منبع: راسخون
« تا شدم، جرعه نوش جام سخن/ شعله ورگشت نغمه در خونم/ بعد پنجاه سال، رنج و شکنج/ به سخن گستري، فريدونم! »
« فريدون توللي » شاعر نامدار معاصر در 1364/3/9 به ديار باقي شتافت. به همين بهانه نگاهي مي اندازيم به زندگي نامه ي اين شاعر دلسوخته.
توللي در نهم خرداد 1298 در شيراز به دنيا آمد و شصت و شش سال بعد، درست در همين روز روي در نقاب خاک کشيد. وي تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خويش به اتمام رساند و سپس براي ادامه ي تحصيل در رشته باستانشناسي به دانشگاه تهران رفت. پس از پايان تحصيلات دانشگاهي به شيراز بازگشت و در اداره فرهنگ فارس به عنوان مدير کل باستان شناسي استان فارس، مشغول به کار شد.
اولين اشعار او در روزنامه فروردينِ شيراز منتشر شدند. همچنين قطعاتي طنزآميز به سبک گلستان سعدي نوشت که بعدها به نام « التفاصيل » چاپ شد.
نخستين مجموعه شعر او به نام « ربها » در سال 1329 هـ. ش . به زيور طبع آراسته شد.
توللي را مي توان پرچمدار شعر نو تغزلي به حساب آورد. وي در مقدمه اين کتاب مخالفت خود را با سنّت گرايي در شعر اعلام و ادعا کرد که به فرم و تخيل تازه اي دست پيدا کرده است. محتواي اشعار او غالباً عشق و شکست. و سکوت و غم و نااميدي است که سرتاسر زندگي شاعر را نيز در خود گرفته است. شاهد سخن را از زبان خود او دريابيد:
« گر چه بُردم مشقت از همه رو *** تا نَهَم همچو ديگران، گنجي!
دستم آخر به سيم و زر نرسيد *** که بر آيم، به حلِ بُغرنجي! »
از نظر قالب شعري مي توان فريدون را از مقلدان سبک نيما يوشيج به حساب آورد. ولي او آن چنان در تقليد از نيما مهارت و استادي نشان داد که سبکي خاصِ خود، آفريد. به طوري که شاعران زيادي به تقليد از او پرداختند.
در شعرهاي او گاهي جوهره ي شعري بقدري قوي مي شود که شعر از قوانين و سُنت هاي ادبي نيز فاصله مي گيرد. مثلاً آنجا که در شعرِ « دوباره آنجا که شبِ فسونگر و مست/ خفته بر دشتهاي سرد و کبود ... » شب هنگام از چشمِ گناه، اشک مي چکد، شبِ افسونگر با مستي و جادوگري اش بر دشتهاي کبود مي خواند، وقتي که بوي گل ها در اعماق درّه ها مي پيچيد، ستاره ي زهره در چشمه ي نور، تن مي شويد و سحر بر پيشاني روز، بوسه مي نهد، همه و همه حکايت از اين دارند که شاعر نگاهي نو و تازه و فراتر از سُنتهاي ادبي کهن فارسي، ارائه نموده است و حتي منطق زبان نيز دگرگون شده است. مثلاً به جاي اينکه اشک از چشمِ گناهکار سرازير شود، از چشم گناه فرو مي چکد، و به جاي اينکه معشوق در دامانِ شب بيارامد و به خواب فرو رود، عشق به خواب مي رود.
تصوير در شعر فريدون اهميت فراوان دارد و مي توان گفت که شعر توللي تا اندازه اي « شعر تصويري » است. اما تصويرهاي او در عين زيبائي و آفرينندگي، تا حدّي دور از تجربيات عيني شاعر است.
توللي زباني توانا دارد و در ساختن تعبيرهاي شاعرانه و خلق ترکيبات و کاربرد الفاظ و استفاده از موسيقي کلام، در ميان شاعران معاصرش کم نظير است.
از اينها گذشته، توللي قالب « چهار پاره » را در شعر فارسي رواج مي دهد و به اوج مي رساند. حتا عده اي او را بنيانگذار چهار پاره در ايران مي دانند.
او وزن را در شعر مي پذيرد ولي عقيده دارد که بايد با حال شعر هم آهنگي داشته باشد. يعني وزني که شاعر بر مي گزيند متناسب با حال و هواي شعر باشد.
از اشعار مشهور فريدون توللي مي توان به موارد زير اشاره کرد:
« مهتاب »، « سايه هاي شب »، « اندوه شامگاه »، « کارون »، « جادو »، « فريب »، « بازگشت »، « پشيماني »، « پويا »، « رها » و ...
چهار پاره زيباي « يار ديرينه » فريدون حُسن ختام مناسبي است بر اين مقال: « معرفت نيست برين معرفت آموختگان/ براي خوشا دولت ديدار دل افروختگان/ دلم از صحبت اين چرب زبانان بگرفت/ بعد از اين، دستِ من و دامن لب دوختگان/ عاقبت، بر سر بازار فريبم بفروخت / ناجوانمردي اين عاقبت اندوختگان / شرمسار باد ز هنگامه ي رسوايي خويش/ اين متاع شرف از وسوسه بفروختگان/ يار ديرينه، چنان خاطرم از کينه بسوخت/ که بناليد به حالم، دلِ اين سوختگان / يار ديرينه، چنان خاطرم از کينه بسوخت/ که بناليد به حالم، دلِ اين سوختگان/ خوش بخنديد رفيقان! که درين صبح مراد/ کهنه شد قصه ي ما تا به سحر سوختگان »
/ج