نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
چگونه مي توانيم در دنيايي بدون خدا زندگي کنيم؟ اين پرسش از قرن هجدهم به بعد، هنگامي که متفکران اجتماعي و علماي ديني تصور کردند نفوذ دين به شدت رو به زوال مي رود در فرهنگ غرب طنين افکند. براي مدتي نزديک به دو هزار سال، مسيحيت چارچوبي اخلاقي و معنوي براي توسعه ي غرب عرضه کرده بود- انگيزه ي جنگهاي بي شمار و نيز موجبات آسايش خاطر و هدايت مؤمنان را فراهم ساخته بود.
ما معمولاً در دوران کنوني فراموش مي کنيم که مسيحيت حضور مادي نيرومندي نيز داشت. تا دوران اخير، کليساها با پادشاهان و حکومتها از لحاظ قدرت سياسي اي که اعمال مي کردند و ثروتي که مي توانستند انباشته کنند رقابت مي کردند و اغلب بر آنها پيشي مي جستند. کشيشان مهارتهاي سواد، تحقيق و تتبع و آموزش را در انحصار خود داشتند. حتي هنگامي که آموزش و پرورش توسعه بيشتري يافت، کليساها همچنان نقش برجسته اي در سازماندهي آن داشتند. با پيشرفت صنعتي شدن، جايگاه دين نيز، مانند بسياري از حوزه هاي ديگر زندگي اجتماعي تغيير کرد. کليساها و مجامع ديني در کشورهاي غربي مقدار زيادي از قدرت دنيوي را که پيش از آن اعمال کرده بودند از دست دادند. حکومتها بسياري از وظايفي را که قبلاً توسط کليسا انجام مي شد، از جمله فراهم کردن آموزش و پرورش، بر عهده گرفتند.
در سطح انديشه ها، تفکر علمي و تکنولوژي به گونه ي فزاينـده اي دين و جادو به عنوان شيوه هاي درک و برخورد با جهان را به رويارويي فراخواند. در دوره ي قرون وسطي بسياري از مردم نه تنها به انديشـه هاي مسيحي، بلکه به اشباح، ارواح، جادوگران و ديوان اعتقاد داشتند. (Camporesi, 1988) هرچه علم تبيينهاي مادي بيشتري ارائه مي کرد، جهان کمتر تحت حاکميت ارواح يا اشباح تصور مي گرديد. در اعصار ميانه، تجربيات اسرارآميز در ميان عامه مردم معمول بود. براي مثال غيرعادي نبود که ژاندارک ادعا کند که صداي فرشتگان را شنيده است که به او گفته اند فرانسه را از دست انگليسيهاي غارتگر نجات دهد. سه قرن بعد، نه تنها به ندرت ممکن بود کسي ادعا کند حالات پوشيده و اسرارآميز را تجربه کرده است، بلکه اين گونه تجربيات نشانه ي اختلال رواني تلقي مي گرديد.
نزديک به پايان قرن نوزدهم، فيلسوف آلماني فريدريش نيچه اعلام داشت که "خدا مرده است!" آموزشهاي مسيحيت اصل راهنمايـي بود که به زندگي ما هدف و معني مي بخشيد. از اين پس، به ادعـاي نيچـه، ما بايد بدون اين امنيت و در واقع بدون هيچ گونه اصول راهنماي ثابت اخلاقي زندگي کنيم. زندگي در دنيايي بدون خدا به معناي آن است که ارزشهاي خودمان را خلق کنيم و به آنچـه نيچه "تنهـايي وجـود" مي ناميد عـادت کنيم- يعني درک اين که زندگي ما بدون هدف است، و اين که موجودات برتر بر سرنوشت ما نظارت نمي کنند.
دنيوي شدن فرايندهايي را توصيف مي کند که از طريق آنها دين نفوذ خود را بر حوزه هاي مختلف زندگي اجتماعي از دست مي دهد. دنيوي کردن پديده ي پيچيده اي است، و روشن نيست آن طور که نيچه تصور مي کرد نفوذ دين تا مرحله اي تنزل کرده باشد که به کلي محو گردد. ما بعداً به موضوع دنيوي شدن باز خواهيم گشت، زيرا که اين موضوع زمينه ي کليه ي بحثهاي جاري جامعه شناختي درباره ي دين است. اما پيش از هر چيز بايد ببينيم دين واقعاً چيست، برخي از انواع اصلي اعتقاد و شيوه ي عمل ديني را توصيف کنيم، و نظريه هاي برجسته ي جامعه شناختي درباره ي دين را تحليل کنيم.
تعريف دين (و جاده)
انواع اعتقادات و سازمانهاي ديني آن قدر فراوان است که محققان رسيدن به يک تعريف عموماً پذيرفته شده از دين را بسيار دشوار يافته اند. در غرب، اکثر مردم دين را با مسيحيت يکي مي دانند- اعتقاد به وجود متعالي که به ما فرمان مي دهد در اين دنيا به شيوه اي اخلاقي رفتار کنيم و وعده فرا رسيدن يک زندگي پس از مرگ را مي دهد. با وجود اين ما نمي توانيم دين را به طورکلي با اين اصطلاحات تعريف کنيم. اين اعتقادات و بسياري از جنبه هاي ديگر مسيحيت، در بيشتر اديان جهان وجود ندارند.دين چه نيست
براي احتراز از افتادن در دام تفکر يکسويه ي فرهنگي درباره ي دين شايد بهتر باشد بحث را با گفتن اين مطلب به طورکلي آغاز کنيم که دين چه نيست. (Wilson, 1972) نخست، دين نبايد با يکتاپرستي (اعتقاد به يک خدا) يکسان دانسته شود. نظريه ي نيچه درباره ي "مرگ خدا"، شديداً قوم مدارانه بوده، تنها به عقايد ديني غربي مربوط مي شود. بيشتر اديان خدايان متعدد دارند. حتي در بعضي از گونه هاي مسيحيت صور متعددي با ويژگيهاي مقدس وجود دارند: خدا، عيسي، مريم، روح القدس، فرشتگان و قديسان. در برخي اديان اصلاً هيچ خدايي وجود ندارد.دوم، دين نبايد با دستورالعملهاي اخلاقي که ناظر بر رفتار مؤمنان است- مانند فرمانهايي که موسي از خداوند دريافت کرد- يکسان پنداشته شود. اين انديشه که خدايان توجه زيادي به چگونگي رفتار ما در اين دنيا دارند در بسياري از مذاهب حضور ندارد. براي مثال، از نظر يونانيان باستان خدايان تا اندازه زيادي به فعاليتهاي بشر بي تفاوت بودند.
سوم، دين لزوماً به تبيين اين موضوع نمي پردازد که دنيا بدين گونه که هست چگونه به وجود آمده است. در مسيحيت، هدف اسطوره ي آدم و حوا تبيين منشأ وجود آدمي است، و بسياري از اديان از اين گونه اسطوره هاي مبدأ دارند؛ اما به همان اندازه بسياري از اديان نيز فاقد چنين اسطوره هايي هستند.
چهارم، دين را نمي توان با امور فوق طبيعي، که ذاتاً متضمن اعتقاد به جهاني "فراسوي قلمرو حواس"، است يکسان پنداشت. براي مثال، آيين کنفوسيوس، به پذيرش هماهنگي طبيعي جهان توجه دارد، نه به يافتن حقايق که "در پس آن قرار دارند".
دين چه هست
ويژگيهايي که به نظر مي رسد همه ي اديان در آن مشترک اند از اين قرارند. اديان متضمن مجموعه اي از نمادها هستند، که احساسات حرمت يا خوف را طلب مي کنند، و با شعاير يا تشريفات (مانند مراسم کليسا) که توسط اجتماع مؤمنان انجام مي شود پيوند دارند. هر يک از اين عناصر نياز به اندکي شرح و تفسير دارد. خواه اعتقادات يک دين شامل خدايان باشد يا نباشد، عملاً هميشه موجودات يا اشيايي وجود دارند که حالات خوف يا حيرت را القا مي کنند. براي مثال، در بعضي از اديان مردم به يک "نيروي الهي" اعتقاد دارند و به آن حرمت مي گذارند، و نه خدايان شخصيت يافته. در اديان ديگر، شخصيتهايي وجود دارند که خدا نيستند، اما با حرمت درباره ي آنها مي انديشند- مانند بودا يا کنفوسيوس.شعاير مرتبط با دين بسيار گوناگون است. اعمال شعايري ممکن است شامل دعا خواندن، سرود خواندن، آواز خواندن، خوردن انواع معيني از غذاها- يا خودداري از خوردن بعضي از غذاها- روزه گرفتن در روزهاي معين، و مانند آن باشد. از آنجا که اعمال شعايري معطوف به نمادهاي ديني هستند، معمولاً کاملاً متمايز از عادات و شيوه هاي عمل زندگي معمولي در نظر گرفته مي شوند. روشن کردن شمع براي احترام کردن يا فرو نشاندن خشم يک خدا از لحاظ معنا و مفهوم کاملاً با انجام دادن اين کار براي ايجاد روشنايي فرق مي کند. شعاير ديني اغلب توسط افراد در خلوت انجام مي شود، اما همه ي اديان متضمن تشريفاتي نيز هستند که به طور جمعي توسط مؤمنان اجرا مي گردد. تشريفات منظم معمولاً در مکانهاي ويژه- کليساها، معابد يا ميدانهاي ويژه تشريفات- انجام مي شود.
جامعه شناسان معمولاً وجود تشريفات جمعي را به عنوان يکي از عوامل اصلي که دين را از جادو متمايز مي کند در نظر مي گيرند، اگرچه مرزهاي اين دو به هيچ وجه مشخص نيست. جادو به معني تأثير نهادن بر رويدادها با استفاده از معجونها، سرودها يا اجراي شعاير است. جادو معمولاً توسط افراد انجام مي شود، نه توسط اجتماعي از مؤمنان. مردم اغلب در وضعيتهاي بدبختي و خطر تصميم مي گيرند به جادو متوسل شوند. بدين سان مطالعه کلاسيک برونيسلاو مالينووسکي درباره ي ساکنان جزاير تروبرياند(1) در اقيانوس آرام انواع مناسک گوناگون جادويي را که قبل از هر سفر مخاطره آميز با کرجي اجرا مي شود توصيف مي کند. (Malinowski, 1982) جزيره نشينان هنگامي که تنها براي ماهي گيري روي آبهاي بي خطر و آرام يک مرداب محلي مي روند اين گونه مناسک را حذف مي کنند.
اگرچه اعمال جادويي به طور عمده از جوامع امروز رخت بربسته اند، اما در موقعيتهاي خطر، هنوز خرافات جادو مانند معمول است. بسياري از کساني که در مشاغلي کار مي کنند که يا خطرناک است يا اين که عوامل اتفاقي ممکن است به طور جدي بر عملکرد شخص تأثير بگذارد- مانند معدنچيان، ماهي گيران درياهاي عميق يا بازيکنان ورزشي- به شعاير خرافه آميز مختصري تن مي دهند يا اشياء خاصي را به هنگام سختي با خود حمل مي کنند. نمونه ي آنها مي تواند يک بازيکن تنيس باشد که اصرار دارد حلقه ي خاصي را در طي مسابقات بزرگ در دست داشته باشد. اعتقاد به طالع بيني، که ميراث انديشه هاي جادويي در اروپاي قرون وسطي است، هنوز پيرواني دارد؛ اگرچه احتمالاً بيشتر مردم آن را خيلي جدي نمي گيرند. (Adorno, 1974)
پينوشت:
1. Trobriand
منبع مقاله:گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.
/م