قحطي Famine

وضعيتي كه وجه مشخصه ي آن نبود غذا در ميان شمار زيادي از افراد است و اغلب منجر به بالارفتن نرخ زيادي از افراد است و اغلب منجر به بالا رفتن نرخ مرگ و مير مي شود. محدوديت دسترسي به غذا جايگاهي محوري در تجربه
پنجشنبه، 12 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قحطي Famine
قحطي Famine

 

نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب




 
 وضعيتي كه وجه مشخصه ي آن نبود غذا در ميان شمار زيادي از افراد است و اغلب منجر به بالارفتن نرخ زيادي از افراد است و اغلب منجر به بالا رفتن نرخ مرگ و مير مي شود. محدوديت دسترسي به غذا جايگاهي محوري در تجربه  ي قحطي دارد و گرچه گرسنگي را در سطح گسترده به عنوان واژه اي مترادف با قحطي به كار مي برند ولي نه نبود غذا هميشه مهم ترين جنبه اين پديده است و نه گرسنگي نوعاً علت بلافصل مرگ و ميرهاست (زيرا علت مستقيم آن وبا، حصبه و حتي سرخك است). قحطي صرفاً زاده كاهش دسترسي به غذا مثلاً در نتيجه ي برداشت نامطلوب محصول يا ويراني ناشي از جنگ نيست؛ مجموعه اي از شكست خط مشي هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي كه هر يك تقويت كننده ي ديگري است با هم موجب اُفت مصرف مواد غذايي، آشوب اجتماعي، گسيختگي بازار، و فروپاشي خدمات اجتماعي (نظام بهداشتي، قانون نظم) در يك كانون جغرافيايي مي شود و اين پديده ها اگر مهار نشوند منجر به افزايش غيرلازم مرگ و مير مي گردند.
زماني قحطي يكي از ويژگي هاي رايج جامعه بشري بود. سوابق تاريخي پر از نمونه هاي رنج و بدبختي انسان هاست كه با محروميت كل مردم از مواد غذايي در پيوند بوده است. چه در اروپا در قرون وسطي يا در هند در دوران استعمار يا در اتيوپي امروز نشانه هاي قحطي شبيه هم است: افزايش شديد بهاي مواد خوراكي، فروپاشي هنجارهاي اجتماعي (درگيري همسايه ها بر سر مشتي غله، رها كردن سالمندان يا ناتوانان، فروش دختران در ازاي غذا)، مصرف خوراكي هاي نامعمول (موش، گربه، خاك ارّه، پوست درخت)، فروش يا گرو گذاشتن دارايي هاي ارزشمند (پشت بام منزل، خيش، آخرين گاو، چرخ خياطي، زمين زراعي)، مهاجرت اضطراري افراد بالغ با كل خانواده در جست و جوي كار و غذا، كودكان استخواني، و كنده شدن چندين رديف قبر تازه در هر روز.
اين نتايج حكايت از فقر و بينوايي سريع مردمي دارد كه پيشاپيش هم جزو آسيب پذيرترين افراد حاشيه اي جامعه بوده اند. بدين ترتيب گرچه شايد نشانه هاي قحطي عام و فراگير باشد ولي نتايج آن چنين نيست. برخي گروه هاي مردم (ثروتمندان و قدرتمندان) اغلب از قِبَل بينوايي مردم سودي به جيب مي زنند، زمين ها و دارايي هاي ديگران را مفت مي خرند، هرجا خلأ قدرتي ايجاد شده باشد مدعي قدرت محلي مي شوند، در بازارهاي آشفته ي مواد غذايي برتري انحصاري به دست مي آورند يا به شيوه هايي غيرمردم سالارانه ادعاي خود را در مورد رهبري كشور تقويت مي كنند.
برخي حكومت ها با به پا داشتن شورش هاي غذا كه نشان از نارضايتي توده ها داشته سرنگون شده اند (انقلاب فرانسه، سقوط حكومت هايله سلاسي در اتيوپي در 1974). اما از قحطي براي پيش بردن سياست هاي حكومت، قطع نظر از هزينه هاي انساني آن، نيز بهره گرفته شده است. براي نمونه، قحطي اوكراين از 1932 تا 1934 هشت ميليون نفر را به ديار نيستي فرستاد ولي به تحكيم كنترل استالين بر دستگاه سياسي شوروي كمك كرد. قطحي بزرگ چين از 1958 تا 1962 موجب افزايش 33 ميليون نفري مرگ و مير در اين كشور شد كه احتمالاً بزرگ ترين نمونه واحد نابودي جمعي مرتبط با نبود غذا در طول تاريخ بوده است. حكومت مركزي چين از به هم خوردن الگوهاي توليد، بازاريابي و مصرف كه موجب بروز قحطي شد نگراني به خود راه نداد چرا كه اين تغييرات را نتيجه ضروري جهش بزرگ به پيش مي دانست. تازه تر از اين ها قحطي در كره ي شمالي (1999-1995) جان بيش از سه ميليون نفر را گرفت ولي حكومت آن كشور، در قدرت باقي ماند و در تمام اين مدت اصرار داشت كه بايد منابع كمياب صرف توسعه ي برنامه ي هسته اي كشور و نه تقويت امنيت غذايي مردم شود.
رقم كل مرگ و ميرهاي ناشي از قحطي در سده ي بيستم بيش از 70 ميليون نفر تخمين زده شده است، اين عده طي حدود سي مورد قطحي بزرگ كه هر يك چند سالي طول كشيد جان باختند. در هريك از اين موارد، خشكسالي، سيل يا بيماري هاي همه گير علت نزديك شرايط نامعمول بود ولي اين سياست جاري حكومت و/با دست روي دست گذاشتن آن در برابر فاجعه بود كه سرشت و شدت نتايج قحطي را رقم مي زد.
پاي بندي يك كشور به حمايت از ضعيف ترين شهروندان خودش در دوران آسيب پذيري ايجاب مي كند كه سرمايه گذاري هاي نهادي و مالي كافي نه تنها روي سيستم هاي هشدار قحطي و پاسخ گويي آن ها بلكه همچنين روي ايجاد شبكه هاي تأميني كارآمدي صورت گيرد كه نگذارد شهروندان طي سال هاي غير بحراني به بينوايي بيفتند. تا پيش از نيمه ي دوم سده ي نوزدهم كم تر حكومت اروپايي براي خود مسئوليتي ذاتي در قبال رفاه همه ي شهروندان و نه فقط معدودي ثروتمند كه نفوذ سياسي هم داشتند قائل بود. تا پيش از آن تاريخ، شمار زيادي از اروپاييان در جريان قطحي ها جان باختند. سال 17-1816 شاهد آخرين قحطي سراسري در اروپا بود كه مصيبت آن از اسكاتلند تا سيسيل دامن همه ي قاره را گرفت. با اين حال در سال هاي بعد بحران هايي در كشورهاي منفرد بروز كرد مانند بحران سال هاي 1850-1848 در ايرلند كه طي آن حوادث طبيعي به دليل عدم سرمايه گذاري قبلي روي زمين هاي كشاورزي كوچك همراه با بي عملي مسئولان سياسي در برابر محنت گسترده ي مردم، به فجايع انساني منجر شد.
امروزه حكومت توسعه يافته ترين كشورها و كشورهاي توسعه يافته خود را از نظر سياسي موظف به پشتيباني از سيستم هاي بخش خصوصي و عمومي لازم براي حمايت از شهروندان آسيب پذير مي دانند. از اين گذشته، بيش تر پيشرفت هايي كه طي دهه ي 1990 در زمينه ي واكنش بشردوستانه به وضعيت هاي اضطراري به دست آمد موجب كاهش موارد بروز قحطي (به دليل بهبود سيستم هاي هشدار پيش هنگام، سطوح بالاتر بازشناسي عمومي در كشورهاي مبتلا به قحطي، و واكنش هاي به موقع تر) و كاهش فوق العاده ي مرگ و ميرهاي ناشي از قحطي شده است. براي نمونه، ستيزهاي مسلحانه در تيمور شرقي و بوسني در ميانه ي دهه ي 1990 شرايطي مستعد بروز قحطي پديد آورد ولي (حتي اگر جلوي فجايع بشري و سياسي ديگر گرفته نشد) از بروز خود قحطي جلوگيري به عمل آمد. به همين سان، خشكسالي هاي جدي در جنوب آفريقا در 92-1991 و بار ديگر در سال 2-2001 موجب افت شديد عرضه ي مواد خوراكي شد ولي به يُمن مداخلات سريع، هماهنگ و چند بخشي كه صورت گرفت كسي بر اثر قطحي جان نسپرد.
در سال 2002 جلوي بروز بحراني «در ابعاد انجيلي» در آفريقا گرفته شد ولي متأسفانه اين احساس مستمر در سراسر اين قاره وجود دارد كه مشكلات اساسي هنوز برطرف نشده است. در واقع بحران جنوب افريقا نگاه ها را متوجه يكي از عوامل تازه مؤثر در بروز قطحي ساخت: ويروس اچ.آي.وي/ايدز. افريقا دچار بالاترين نرخ شيوع بيماري ايدز در جهان است. منابع خانوارها و منابع ملي كه هر روزه صرف مراسم كفن و دفن مي شود و اُفت بهره وري سبب تشديد گرسنگي، كاهش اميد زندگي، و افزايش آسيب پذيري حتي در برابر تكان هاي كوچكي چون خشكسالي يا بالا رفتن قيمت ها مي شود. ويروس اچ. آي.وي موجب بينوايي فزاينده ي مردمي مي شود كه پيشاپيش دچار فقر مزمن هستند و افزون بر آن راه را به روي آسيب پذيري هاي آينده باز مي كند.
به يقين نه همه آفريقا به يك اندازه دچار اين مشكل است و نه همه مردم در مناطق مستعد قطحي مبتلا به اين عارضه هستند. كشورهايي مانند بوتسوانا و سنگال که داراي نظام هاي اقتصادي و سياسي سرزنده اي هستند به نسبت کم تر مستعد از پادرآمدن در برابر شرايطي هستند که تحت آن شمار زيادي از شهروندان نيازمند غذا باشند. به همين سان معمولاً اين گونه كشورها سرمايه گذاري كافي روي سيستم هاي هشدار و واكنشي كرده اند از شدت تكان هاي آب و هوايي يا اقتصادي مي كاهند. يكي از چالش هاي ماندگار بين المللي يافتن راه هايي براي كمك به جوامع فقيرو/يا جوامعي كه از نظر اقتصادي و سياسي بسته هستند براي مقابله با شرايطي كه آنها را در برابر بحرانهاي غذا آسيب پذير مي سازد و تقويت توانايي داخلي آن ها براي كاهش بدترين نتايج اين بحران هاست. در هر حال، نه صرفاً برنامه هاي مؤثر تخفيف قحطي بلكه سياست بلندمدت و مناسب توسعه كليد موفقيت در اين زمينه است. بخش مهمي از سياست توسعه ي صحيح، شناسايي فعالانه ي حقوق بشر حتي براي مردمي كه در مناطق دورافتاده ي مستعد قحطي به سر مي برند و اذعان به مسئوليت كادرهاي سياسي براي ترويج و حمايت از اين حقوق است. احتمالاً دستوركار آينده ي حقوق بين الملل كه بر حقوق بشر مبتني باشد بر اين نكته تأكيد خواهند داشت كه آنان كه (از طريق سياست هاي مصوب يا اجازه دادن به بخش عمومي براي بي عملي) در بروز قحطي نقش دارند بايد به خاطر جنايات عليه بشريت تحت پيگرد قرار گيرند.
ـــ بيابان فزايي؛ پناهنده؛ كمك خارجي؛ مداخله ي بشر دوستانه؛ همه گيري

خواندني هاي پيشنهادي

1981 sen,A.poverty and Faminse,Oxford:Clarendon Press.
-1999 Von Braun,J.Teklu,T.and Webb,P.Famine in Africa:Causes,Responses and Prevention,Baltimore,MD:Johns Hopkins University Press.
-2002 Webb,P.Emergency Felief during Europe's Famine of 1817:Anticipated Crisis Response Mechanisms of Today,Journal of Nutrition 132(7)2092-5.
پاتريك وِب
منبع مقاله:
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.



 

 

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.