منبع: راسخون
چکیده
شاعران و ادیبان بخشی از مادهی کار خود را از ظرفیت های پیرامون خود در جامعه و طبیعت میگیرند. توجه به مجموعههای فکری، فرهنگی، اجتماعی، اعتقادی و... موجود در جامعه و محیط پیرامون و ویژگی های خاص محیطی هر منطقه در آثار ادب فارسی به تناسب دیده میشود. ادبیات فارسی آینهی تمام نمای فرهنگ و آداب و رسوم مردم این سرزمین است.یکی از موضوعات مورد توجه شاعران زبان فارسی، بازیها به ویژه بازیهای کلاسیکی نظیر چوگان، نرد و شطرنج است. خوانندهی جدی اشعار فارسی، حضور عناصر و نمادهای مربوط به بازیهای یاد شده را کمابیش در جای جای گنجینهی شعر فارسی مشاهده میکند.
سعدی از کسانی است که در آثارش به چوگان، نرد و شطرنج ـ البته بدون اشارات چندان پیچیده ـ پرداخته است. غلبهی «عشق» بر ذهن و زبان و اندیشهی سعدی و تناسب مناسبات میان گوی و چوگان با کنشهای عاشق و معشوق در عالم عشق سبب شده تا وی نیز همچون بسیاری دیگر از شاعران غزلسرا از «چوگان» بیش از سایر بازیها بهره ببرد.
کلیدواژهها:
فرهنگ ایرانی، چوگان، عشق، غزلیات سعدی.
1- مقدّمه
انسانها در همه جا به بازی و تفریح گرایش دارند و این امر مختص به زمان و دورهی خاصی نیست. «در روم و مصر و یونان طبقات مرفه جامعه از تفریح و سرگرمی¬های متعدد استفاده می¬کرده¬اند». (پروین گنابادی،25:1347 و بهار،343:1371). در ایران باستان نیز بازی و تفریح رایج بوده است. «ایرانیان در ورزشهای انفرادی مثل کشتی، در ورزشهای قهرمانی مثل اسب¬دوانی و چوگان که ابداع و اختراع ایرانی است، تیراندازی، شنا، شطرنج و تخته نرد سرآمد بوده¬اند». (پروین گنابادی،26:1347).جدای از گرایش ذهنی و روانی افراد به بازی، فحوای متون دینی و کلام بزرگان هر قومی نیز در میل افراد به تفریح و بازی تأثیر دارد. در متون دینی ایرانی در نهی از بازی و تفریح و ورزش عمومی، سخن و کلمهای دیده نمیشود و در رسالههای پهلوی انواع تفریحات و بازیها از قبیل شطرنج و نرد و موسیقی و شکار و گوی و چوگان و... مکرر وصف شده است. (←بهار،343:1371). فرهنگ ایرانی، ورزیدگی جسمانی و واداشتن ذهن و عقل و هوش به کار و فعالیت را مورد توجه و تأکید قرار داده است. استفاده از بازی سبب دستیابی به بخش مهمی از این اهداف میگردد. در همین ارتباط، در مبحث ریاضت (ورزش) در هدایه المتعلمین فی الطب، از چوگان نیز یاد شده است. (هدایه المتعلمین،173:1371). در دین اسلام نیز بازی و سرگرمی اگر موجب لهو و لعب نشود و انسان را از مسیر اصلی خود خارج نکند، مورد تأئید است. پیامبر اکرم (ص) فرمودهاند: «الهو و العبوا فإنی اکره ان یری فی دینکم غلظه» به سرگرمی و بازی بپردازید زیرا من دوست ندارم که در دین شما سختگیری و خشونت دیده شود. (←مجلسی،21:1375).
نقش بازی در کاهش استرس و اضطراب و تقویت نشاط و شادی در انسان و آماده ساختن او برای کار و کوشش بهتر و یادگیری بیشتر از یک سو و از سوی دیگر نقش آن در ایجاد و تقویت حس همدلی و همگرایی، موجب شده تا روانشناسان و جامعهشناسان در باب آن توصیه و تأکید کنند.
در شتاب دنیای امروز و حرکت آن به سمت یکی شدن و دهکدهی جهانی، پیگیری و بازشناخت مؤلفههای هویت ملی، ضروریست. یکی از عناصر هویت ساز، ادبیات است که در ایرانزمین پیشینه و سابقهی درخشانی دارد. در ادبیات فارسی، لایههایی از فرهنگ ایرانی – اسلامی نمود یافته است. از جمله اشارات شاعران و نویسندگان را به بازیها می توان ذکر کرد.
شاید بتوان گفت شاعری نیست که اشعارش خالی از این اشارات باشد. این مسأله به دو دلیل میتواند باشد؛ یکی آنکه این بازیها به تدریج جزء بازیهای عمومی درآمدند ـ اگرچه در ابتدا مخصوص اشراف و برگزیدگان بودند ـ و همگان کمابیش با آنها آشنا شدند خاصه شاعران که به علت انتساب به دربارها، بیشتر و پیشتر مجال آشنایی با این گونه بازیها برایشان فراهم میشد. دلیل دیگر را باید در سنتهای ادبی جست؛ از آغاز شعر فارسی رفته رفته تشبیهات و استعارات و تعابیر مربوط به این بازیها و قواعدشان در ذهن و زبان شاعران جا باز کرد و شاعران بعدی حتی اگر خود چوگان، نرد و شطرنج نباخته بودند، به سبب تتبع در دواوین قدما ـ که نظامی عروضی آن را جزء لوازم شاعری بر میشمارد. (←نظامی عروضی، 47:1369) ـ با این تعابیر و اصطلاحات و استعارات آشنا شدند و در آثار خود به آنها مجال بروز دادند.
اشاراتی از این دست مختص به دیوانها نیست و در کتابهای منثوری همچون قابوسنامه، سندبادنامه، نفایس الفنون، شطرنجیهی علاءالدوله سمنانی ـ که تعبیر عرفانی شطرنج و مهرههای آن است ـ نیز وجود دارد.
مقالهی حاضر در پی نشان دادن بخشی از فرهنگ ایرانی و سازههای هویت ملی در شعر سعدی است و این هدف را دنبال میکند که بسامد نمود چوگان در غزلیات سعدی به چه ترتیب است؟ و نگاه سعدی به این بازی چگونه است؟
فرض اولیه این است که با توجه به تسلط «عشق» بر ذهن سعدی، بهرهگیری او از مجموعهی غنی چوگان در راستای بیان عاشقانه است. البته شعر عرصهی خلاقیت است و شاعر میتواند بهرههای گوناگونی از ظرفیتهای فرهنگی، اجتماعی و... پیرامون خویش ببرد.
2-پیشینه
مطالب و مقالاتی که در دانشنامهها و دایره المعارفها و سایر آثار ذیل چوگان ذکر شده است، اغلب پیرامون خاستگاه و تاریخ و نحوهی انجام دادن آن است. در برخی از آثار نیز به صورت کلی ابیات و مطالب حاوی اشارات مربوط به چوگان ذکر شده اما اختصاصاً در باب نمود آن در آثار نویسنده یا شاعری خاص، کمتر مطلبی نگاشته شده است. برخی از آثار مربوطه عبارتند از: مدخل «چوگان» در لغت نامه دهخدا، «نگرشی بر چوگان در ادب فارسی»، امیر اسماعیل آذر، کیهان فرهنگی، شماره 40، «گوی و چوگان در ایران»، ذبیح بهروز، بررسی های تاریخی، شماره 9 و 10، تاریخ چوگان، آذرتاش آذرنوش، نشر ماهی، 1392 و مدخل فرهنگنامه ادبی فارسی به سرپرستی حسن انوشه.3- بازیها در غزلیات سعدی
«بازی» در لغت بیشتر به معنای سرگرمی، تفریح و مشغولیت است. (لغت نامه، ذیل بازی). خصیصه بازی در بسیاری از فعالیتهای بشری مانند رقص، نمایش، موسیقی و حتی برخی آداب آیینی و مذهبی وجود دارد. اما در این مقاله، مقصود از واژه بازی، جنبه عمومی آن نیست و بازی های خاصی نظیر: چوگان، شطرنج و نرد و مشخصاً چوگان مد نظر است.کلمهی بازی که در اصل پهلوی «واژیک» یا «واچیک» است در متون پهلوی بسیار آمده و در رسالههای پهلوی، انواع تفریحات و بازیها از قبیل شترنگ و نرد و موسیقی و شکار و گوی و چوگان، وصف شده است. (بهار، 2:1371/343 و 344). در متون مختلف بازمانده از زبان پهلوی و فارسی میانه نظیر: کتاب خسرو قبادیان و ریدک، کارنامه اردشیر بابکان و... از بازیهای مختلف هنری و رزمی نام برده شده است.
در آثار مختلف سعدی، پارههای بسیاری از فرهنگ ایرانی و اسلامی حضور دارد. زندگی در شیراز که محل گذر کاروانهای گوناگون بود و حضور در جمع کاروانیان و مطالعه و تحصیل و مسافرتهای فراوان سعدی و...، سبب گستردگی دایرهی اطلاعات او از ایران و اسلام و سرزمینهای مختلف، شده بود. در این میان، از جمله نشانههای توجه سعدی به فرهنگ ایرانی اشارات وی به چوگان، نرد و شطرنج است.
4- چوگان و تاریخچهی آن
یکی از انواع بازیها که ردپای آن را در جای جای تاریخ کهن ایران زمین میتوان دید، چوگان است. «چوگان (nãowgč)، برگرفته از «چوپکان» و «چوپیگان» پهلوی. آن را مرکب از «چوب» و «گان» (پسوند نسبت) دانستهاند. در فرهنگ غیاث و آنندراج، چوگان کوتاه شدهی «چولگان» نوشته شده است که در این صورت، شاید مرکب از «چول» / «چوله» (به معنی خمیده و کج) و «گان» باشد و معرب چوگان، یعنی «صولجان»، نزدیکی این واژه را به چولگان نشان می¬دهد.»(آتشین جان، 504:1376). آذر نوش در کتاب تاریخ چوگان به ریشه پهلوی کلمه چوگان اشاره و اقوال مختلف را در این باب ذکر کرده است. (آذرنوش، 1392: 13-15).چوگان اولین ورزش توپی و تیمی جهان است و کهن ترین ورزشی است که با اسب انجام میگیرد. اصل آن از ایران است. در حدود 600 سال قبل از میلاد در ایران شکل گرفت. سنگ نوشتهای متعلق به 600 سال پیش از میلاد مسیح – در موزه بریتانیا- وجود دارد که رواج بازی چوگان را میان ایرانیان و تورانیان نشان میدهد. اما، پدید آورندهی آن معلوم نیست. چوگان ابتدا به منظور آموزش سواری و تعلیم نظامی و تقویت و آماده سازی سربازان برای جنگ و نبرد به کار میرفت و کم کم جنبهی تفریحی به خود گرفت.
قدیمی ترین اشاره به چوگان در متون مکتوب، مربوط به «کارنامه اردشیر بابکان» است که به زبان پهلوی و در قرن دوم و سوم میلادی نوشته شده است. در بخش سیزدهم کارنامه، چوگان بازی در حضور اردشیر و گوی به چوگان زدن هرمزد پسر شاپور ذکر شده است.
«شاهپور هرمزد را از پدر نهان می داشت تا آنکه به سن هفت سالگی رسید. روزی هرمزد با برنای زادگان (نوجوانان) و شاهزادگان اردشیر به اسپریس (میدان) شد و چوگان بازی کرد. اردشیر با موبد موبدان و ارتشداران سردار و بسیاری آزادگان و بزرگان نشسته به ایشان همی نگریست. هرمزد با آن برنایان به سواری چیره و نبرد آزموده بود. چنانکه باید بودن یکی از ایشان چوگان به گوی زد و گوی او به کنار اردشیر افتاد و اردشیر هیچ چیز آشکار نساخت (بروی خود نیاورد). و برنایان از کار فرو ماندند و از شکوه اردشیر کس نیارست که بدانجا فرا رود. (ولی) هرمزد به گستاخی رفت و گوی برگرفت و گستاخانه زد و بانگ کرد...». (←کارنامه اردشیر بابکان،1369: ص 213-215). این ماجرا در شاهنامه و تاریخ طبری نیز آمده است. (←شاهنامه، دفتر ششم، صص 210 و 211 و نیز تاریخ طبری، جلد دوم، ص 587-589).1
چوگان، بازی شاهان و پادشاه ورزشها نامیده شده است زیرا در میان پادشاهان و بزرگان رواج بیشتری داشت. میتوان ادعا کرد که چوگان از محبوب ترین بازیها بوده زیرا در هر دورهای ـ البته با تغییراتی ـ رواج داشته است. قبل از اسلام و در زمان هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان مورد توجه بود و در عهد انوشیروان، در جزء تعلیمات کودکان طبقات عالیه، یکی نیز یادگیری چوگان بود. (کریستین سن،1379: 546). در دورهی اسلامی نیز کسانی این بازی را انجام میدادند. در ایران دورهی صفویه نیز چوگان از بازیها و تفریحات مورد علاقهی شاه و مردم بود و در اصفهان-میدان نقش جهان- و دیگر شهرهای ایران، چوگان بازی میکردند. بعضی از سیاحان آن زمان همچون شاردن و سرآنتونی شرلی صحنههایی را از چوگان بازی وصف کردهاند. (شاردن، 4:1349/182 و 183 و شرلی، 81:1362).
پس از اسلام، چوگان نزد اعراب مسلمان رایج شد و به صورت معرب «صولجان» نام گرفت. فیلیپ حتی، از جمله سرگرمی های رایج خلفای اموی و مردم درباری آن زمان را شکار و چابک سواری و بازی نرد ذکر میکند و احتمال میدهد اعراب بازیِ گوی و چوگان را که بعدها محبوب عباسیان شد، در اواخر دورهی امویان از ایرانیان گرفته باشند. (حتی،1366: 294). در دورهی عباسی که نحوهی ادارهی حکومت، متأثر از شیوه و ساختار و سبک حکومتداری سلسلههای ایران باستان بویژه ساسانیان بود، چوگان شهرت بسیار یافت. در واقع عباسیان که سعی میکردند دربار خود را شبیه پادشاهان ایران باستان سازند، به تفریحات رایج در دربارهای ایران باستان نیز شیفتگی بسیار نشان دادند. در این دوران علاقه و دلبستگی بزرگان به این سرگرمیها و نفوذ و رواج آنها تا آنجا پیش رفت که در جزو صفات همدم خوب، مهارت در شطرنج و چوگان را به حساب آوردند. حسن ابراهیم حسن، چوگان، نرد و شطرنج را از بازیهای رایج در میان اعراب بخصوص در دوران هارون الرشید میداند. (حسن، 1360: 2/ 352 و 353). مورخین بر این باورند که هارون الرشید نخستین خلیفهای است که به چوگان بازی پرداخت. (مروج الذهب مسعودی به نقل از آذرنوش،1392: 112) آذرنوش در مقاله «چوگان به سبک ایرانی» با توجه به قصیده ابونواس در وصف چوگان (سروده شده در حدود 160-180 قمری) بر رواج چوگان در دربار خلفای عباسی تأکید میکند. حمزه اصفهانی در شرح دیوان ابونواس به کتابی با نام فی آیین الصولجان اشاره میکند. (←آذرنوش،29:1375).
جامعه عراق در آن روزگار شیفته فرهنگ ایرانی و مظاهر آن بود. البته به احتمال نفوذ خاندانهای ایرانی همچون برمکیان، نوبختیان و آل سهم در دربار بغداد، در توجه و عنایت خلفای عباسی به چوگان، نرد و شطرنج تأثیر داشته است.
چوگان در سرزمینهای دیگر، از هند و چین و تبت و ژاپن گرفته تا انگلیس و آمریکا رواج یافت. البته چنانکه هر پدیده انسانی با گذشت زمان و در بستر فرهنگ های گوناگون تغییراتی می یابد، چوگان نیز در سیر تاریخی و جغرافیایی خود دستخوش تغییراتی شده است. شرح این دگرگونی ها را در کتاب تاریخ چوگان یا مقالات مرتبط میتوان یافت.
5- چوگان در فرهنگ ایرانی
چوگان و چوگان بازی از دوره ساسانی تا زمانهای اخیر در متون فارسی به شکلهای گوناگون مطرح بوده است. نمود آن در کارنامه اردشیر بابکان مشاهده شد. پس از کارنامه، قدیمی ترین اشاره در رساله پهلوی خسرو و ریدک است. (آذرنوش،1392: 50). همچنین ابن الندیم در الفهرست از کتابی به نام آیین الضرب بالصوالجه للفرس یاد میکند که از پهلوی به تازی در آمده است. در قابوس نامه و آداب الحرب و الشجاعه نیز به چوگان اشاره شده است. عنصرالمعالی باب نوزدهم قابوس نامه را «در چوگان زدن» نام نهاده و فرزندش را از عادت به این بازی برحذر داشته است.2 در کتب قدیمی تاریخ، لغت و قصص از دوران ساسانیان تا اواخر صفویه و زندیه موارد بی شماری ثبت شده است که نشان میدهد مردم ایران به بازی و تماشای چوگان علاقه زیادی داشتهاند.در صنایع دستی و تابلوهای مینیاتوری و نقاشی، شکلسازی از چوگان و صحنههای چوگان بازی یکی از تصاویر رایج بود. اهمیت و جایگاه اسب در فرهنگ قوم ایرانی- که پاره های اوستا و نقش برجسته ها و کتیبه های بازمانده از گذشته و کاربرد آن در اسامی افراد نظیر گشتاسب و...- و همچنین فراوانی این حیوان در ایران، شرایط مساعدی برای رواج چوگان در این سرزمین فراهم کرده است.
6- چوگان در شعر فارسی
شاعران فارسی سرا همواره از واژگان و اصطلاحات چوگان به منظور بیان مفاهیم خویش بهره بردهاند و در واقع چوگان در ابیات و اشارههای آنها –از نخستین اشعار بازمانده از شعر فارسی- کارکردی استعاری و کنایی یافته است و صور خیال ادیبانه و شاعرانه سبب گردیده تا کمتر به چگونگی انجام بازی و اختصاصات دیگر آن بپردازند.در عالم عشق، «گیسوی خم دار معشوق را به چوگان و زنخدان (چانه) را به گوی، و عاشق را به سبب سرگشتگی در عشق به گوی تشبیه کرده¬¬اند». (آتشین جان، 1376: 505). در عالم عرفان هم چوگان دستمایهی بسیاری از عارفان بوده است. «چوگان در اصطلاح عرفان، تقدیر جمیع امور از اوامر و نواهی شریعت، به طریق قهر و جبر است». (همانجا).
پر کاهم در مصاف تند باد خود ندانم در کجا خواهم فتاد
پیش چوگان های حکم کن فکان می دویم اندر مکان و لا مکان
ابیات ذکر شده از مثنوی مولانا، «اشاره به ناچیزی موجودیت انسان در مقابل مشیت خداوندی دارد.» (جعفری،212:1382).
در منطق الطیر عطار، ماجرایی پیرامون ایاز و سلطان محمود و درویشی روایت شده که در فضایی عرفانی رخ می دهد. (←عطار نیشابوری،189:1366). در ادبیات فارسی شش تن از شاعران، منظومههایی با عنوان «گوی و چوگان» سرودهاند که در آنها حالات عاشق و معشوق با استفاده از تعابیر بازی چوگان وصف شده است. قدیمیترین ایشان عارفی هروی (م 853 ه.ق) است که مثنوی وی «حالنامه» نیز نام دارد. در این مثنوی عرفانی، گوی و چوگان استعاره از دو عاشق هستند. پس از وی، مولانا طالب جاجرمی شاعر قرن نهم، عرفی کمانگر تبریزی سرایندهی سدهی دهم، قاسمی گنابادی شاعر قرن دهم، لامعی برسوی در سدهی دهم و عارفی شیرازی به سرودن مثنویهایی با این نام پرداختهاند که غالب آنها درونمایهای عرفانی دارند.3
6-1-چوگان در غزلیات سعدی
چوگان بیش از بازیهای دیگر در ادبیات فارسی- بویژه ادبیات غنایی- مجال بروز یافتهاست. به نظر میرسد تناسب مناسبات میان گوی و چوگان به عنوان دو عنصر اصلی بازی چوگان با روابط و کنشهای عاشق و معشوق با هم و شباهت های شخصیتی میان گوی و عاشق از یک سو و چوگان و معشوق از سوی دیگر سبب شده تا شاعران حوزهی تغزل و غنا، توجه ویژهای به چوگان داشته باشند. به عبارت دیگر، در نزد شاعران غزلسرا و شاعرانی که موضوع اصلی اشعارشان عشق است، حالات گوی و چوگان لطف خاصی دارد. این معنی دربارهی آثار سعدی نیز صدق میکند در غزلیات که بهترین قالب برای بیان حالات عشق است، سعدی 42 بار به بازی چوگان و اصطلاحات آن اشاره دارد. وی با استفاده از تصاویر و استعارات این بازی سخن خود را بیان میکند.اشارات سعدی به چوگان را از چند زاویه میتوان نگاه کرد:
1- شیخ شیراز هیچ اشارهای به نحوه انجام دادن بازی و ویژگی های فنی آن نمیکند. تنها دو بار و آن هم در قالب بیان عاشقانه و وصف اندام معشوق، به جنس و رنگ گوی و چوگان اشاره می کند:
مرد راضی است که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
(غ 607/ ب 6)4
در بیت بالا و در وصف معشوق و ساعد و بازوی وی به رنگ چوگان اشاره کرده است.5
2 ـ شیخ بیشتر به حالت «گوی» نظر دارد و عاشق را به گوی مانند میکند. در این تشبیه دو نوع رابطه وجود دارد: یکی؛ تسلیم بودن و تحمل کردن گوی است که ضربات چوگان را تحمل میکند و سعدی به عاشق توصیه میکند چون گوی باشد و صبر و تحمل ورزد:
سر بنه گر سر میدان ارادت داری
ناگزیر است که گویی بود این میدان را
(غ 17/ ب 11)
تا گرفتار خمّ چوگانی
احتمالت ضرورت است چو گوی
(غ 630/ ب 7)
و البته عاشق ناگزیر است که تحمل کند:
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را؟
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
(غ 17/ ب 1)
چو نیست راه برون آمدن زمیدانت
ضرورت است چو گوی احتمال چوگانت
(غ 148/ ب 1)
و رابطهی دیگر؛ شباهت سرگردانی عاشق در عالم عشق به سرگردانی گوی در میدان است. شیخ میگوید همان گونه که گوی در تمام این احوال دم نمیزند و سرکشی نمیکند عاشق نیز باید تحمل سرگردانی را داشته باشد. زیرا خاصیت عشق است که شخص به نوعی مجنون میشود.
چو در میدان عشق افتادی ای دل
بباید بودنت سرگشته چون گویی
(غ 629/ ب 8)
تا به خود بازآیم آن گه وصف دیدارش کنم
از که می پرسی در این میدان که سرگردان چو گوست
(غ 88/ ب 5)6
البته این سرگردانی به ارادهی گوی (=عاشق) نیست و او گناهی ندارد. این چوگان (=معشوق) است که موجب سرگردانی گوی میشود:
گوی را گفتند کای بیچاره سرگردان مباش
گوی مسکین را چه تاوان است چوگان را بگوی
(غ 631/ ب 8)
رنج ها و سختی هایی که گوی (=عاشق) تحمل میکند، در مواردی ترحم و شفقت شاعر را برانگیخته و سبب شده تا او با صفت «مسکین» از گوی یاد کند.
چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت
بر اوفتادهی مسکین چو گو نمی آید
(غ 290/ ب 4)7
در سوی دیگر، معشوق به دلیل رنج و سختی دادن به عاشق و ضرباتی که به او وارد مینماید و باعث سرگردانی وی میشود به چوگان مانند شده است.
چو گوی در همه عالم به جان بگردیدم
ز دست عشقش و چوگان هنوز در پی گوست
(غ 89/ ب 7)
سعدیا حال پراکندهی گوی آن داند
که همه عمر به چوگان کسی افتاده ست
(غ 58/ ب 6)8
در شعر غنایی در بیشتر موارد، معشوق به چوگان و عاشق به گوی مانند میشود اما در غزلیات سعدی، بیتی هست که در آن عاشق یک بار به چوگان و یک بار به گوی مانند شده است.
سرگشته چو چوگانم و در پای سمندت
می افتم و می گردم چون گوی به پهلوی
(غ 628/ ب 4)
زلف معشوق نیز به سبب پیچ و تاب آن، چونان چوگان تصویر شده است:
عنبرین چوگان زلفش را گر استقصا کنی
زیر هر مویی دلی بینی که سرگردان چو گوست
(غ 92/ ب 6)
بس که در خاک می تپند چو گوی
از خم زلف همچو چوگانش
(غ 330/ ب 9)9
در برخی ابیات نیز زنخدان به گوی مانند شده است:
به چندین حیلت و حکمت که گوی از همگنان بردم به چوگانم نمیافتد چنین گوی زنخدانی
(غ 48 م/ ب 3)10
در مواردی نیز این تشبیهات دیده میشود. تشبیه ساعد و بازوی معشوق به چوگان (غ 607/ ب 6)، زبان به چوگان (غ 399/ ب 6)، خود شاعر (سعدی) به گوی (غ 513/ ب 8)، دل عاشق به گوی (غ 95/ ب 1)؛ (غ 127/ ب 1)؛ (غ 514/ ب 1) و...، به وصال معشوق رسیدن به گوی بردن (غ 175/ ب 6)، جان خردمندان به گوی (غ 146/ ب 1)، بخت و دولت به گوی (غ 446/ ب 8).
فراوانی تشبیه عاشق به گوی در شعر سعدی تأکید وی را بر وصف عاشق و اهمیت دادن به شخصیت عاشق-که در بیشتر موارد منظور از آن خود شاعر است- نشان میدهد. بسامد فراوان لفظ گوی (=عاشق) نیز مؤید این نکته میتواند باشد.
3 ـ سعدی الفاظ آشنا و اصلی چوگان بازی (گوی، چوگان، میدان، طبطاب 11) را به کار برده است. بسامد دو لفظ اصلی بازی یعنی «گوی» و «چوگان» بیش از سایر الفاظ (نظیر میدان و...) است. از 42 بیتی که در آنها به بازی چوگان اشاره شده تنها در دو بیت زیر لفظ گوی به کار نرفته است:
کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل
شحنهی عشقت سرای عقل در طبطاب داشت
(غ 130/ ب 3)
ولیکن تا به چوگان می زنندش
دهل هرگز نخواهد بود خاموش
(غ 333/ ب 11)
بعد از گوی، چوگان بیش از سایر الفاظ به کار رفته است:
خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
ور به چوگانم زند هیچش مگوی
(غ 627/ ب 1)
آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست
موقف آزادگان بر سر میدان اوست
(غ 95/ ب 1)
لفظ «میدان» سومین لفظ است از نظر بسامد:
ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت
(غ 146/ ب 1)
یکبار هم لفظ «طبطاب» به کار رفته و به سایر الفاظ بازی چوگان اشارهای نشده است:
کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل
شحنهی عشقت سرای عقل در طبطاب داشت
(غ 130/ ب 3)
در جدول انتهای مقاله بسامد الفاظ نشان داده شده است.
الفاظ چوگانی درکلام سعدی تازه و جدید نیستند و آنها را در سایر اشعار نیز میتوان یافت. این مسئله حکایت از غلبه سنت ادبی بر زبان شاعر دارد. طبطاب کلمهای عربی در معنای چوگان است اما در اینجا، بسامد آن جداگانه نشان داده شد تا مشخص شود که گرایش سعدی به سمت واژگان عربی بازی چوگان نظیر طبطاب، صولجان و... تا چه حد است. با توجه به آنکه از قرن اول هجری، چوگان در سرزمین های عربی رواج یافت و اشاره هایی به چوگان در آثار عربی از قرن سوم هجری، دیده میشود و همچنین نزدیکی شیراز به سرزمینهای عربی و مسافرت های شیخ به آن نواحی، بسامد اندک الفاظ عربی و دقت در استفاده از لغات فارسی حائز اهمیت است.
استفاده سعدی از چوگان و اصطلاحات آن در کنایات نیز تکراری است و تازگی زیادی ندارد. نظیر: «گوی بردن از کسی» در معنای برتری داشتن و پیش افتادن:
ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه خوبان بر بودی به لطافت
(غ 136/ ب 1)
اول که گوی بردی من بودمی به دانش
گر سودمند بودی بی دولت احتیالی
(غ 595/ ب 7)12
«گوی تنهایی زدن»، که در فضای عرفانی مراد از آن عزلت گزیدن و گوشه گرفتن از خلق و استغراق در وجود حضرت حق است:
دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم
خرقه پوشان صوامع را دوتایی چاک شد
خیمه بر بالای منظوران بالایی زدم
چون من اندر کوی وحدت گوی تنهایی زدم
(غ 36 م/ ب 2 و 1)
«گوی و چوگان باختن»، گوی و چوگان در خانه باختن کنایه از انجام کاری بزرگ در جایی کوچک و محال بودن این کار است:
اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار
بیش از این درخانه نتوان گوی و چوگان باختن
(غ 48 م/ ب 3)
«به چوگان افتادن»، در معنای اسیر و گرفتار شدن، نصیب و قسمت شدن:
به چندین حیلت و حکمت که گوی از همگنان بردم به چوگانم نمیافتد چنین گوی زنخدانی
(غ 48 م/ ب 3)
«به چوگان کسی افتادن»، در معنای اسیر و گرفتار کسی شدن، مطیع کسی بودن:
سعدیا حال پراکندهی گوی آن داند
که همه عمر به چوگان کسی افتاده ست
(غ 58/ ب 6)
«گوی در چوگان کسی افتادن»، گوی دوست در چوگان کسی افتادن در معنای به مراد و وصال رسیدن:
هر کسی بی خویشتن جولان عشقی می کند
تا به چوگان که در خواهد فتادن گوی دوبست
(غ 107/ ب 6)
نتیجه گیری
بازیهای مختلف را میتوان بخشی از فرهنگ اجتماعی و عرف هر جامعه و ملتی دانست. در ایران نیز بازیهای گوناگونی نظیر چوگان، نرد و... از دیرباز رایج بوده، به گونهای که در آثار ادبی نیز رد آنها را میتوان دید. در شعر فارسی از قدیم ترین ایام، به چوگان اشاره شده است و شاعران با کاربرد اصطلاحات و واژگان این بازی در معنایی کنایی و استعاری، مطالب خود را بیان کردهاند.در غزلیات سعدی به سه بازی چوگان، شطرنج و نرد اشارات فراوانی شده است. با عنایت به اینکه «عشق» جوهرهی اصلی کلام سعدی است و دو عنصر اصلی بازی چوگان یعنی گوی و چوگان، تناسب بیشتری با دو شخصیت اصلی عالم عشق یعنی عاشق و معشوق دارند، از میان بازیها، بیشترین توجه وی به «چوگان» است و اصطلاحات آن را دستمایهی خلق مضامین زیبا و بدیع کرده است.
همچنین دلیل دیگر اشارات فراوان سعدی به چوگان، به نوع و نحوهی انجام دادن آن بر میگردد که پر از حرکت و جنب و جوش است -نه مثل نرد و شطرنج که در خانه و در حالت نشسته هم میتوان انجام داد- و به احتمال با روحیهی سعدی که اهل سیر و سیاحت در آفاق بوده، همخوانی بیشتری داشته است.
گوی |
40 |
چوگان |
28 |
میدان |
12 |
طبطاب |
1 |
جمع |
81 |
پينوشتها:
* دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان
1-این ماجرا با اندکی تفاوت در تاریخ طبری ذکر شده است اما اصل ماجرا که چوگان زدن در حضور اردشیر بابکان باشد، تغییری نکرده است.
2-عنصرالمعالی در طریق چوگان زدن مینویسد: «اگر نشاط چوگان زدن کنی مادام چوگان زدن عادت مکن که بسیار خلق را در چوگان زدن بد رسیده است...اما اگر بسالی یکبار یا دوبار نشاط اوفتد{روا باشد} اما سوار بسیار نه باید تا مخاطرۀ سمطه نباید. جمله سوار هشت بیش نباید که تو بر یک سر میدان بیایی و یکی دیگر بر آخر میدان و شش کس در میانۀ میدان تا گوی همی زنند. هرگاه که گوی بسوی تو آید تو گوی همی بازگردان و اسب بتقریب همی ران اما اندر کرّ و فر مباش تا از صدمت ایمن باشی و نیز مقصود تو بحاصل شود. طریق چوگان زدن محتشمان اینست که یادکرده آمد تا معلوم گردد.» (عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر، 1345: 96 و 97).
3- در مثنوی حال نامه عارفی هروی (853 ق) که 800 بیت است، گوی و چوگان استعاره از عاشق و معشوق است. گوی و چوگان قاسمی گنابادی، شاعر عصر صفوی، در باب چوگانبازی شاه تهماسب و حریفانش است. این اثر به شماره 3/901 در کتابخانه آستان قدس رضوی نگهداری میشود. برای اطلاعات بیشتر درباره این آثار و محل نگهداری آنها، رجوع کنید به صفحات مختلف (24 و 25 و 75 و...) کتاب تاریخ چوگان اثر آذرتاش آذرنوش.
4- مأخذ ذکر اشعار شیخ، کلیاتی است که دکتر خرمشاهی بر اساس نسخهی فروغی و مقابله با دو نسخه دیگر گرد آورده است. در این کلیات غزلیات شیخ 696 غزل است اما در کلیات فروغی 695 غزل است. لازم به ذکر است که در ارجاعات (غ) یعنی غزل و (ب) یعنی بیت و (م) یعنی مواعظ (غزلهای مشتمل بر پند و اندرز که در کلیات سعدی جدا شدهاند).
5- و: (غ 318/ ب 2).
6- سایر ابیات: (غ 22/ ب 4)؛ (غ 89/ ب 7).
7- و ابیات: (غ 91/ ب 6)؛ (غ 631/ ب 8)؛ (غ 259/ ب 5)؛ (غ 22/ ب 4).
8- و: (غ 22/ ب 4) و...
9- نمونه های دیگر: (غ 290/ ب 4)؛ (غ 611/ ب 4)؛ (غ 466/ ب 8).
10- و: (غ 611/ ب 4).
11- در اینجا منظور دو لفظ اصلی و شناخته شدهی این بازی یعنی گوی و چوگان است و نه حتی مترادفات آنها همچون طبطاب یا پهنه. طبطاب، طبطابه کلمهای عربی است در معنای «پُهنه» (=نوعی از چوگان با سر پهن، کفچه). فرهنگ ها در تعریف آن نوشتهاند: «طبطاب چوگانی است که سر آن مانند کفچه سازند و گوی در آن نهند و بر هوا افکنند و چون به فرود آمدن رسد باز طبطاب بر او زنند، هم چنین نگذارند که بر زمین آید تا از هال [دروازه حریف] نگذارند. به فارسی آن را تخته گوی بازی گویند.» (غیاث اللغات به نقل از دبیرسیاقی،127:1375). در لغت نامه نیز همین مطلب به نقل از غیاث اللغات آمده است. (←لغت نامه، جلد دهم، ذیل طبطاب).
دبیرسیاقی با دقت در فرهنگ ها و نیز با توجه به شواهد موجود در متون، از جمله «آمدن چوگان همراه طبطاب در عبارت تاریخ بیهقی و همراه پهنه در اشعار فرخی» و همچنین «ابیات شاهنامه خاصه گوی زدن سیاوش برابر افراسیاب»، احتمال داده که بازی چوگان در گذشته به دو صورت انجام میگرفته است. (←دبیرسیاقی،1375: 126-128).
12- و: (غ 259/ ب 5)؛ (غ 526/ ب 13)؛ (غ 627/ ب 1)؛ (غ 32 م/ ب 1)؛ (غ 175/ ب 6).
1- آتشین جان، بابک (1376)، «چوگان»، فرهنگنامه ادبی فارسی، زیر نظر حسن انوشه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اول.
2- آذرنوش، آذرتاش (1375)، «چوگان به سبک ایرانی»، نامهی فرهنگستان، سال دوم، شماره دوم، ص 23-31.
3- آذرنوش، آذرتاش (1392)، تاریخ چوگان، تهران: ماهی، اول.
3-پروین گنابادی، محمد (1347)، «دو گونه بازی در قرن چهارم هجری»، مجله سخن، جلد اول، شماره 18.
4-جعفری، محمدتقی (1382)، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، جلد دوم، تهران: اندیشه اسلامی، اول.
5-حتی، فیلیپ خلیل (1366)، تاریخ عرب، ترجمه ابولقاسم پاینده، تهران: آگاه، دوم.
6-حسن، حسن ابراهیم (1360)، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابولقاسم پاینده، جلد دوم، تهران: جاویدان، چهارم.
7- دبیرسیاقی، محمد (1375)، «چوگان»، نامه فرهنگستان، سال دوم، شماره ششم، ص 126-129.
8- سعدی، مصلح بن عبدالله (1379)، کلیات، تصحیح، مقدمه، تعلیقات و فارس: بهاءالدین خرمشاهی، تهران: دوستان، دوم.
9- شاردن، ژان (1349)، سیاحتنامه، ترجمه محمد عباسی، جلد چهارم، تهران: امیرکبیر، دوم.
10- شرلی، آنتونی (1362)، سفرنامه برادران شرلی، ترجمه آوانس، به کوشش علی دهباشی، تهران: نگاه، اول.
11- طارمی، حسن (1375)، «بازی»، (تکمله 1، مباحث دینی)، دانشنامه جهان اسلام، جلد اول، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی، دوم.
12-عطار نیشابوری، شیخ فریدالدین (1366)، منطق الطیر، به تصحیح سید صادق گوهرین، تهران: علمی و فرهنگی.
13-فردوسی، ابوالقاسم (1384)، شاهنامه، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، چهارم.
14- قابوس نامه (1345)، عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیاری، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، اول.
15-کارنامه اردشیر بابکان (1369)، به اهتمام دکتر محمد جواد مشکور، تهران: دنیای کتاب، اول.
16-کریستین سن، آرتور (1379)، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه سعید نفیسی، تهران: دنیای کتاب، دهم.
17-مجلسی، محمدباقر (1375)، بحارالانوار، تهران: بی نا.
18- مصاحب، غلامحسین (1345 و 1356)، دایره المعارف فارسی، جلد اول و دوم (بخش اول)، تهران: فرانکلین، اول.
19- نظامی عروضی سمرقندی (1369)، چهار مقاله، تصحیح محمد قزوینی، تهران: امیرکبیر، دهم.
20- هدایه المتعلمین فی الطب (1371)، ابوبکر ربیع بن احمد الاخوینی البخاری، به اهتمام جلال متینی، مشهد: دانشگاه فردوسی، دوم.
/ج