميت است ولي بدون آن كه لازم باشد فرهنگ راهبردي را متغير مسلط در تعيين موضع گيري هاي راهبردي تك تك كشورها بدانيم مي توانيم نقش آن را بازشناسيم. يكي از زمينه هاي پژوهش كه براي تعيين سهم فرهنگ راهبردي در تبيين رفتار دولت ها بايد بيش تر توسعه يابد بررسي موردي کشورهاست. تنها با شناخت بهتر رويكردهايي كه تك تك دولت ها براي صورت بندي و اجراي راهبرد خودشان اتخاذ مي كنند مي توان به بينش دقيق تري درباره ارزش فرهنگ راهبردي به عنوان يك متغير تبيين كننده در روابط بين الملل دست يافت.
ـــ امنيت؛ دفاع غيرتهاجمي؛ همبودامنيتي

خواندني هاي پيشنهادي

-1979 Booth,K.Strategy and Ethnocentrism,London:Croom Helm.
-1999 Booth,K.and Trood,R.(eds) Strategic Culture in the Asia-Pacific Region,Basingstoke:palgrave
-1999 Gray,C.Strategic Culture as Context:The First Generation of Theory Ctrikes Back,Review of International Studies 25(1),49-69.
-1995 Johnston,A.Thinking About Strategic Culture,Interntional Security 19(4),32-64.
-2002 Lantis,J.Strategic Culture and NationalSecurity Policy,Internationl Studies Review 4(3),87-114.
-1977 Snyder,J.The Soviet Strategic Culture:Implications for Limited Nuclear Operations,Santa Monica,CA:Rand Corporation.
اَندرو اُنيل
منبع مقاله:
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.