نويسنده: جان پايك
مترجمان: دكتر سيدمحمدعلي تقوي
دكتر محمدجواد رنجكش
مترجمان: دكتر سيدمحمدعلي تقوي
دكتر محمدجواد رنجكش
alienation
طبق ديدگاه ماركس و ماركسيست هاي متأخر، از خودبيگانگي [ يا اليناسيون ] يكي از ويژگي هاي مهم جوامع سرمايه داري است به اين معني كه آنچه بايستي براي فردْ طبيعي و آشنا باشد به امري خارجي يا بيگانه مبدل مي شود. ماركس در دست نوشته هاي اقتصادي و فلسفي ( 1844 ) چهار نوع از خودبيگانگي را بازشناسي كرده است. وي عنوان مي كند كه براي فرد توليدكننده، بيگانگي در درجه ي اول از محصول خود، دوم از فرايند يا عمل توليد، سوم از هم قطاران خود و چهارم از نوع بشر صورت مي گيرد. در هركدام از اين موارد، يك امر آشنا به امري ناآشنا تبديل مي شود؛ كار افراد توليدكننده بر آنها چيرگي مي يابد و افراد « بازيچه ي نيروهاي بيگانه » مي شوند. اين سبب برانگيختن احساس رقابت و خصومت نسبت به هم نوعان، يعني كساني كه بايد آشنا، هماهنگ و همكار به شمار آيند، مي شود.از خودبيگانگي در دو مفهوم هگلي بيگانگي ( estrangement ) و بروني شدن ( externalisation ) ريشه دارد. اين مفهوم با مفاهيم جامعه شناختي ديگري از قبيل مفهوم آنومي ( anomie ) دوركِم نيز مرتبط است.
يكي از مناقشات آن است كه از خودبيگانگي تا چه حد پديده اي ذهني و تا چه حد عيني است. اگر آن را ذهني بدانيم، راه برون رفت از آن امحاي روابط اجتماعي سرمايه داري نخواهد بود، بلكه بايد در مردم روحيه ي نشاط دميد؛ و اگر آن را امري عيني تلقي كنيم، به يك نظريه ي خطا (error theory ) نيازمنديم تا توضيح دهد چرا بعضي از انسان ها كه زندگي بي معنايي را سپري مي كنند شادمان اند.
از خودبيگانگي به نگرش خاصي در مورد طبيعت انسان متكي است، زيرا با توجه به اين مفروضات در مورد طبيعت آدمي است كه مي توان مشخص كرد چه چيزي براي ما آشنا و طبيعي است يا بايد چنين باشد و چه چيزي غيرآشنا؛ غيرطبيعي و بيگانه است. به همين سبب، اين پديده بر دعاوي مبهمي در مورد اين كه انسان بودن چيست اتكا دارد. نقد از خودبيگانگي يكي از حوزه هاي تفكر مارکس است كه از رويدادهاي قرن بيستم جان سالم به در برده و همچنان يكي از انتقادات مؤثر بر نظام سرمايه داري به شمار مي آيد.
منبع مقاله :
پايك، جان، (1391)، فرهنگ اصطلاحات فلسفه ي سياسي، مترجمان: سيد محمدعلي تقوي- محمدجواد رنجكش، تهران: نشر مركز، چاپ اول