نويسنده: دکتر ارسيا تقوا
شايعه خصوصيتي همچون گلوله ي برفي دارد. هر چه جلوتر مي رود بزرگتر مي شود. و هر چه بزرگتر مي شود قابل پذيرش تر مي شود. در اين صورت نفي و کتمان آن بسيار سخت خواهد شد!
شايعه در روند شکل گيري خود از ميان نقل قول هاي سينه به سينه نه تنها خود را حفظ مي کند که هر چه جلوتر مي رود قسمت هاي ناقص و يا توضيح داده نشده اش را پر مي کند. اما اين تکميل سازي بر اساس مستندات نيست، افکار عمومي اين صحبت ها را به نحوي که خود مايل است، شکل مي دهد. لذا در اين بخش، ناخودآگاه فردي يا جمعي است که ادامه ي شايعه را مي سازد. بديهي است در اين ميان نيازهاي ناخودآگاه بيشتر در شکل گيري شايعه دخالت دارند تا اخبار دقيق.
در روند شکل گيري شايعه هر چه اخباري که نقل مي شود ناقص تر باشد مجال پديد آمدن شايعه هم بيشتر خواهد بود. چون در اين صورت به ذهن بلندپرواز اجازه داده مي شود هر طور که مايل است داستان خود را پديد آورد. دو سال پيش شايعه اي در تهران نقل شد که زناني چادر به سر خرماهايي را در امامزاده صالح و بهشت زهرا بين مردم خيرات مي کنند که حاوي خون آلوده به ويروس ايدز است. اين خبر که از نظر علمي نيز نادرست است- از جمله آن که ويروس ايدز از طريق مواد خوراکي انتشار نمي يابد- به طور طبيعي سؤال هاي بسياري را به ذهن متبادر مي کند. سؤال هايي که به دليل قانع نکردن ذهن پرسش کنندگان کنجکاو بايد سبب عدم پذيرش اين خبر گردند. به رغم عجيب بودن، اين شايعه
تا مدت ها نقل محافل بود.
بايسو آغاز شايعه را به سه ويژگي زير همراه مي داند:
1- برداشت: يک يا چند نفر رخدادي را با علاقه برداشت مي کنند.
2- ويرايش: دريافت کنندگان پس از برداشت از حادثه با توجه به ذهنيت ها و تجربه هاي خود آن را ويرايش مي کنند.
3- پيدايش: پس از تکميل و ويرايش، شايعه آغاز مي شود. با اين شرط که فاصله ي زماني زيادي بين دو مرحله ي برداشت و ويرايش نباشد. سال هاست که متخصصان روانشناس و جرم شناس به اين نتيجه رسيده اند که شهادت دقيق امکان پذير نيست. در هر صورت شاهدان قسمت هايي از ديدگاه هاي خود را حين نقل واقعه وارد مي کنند. و در اين ميان با چنان اطميناني از حقيقت اشتباهي که ارائه مي کنند، سخن مي گويند که نمي توان به حسن نيت ايشان شک کرد. شايد به همين دليل است که اهل قضا، شهادت شاهدان را حتي آن جا که گمان مي رود به واقعه کاملاً نزديک است، با ديده ي ترديد مي نگرند.
کلاپارِد، بنيان گذار روان شناسي شهادت، آزمايشي را در اين مورد مطرح مي کند. در اين آزمايش کلاپارد به طور معمول در حال تدريس است که فردي که چهره اش ديده نمي شود وارد سالن شده و با حرکاتي عجيب و غريب مزاحم کلاس مي شود و کلمات مبهمي را به زبان مي آورد. کلاپارد او را از سالن بيرون مي اندازد و بلافاصله پرسشنامه اي در مورد مشاهدات دانشجويان پخش مي کند. تعداد پاسخ هاي صحيح به يازده سؤال به طور متوسط چهار و نيم بوده. جالب آن که اشتباهات
بزرگي در پاسخ ها وجود داشته است. فرد مزاحم کت بلند نخي و خاکستري رنگي به تن و شلوار تيره گشادي به پا داشته که زير کت پنهان بوده، دستکشي سفيد به دست و شال گردني به رنگ سفيد و قهوه اي روشن به دور گردن داشته است، عصايي نيز در يک دست و کلاهي نمدي با يک پيپ در دست ديگرش بوده. اين در حالي است که اکثر شاگردان چهار عنصر کت، کلاه، عصا و شال گردن را به ياد داشته اند اما موي مرد را سياه، قهوه اي و گاه سفيد خوانده اند. اکثر آنها شهادت داده اند که فرد مزاحم داراي شال گردني قرمز بوده. البته اين اشتباهات قابل توجيه است، زيرا ما اغلب افراد پرخاش جو و مزاحم را اشخاصي انقلابي و افراطي با دستکش، کلاه و يا شال گردن قرمز تجسم مي کنيم. اين نمونه اي از تصوير کليشه اي در ذهن ماست. چنين اشتباهاتي اغلب ناشي از زمان کوتاه مشاهده، وضع جسمي شاهد، تعصبات وي و ميزان فشار عصبي او در هنگام واقعه است.
منبع مقاله :
آتش پور، سيد حميد؛ (1388)، اعتياد به کار( روان شناسي معتادين به کار )، تهران: نشر قطره، چاپ اول