اهميت و ابعاد مسئله معاد از منظر فلسفي

بر مسئله ي معاد در اسلام بسيار تأکيد شده است. به گونه اي که زندگي دنيوي مزرعه و مقدمه اي براي حيات اخروي دانسته شده است. اهميّت معاد در اديان و مکاتب ديگر نيز از ديرباز مطرح بوده است. اين مسئله از ريشه اي ترين
دوشنبه، 3 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اهميت و ابعاد مسئله معاد از منظر فلسفي
اهميت و ابعاد مسئله معاد از منظر فلسفي

 

نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي





 

1. اهميت مسئله

بر مسئله ي معاد در اسلام بسيار تأکيد شده است. به گونه اي که زندگي دنيوي مزرعه و مقدمه اي براي حيات اخروي دانسته شده است. اهميّت معاد در اديان و مکاتب ديگر نيز از ديرباز مطرح بوده است. اين مسئله از ريشه اي ترين مسائلي است که با بقا و سعادت انسان ارتباط دارد و هيچ انساني نمي تواند نسبت به آن بي تفاوت باشد.
اصولاً ثبوت معاد و ايمان به آن، به زندگي دنيوي ما معنا و صفا مي دهد. انسان اگر نتواند حياتِ پس از مرگ و سعادت اخروي را باور کند، زندگي مادّي دنيوي را چنان پوچ و بي هدف خواهد يافت که تحمّلش جز با ناداني و غفلت توجيه پذير نيست. به هر روي، اين مسئله از ديدگاه متفکّران مسلمان نيز يکي از سه اصل مهمّ اعتقادي دين مقدّس اسلام بوده، از مسائل پر اهميّت فکري در تعاليم اسلام به شمار مي رود.

2. مسائل معاد

معاد بايد از چند جنبه بررسي شود که مهم ترين آنها عبارتند از:
- ضروت معاد براي انسان و جامعه؛
- امکان معاد از لحاظ مباني و مقدمات؛
- چگونگي معاد.

الف) ضرورت معاد

منظور ما از ضرورت و لزوم چيزي در زندگي انسان، آن است که آن چيز در کمال فرد و جامعه تأثير داشته باشد. بي ترديد معاد از اساسي ترين مسائل زندگي فردي و اجتماعي انسان است.
بر پايه ي ثبوت آن، زندگي بشر در محدوده ي حيات مادّي نمانده، در آن سوي جهان مادّه و عالمِ ظاهر نيز ادامه مي يابد. و اين دوام بي پايان براي انسان يک حيات برتر و نيز جاويدان را به ارمغان مي آورد که نسبت به اين حيات مادّي و اندک، بسيار ارجمندتر و ضروري تر خواهد بود. به گونه اي که اگر بقاي اخروي را، اختياري و انتخابيِ بشر بپنداريم، هيچ انساني خود را از آن بي نياز نخواهد يافت. اهميّت اين مسئله به اندازه اي است که تحليلگران مادّي، گرايش انسان به ديانت و تحمل تکاليف و مشقّات آن را نتيجه ي ميل شديد او به بقا دانسته اند. و نيز کساني مانند اونامونو نيز يگانه تکيه گاه اثبات خدا را، همين حس شديد و نياز عميق بشر به بقا و جاودانگي مي دانند. (1)
چون اين مسئله، امري احساسي است و هر کس به آساني مي تواند اين ضرورت را در وجدان و باطن خود بيابد، بيشتر توضيح نمي دهيم، چنان که تأثير اجتماعي و تربيتي معاد را نيز به دليل روشن بودن آن، بررسي نمي کنيم. درباره ي ضرورت و اهميّت معاد، صدرالمتألهين نيز ديدگاه ويژه اي ندارد و او نيز بر آن است که همه خلق برآن اند.

ب) امکان معاد

منظور از امکان، امکان منطقي و عقلي است، نه امکان به معناي عرفي؛ يعني احتمال. ابن سينا مي گويد: هر سخن را که مي شنوي در حوزه ي امکان قرار ده، مگر آن که با برهان، مردود شده باشد. (2) بي شک منظور ابن سينا از امکان، همين « احتمال » است. هر احتمالي با اثبات و نفي، هر دو سازگار است؛ بنابراين ارزش اعتقادي ندارد. اگر چه درباره ي معاد مي توان از همين احتمال نيز بهره جست. چنان که در روايات ديني آمده است که امام صادق ( عليه السلام ) به يکي از افراد بي ايمان ( ابن ابي العوجاء ) گفت: اگر معاد را يک احتمال نيز فرض کنيم، بايد جدّي بگيريم، و برايش کار کنيم؛ زيرا اين احتمال، اگر منفي بود ضرر نکرده ايم؛ ولي اگر مثبت باشد زيان غفلت، جبران ناشدني خواهد بود. (3)
به هر روي، منظور اصلي ما در اين بحث، امکان عقلي و منطقي معاد است. بي ترديد از مباني پايه اي اين امکان، امکان جاودانگي انسان است. متشرّعان و متکلّمان، نيازي به اثبات آن ندارند. آنان امکان اعاده ي انسان را با جسم و روحش، بر پايه ي توان خداوندي، به آساني اثبات مي کنند. خداوندي که بشر و جهان را آفريده است، مي تواند آنها را پس از نيستي، دوباره هست کند. چنان که در قرآن کريم آمده است که : ( وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ ) (4).
اما فلاسفه که مي خواهند مسائل را بر پايه ي مباني عقلي محض تحليل کنند، نه با مسموعات و منقولات ديني يا مقبولات و مشهورات غير يقيني، بايد به دنبال يافتن مباني عقلاني مسئله باشند.
آنچه مسلّم است اين که بقا و جاودانگي جسم انسان را، چنان که حس و تجربه تکذيب مي کند، عقل نيز نمي تواند اثبات کند. همچنين امکان اعاده ي وجود جسماني نيز بر پايه ي قوانين و اصول مسلّم فلسفي، اثبات شدني نيست.
غزالي، فلاسفه را به سبب انکار سه مسئله ي مسلّم ديني، تکفير مي کند که انکار معاد جسماني، اولين آنهاست. (5) بسياري از علماي دين نيز چنين ديدگاهي درباره ي فلاسفه داشته و دارند.
اما رعايت عدل و انصاف، ايجاب مي کند که به دور از تعصّب و غرض ورزي به مسئله نگاه کنيم. واقع آن است که فلاسفه کمتر از ديگران به دين و مسائل ديني و به ويژه معاد، علاقمند نيستند. مشکل فلاسفه، دشمني با دين يا علماي دين نيست، بلکه تحليل ناپذيري مسئله است. قوانين حاکم بر ذهن ما و اصول پذيرفتني عقل و انديشه ي ما، براي تحليل و اثبات برخي مسائل، توان کافي ندارند. بي ترديد همه ي فلاسفه، دست کم به سبب افکار عمومي، به مسئله ي بقا يا اعاده ي جسم انديشيده اند؛ اما اين انديشه ها، راه به جايي نبرده است. آن که مسئله را با قدرت خدا حل مي کند، مشکلي ندارد؛ اما آنان که مسئله را تنها بايد بر پايه ي قوانين عقلاني اثبات کنند، با مشکل جدّي، رو به رو هستند.

پي‌نوشت‌ها:

1. ر. ک: اونامونو، درد جاودانگي، ترجمه ي بهاء الدين خرّمشاهي. کتاب نسبتاً بزرگي که سراپايش تلاش براي اثبات خدا و دين، بر پايه ي علاقه ي شديد انسان به جاودانگي است. مباني اونامونو، سست و غير منطقي اند؛ اما منظور ما همين تأکيد بر ارج و اهميّت معاد است.
2. ابن سينا، اشارات و تنبيهات، نمط دهم، فصل سي و يکم.
3. إن کان الامر کما تقول - و ليس کما تقول - نجونا و نجوت. و إن يکن الامرُ کما نقول - و هو کما نقول - نجونا و هلکت ( احتجاج طبرسي، ج 2، ص 77).
4. روم (30) آيه ي 27: ( خداوندي که آفرينش را آغاز کرده، دوباره در قيامت مي آفريند و اعاده، بر او آسان تر است ) اين مضمون در آيات بسياري تکرار شده است.
5. غزالي، تهافت الفلاسفه ( مقدمه ي چهارم ) و مسئله ي بيستم. و المنفذ من الضلال، الکلام في الفلسفه.

منبع مقاله :
يثربي، سيد يحيي؛ (1387)، عيار نقد / 2، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.